شناسهٔ خبر: 13385 - سرویس سینما و رسانه
نسخه قابل چاپ

گفت‌وگوی فرهنگ‌امروز با همایون اسعدیان؛

امسال، سال هشدار سینمای ایران است

همایون اسعدیان فیلم‌های امسال به‌مثابه یک زنگ هشداری برای سینماگران بود که بنشینیم دور هم فکر کنیم که سینمای ایران به سمت کجا می‌رود، چرا مبتلا به سینمای ضد قصه، متظاهر به روشن‌فکری، بدون پایان‌بندی و مسائلی از این قبیل شده است و چرا فکر می‌کنیم که هرچه فیلم‌مان سیاه‌تر باشد اجتماعی‌تر است.

 

فرهنگ امروز/ سارا فرجی: همایون اسعدیان جزء یکی از کارگردانان خوب سینمای ایران است که در سال‌های اخیر با دو فیلم «طلا و مس» و «بوسیدن روی ماه» بیش از پیش درخشید و نشان داد که هنوز هم می‌توان با عنایت به مسائل و معضلات اجتماعی یک فیلم خوب ساخت. او بیش از هر چیزی به حال خوب و امیدواری تماشاگر فیلم‌ها تأکید دارد او به امید اعتقاد دارد چون فکر می‌کند که اگر تماشاگر سالن سینما را با حال بد ترک کند به معنی این است که فیلم‌ساز کارش را درست انجام نداده و هنرمند واقعی کسی است که با وجود همه‌ی سختی‌ها و سیاهی‌ها دنبال نقاط امید بگردد و آن‌ها را به تماشاگر نشان دهد؛ چون سینما آینه نیست. اسعدیان در این مصاحبه حرف‌های خوب و قابل تأملی زد که به نظر می‌رسد اکثر آن‌ها درد امروز سینمای کشورمان است.

 

 

جناب اسعدیان، اکثر منتقدان و فیلم‌سازان حوزه‌ی سینما از فیلم‌های جشنواره‌ی فجر امسال ناراضی بودند و حتی به نوعی می‌توان گفت که از حجم بالای فیلم‌های بد و دوست‌نداشتنی جا خوردند و مسئولان حوزه‌ی سینما از الآن به فکر گیشه‌های کم‌رونق سینما در سال آینده هستند، به نظر شما دلیل این اتفاق چیست؟

به نظر من اصلی‌ترین دلیل ناکامی فیلم‌ها و پس زدن آن‌ها توسط تماشاگر، عجله در کار است. یادم هست چند سال پیش مصاحبه‌ای از یکی از شاعران خوب کشورمان در یک مجله می‌خواندم که در آن از او پرسیده شده بود چرا شعرش را 10 سال پس از رخ دادن یک واقعه‌ی اجتماعی سروده و آن شاعر در جواب گفته بود که منتظر بودم که حسم ته‌نشین شود. به عقیده‌ی من یک فیلم‌ساز هم باید این‌گونه عمل کند که اثر هنری را زمانی خلق کند که حسش به عمق رسیده و ته‌نشین شده باشد؛ چون مثلاً شاید من فیلم‌ساز نسبت به یک موضوع اجتماعی در این زمانه حسی نداشته باشم؛ اما 10 سال بعد که حسم ته‌نشین شد، دلم خواست و اثری خلق کردم. البته درست است که هنرمندان بازتاب اتفاقات اجتماعی هستند؛ اما اگر قرار باشد که فیلم‌ساز تبدیل به یک روزنامه‌نویس شود، اثر هنری را در حد یک اعتراض تقلیل داده‌ایم؛ چون بیان یک حس در زمان خودش بیشتر شکل بیانیه و اعتراض به خود می‌گیرد تا شکل یک اثر هنری.

