شناسهٔ خبر: 10203 - سرویس اندیشه
نسخه قابل چاپ

بررسی خاستگاه نظریه‎های نواندیشان دینی؛

دلایل معرفتی یا علل غیرمعرفتی؟

روشنفکری دینی بر اساس مدل تأخر فرهنگی، هنگامی که دو تمدن در تماس با یکدیگر قرار می‌گیرند اولین عناصری که از آن‌ها به یکدیگر منتقل می‌شود عناصر فرهنگ مادی است و پس از آن عناصری از فرهنگ معنوی انتقال می‌یابد. آشنایی روشن‎فکران و نواندیشان با غرب و مدرنیته بر اساس همین الگوی تأخر فرهنگی است.

 

فرهنگ امروز/عباسعلی منصوری: تاریخ معاصر ایران، خاصه در دو دهه‌ی اخیر نشان می‌دهد که نواندیشان دینی و یا به تعبیری روشنفکران دینی تأثیرات تعیین‌کننده‌ای بر سرنوشت این مرزوبوم دارند. نقش آنان در پیدایش یا جهت‌دهی حرکت‌های فکری، اجتماعی و سیاسی به‌ویژه پس از پیروزی انقلاب اسلامی قابل انکار نیست.

جامعه‌ی کنونی ما به اذعان همه‌ی صاحب‌نظران، جامعه‌ای در حال گذار است که نوسان میان دو قطب سنت و تجدد را در شرایطی بسیار بحرانی و پرحادثه تجربه می‌کند. در چنین جامعه‌ای برای از دست نرفتن انرژی و هدر نرفتن استعدادها و پتانسیل‌های فکری و عملی، بازاندیشی در کارنامه‌ی نواندیشان دینی و محافظه‌کاران سنتی و تمییز سره از ناسره در رفتارها و اندیشه‌های آنان بسیار ضروری است (مسعودی،1386، ص 17).

در راستای این بازنگری و بازاندیشی، مقالات و کتاب‌هایی زیادی درباره‌ی خاستگاه جریان‌های روشنفکری و نواندیشی نگاشته شده است؛ اما اکثر آن‌ها به خاستگاه تاریخی و زمانی این جریان، تقسیم دوره‌های روشنفکری، بررسی خاستگاه‌های سیاسی، اقتصادی، اشخاص و مکاتب مؤثر بر نواندیشان، نسبت نسل‌های روشنفکری با هم و با مردم یا با دین پرداخته‌اند و به ندرت به تفکیک خاستگاه معرفتی و غیرمعرفتی نواندیشان و بحث در این راستا پرداخته شده است.

با توجه به این نقص آنچه که این نوشتار قصد بررسی آن را دارد، بررسی و نسبت سنجی میزان تأثیر عوامل غیرمعرفتی و عوامل معرفتی در آرای نواندیشان دین‌پژوه است؛ اما پیش از این بررسی، ضروری است که جهت روشن شدن مفاهیم، به چیستی علل معرفتی و علل غیرمعرفتی و تمایز این دو اشاره‌ای مختصر شود.

 

چیستی و تمایز علل معرفتی و علل غیرمعرفتی

 

مجموع اعتقادات و باورها و نظریاتی که هر انسان پذیرفته است یا علل معرفتی (دلیل) دارند یا علل غیرمعرفتی (علت)، معمولاً از علل معرفتی تعبیر به «دلیل» می‌کنند و از علل غیرمعرفتی تعبیر به «علت»؛ اما تعبیر درست این است که بگویم علل معرفتی و علل غیرمعرفتی؛ زیرا «در واقع، علت‌ها دو قسم هستند: علت‌های معرفتی، علت‌های غیرمعرفتی. علت‌های معرفتی همان ادله‌اند، به تعبیر فلسفی، قبول و رد آرا امری است ممکن‌الوجود و هر ممکن‌الوجودی نیازمند علت است، پس رد و قبول هم علت دارد؛ اما بحث بر سر این است که رد و قبول‌ها هم می‌توانند علت‌های معرفتی داشته باشند هم علت‌های غیرمعرفتی» (ملکیان،1381، ص 20).

