شناسهٔ خبر: 10067 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

رئیس فرهنگستان علوم اسلامی: هنری که انسان را به غیر از پرستش خدا دعوت می‎کند هنر اصیل نیست

رئیس فرهنگستان علوم اسلامی قم گفت: هنری که انسان را به غیر از پرستش خدا دعوت می‎کند هنر اصیلی نیست. اشکال اصلی هنر دوره مدرنیته افول و غروب توحید و خداپرستی انسان است. جریان تجدد جریان دین زدایی در حیات بشر است و این تمدن تجسد مبارزه بی‎دریغ با خداست.

به گزارش «فرهنگ امروز» به نقل از مهر؛ از مجموعه برنامه های جشنواره مردمی عمار جمعه شب حجت الاسلام سید محمد مهدی میرباقری درباره هنر دینی، مبانی، انتظارات در سالن شماره یک سینمای فلسطین به ایراد سخنرانی پرداخت.

حجت الاسلام سید محمد مهدی میرباقری در ابتدا گفت: بحثم را از کارکرد و تعریف هنر شروع می کنم و بعد به این می پردازم که آیا هنر می تواند به هنر دینی و هنر غیردینی تقسیم شود یا نه و اینکه این تقسیم بندی چه پشتوانه ای دارد.

وی افزود: هنر پیش از آنکه دانش نظری باشد و متکی به هوش و عاطفه انسان باشد متکی به احساسات انسانی است.  یعنی هنرمند کسی است که احساسی درونش است و احساسی به شیرین کاری ها و جمال و جلال دارد. اگر این احساس را از انسان بگیرند، هنر خلق نمی شود. هنر از نوع اخلاق است  واز دارایی های عملی انسان است. همانطور که برای بهینه کردن اخلاق نیاز به علم اخلاق داریم هنر هم به واقع اینطور است. جوهره هنر احساس است و این احساس از بیرون یا از درون به هنرمند القاء می شود و آن را دریافت می کند.

رئیس فرهنگستان علوم اسلامی قم تصریح کرد: هنر بیش از آنکه از دانش نظری استفاده کند از قوه تخیل استفاده می کند. ولی مستند به یکسری دانش ها و پشتیبان نظری فراوانی است. ماهیت هنر غیر از این دانش های پشتیبان و نظری است و برآمده از قوه تخیل است. زبان هنر زبان بین المللی و بین فرهنگی است یعنی از درونمایه انسان بحث می کند و می تواند از درون تخیل درون مایه های هنری را وصف کند. هنر به احساس رنج‌مندی یا رضایت‌مندی از محیط پیرامونی می پردازد. تخیلات اجتماعی را به بستری برای احساسات جامعه و احساسات اجتماعی تبدیل می کند و در مسیر خودش هدایت می کند. از معبر خیال اجتماعی عبور می کند و با احساسات جامعه تداخل می کند و خیر و شر و زیبایی و زشتی را در مخاطب خود ایجاد می کند.

میرباقری عنوان کرد: گاهی اوقات هنر بر فرد تأثیر می گذارد. گاهی هم موضوع تصرف هنر جامعه است و جامعه را تحت تأثیر قرار می دهد که در این صورت می تواند مبدأ تحولات اجتماعی و حتی انقلابات اجتماعی شود. یعنی اگر هنر، تعلقات جامعه را تغییر داد بین انتظارات و ساختارهای موجود درگیری به وجود می آید و می تواند منجر به انقلاب شود. هنر می تواند مسیر تاریخی حرکت بشر را تغییر دهد. هنر ابزاری است برای تصرف احساسات انسان.

وی افزود: این تعاریف، تعاریف نارسایی است و از بزرگی واقعه می کاهد. برای مثال قیام اباعبدالله الحسین(ع) که یک هنر بزرگ بندگی و اخلاص و شهادت مردان خداست و منتهی به جوشش در تاریخ و تهذیب تاریخ از هنر غیر الهی به هنر الهی می شود در این تعریف نمی گنجد. آیا هنر با این کارکردها و ظرفیتی که دارد می تواند به هنر دینی و هنر غیردینی تقسیم شود. دقیقاً اینجا همان بحث هایی است که درباره علم دینی و علم غیردینی می شود. یک نگاه که وارداتی است تعبیر ارسطویی از هنر است که آدم قوه ای دارد که صورت جهان در آن منقش می شود. بنا بر این نگاه ما یک قوه ای داریم که می تواند زیبایی ها و زشتی ها را دریابد و احساس به خیر و شر و تلخکامی ها و کامیابی ها در آن شکل می گیرد و این پدیده ای است، انسانی . بنابراین هنر پدیده ای مشترک بین تمامی انسانهاست. این یک تفسیر از هنر است که تفسیر کاملاً التقاطی و غلط از هنر است.

رئیس فرهنگستان علوم اسلامی قم بیان کرد: هنر پدیده جبری و غیر اختیاری نیست، که اگر چنین بود دیگر هنرمند قابل ستایش و مدح نبود. درک از زیبایی و زشتی و خیر و شر که پشتوانه هنر است باعث خلق اثر هنری می شود. انسان اگر آله ای نداشته باشد که دربرابرش خضوع کند هیچ احساسی از حق و باطل درونش پیدا نمی شود. انسان در اصل پرستش مختار نیست اما در انتخاب پرستش مختار است هم می تواند خدای قادر متعال را پرستش کند و هم می تواند شیطان را پرستش کند. هنر محصول پرستش است. انسان اگر کسی را غیر از حضرت حق پرستش کند هنری می پرورد که دعوت به غیر می کند. هنرمند پیش از دیگران به معبود می رسد و رنج و غصه اش در او شکل می گیرد و بعد دیگران را به آن شهود دعوت می کند. اگر هنرمند به عظمت و پرستش حضرت حق رسیده باشد یقیناً دیگران را به احساس خضوع و خشوع و ذکر بر الهه یکتا دعوت می کند. حافظ از همین دسته هنرمند ها است.

میرباقری یادآورشد: بنابراین هنر هم می تواند انسان را به مادیات و طبیعت و بهجت و نفس پرستی توجه دهد و هم می تواند به خداوند توجه دهد. یعنی هنر می تواند صبغه الهی یا صبغه شیطانی داشته باشد. اگر هنرمند موحد باشد خیر را در حضرت حق و شر را در شیطان می بیند. بنابراین هنر به دینی و غیر دینی یا توحیدی و غیر توحیدی تقسیم می شود که هر دو هنر طرفدارانی دارد. دعوت یکی به ذکر و خضوع است و دعوت یکی به لهو و لعب و نفس است. هنری که انسان را به غیر از پرستش حضرت حق دعوت می کند هنر اصیلی نیست. اشکال اصلی هنر دوره مدرنیته افول و غروب توحید و خداپرستی انسان است. جریان تجدد جریان دین زدایی در حیات بشر است و این تمدن تجسد مبارزه بی دریغ با خداست.حضرت امام(ره) هم در نامه تاریخی خود به گورباچف گفتند دلیل از هم فروپاشیدگی کمونیسم مبارزه با خداست همان بیماری ای که غرب هم گرفتارش است.

وی افزود: ما مدعی هستیم هنر در بستر فرهنگ توحیدی رشد می کند و احتیاج به مدیریت الهی دارد. هنری که تعلقات الهی را در انسان بر انگیزد- و نه تعلقات نفسانی و مادی را-آن هنر اصیل است و مخاطبان فراوانی را هم پیدا خواهد کرد.

نظر شما