شناسهٔ خبر: 16362 - سرویس مبانی علوم‌انسانی
نسخه قابل چاپ

گزارشی از برنامه زاویه؛

ملاصدرا و پرسش‌های جدید

کلباسی-یثربی در حوزه فلسفه و حیات پویای آن، ابن‎رشد، فیلسوف دنیای اسلام برای غرب مسیحی نقطه‎ی آغاز بود اما برای شرق اسلامی یک پایان. در واقع غرب دچار یک سلطه عقل‎گریز در خود شده بود که با چراغ ابن‎سینا و ابن‎رشد از آن فضا خارج شد. اما شرق از تکنیک‎های پژوهشی غفلت کرد، شیوه‎ی پژوهشی که مسبوق به یک خودآگاهی است. و در این‎جا سخن این است که ما اساسا این خودآگاهی را نسبت به سنت خود، پیدا نکردیم.

فرهنگ امروز/فاطمه امیراحمدی: مجله زاویه در ادامه برگزاری مناظره‌های خود در حوزه علوم انسانی در این هفته با موضوع «ملاصدرا و پرسش‎های جدید» با حضور یحیی یثربی و حسین کلباسی، برگزار شد.

واژه‎ی فلسفه در ۳ معنا است؛ «فلسفه عام یعنی فلسفه از گذشته تا حال، از طبیعیات، ریاضیات، تدبیر منزل و غیره»، «فلسفه در معنای خاص یعنی فلسفه اولی و هستی‎شناسی» و «فلسفه مضاف یعنی مبانی و مبادی و کاربست این علم». و در مجله‎ی علوم انسانی زاویه‎ی این هفته، فلسفه در معنای خاص آن مورد بحث قرار گرفت. زاویه با این پرسش بحث را آغاز نمود که «فلسفه‎ی ملاصدرا به طور خاص و فلسفه اسلامی به طور کلی، آیا پاسخ‎گوی نیازهای امروز است یا خیر، و آیا کار ویژه‎ی اجتماعی دارد و می‎تواند مشکلات امروز جامعه‎ی ما را حل کند یا خیر؟»

در ادامه نظرات یثربی به عنوان مخالف این رویکرد و کلباسی به عنوان موافق آن می‎آید.

یحیی یثربی استاد دانشگاه در این‎باره گفت: ما هنوز گذشته‎گرا هستیم و این گذشته‎گرایی نمی‎تواند پاسخ مسائل امروز ما را بدهد، زیرا قادر به این امر نیست. او گفت: دنیا مدت مدیدی یک‎نواخت ماند، و به قول معروف بشر به هر قرنی که وارد می‎شد، آسمان همان رنگ بود. اما از ۳۰۰ و ۴۰۰ سال اخیر، دنیا عوض شد. و این تغییر نیز به دست بشر انجام شد. افراد بیدار شدند، حرکت کردند و طرح نویی برانداختند. فیزیک نیوتن جای خود را به فیزیک ارسطو داد، حکومت‎های استبدادی به حکومتهای مردم‎سالاری تبدیل شدند و بسیاری از اتفاقات دیگر در این چند سده‎ی اخیر روی داده است. به طور مثال الان دیگر برای جراحی فلان بیماری قلبی نمی‎توان از آرا و نظرات ابن‎سینا استفاده کرد و او اصلا این بیماری را نمی‎شناسد.

او ادامه داد؛ بنابراین وقتی جهان تغییر کرد ما باید پاسخ‎گوی این دنیای کنونی باشیم. و نمی‎توان تعمیر فلان خرابی هواپیما را از طبیعیات ابن‎سینا انتظار داشت.

نگاه ما با غرب فرق دارد. آن‎ها میراث گذشته را برای گذشته می‎دادند و آن را در آن بستر بررسی می‎کنند اما نگاه ما این طور نیست.

بنابراین فلسفه گذشته برای دنیای امروز کارآمد نیست. اولا فلسفه از علوم حقیقی است و چیزی انتزاعی و ذهنی نیست. و ثانیا علوم بر هم تاثیر دارند، به طور مثال فیزیک ما روی متافیزیک ما تاثیر می‎گذارد؛ و حتا اثبات نامحسوس را، از محسوس می‎توان به دست آورد.

