شناسهٔ خبر: 13116 - سرویس اندیشه
نسخه قابل چاپ

محمدعلی رجایی؛

نگاهی به قرائت ريچارد وولين از انديشه‎های مارتين هايدگر

هایدگر ريچارد وولين در مقاله مفصل «فرهنگی، سياسی است» ارتباط فرهنگ معنوی بشر كه مجموعه دستاوردهای جامعه در زمينه‎های علم و هنر و اخلاق و فلسفه است، را سياسی و به نوعی وابسته به سيستم اجتماعی و اقتصادی و منافع طبقات اجتماعی می‎داند. و هدف تاريخ انديشه و تفكر درك ايده‎ها در چارچوب بافت توليدی آن‎ها است.

 

تاريخ انديشه و تفكر، تاريخ نگاري ايده ها و نظريه هاي مهم و انديشمندان مربوط به آن است. اين تاريخ نمي تواند بدون دانش و آگاهي از اشخاصي كه اين نظريه ها را پرداخته اند، تنظيم و نوشته شود. تاريخ انديشه و تفكر آن طور كه توسط تاريخ نگاران انديشه نوشته شده به موازات آن چيزي است كه فيلسوفان به عنوان تاريخ فلسفه نوشته اند. ولي بيشتر نزديك و شبيه تاريخ تكوين عقايد است. محور اصلي اين است كه ايده ها جدا از مردمي كه آنها را ايجاد كرده و توسعه داده اند و از آنها استفاده كرده اند، نيست. درست نيست ايده ها را به عنوان گزاره هايي انتزاعي جدا از زندگي، فرهنگ و زمينه هاي تاريخي كه در آن توليد شده اند، بررسي و مطالعه كرد.
ريچارد وولين در مقاله مفصل«فرهنگي، سياسي است.» ارتباط فرهنگ معنوي بشر كه مجموعه دستاوردهاي جامعه در زمينه هاي علم و هنر و اخلاق و فلسفه است، را سياسي و به نوعي وابسته به سيستم اجتماعي و اقتصادي و منافع طبقات اجتماعي مي داند. هدف تاريخ انديشه و تفكر درك ايده ها در چارچوب بافت توليدي آنهاست. بافت يا زمينه در اينجا داراي مفاهيم سياسي، فرهنگي، فكري و اجتماعي است. در واقع مي توان يك متن را هم با در نظر گرفتن بافت تاريخي آن خواند. (به عنوان مثال، به عنوان بخشي از يك رشته علمي يا يك سنتي كه در طول زمان توسعه وتكامل يافته است) يا از نظر شرايط فكري معاصر (به عنوان داراي تاثير در يك بحث خاص مربوط به زمان و مكاني مشخص) . اين دو روند مطالعه در بافت خاص چيزي است كه تاريخ نگاران انديشه انجام مي دهند. به طور كلي، پژوهشگران تاريخ انديشه به دنبال قرار دادن مفاهيم، ايده ها و متون در زمينه و بافت خاص خودشان هستند. ريچارد وولين (متولد 1952) استاد و پژوهشگر تاريخ انديشه در مركز تحصيلات تكميلي دانشگاه «سيتي» نيويورك است. وولين فارغ التحصيل دانشگاه يورك در تورنتو كاناداست. پايان نامه وولين ارتباط عميق و فراگير بين بنيان تفكر هايدگر و فاشيسم درآلمان و اقدامات جنايت بار آنان را نشان مي دهد. او معتقد است ارتباط هايدگر با فاشيسم نه از روي ناچاري يا مصلحت انديشي و نه يك تفنن مقطعي و زودگذر بوده است بلكه ريشه درتفكر هايدگر دارد. نظري كه بعضي از منتقدان ديگر نظير ويكتور فارياس، كريستين دولاكامپاني و امانوئل فايه نيز قبول دارند. امانوئل فايه ،نويسنده كتاب هايدگر: معرفي نازيسم به فلسفه در پرتو همايش ها و سمينارهاي منتشر نشده هايدگر از ( 1935-1933) معتقد است «هايدگر شيفته نازيسم است و نظريه وجودي هايدگر به طور جبران ناشدني آلوده به ايدئولوژي نازيسم است كه بايد در كليت خود مورد نقد قرار گيرد.»