بنا بر ادبیات مشهور، مراد از علل معرفتی همان دلیل است و مقصود از دلیل، حجت و برهان است که دلالت بر صحت ادعایی می‌کند. دلیل در لغت به معنی راهنما (مرشد) است و چیزی است که موجب ارشاد و وسیله‌ی استدلال باشد و در اصطلاح، دلیل به معنی چیزی است که از علم به آن، علم به چیز دیگری لازم آید و عقل به‌وسیله‌ی دلیل می‌تواند نسبت به صحت چیزی که مورد شک واقع شده، به تصدیق یقینی برسد (صلیبا،1366، ص 351).

بنابراین، مراد از علل معرفتی، ادله و استدلال‌هایی عقلی و منطقی است که یک اندیشمند بر صحت نظریه‌ی خود یا بطلان نظریه‌ی رقیب اقامه می‌کند.

منظور از علل غیرمعرفتی اموری غیر از استدلال است که فرد را به سوی قبول یا رد یک نظر سوق می‌دهد. عناصر غیرشناختی و علل برون معرفتی (اعم از اوضاع بیرونی و احوال درونی) مؤثر بر اقسام مختلف شناخت، گستره‌ی وسیعی را شامل می‌شوند (منصوری عباسعلی و محمدزاده، رضا،1391، ص 6)، از جمله: محیط زندگی، زمانه و گفتمان عصر مؤلف، ویژگی‌های روانی و اخلاقی فرد، القائات دوران کودکی، تلقینات معلمان و مربیان، منفعت شخصی یا گروهی، کبر و غرور، تعصب، لجاجت، حسادت، عشق و محبت، بیم، امید و ... این امور از آنجایی که سبب ظهور و تعجیل نظریه‌ها می‌شوند و وجود نظریه‌ها منوط به وجود این علل است، در حکم علت محسوب می‌شوند؛ زیرا در اصطلاح حکما: «علت آن چیزی است که معلول در کیان و هستی خود به او نیازمند است» (مطهری، ص 218).

بنابراین، قبول یا رد سخنان دیگران و رسیدن به یک ایده و نظریه علت‌های مختلف دارد که استدلال و دلیل فقط یکی از این علت‌ها است.

نکته‌ی پایانی که ذکر آن در این بخش مفید است، این است که نقش و تأثیر عوامل غیرمعرفتی بر فرایند کسب معرفت، موضوع مهمی است که نخستین بار -به‌صورت خودآگاهانه- مورد توجه ویلیام جیمز، فیلسوف و روان‌شناس معروف آمریکایی، قرار گرفت. وی در مقاله‌ی مشهور «اراده‌ی معطوف به باور» نشان داد که به‌رغم این پندار که باورهای ما معمولاً به پشتوانه‌ی استدلال اخذ می‌شوند، همواره این عوامل غیرمعرفتی متعلق به سرشت غیرعقلانی ما هستند که باورهای ما را شکل می‌دهند (اکبرزاده، 1390، ص 59).

در دوران معاصر تحقیقات وسیعی به این مسئله معطوف گشت، شکل‌گیری دانش‌های میان‌رشته‌ای مانند جامعه‌شناسی معرفت، روان‌شناسی معرفت و نظایر آن‌ها به همین منظور شکل گرفته‌اند.

 

نسبت تأثیر علل معرفتی و علل غیرمعرفتی

 

منظور ما از نواندیشان، محققان و اهل نظری است که به‌صورت نظام‌مند در مسائل بسیار مهم و حساسی (همچون: ماهیت وحی، نسبت اخلاق و فقه، نسبت عقل و دین، نسبت دین و سیاست، انتظار بشر از دین، بحث معرفت دینی، حقوق بشر و حقوق زن، وحدت یا کثرت دین، هرمنوتیک کتاب و سنت، قرائت‌های مختلف از دین، نسبت اخلاق دینی و اخلاق سکولار، اجتهاد) با دیدگاه غالب در میان روحانیون و غیرروحانیون دین‌پژوه اختلاف‌نظر اساسی دارند. سؤال اینجاست که میزان و نسبت علل معرفتی و علل غیرمعرفتی در شکل‌گیری و ظهور این آرا چگونه و به چه میزان است؟