یثربی ادامه داد؛ پس بنابراین ما ناچار هستیم در منطق، روش و تفکر خود تغییراتی را به وجود آوریم. این سخن به این معنی نیست که ما نیز هم‎چون غرب شویم؛ بلکه اقتصاد، بازرگانی و علوم جدید داشته باشیم؛ چرا نباید ما علوم انسانی جدید داشته باشیم؟ صحبت من این نیست که ملاصدرا را کنار بگذاریم، خیر. من سخنم این است که مسائل جامعه را مطرح کنیم اگر جواب داد که بحثی نیست، اما اگر پاسخ‎گو نبود، باید جواب را پیدا کنیم. مشکلات منابع طبیعی، مشکل امروز بشر است، این موضوع مساله‎ی زمان ملاصدرا نبوده است. در حال حاضر ما مثل آلودگی هوا را در تهران داریم ولی این مشکل در زمان فیلسوفان گذشته مثل ملاصدرا نبوده است، روی سخن من این است.

حسین کلباسی عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در ادامه بحث گفت: ما یک مقدار از بحث اصلی خارج شدیم. این برنامه به امکانات فلسفه صدرایی و حکمت متعالیه اختصاص دارد؛ اگر بحث فلسفی است در واقع در حال سخن گفتن از شاخه‎ای از علومی هستیم که عقلی و نظری است و متفاوت با علوم عادی است. پاسخ ما به این پرسش از سنخ عرضه و تقاضا نیست، منظور این است که کالا نیست. می‎بینیم که بعد از گذشت دو سده از مرگ کانت، این فیلسوف هنوز در عرصه‎ی فلسفی غرب حضور دارد. زیرا برخی معتقدند که از بین آرای فلسفه‎ی او و از بطن فلسفه کانت می‎توان برخی پاسخ‎های مربوط به برخی پرسش‎های امروز را پیدا کرد.

او ادامه داد؛ الان سوال این است، فلسفه صدرایی که برای ۴ قرن پیش است، آیا می‎توانیم برای برخی مشکلات و معضلات عصر حاضر، از متن این فلسفه و حکمت متعالیه راه حل و پاسخ‎های ممکن را دریافت کنیم یا خیر؟ در واقع پاسخ به این سوال مقدماتی دارد که اگر به آن توجه نکنیم، بحث پراکنده می‎شود. در زمان کانت هم لایه‎ی ازن سوراخ نشده بود. یا برخی مسائل اخلاقی و تربیتی در زمان او مطرح نبود، حالا اگر پرسیده شود آیا فلسفه غرب قادر به پاسخ‎گویی مسائل امروز غرب را دارد یا خیر؟ و چون در آن مطرح نبوده، پس توان پاسخ‎گویی ندارد. خیر این پاسخ منطقی نیست.

وی افزود؛ اگر ما می‎خواهیم ظرفیت نظام‎مند فلسفه را بدانیم، نکته‎ی مهم این است که اولا  اگر کسانی معتقدند معماران دوران جدید، فیلسوفان بودند معنای این سخن این است که نسبتی بین اندیشه‎های قدما و عصر حاضر پدید آمده و ظرفیت‎ها به درستی شناخته شده است.

کلباسی در ادامه‎ی سخنان خود این طور ادامه داد؛ آیا به درستی ظرفیت‎های فلسفی صدرایی شناخته شده است؟ در صورت شناخته شدن با نیازهای اصلی مواجه شده است یا خیر؟ و بالاخره سنجش درستی در این‎باره که مواجه‎ی صدرایی، توانسته پاسخ درستی بدهد یا خیر؟ من پاسخ می‎دهم، خیر در این سه پرسش ما کار چندانی انجام نداده‎ایم. هنوز ظرفیت‎های ناشناخته‎ی بسیاری وجود دارد، حتا در فلسفه سینایی و فلسفه سهرودی.

فلسفه ابن‎سینا غرب را تکان داد. این مطلب واضح و روشنی است. آثار فیلسوفان مسلمان، از عربی به لاتین ترجمه شد. در دوران تجدید حیات فرهنگی غرب، غربی‎ها گفتند بسیاری از دستاوردهای عقلانی ما از جانب شیخ‎الرییس بوده است. این واقعیتی است.