ريچارد وولين كه در حال حاضر استاد تاريخ انديشه درمركز تحصيلات تكميلي دانشگاه سيتي نيويورك است، نويسنده مقاله ها و كتاب هاي زيادي درباره تحولات انديشه در قرن بيستم است. به ويژه نظريات هايدگر و تاثير او در انديشه هاي فاشيستي و پست مدرنيستي همچنين شاگردان و پيروانش است. كتاب هاي معروف او عبارتند از: سياست وجودي، انديشه سياسي مارتين هايدگر (1990) . جنجال هايدگر، بازخواني انتقادي (1991) . شرايط نقد فرهنگي، مكتب فرانكفورت، اگزيستانسياليسم، پساساختارگرايي (1992) كارل لويت، مارتين هايدگر و نيهيليسم اروپا (1995) پيچيدگي ها، اكتشافات در تاريخ بحراني ايده ها (1995). فرزندان هايدگر، (هانا آرنت، كارل لويت، هانس يوناس و هربرت ماركوزه) فلسفه ضد يهودي و هويت يهودي آلماني (2001) . فريب ضد عقل گرايي، رومانس عاشقانه روشنفكرانه با فاشيسم، از نيچه تا پست مدرنيسم (2004) . هربرت ماركوزه، تفسير هايدگري ماركسيسم (2005). مكتب فرانكفورت (2006) وزش باد از شرق: روشنفكران فرانسوي، انقلاب فرهنگي، و ميراث جنبش دانشجويي 1960 (2010) ريچارد وولين درباره تاثير زياد انديشه هايدگر در پست مدرنيسم، ساختارشكني و روشنفكران فرانسوي و ريشه هاي فاشيستي نظريات آنان مطالعه و تحقيق كرده و مقاله و كتاب هاي فراوان نوشته است. او به عنوان تاريخ نگار و پژوهشگر انديشه و تفكرات فاشيستي شناخته شده است. از نظر وولين رابطه بين پست مدرنيسم به طوركلي با انديشه فاشيسم وارتباط و تعلق خاطر يا آنچه او از آن به عنوان ارتباط تاريخي- فكري با فاشيسم مي داند را مورد تحقيق و بررسي قرار داده است. در اين بررسي تعدادي از انديشمندان معروف و ظاهرا مقبول قرن بيستم، را پيرو هايدگر و به تبع هايدگر به نوعي طرفدار انديشه فاشيسم مي شناسد. او مي نويسد: مارتين هايدگر يكي از چهره هاي قابل توجه در فلسفه قرن بيستم بود. هايدگر با كتاب «هستي و زمان» (1927) تاثير عمده يي در بسياري از نظريه پردازان و فلاسفه قرن داشته است. از جمله و به طور عمده گئورگ گادامر، ژان پل سارتر و ژاك دريدا، انديشه هاي هايدگر را دنبال و پيروي كرده اند. ريچارد وولين در كتاب «فرزندان هايدگر» پيوندهاي دروني بين فلسفه نازي ها، انديشه مارتين هايدگر و دانشجويان فلسفه يهودي اش و تكامل فكري برخي از اين متفكران سياسي و اجتماعي را روشن مي سازد. او آگاهانه و با دقت نفوذ بسيار زياد هايدگردر اين چهار انديشمند يعني هانس يوناس، هربرت ماركوزه، كارل لويت و هانا آرنت را نشان مي دهد و آنها را به عنوان فرزندان و پيروان هايدگرمعرفي مي كند.
رودلف كارناپ ازكتاب«متافيزيك چيست» هايدگر مثال مي آورد كه: «عدم چگونه مي عدمد؟» يا «ذات چگونه مي ذاتد؟ »كارناپ اين عبارات را عبارات بي معني مي نامد. كارناب معتقد است هايدگر با فريب كاري و با استفاده از اجزاي نظريه ها (اِلمان هاي) : كانت، هگل و ماركس را به نفع نظريات خويش تفسير مي كند. او تمام دستاوردها و سنت فلسفه غرب ومتافيزيك آن (به معناي تبيين مفهومي جهان مستقل از ذهن) از سقراط و افلاطون و ارسطو تا دكارت را رد مي كند و خود را متفكر و نه فيلسوف مي نامد. هايدگر با تصوير دكارتي از جهان و انسان مبارزه كرده و تصوير دكارت از نظام و رابطه سوبژه و ابژه را تخريب مي كند. بحث ارزش و اعتبار تفسير هايدگر از كانت براي نخستين بار از طرف ارنست كاسيرر آغاز شد. كاسيرر درمقاله يي درمورد كتاب «درباره كانت و مساله مابعدالطبيعه» هايدگر، صراحتا اعلام مي كند كه هايدگر درمقام يك غاصب با كانت برخوردكرده است نه يك مفسر. هايدگر درواقع مي كوشد حرف هايي را كه قبلادر«هستي و زمان» زده بود به ذهن كانت حقنه كند! هايدگر در مقدمه چاپ بعدي كتابش اظهار مي كند كه: «تفسير من از كانت بسيار خشونت آميز به نظر مي آيد.»