ما در مواجهه با این پرسش دچار افراط و تفریط هستیم. از یک طرف مخاطبان عام نواندیشان که تخصصشان در علوم غیردینی است، فکر می‌کنند که پشتوانه‌ی تمام مباحث و نظریههای ایشان علل معرفتی است. ایشان گمان می‌کنند که نواندیشان انسان‌های آزاداندیشی هستند که از قید هرگونه تعصب و تقلید به دورند و معتقدند که آرای نواندیشان علمی‌تر و منطقی‌تر است و خلاصه آنکه بسیاری از مخاطبان عام، سخن نواندیشان در باب آموزه‌های دینی را حجت قطعی و حرف آخر می‌دانند.

از طرف دیگر بسیاری از متخصصان سنتی و دین‌داران دین‌آگاه فکر می‌کنند که پشتوانه‌ی نواندیشان در این مباحث علل غیرمعرفتی است و دلیل و استدلال، ایشان را به این آرا سوق نداده است، بلکه علت‌های غیرمعرفتی محرک ایشان بوده است. ایشان آن‌قدر بر این نظر خود مُصِر هستند که معتقدند که نظرات نواندیشان شایستگی نقد و بررسی را ندارد و با بدبینی به افکار و شخصیت این نواندیشان می‌نگرند.

اما تحقیق مطلب این است که تأثیر علل غیرمعرفتی بر معرفت، امری لابُد مِنه است و هیچ جریان و اندیشمندی نیست که از تأثیر این علل مصون باشد. حداقلِ این تأثیر این است که هرکسی به خاطر یک انگیزه‌ای به یک مطلب عطف توجه می‌کند و از توجه به مطلب دیگر باز می‌ماند. نواندیشان نیز از این قاعده مستثنی نیستند و تأثیر علل غیرمعرفتی بر نواندیشان بسیار ملموس و جدی است؛ بنابراین، در اصل تأثیرگذاری علل غیرمعرفتی بر آرای نواندیشان شکی نیست همان گونه که در اصل تأثیرگذاری علل غیرمعرفتی بر آرای مخالفان ایشان نیز شکی نیست ... اما در میزان تأثیر علل غیرمعرفتی بر جریان نواندیشی و شخصیت‌های متعلق به این جریان باید قائل به یک تفکیک زمانی شویم؛ بدین معنا که مطالعه‌ی آثار و آرای نواندیشان و روشنفکران بیانگر این واقعیت است که در دوران متقدم‌تر روشنفکری (تا حدود دهه‌ی 40 شمسی) وزنه‌ی تأثیر علل غیرمعرفتی از وزنه‌ی علل معرفتی سنگین‌تر است و از دهه‌ی 40 به بعد این وضعیت به‌تدریج برعکس می‌شود.

در دوره‌های اول جریان روشنفکری و نواندیشی عوامل غیرمعرفتی تأثیر بیشتر و محرک اصلی افراد هستند؛ یعنی مشاهده، استبداد حاکمان، ضعف، نابسامانی‌ها و نیازهای عاجل کشورهای مسلمان و در مقابل قوت و اقتدار غرب، تعصب و ظاهرگرایی بیش از حد برخی روحانیون، احساس نیاز به آزادی و ... ایشان را به فکر در باب غرب و اسلام واداشته است. در این دوره متفکران غالباً با ظاهر و میوه‌های مدرنیته مواجه شده‌اند و تعارض میوه‌های مدرنیته با عادات و فرهنگ اسلامی و شرقی روشنفکران را به تحقیق وامی‌دارد و کمتر مبانی و آموزه‌های اصلی مورد تردید و سؤال قرار می‌گیرد؛ یعنی بیشتر از اینکه کتاب‌ها و متون فلاسفه این مباحث را در ذهن ایشان مطرح کرده باشد و ایشان را به نظریه‌پردازی سوق داده باشد، دغدغه‌ها و انگیزه‌ها آن‌ها را بدین سو کشانده است.