او گفت: من از استاد یثربی می‎پرسم، تاریخ فلسفه اسلامی را چه کسانی نوشته‎اند. مجموعه‎ای که در دهه‎های اخیر به وجود آمده است و تلاشی که در بازخوانی سنت فلسفه ما شده است، منظور نیست. بلکه عمده‎ی کارها در باب تاریخ فلسفه اسلامی و عالم فلسفه اسلامی، توسط غرب انجام شده است. به قول یک مستشرق، همراه با تشییع جنازه ابن‎رشد، سنت عقلی عالم اسلام نیز تشییع شد.

ما ارتباط درست و منطقی با سنت فلسفی خود برقرار نکردیم. اگر الان شما یکی از سایت‎های معروف انتشارات دنیا را باز کنید، هر ماه در مورد موضوع اخلاق کانت مطلب دارد و در شمارگان بالا و با عناوین مختلف، مطلب چاپ می‎کند. آیا ما در مورد فلسفه ابن‎سینا این کار را کردیم.

این عضو هیات علمی اضافه کرد؛ مطلبی که الان من می‎خواهم به عنوان یک عارضه‎ی جدی مطرح کنم این است که در باب ظرفیت حکمت متعالیه چه‎قدر کار کردیم؟ ما در دانشگاه‎های خود بیش‎تر از این‎که ملاصدرا و ابن‎سینا را تدریس کنیم و بشناسیم، هایدگر، هگل و کانت و دیگر فیلسوف‎های غرب را کار کردیم. سوال من از استاد این است که ما چه‎قدر در باب ظرفیت‎های فلسفی خود کار کرده‎ایم.

یثربی در پاسخ به سوال و بحث کلباسی گفت: به نکته‎ی خوبی اشاره شد؛ چرا ما نمی‎توانیم در باب حکمت و فلسفه بنویسیم؟ چون روش آن را نمی‎دانیم و مطالعه‎ی درستی نمی‎کنیم. اگر ما روش درست داشتیم تا به امروز ملاصدرا را فهمیده بودیم. هنوز هم می‎گویم ملاصدرا را نشناخته‎ایم و فلسفه او را به درستی نمی‎دانیم، پس چه زمانی قرار است این موضوع حل شود و ملاصدرا را بفهمیم.

او ادامه داد؛ سوال شد آیا ما فلسفه ملاصدرا را با مسائل امروز مواجه کرده‎ایم یا خیر، که پاسخ داده شد خیر؛ پس باید نتیجه گرفت که نمی‎دانیم و کار نکرده‎ایم. و سپس باید گفت چه زمانی قرار است پس مسائل انسانی ما و مشکلات اخلاقی، سیاسی، تربیتی، آموزشی و امثالهم را با فلسفه اسلامی مواجه کنیم.

و نیز سوال شد آیا جواب گرفته‎ایم، خیر. زیرا تنها مشغول تجلیل و تقدیر بوده‎ایم. باید بدانیم تقدیر و تجلیل راهگشا نیست. بلکه باید آن‎ها را زیرذربین گذاشت و ببینیم ظرفیت هر کدام چه‎قدر است.

این استاد دانشگاه ادامه داد؛ و شما اشاره کردید به ابن‎رشد، بله او فیلسوف بزرگی بود و درست هم گفته‎اند. برتراند راسل می‎گوید: ابن‎رشد که برای غرب مسیحی نقطه‎ی آغاز بود برای شرق اسلامی یک پایان بود. غرب دچار یک سلطه عقلگریز در خود بود که با چراغ ابنسینا و ابنرشد از آن فضا خارج شد. در واقع با چراغ ابنسینا و ابنرشد روشن شد ولی ما این چراغ را برای خود خاموش کردیم. فلسفهای که دکتر کلباسی به عنوان راهگشای مدعی آن است در جهان اسلام نمیشناسند. بحث من یک موضوع معرفتشناختی است.

کلباسی در ادامهی مناظره و در پاسخ به مباحث مطرح شده در سخنان یثربی گفت: من در ابتدا به دو نکته در باب سخنان استاد یثربی متذکر شوم. ایشان عنوان داشتند ما سنت فلسفی خود را نشناختیم زیرا از تکنیک پژوهشی غفلت کردیم، این سخن درست است. اما شیوهی پژوهش مسبوق به یک خودآگاهی است، و سخن این است که ما اساسا این خودآگاهی را نسبت به سنت خودمان پیدا نکردیم.