 

بنا به این نظری که شما دارید، فیلم‌ها تاریخ مصرف خود را از دست نمی‌دهند؟

اتفاقاً به نظر من اکثر فیلم‌هایی که در حال حاضر با عجله ساخته می‌شوند، دارای تاریخ مصرف می‌شوند و فیلم‌هایی می‌شوند که فقط امسال می‌توان آن را دید و درک کرد، سال بعد کهنه می‌شوند چون فیلم‌ها عمقی ندارند، درحالی‌که یک اثر اجتماعی ماندگار چون موضوعش در ذهن فیلم‌ساز جاافتاده و ته‌نشین شده، به شکل یک اثر هنری ماندگار بروز پیدا می‌کند و نه به شکل یک بیانیه‌ی سیاسی، اجتماعی و یا اعتراضی.

 

به نظر شما ساختن فیلم‌های سیاه همراه با پز روشن‌فکری تبدیل به نوعی مد در سینمای فعلی نشده است؟

در جشنواره‌ی امسال تعداد بسیاری فیلم داشتیم که تظاهر به اندیشمند بودن می‌کردند؛ اما به شدت توخالی‌اند و من اصلاً با این جریان موافق نیستم؛ چون روشن‌فکری خوب است؛ اما تظاهر به اندیشمند بودن چیز دیگری است و کسانی که این‌گونه فیلم‌ها را می‌سازند هنوز به عمق جریان روشن‌فکری پی نبرده‌اند و فقط در فیلمشان ادای روشن‌فکری را درمی‌آورند.

 

علاوه بر این تظاهر به روشن‌فکری موارد دیگری مثل پایان باز گذاشتن فیلم‌ها هم خیلی روال شده و شاهد دیدن این نوع پایان‌بندی در بسیاری از فیلم‌ها هستیم، دلیل استفاده از این نوع پایان‌بندی را چه می‌دانید؟

متأسفانه همان‌طور که عرض کردم چند آفت از چند جهت به سینمای ایران وارد شده است، یکی تظاهر به روشن‌فکری بود، اما آفت دیگر این است که ما یادمان رفته که قرار است در فیلم‌مان قصه بگوییم و برعکس به سراغ سینمای ضد قصه رفته‌ایم و در این نوع از سینما مد شده که پایان را باز بگذاریم؛ اما پایان بازی که روی حساب و کتاب نیست، بلکه تنها از این جهت باز گذاشته شده که فیلم‌ساز نمی‌دانسته فیلم را چگونه تمام کند، درصورتی‌که این‌طور پایان بازها با پایان بازِ «جدایی نادر از سیمین» فرهادی قابل مقایسه نیست؛ چون در آن فیلم، فرهادی قصه را روایت می‌کند؛ ولی پایانش را به گونه‌ای تمام می‌کند که قضاوت را به شما می‌سپارد؛ اما پایان باز فیلم‌های فعلی به گونه‌ای است که فیلم می‌توانست 3 یا 4 سکانس قبل تمام شود و لطمه‌ای هم به فیلم وارد نشود.

 

بسیاری از منتقدان و اهالی سینما نام روایت یا برشی از زندگی را برای این‌گونه فیلم‌ها نهاده‌اند.

به نظر من اصلاً این‌طور نیست؛ چون ما یادمان رفته است که فیلم‌سازی برشی از زندگی نیست و در فیلم‌سازی قرار است ما قصه بگوییم، قرار است با مخاطب ارتباط برقرار کنیم و در دل این ارتباط برقرار کردن ممکن است لایه‌های عمیقی هم پیدا کنیم؛ به‌عنوان مثال شعر حافظ را همه می‌خوانند؛ اما آدم‌های عمیق‌تر ارتباط عمیق‌تری برقرار می‌کنند و یک فرد عادی هم فقط معنای ظاهری آن را درک می‌کند.

