شناسهٔ خبر: 12828 - سرویس سینما و رسانه
نسخه قابل چاپ

نقدی بر آثار جشنواره(37)/«چند متر مکعب عشق» ساختۀ جمشید محمودی؛

سیاست به روایتی عاشقانه

چندمتر مکعب عشق داستان فیلم، روایتی ساده از یک عشق پاک با حجب و حیای شرقی است که "مرونا" حتی از گفتن جمله "دوستت دارم" نیز طفره می رود؛ داستان تکان دهنده ای که تماشاگر را با غم و شوک فراوان، راهی خانه می کند.

سیاست به روایتی عاشقانه

فرهنگ امروز/ویدا غلامی:موضوع مهاجران افغان در کشور ایران، نحوه فعالیت آنها و نوع برخورد مردم و مسئولان ایران به آنها، مسئله حائز اهمیتی است که رسانه های ایرانی تاکنون توجه چندانی به آن نشان نداده اند.

فیلم "چند متر مکعب عشق" توانسته پرداخت موفقی نسبت به این موضوع داشته باشد.

 

عبدسلام (نادر فلاح) که قبلاً در افغانستان یک نظامی بوده، اکنون برای گذران زندگی به کارگری و زاغه نشینی روی آورده. او دختری به نام مرونا (حسیبا ابراهیمی) دارد که عاشق صابر (ساعد سهیلی)، کارگر ایرانی است. آنها هر روز با یکدیگر در یک کانتینر خالی دیدار می کنند.

غفور (مسعود میرطاهری) یکی دیگر از کارگران کارگاه آقای صفایی (علیرضا استادی) است که چون آقای صفایی به دایی و خانواده او جای خواب نداده است، به پلیس اطلاع می دهد که کارگران زمانی که آنها سرمیرسند در کجا مخفی می شوند. در زیرپلی پر از گندآب. پلیس هم بدون فوت وقت یکسره به محل اختفای افغان ها می رود و به آنها یک هفته مهلت می دهد تا ایران را به قصد کشورشان ترک کنند.

در پی این جریان، صابر که به خاطر از دست دادن معشوقه اش احساس خطر می کند، تصمیم می گیرد ماجرا را با عبدسلام مطرح کند و مرونا را از او خواستگاری کند. او برای این کار از کارفرمایش، آقای صفایی کمک می گیرد.آقای صفایی پس از مطرح کردن این جریان با عبدسلام و خواستگاری دخترش از وی، با رفتار غیر منتظره عبدسلام مواجه می شود.عبدسلام به سراغ مرونا می رود، او را کتک می زند و داخل خانه می برد. او نمی خواهد دخترش با یک ایرانی ازدواج کند که در آینده مورد بی احترامی قرار گیرد و او را "اووووو افغانی!" خطاب کنند.

صابر و مرونا از فرصت گفتگو کردن آقای صفایی و عبدسلام استفاده می کنند و به همان میعادگاه همیشگی شان می روند تا از غم بزرگی که در دلشان وجود دارد با یکدیگر صحبت کنند و چاره ای بیاندیشند. اما ناگهان کانتینرهای دیگر از راه میرسند و یک به یک، روی هم سوار می شوند.صابر و مرونا که وحشت زده و در انتظار رفتن تریلی ها و راننده ها و کارگران هستند، متوجه می شوند که یک کانتینر، درب ورودی کانتینر آنها را بسته و صابر و مرونا در کانتینر حبس شده اند.آنها هر قدر فریاد می زنند، صدایشان به کسی نمی رسد.کانتینر بعدی روی سقف کانتینر آنها قرار می گیرد و همه راههای ورود اکسیژن و نور به کانتینر بسته می شود.و صابر و مرونا در چند متر مکعب کانتینر، در نهایت عشق به یکدیگر، جان می بازند.