یثربی در این بخش، از کلباسی پرسید، چرا این خودآگاهی را پیدا نکردیم؟

کلباسی در پاسخ گفت: در بحث حرکت جوهری اشتدادی، چند نفر از استادان و متخصصین ما در باب آثار متردد حرکت جوهری ملاصدرا، کار به روز انجام دادهاند. تا چه زمانی باید این غفلت پیدا بکند؟ در اوایل انقلاب یکی از دوستان گفت، یک خبرنگار تلویزیون از یکی از عابران پیاده پرسیده است، اسم این خیابان چیست؟ عابر جواب داده است، ملاصدرا. خبرنگار دوباره از او پرسیده ملاصدرا کیست؟ پاسخ شنیده، به نظرم یکی از فرش فروشهای دوران قاجار بوده است. در مورد میرداماد و بقیه نیز همین طور است. ما نمیشناسیم و اطلاعات درست و واقعی نداریم. شیخ بهایی با آن عظمتش تا چند سال پیش، آثارش تجدید چاپ نشده بود.

این استاد گروه فلسفه دانشگاه علامه ادامه داد؛ من می‎خواهم از استاد سوال کنم از یکی از سنتهای زنده تا امروز، مکتب اصفهان است که برای دانشجویان امروز ما هیچ، برای استادان ما مجهول و ناشناخته است. اگر آثار مفاخری مثل آخوند خوانساری و دیگران در امروز تجدید چاپ نشده بود، چه کسی آنها را میشناخت. اما اینکه ما نسبت به این سنت وقوف کامل پیدا نکردیم، و غفلت پیدا کردیم، حتا در برخی لایههای محققان ما نیز وجود دارد، دلیل تاریخی دارد. و وقتی ما میگوییم خودآگاهی قومی، این خود مولفه‎هایی دارد که در این زمان کوتاه قابل بحث نیست.

وی در پاسخ به این سوال که ما چهگونه میتوانیم فلسفه ملاصدرا را وارد مسائل خود کنیم که از خردورزی کودکان ما تا فلسفه سیاست و تربیت و غیرهی ما به کار آید، گفت: من برای شما چند تا مثال عینی و امروزی میزنم که وقتی از یک سنت تاریخی، علمی و فرهنگی، مورد غفلت قرار می‎گیرد چه آثار زیان‎باری به همراه دارد. یک موجود زنده، یک کودک و یک انسان سرشار از استعداد است. اگر در جمع مورد توجه قرار نگیرد، کل این استعدادهای بالقوه از بین می‎رود. در واقع اگر این موجود زنده مورد اقبال واقع نشود، کارآمد نخواهد بود. ما باید ببینیم چه‎قدر با سنت خود میثاق بستیم و عهد برقرار کرده‎ایم.

وقتی صحبت از تجدید حیات فرهنگی در غرب می‎شود یعنی با یک سنت مرده ارتباط برقرار شده و دوباره حیات پیدا کرده است. استاد یثربی می‎گویند ما تجلیل و تقدیر می‎کنیم و راه این نیست. اما من اتفاقا می‎خواهم بگویم تجلیل می‎تواند مقدمه‎ای برای التفات باشد. بعد از این التفات، خودآگاهی هم ظهور می‎کند. این‎که  پرسیده شود اتفاقی که در دوران ما باید بیفتد، چیست؟ پاسخ من این است، آیا ما توانسته‎ایم با سنت فلسفی، حکمی و دینی خودمان ارتباط مناسبی برقرار کنیم، چنان که زمانی غرب در تجدید حیات خود این کار را کرد؛ دوما آیا آن‎ها را توانسته‎ایم به روز کنیم و به زبان مناسب بیانشان کنیم، و سپس بپرسیم آیا این سنت، قدرت پاسخ‎گویی به مشکلات امروز ما را دارد یا خیر. این سوالات، سوالات کلیدی است.