در دهه‌های اخیر نواندیشان با ریشه‌ها و بنیادهای فکری و زیرساخت‌های معرفت‌شناسانه و ارزشی مدرنیته مواجه شده‌اند. پس از پیروزی انقلاب اسلامی بر شدت و سرعت این رویکرد افزوده شده است (مسعودی، 1386، ص 28). بسیاری از نواندیشان این دوره سال‌ها به مطالعه‌ی آثار نویسندگان و فیلسوفان غربی پرداختند و آن‌چنان با اندیشه‌های مدرنیته و غرب درگیر شده‌اند که دیگر در فضای فکری ایشان نفس می‌کشند، می‌نویسند و سخن می‌گویند. این امر در مورد برخی از ایشان به قدری شدید است که می‌توان آن‌ها را غربی‌های اسلام‌پژوه دانست؛ یعنی ایشان دیگر از زاویه‌ی دید یک «مسلمان ایرانی» به دین نمی‌نگرند، بلکه بیشتر با مبانی، روش‌ها و زاویه‌ی دید یک غربی به دین می‌نگرند. این مبانی و زاویه‌ی دید متفاوت، نقش اصلی در ایجاد نظریه‌ها و نفی نظریههای رقیب را در مورد نواندیشان بازی می‌کند. البته این مواجهه‌ی عمیق و ریشه‌ای با غرب و مدرنیته هرچند فواید بسیاری دارد و شاید بهترین راه مواجهه نیز همین باشد؛ اما ترس این می‌رود که با اختصاص دادن مطالعات اصلی به شناخت غرب و مدرنیته، این اندیشمندان دیگر عملاً وقت کافی برای شناخت عمیق و وسیع تعالیم اسلام نداشته باشند و این غفلت سبب تفسیر ناقص ایشان از اسلام شود.

بنابراین علل معرفتی -ولو نادرست و غلط- در شکل‌گیری آرا و نظرات ایشان پررنگ‌تر از علل معرفتی است، ولی این بدین معنا نیست که تأثیر علل معرفتی در ایشان کم است، چه آنکه اولاً به‌صورت منطقی احتمال متأثر شدن نواندیشان از علل غیرمعرفتی بیشتر از سنتی‌ها است؛ زیرا نواندیشان در دین‌پژوهی یک محقق و اندیشمند نظری نیستند؛ یعنی صرفاً نگاه حقیقت‌جویانه و کنجکاوانه به مسائل مورد پژوهششان ندارند، بلکه نگاه عمل‌گرایانه دارند؛ یعنی می‌خواهند مسئله‌ی کلان نسبت سنت و مدرنیته را جواب دهند. هرچند این رویکرد یک رویکرد منطقی و درست است؛ اما یک آفت غیرآگاهانه نیز در پی دارد که نیاز به کنترل دارد و آن این است که این رویکرد زمینه را برای تأثیرگذاری علل غیرمعرفتی مهیا می‌سازد؛ زیرا فرد در رد یا قبول نظریه‌ها همواره نیم‌نگاهی به دغدغه‌ی رسیدن به اهداف عملی‌اش را دارد.

 دیگر آنکه از آنجایی که نواندیشان در جامعه‌ی فکری ایران در اقلیت بوده و به دور از قدرت سیاسی، اقتصادی و اجتماعی هستند، این محدودیت‌ها ناخودآگاه ایشان را به واکنش‌ها و اظهارنظرهای غیرمعرفتانه می‌کشاند.

ثانیاً، در دو دهه‌ی اخیر به دلایل مختلفی از جمله: عبور برخی از روشنفکران از ضروریات دینی و به‌تبع آن مواجه شدن با اظهارنظرهای تند و گاه افراطی، برخی تنش‌های سیاسی، عدم مدارا و تسامح با نواندیشان و ... سهم علل غیرمعرفتی بر جریان نواندیشی رو به فزون است. سبقت این علل غیرمعرفتی در برخی از اظهارنظرهای ایشان -خصوصاً در امور جاری کشور- به‌خوبی ملموس است.

