شناسهٔ خبر: 16184 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

از کابل تا بغداد: تُف به جنگ و تفنگ و تمام اقمارش

سومین روز برگزاری جشنواره شعر فجر با شعرخوانی تعدادی از شاعران در خانه هنرمندان برگزار شد. شاعرانی از افغانستان نیز میهمان این صبحانه شعر بودند که اشعار آنها با حال و هوای جنگ و مهاجرت توأم بود.

به گزارش «فرهنگ امروز» به نقل از تسنیم؛ سومین روز برگزاری هشتمین دوره جشنواره شعر فجر با شعرخوانی تعدادی از شاعران صبح امروز، ۲۹ اردیبهشت ماه، در خانه هنرمندان برگزار شد. هرمز علی‌پور، بهزاد خواجات، علیرضا پنجه‌ای، علی یاری و علی هوشمند از شاعرانی بودند که از ایران شعرخوانی کردند. این جلسه میزبان ابوطالب مظفری از کشور افغانستان هم بود که سروده‌های با مضامین مقاومت و مهاجرت خواند.

آغاز جلسه با هرمز علی‌پور، از شاعران خطه جنوب کشور، بود که وی در ابتدای سخنان خود گفت: تجربه شخصی‌ام نشان داده که عنصر زمان در خوب نشان و بدون خش نمایش دادن بسیاری از مسائل حائز اهمیت است. نه تنها شاعر بلکه هر انسانی که اهل تفکر باشد، به وجه انسانی فکر می‌کند. به جای اینکه دیگران را نقد کند، به نقد خود می‌پردازد. اما استثنایی هم در این امر وجود دارد که اگر فردی حتی ۱۰۰ سال هم به این مقوله بپردازد و پوست‌اندازی کند، در مقابل برخی از مسائل مانند هنر خیلی عاجز می‌شود.

وی ادامه داد: در بسیاری از امور انسان ممکن است به خرد جمعی اقتدا کند، اما هنر و شعر عصاره و ذریه فردیت انسان است. من ۵۰ سال است که شعر می‌گویم، اما هنوز در آروزی سه یا چهار قطعه شعری هستم که خودم را راضی کند. محقق شدن این امر دشوار است.

وی سپس در ادامه چند قطعه شعر سپید از کتاب «پرتره» که به تازگی منتشر شده را خواند.

وطن برای تو به جز درد و رنج هیچ نداشت

ابوطالب مظفری از شاعران افغانستانی حاضر در هشتمین جشنواره شعر فجر است که در ادامه این نشست به شعرخوانی پرداخت. وی سخن خود را با غزلی راجع به سیاهی جنگ با عنوان «دستمال» خواند که به شرح ذیل است:

نشسته است و به سر فکرهای بسیارش‌
که روزگار چه بازی نموده در کارش‌

هنوز کودک شوخی میان دهکده بود
که مرغ‌ِ جنگ‌، برآورد چنگ و منقارش‌

به گردباد نشست و دوید دشت به دشت‌
نه خانه‌، نه سر و سامان‌، نه پای و پَیْزارش‌

به یک حساب سرانگشتی‌اش عیان می‌دید
جهان به شکل عجیبی نموده انکارش‌

دگر نه شوق پریدن به آسمان‌ِ دگر
نه تاب‌ِ ماندن و مردن به دام تکرارش‌

دلش گرفت‌، پکی زد به آخرین سیگار
که تف به جنگ و تفنگ و تمام اقمارش‌

پر از دریغ‌، پر از درد، مرد زل زده است‌
به دستمال سفیدی که داشت از یارش‌

نه دستمال که یک باغ پر ز خاطره بود
نشان‌ِ دست کسی لابه‌لای هر تارش‌

هزار آیت روشن در آن نشسته به ناز
ز معجزات شگفتی دو چشم بیمارش‌

و مرغ بر سر یک شاخه منتظر مانده است‌
که دام عشق‌ِ تو کی می‌کند گرفتارش‌

دوباره می‌شود آیا پرنده برگشت‌
به سال عشق‌، به آن لحظه‌های دشوارش‌

***

وی قرائت دومین سروده‌اش را با مقدمه‌ای کوتاه آغاز کرد و گفت: کشور من ۳۰ سال است که تجربه آوارگی را مکرراً تجربه کرده است. خیلی از دوستان ما به خاطر جنگ به ایران آمدند و پس از آن هم مجبور شدند به کشور دیگری مهاجرت کنند. سروده‌ای که می‌خوانم درباره مهاجرت یکی از دوستانم با نام سیدنادر احمدی است که در هنگام مهاجرت دختری ۱۴ ساله داشت. 

بخشی از ابیات سروده مظفری به شرح ذیل است:

مرا به یاد نداری ولی فدای سرت
منم رفیق قدیمی بی‌وفا پدرت

تمام کوچه و پس‌کوچه‌های خاطر من
پر است از تمام لحظه‌های در به درت

چنان ز خاک وطن دورمانده‌ای حالا
که باد هم نرساند به دوستان خبرت

بهزاد خواجات نیز از دیگر شاعرانی بود که در ادامه این مراسم به شعرخوانی پرداخت. او چند قطعه شعر سپید خواند که در میانه یکی از آنها شاعر با لهجه جنوبی ابیاتی را سروده بود.

علی هوشمند، از دیگر شاعران جنوبی حاضر در این مراسم بود که سه قطعه شعر غزل، نیمایی و سپید خواند که مورد تشویق حضار قرار گرفت. بخشی از ابیات غزل وی به شرح ذیل است:

بت کشمیری‌ام رطلش گران است
لبش خرم‌ترین باغ جهان است

شکست خط نستعلیق زلفش
کنون سرمشق رسم عاشقان است

بهار جلوه‌اش نهج‌البلاغه است
لب لعلش مفاتیح‌الجنان است

بخارای خیالش خرم و شاد
سرودش بوی جوی مولیان است

خراسان قدیم چشمهایش
شگفتی‌های سبک اصفهان است

اما سومین روز از جشنواره شعر فجر خالی از حاشیه هم نبود. در این مراسم علیرضا پنجه‌ای، یکی از شاعران حاضر در جمع، به قرائت بیش از ۱۰ قطعه شعر پرداخت که مجری در پایان شعرخوانی‌اش گفت: با عرض خسته نباشید به پنجه‌ای و شنوندگان. من به این انرژی غبطه می‌خورم.

یکی از سروده‌های پنجه‌ای به زنده‌یاد عباس امیری، بازیگر، تقدیم شده بود که بخشی از آن به شرح ذیل است:

عباس امیری حتماً دارد نقش بازی می‌کند

این‌گونه که تمام شدی

انگار دنیا

آخرین مسافرش را از قطار پیاده کرده است...

علی یاری آخرین شاعری بود که برای شعرخوانی به روی سن حاضر شد. وی سه سروده در قالب سپید خواند که یکی از آنها به شهر افسانه‌ای «بغداد» و ماجراهای آن پرداخت.

نظر شما