یثربی در پاسخ به این سوال که چه‎گونه باید به سنت فلسفی ملاصدرا توجه کرد و چه توقعی باید از این سنت فلسفی داشته باشیم، گفت: حرف من این است که می‎گویم چشم بسته نمی‎توانیم بگوییم این سنت به درد می‎خورد یا به درد نمی‎خورد. معتقدم باید به شیوه‎ی درست بررسی کنیم و بیاییم این سنت‎ها را زیر ذره‎بین بگذاریم و مشکلات خود را نیز همین‎طور، و سپس بگوییم این سنت مسائل روز ما را حل می‎کند یا خیر. در معرفت‎شناسی نگوییم همه چیز را می‎دانیم بلکه بگوییم این را داریم اما یک قدم جلوتر برویم. ما این حالت را در خود نداریم. غرب دنبال کسی است که یک قدم از کانت و نیوتن جلوتر باشد.

وی در ادامه افزود؛ من به این اصل اعتقاد دارم که بر سلطه ماندن پیشینیان، هیمنه‎ای می‎اندازد روی جدیدان که راه را می‎بندد. اگر توجه خود را کمی متوجه علم کنیم، خیلی می‎توانیم در آن تحول ایجاد کنیم. چون بدون توجه به علم، صرفا با مفهوم بازی می‎کنیم.

حسین کلباسی در پاسخ به این سوال که مواجه ما با سنت ملاصدرا باید چه‎گونه باشد و چه توقعی باید از این سنت داشته باشیم، نیز پاسخ گفت: بنده در هر دو سنت فلسفه اسلامی و غربی کار کردم. و با نگاهی که به این دو سنت داشته‎ام، به صراحت بگویم، گشودگی و گشایشی که در حکمت اسلام می‎بینم اصلا قابل مقایسه با آن گشودگی که در فلسفه غرب دیده‎ام، نیست. بلکه می‎توانم به جرات بگویم که فلسفه غربی همان طور که اشاره کردم بعد از قرن ۱۸ با آمدن کانت و بعد آن دچار یک فروبستگی کامل شد. یعنی سنت عقلانی در ظرفیت خود به انتهای و پایان خود رسیده است و دچار بن‎بست‎های جدی معرفتی شده است. از این رو به دامان علم و ساحت‎های غیرفلسفه متوسل شده است تا گریزگاهی پیدا کند.

او گفت: به نظر بنده که هیچ ادعایی ندارم و یک شاگرد هستم، انسان در سلوک نظری و عملی خودش، وجود را به معنای یک امر گسترش یافته‎ی و در واقع همه چیز را در آیینه وجود ببیند، دیدی پیدا می‎کند، عین خلاقیت، عین تحول و عین شدن. اتفاقا مغز و جوهره‎ای که در فلسفه صدرایی است، عین شدن است. بر خلاف آن چیزی که بعضی‎ها فکر می‎کنند، مشکل ما این نیست که تسلط فلسفه ملاصدرا ما را از حرکت باز داشته است، هرگز چنین نیست. اتفاقا ملاصدرا در دوران و روزگار خودش نیز دچار نوعی کج فهمی شد. البته در اعصار بعدش هم همین طور بود. این‎گونه نبوده است که از ۱۰۵۰ سال پیش تا به امروز نوعی تسلط تفکر ملاصدرایی داشته‎ایم. افراد زیادی در این دوران با فلسفه صدرایی مخالفت کرده‎اند. حتا در عصر حاضر علامه طباطبایی در حواشی و نوشته‎های خودش، با فلسفه ملاصدرا درگیر بودند. این طور نبوده است که بعد از ملاصدرا یک دوره‎ی رکود و جمود حاکم شده باشد. حتا برخی قضاوت‎هایی که خیلی هم خام است و می‎گویند فلسفه ملاصدرا، فلسفه نیست بلکه کلام است. این خلطی که بعضی قائل می‎شوند، بسیار تعجب‎برانگیز است؛ چه‎گونه است که فلسفه‎ی صدرایی متهم می‎شود به کلام و تقلیل به کلام داده می‎شود.

حسین کلباسی در انتهای سخنان خود گفت: در واقع از این میراث تاریخی دینی، فرهنگی و علمی عالم اسلام، استفاده شده است و یک هیات تالیفی پدید آمده است.

یحیی یثربی نیز در پایان عنوان داشت؛ باید به این چیزهایی که عقیده داریم، بیاوریم و کار کنیم. اما در حرف بگوییم این ظرفیت‎ها وجود دارد و غیره، دردی را دوا نمی‎کند؛ بلکه باید این مباحث توسط مسئولین امر جدی گرفته شود.

نظر شما