آنچه در نهایت می‌توان گفت این است که آثار و نوشته‌های نواندیشان نشان می‌دهد که هرچند علل غیرمعرفتی در فرایند نظریه‌پردازی ایشان دخیلند، ولی نقش تسریع‌کننده دارند نه نقش اصلی.

اما علت متفاوت بودن دوره‌های روشنفکری از حیث تأثیرپذیری از علل معرفتی، پدیده‌ای است به نام «مدل تأخر فرهنگی». شواهد نشان می‌دهد که مواجهه‌ی اندیشمندان و نواندیشان ایرانی با مدرنیته و تمدن غربی عمدتاً بر اساس مدل تأخر فرهنگی صورت گرفته است.

بر اساس مدل تأخر فرهنگی، هنگامی که دو تمدن در تماس با یکدیگر قرار می‌گیرند اولین عناصری که از آن‌ها به یکدیگر منتقل می‌شود عناصر فرهنگ مادی است و پس از آن عناصری از فرهنگ معنوی انتقال می‌یابد. آشنایی روشنفکران و نواندیشان با غرب و مدرنیته بر اساس همین الگوی تأخر فرهنگی است؛ یعنی اندیشمندان ایرانی در مواجهه با غرب و مدرنیته ابتدا با دستاوردهای مادی و ظاهری و برگ‌ها و میوه‌های درخت مدرنیته مواجه شدند و به‌تدریج با باورها، ارزش‌ها و زیرساخت‌های معرفتی و فلسفی غرب مواجه شدند (مسعودی،1386، ص 229).

علت دیگر سبقت علل غیرمعرفتی بر علل معرفتی در دوران اولیه‌ی روشنفکری، عمل‌گرایی و عجول بودن این جریان در آن دوران است. از آنجایی که ایشان در صدد بودند هرچه زودتر ضعف و انحراف‌های جامعه‌ی مسلمین را برطرف کنند، کمتر به‌صورت عمیق به بررسی تعالیم اسلام و مبانی غرب و مدرنیته می‌پرداختند و احساس نمی‌کردند که آغاز پیشرفت و اصلاح، دگرگون کردن اندیشه‌ها و دیدگاه‌ها است.

 

 

مهم‌ترین علل معرفتی نواندیشان

 

هرچند برشمردن علل معرفتی نواندیشان خود نوشتاری مستقل و مفصل می‌طلبد؛ اما در اینجا اشاره‌ای اجمالی به برخی از این علل جهت آشنا شدن با این حوزه، مفید خواهد بود.

در باب علل معرفتی که خاستگاه نظریه‌ها و آرای نواندیشان است، باید ابتدا به این نکته توجه داشت که علل معرفتی نواندیشان از سنخ ادله‌ی عقلی و شواهد نقلی و قرآنی نیست، هرچند ایشان بر مدعای خود گاه دلیل اقامه نموده و از نقل هم شواهدی می‌آورند، بلکه علل معرفتی ایشان از سنخ دگرگون شدن مبانی فکری و زاویه‌ی دید است، شاهد صدق این مدعا این است که یکی از نقدهای مشترکی که تمام ناقدان سروش بر نظریه‌ی وحی‌شناختی وی اقامه کرده‌اند این است که این مدعیات مبتنی بر ادله نبوده و ادله‌ آن را پشتیبانی نمی‌کنند.

از جمله علل معرفتی اساسی که خاستگاه نظریهها و کارهای فکری نواندیشان دو دهه‌ی اخیر است، همانا دید تاریخی به معرفت دینی و شریعت و برجسته کردن فلسفه و بحث‌های معرفت‌شناختی در مقابل فقه در سایه‌ی خردپذیری است.