 

جشنواره‌ی فجر امسال را چطور ارزیابی کردید؟

به عقیده‌ی من با توجه به فیلم‌هایی که دیدم امسال، سال هشدار سینمای ایران است و به نظرم اکثراً هم با من متفق‌القول هستند؛ چون فیلم‌های امسال به‌مثابه یک زنگ هشداری برای سینماگران بود که بنشینیم دور هم فکر کنیم که سینمای ایران به سمت کجا می‌رود، چرا مبتلا به سینمای ضد قصه، متظاهر به روشن‌فکری، بدون پایان‌بندی و مسائلی از این قبیل شده است و چرا فکر می‌کنیم که هرچه فیلم‌مان سیاه‌تر باشد اجتماعی‌تر است. در سینمای نئورئالیسم ایتالیا هم که آغازگر چنین فیلم‌سازی بوده است، شبیه این فیلم‌هایی که ما می‌سازیم وجود ندارد.

 

کدام‌یک از فیلم‌هایی که دیدید نظر شما را بیشتر جلب کرد؟

اگر از من بپرسند تعداد فیلم‌هایی که در گیشه‌ی سال جدید موفقند چند تاست، به‌سختی می‌توانم دو یا سه فیلم را نام ببرم؛ اما من شخصاً فیلم «چند مترمکعب عشق» را بیشتر از سایر فیلم‌های امسال جشنواره پسندیدم؛ چون فکر می‌کنم که در دل سیاهی یک نگاه عاشقانه جریان داشت و من با دیدن این فیلم به شدت یاد فیلم «معجزه در میلان» افتادم که در دل فقر و سیاهی، امید و عشق وجود دارد. «خط ویژه» را هم شنیدم که فیلم خوبی است؛ اما متأسفانه هنوز نتوانستم فیلم را ببینم.

 

با توجه به گفتارتان به نظر می‌آید که شما به نقش امید در فیلم‌سازی بیش از هر چیز دیگری اعتقاد دارید؟

من باورم این است که اساساً حق ندارم تماشاگر را ناامید از سینما بیرون بفرستم، من فیلم‌ساز حق دارم که سیاهی‌ها و مسائل اجتماعی را بیان کنم؛ اما وظیفه دارم که نقاط امید را هم در دل این سیاهی‌ها پیدا کنم و به تماشاگر نشان بدهم و بگویم «شدنی» است، ربطی هم به دولت تدبیر و امید آقای روحانی ندارد؛ چون من قبلاً همین عقیده را داشتم و فکر می‌کنم که اگر تماشاگر را با حال بد بیرون از سینما بفرستیم، کارمان را اشتباه انجام داده‌ایم دلیلش هم این است که تماشاگر مسائل و مشکلات اجتماعی را بهتر از من و شما می‌داند، سینما هم که آینه نیست که فقط بخواهیم مسائل را در آن نشان بدهیم، اگر قرار بود که سینما آینه باشد مثل هنر عکاسی می‌شد، اگرچه عکاس هم با توجه به اینکه عکسش را از چه زاویه‌ای بگیرد نقش خودش را نشان می‌دهد و معنای کارش را به مخاطب می‌رساند؛ اما اگر قرار باشد که سینما آینه باشد، پس من فیلم‌ساز چکاره‌ام؟ من فکر می‌کنم دلیل موفقیت کارهای فرهادی همین است؛ مثلاً در فیلم «جدایی نادر از سیمین» می‌بینیم که همواره امید در کارهای او وجود دارد و مثلاً در آن صحنه‌ای که زن نمی‌تواند دروغ بگوید و یا دختر جوانی که مردد است که چه بکند، نشانه‌های امید را می‌بینیم.