 

"چند متر مکعب عشق" اولین فیلم بلند جمشید محمودی است که در بخش "نگاه نو" و "سودای سیمرغ" به نمایش درآمده است.اگرچه موضوع فیلم نسبتاً تکراری است و پیش از این "مجید مجیدی" در فیلم "باران" به عشق یک ایرانی و افغانی به یکدیگر پرداخته اما بسیار کم نقص و سطح آن، بسیار برتر و فراتر از یک فیلم اولی است.

داستان فیلم، روایتی ساده از یک عشق پاک با حجب و حیای شرقی است که "مرونا" حتی از گفتن جمله "دوستت دارم" نیز طفره می رود؛ داستان تکان دهنده ای که تماشاگر را با غم و شوک فراوان، راهی خانه می کند. البته فیلم نکات نه چندان خوشایندی نیز دارد که لزومی به نمایش آنها نبود مثل داغ کردن آجر یا ختنه کردن و لباس نویی که صابر و مرونا پوشیدند.

در "چند متر مکعب عشق" گیشه مطرح نیست. این را می توان از به کارگیری نابازیگران افغانی دریافت.این فیلم با دغدغه انسانی قابل ستایش، فیلمی با روابط و حوادث قابل باور است که به جای به تصویر کشیدن قشر متوسط یا مرفه که امروزه برای جذب مخاطب در سینما بسیار مورد استفاده قرار می گیرد، به سراغ قشر فقیر و زاغه نشین مهاجران غیر قانونی رفته، اما به سیاه نمایی از جامعه نپرداخته است.

"چند متر مکعب عشق" با به تصویر کشیدن نگاه تحقیرآمیز ایرانیان به مردمان افغانی در ایران، سعی در طرح مشکل این انسانهای صبور، سختکوش و خونگرم دارد.

"غفور" در این فیلم، نمادی از اکثریت مردم ایران در مقابل مهاجران افغانی است که بحث خودی و غیر خودی را پیش می کشد و با نگاهی تحقیرآمیز برای خود که یک ایرانی است، جایگاهی بالا و برای کارگران افغانی جایگاهی در سطح پایین متصور می شود و انسانیت و ارزشهای والای انسانی را به فراموشی می سپارد. البته در همه جای دنیا مهاجران از هر قوم و ملیتی که باشند، توسط ساکنان اصلی پس زده می شوند و همواره «دیگری» قلمداد می شوند.

"عبدسلام" نیز با اشاره به موقعیت و شخصیتی که در افغانستان دارد و ذکر دلائل جلوگیری از ازدواج دخترش با یک ایرانی، ظلم و رنج و تحقیری که از سوی ایرانیان به آنها رفته را یادآور می شود.در این داستان که روایتی از یک ماجرای واقعی است، سه رویکرد عاطفی، اجتماعی و سیاسی به خوبی پرداخته شده است و میزانسن، موسیقی متن و تمام عناصر بصری کاملاً در خدمت روایت قرار دارند.

"چند متر مکعب عشق" مهاجران افغانی را در ایران، مردمی خونگرم، مهربان، سختکوش و صبور نشان می دهد که گرچه در بدترین شرایط زندگی می کنند اما از فرصتهای خود به خوبی بهره می برند و به غم اجازه نمی دهند مانع حرکت و ناامیدی آنها شود. این مطلب را می توان از نوع رفتار آنها و برگزاری عروسی کوچک و مختصرشان در همان زاغه ها، به خوبی دریافت.

نقطه اوج داستان، دقیقاً پایان داستان است که صابر و مرونا در نهایت عشق به یکدیگر در کانتینر محبوس می شوند و جان می بازند؛ لحظه ای که تماشاگر با صابر و مرونا هم ذات پنداری می کند و دلش می خواهد با آنها فریاد بزند، به در و دیوار بکوبد و کمک بخواهد تا نگذارد قلب این عشق پاک و زلال به این راحتی از تپش بایستد.

 

 

نظر شما