دیگر اینکه نواندیشان متأخر برخلاف نواندیشان متقدم خاستگاه اصلی تعارض اسلام با غرب و مدرنیته را رفتارهای مسلمانان نمی‌دانند و راه‌حل را در اصلاح رفتار مسلمانان نمی‌دانند، بلکه این تعارض را از سنخ «معرفت‌شناسانه» می‌دانند؛ یعنی معتقدند نوع مواجهه و روش فهم ما از متون، منشأ این تعارض است. ریشه‌ی درد را این می‌دانند که ما همچنان از زاویه‌ی دید و با روش یک مسلمان قرن سوم و چهارم به مسائل می‌نگریم و نسبت به تغییرات زمانه آگاهی عمیق نداریم. یک مثال محسوس در این زمینه نگاه آقای فنایی در باب سرچشمه‌ی تعارض عقل و وحی است. وی تصریح می‌کند که «در مورد سرچشمه‌ی تعارض عقل و وحی دیدگاه مشهور در میان فقیهان شیعه این است که این تعارض از دو منشأ متفاوت سرچشمه می‌‌‌گیرد: یکی «نقصان عقل» و دیگری «اسارت عقل». این نظریه بیانگر «آسیب‌شناسی» اکثریت فقیهان شیعه در این باب است؛ اما داوری نگارنده این است که این آسیب‌شناسی درست هست، اما کامل نیست؛ یعنی فقط بخشی از حقیقت را بیان می‌‌‌کند. حق این است که صرفاً بعضی از موارد تعارض میان عقل و وحی یا از نقصان عقل سرچشمه می‌گیرد یا از اسارت آن در چنگال عواطف و احساسات و علل غیرمعرفتی دیگر. اما در سایر موارد چنین نیست؛ یعنی مواردی از تعارض وجود دارد که از «زبانِ وحی» سرچشمه می‌گیرد، نه از «نقصان» عقل یا «اسارت» آن (فنایی، 1392).

 

در پایان یادآور می‌شود که توجه به تفکیک علل معرفتی و علل غیرمعرفتی در اندیشه‌های نواندیشان بحثی بسیار مهم و ضروری است. این تفکیک هم برای خود ایشان بسیار مهم و راه‌گشا است و هم برای مخاطبان و ناقدان ایشان.

توجه آگاهانه‌ی خود نواندیشان به علل غیرمعرفتی مؤثر بر آرایشان، آنان را از خروج از روش منطقی و علمی بازمی‌دارد. سخنان کینه‌جویانه و غرض‌ورزانه‌ی آن‌ها را کم می‌کند و احیاناً پی به سستی برخی آرا و رویکردهای خویش می‌برند، چه آنکه همچنان که برخی به درستی اشاره کردند یکی از علل رکود ما در دانش‌های دینی علل شخصی (غیرمعرفتی) است (رشاد، 1383، ص 7).

ناقدان نیز با این تفکیک می‌توانند خود را از جهات علمی مباحث و نظریههای نواندیشان محروم نکنند و در مورد علل معرفتی ایشان فکر کنند، درعین‌حال، متوجه باشند که تمام سخنان نواندیشان برخواسته از برهان و علل معرفتی نیست.

 

منابع:

اکبرزاده، میثم، تأثیر عوامل غیرمعرفتی بر فرایند کسب معرفت، فصلنامه فلسفه و کلام دانشگاه قم، سال دوازدهم، شماره 48، 1390.

رشاد، علی‌اکبر، موانع نواندیشی دینی، قبسات، شماره سی و چهار، 1383.

عباسعلی منصوری، رضا محمدزاده، نقش عوامل معنوی در معرفت با تکیه بر قوه‌ی وهم از نگاه ملاصدرا پژوهش‌نامه فلسفه‌ی دین، دوره 10، شماره 1، بهار 1391.

صلیبا، جمیل و صانعی دره‌بیدی، منوچهر، فرهنگ فلسفی، ص ۳۵۱، انتشارات حکمت، تهران، چاپ اول، ۱۳۶۶ ش.

فنایی، ابوالقاسم، رابطه‌ی عقل و وحی (2)، هفته‌نامه آسمان، شماره پنجاه و چهار، 1392.

مسعودی، جهانگیر، هرمنوتیک و نواندیشی دینی، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، 1386.

مطهری، مرتضی، کلیات علوم اسلامی، ج 1، منطق ـ فلسفه.

ملکیان، مصطفی، رویکردهای متفاوت در تاریخ فلسفه‌نگاری؛ فصلنامه بازتاب اندیشه، شماره 26، 1381.

 

نظر شما