اين همان كاري كه هايدگر با نظريه تطابق عين وذهن هگل و هماهنگي انديشه وهستي اجتماعي ماركس انجام مي دهد. يعني سوءاستفاده وتفسير از اين نظريه. «آدمي در آگاهي نوعي خويش، زندگي واقعي اجتماعي خويش را تاييد مي كند و در انديشه، صرفا هستي واقعي خويش را تكرار مي كند.» (دستنوشته هاي اقتصادي ماركس). يكي گرفتن اين هستي اجتماعي عيني و موجود در خارج از ذهن و قابل مطالعه و بررسي كه به هيچ وجه با هستي به مفهوم تجريدي و مبهم «هستي و زمان» خارج از موجود واقعي و عيني نوع ديگري از تحريف، سوءتفسير و استفاده هايدگر است. درآخر قرن نوزدهم تمدن اروپا ازهرنظر به اوج نسبتا خوبي رسيده بود. ولي در 1914 درپي جنگ امپرياليستي -جهاني اول- براي تجديد تقسيم سرزمين ها ناگهان همه چيز فروريخت. اوج گيري بي رحمي و خشونت در اين جنگ با ميليون ها كشته و زخمي (قابل اجتناب) تا آن موقع بي سابقه بود. موج افكار پوچ گرايي، بيهودگي، مرگ انديشي، سرخوردگي و حس انتقام گيري اوج گرفت. برآمدن موج خشونت طلبي و نازيسم نتيجه بي سروساماني فكري و سياسي بود كه اروپا در آن فرورفته بود. اسوالد اشپنگلر در كتاب « زوال غرب» تعبيري ويتاليستي از انحطاط اروپا ارائه مي كند كه مرجع استناد براي نظريه پردازان انقلاب هاي محافظه كارانه و ايدئولوژي راست آلمان و به قدرت رسيدن هيتلر شد. دو اثر تاثيرگذار ديگر دراين مورد «كوكب رستگاري» فرانتس روزنتسوايگ و «هستي و زمان» مارتين هايدگر است. نخستين جمله كتاب كوكب رستگاري چنين است. «مرگ، ترس از مرگ، آغاز هرگونه شناسايي از كل است...» روزنتسوايگ تمام داعيه هاي اميدبخش و معنادهنده متافيزيك را دور مي ريزد. كتاب او عليه عقل گرايي و لوگوس ديالكتيكي هگل است. او دقيقا شش سال قبل از «هستي و زمان» هايدگر به اين نتيجه مي رسد كه ««متافيزيك» تمام شده و براي فرارفتن از آن بايد پيوند گم شده «بشر با هستي» را برقرار كرد.» (كوكب رستگاري) برتراندراسل در«تاريخ فلسفه غرب» -كه به نوعي تاريخ انديشه است- مي نويسد: «فلاسفه هم معلولند و هم علت: از سويي معلول اوضاع اجتماعي و سياسي و سازمان حكومتي خويشند و از طرفي (اگر بخت يار بوده باشند) علت عقايدي هستند كه سياست و سازمان هاي دوره هاي بعدي را شكل مي دهند. اما در غالب تاريخ ها، فلاسفه يكايك درفضاي خالي ظاهر مي شوند. رابطه عقايد هريك با ديگري باز نموده نمي شود... من كوشيده ام هر فيلسوفي را به عنوان محصول محيط خود عرضه دارم و باز نمايم كه افكار و احساساتي كه در اجتماع به صورتي مبهم و آشفته وجود داشته در وجود او متراكم و متبلور شده است.» (راسل، تاريخ فلسفه غرب) اين كار درستي است كه براساس نظريه نقش شخصيت در تاريخ - چه سياسي و چه فكري ومعنوي- توسط هگل در جلد دوم «زيبايي شناسي» تبيين شده است، كه بايد به آن توجه بيشتري كرد. اين دقت در تاريخ انديشه و كارهاي ريچارد وولين در تحليل تاثير متقابل فاشيسم در انديشه هايدگر و بالعكس به خوبي ديده مي شود.

 

منبع: اعتماد

نظر شما