 

صحبت از فیلم‌های اجتماعی و سیاه‌نمایی شد، بد نیست کمی هم درباره‌ی «خانه پدری» که در جشنواره‌ی امسال نمایش داده شد اما هنوز مجوز اکران عمومی ندارد، صحبت کنیم شما این فیلم را هم جزء فیلم‌های سیاه و اجتماعی می‌دانید یا در این فیلم هم نقاط امید را می‌بینید؟

اتفاقاً مثال بسیار خوبی زدید؛ چون فیلم‌های عیاری اصلاً قابل مقایسه با فیلم‌های اجتماعی امروز نیست و به عقیده‌ی من در این فیلم عیاری امید تا انتهای آن وجود دارد؛ چراکه این موضوع روایت می‌شود که اگر ما 100 سال پیش چنین اتفاقاتی را داشتیم همان‌طور که زمان می‌گذرد، زمانه هم می‌گذرد و امید در کارها بیشتر می‌شود، علاوه بر این فیلم‌های عیاری برای بنده از جهت کارگردانی مثل یک کلاس درس است؛ چون دوربین او معلق و روی دست نیست، حرکات عجیب و غریب نمی‌کند و در نهایت سادگی مخاطب را با خودش درگیر می‌کند و برای من، همایون اسعدیان کلاس درس است ضمن اینکه این فیلم قصه دارد و از همان لحظه‌ی اول خودش را با شما درگیر می‌کند و ممکن است مثلاً شما موضوع آن را نپسندید؛ ولی حداقلش این است که سینماست.

 

یکی دیگر از پدیده‌هایی که در فیلم‌های امسال شاهد آن بودیم کوچک شدن لوکیشن فیلم‌هاست و اینکه اکثر آن‌ها در یک آپارتمان یا خانه می‌گذرد، اتفاقی که برای خانه‌ی پدری هم رخ داد، نظر شما در این باره چیست؟

بله، متأسفانه امسال حجم بسیار زیادی از فیلم‌ها در یک آپارتمان یا یک لوکیشن ثابت می‌گذرد، دلیلش هم این است که سینمای ایران کوچک و حقیر شده است و متأسفانه کارگردانی هم با بضاعت عیاری نداریم که بتواند چنین فیلم‌هایی را خوب از کار دربیاورد. خانه‌ی پدری عیاری هم با اینکه در یک خانه می‌گذرد؛ اما به گونه‌ای ساخته شده است که ما فراموش می‌کنیم کل فیلم در یک جا اتفاق می‌افتد و تا انتها فیلم را دنبال می‌کنیم.

 

شما بهعنوان یک فیلم‌سازی که اکثر کارهایتان هم مورد استقبال تماشاگران قرار گرفته و حداقل اینکه اکثر تماشاگران فیلم‌های شما راضی از سینما بیرون آمدند، تا چه اندازه برای سینما شان سرگرم‌کنندگی  قائل هستید؟

من معتقدم که سینما در وهله‌ی اول باید سرگرم‌کننده باشد؛ اما تعابیری که از سرگرمی وجود دارد، متفاوت است، سرگرمی برای دانشجو به یک شکل است و برای زن خانه‌دار و مردم عادی که صرفاً می‌خواهند وقت خود را بگذرانند و فراغت داشته باشند به شکل دیگری است، به عبارتی هرکسی دوست دارد به مدل خودش سرگرم شود؛ اما حتی چنین فیلم‌هایی که مخاطب خاص دارند هم در حال حاضر خوب ساخته نمی‌شوند و آن قشری که فیلم برای آن‌ها ساخته شده است هم راضی از سالن بیرون نمی‌آیند؛ یعنی اگر یک زمانی «اینجا بدون من» را برای یک قشر خاصی از مخاطبین داشتیم که ارضا می‌شدند، امسال فیلمی نداریم که حتی خواسته‌های آن بخش را برآورده کند؛ بنابراین حداقلش این است که اگر داریم برای قشر عامه یا اندیشمند جامعه فیلم می‌سازیم باید بتوانیم آن‌ها را راضی کنیم وگرنه همان تعداد تماشاگر را هم از دست می‌دهیم.

 

در حال حاضر کاری در دست تولید دارید؟

بله، در سال جدید قصد دارم یک اثر سینمایی بسازم؛ ولی فعلاً اطلاعاتی راجع به آن نمی‌دهم.

 

برچسب‌ها:

نظر شما