شناسهٔ خبر: 16539 - سرویس سیاست‌گذاری علم‌وفرهنگ
نسخه قابل چاپ

گزارشی از نشست «فلسفه‌ی فرهنگ و مسائل نوپدید در حوزه‌ی فرهنگ»؛

توجه به فرهنگ در دورۀ بحران

نشست فلسفه فرهنگ در دوران چالش‌های فرهنگی با عنوان دفاع از فرهنگ بیشترین صحبت از فرهنگ به میان می‌آید. در دوران اخیر بیشترین کسی که درباره‌ی فرهنگ صحبت می‌کند هانتینگتون است؛ بنابراین می‌توان گفت اغلب کسانی که به افق تفکر فلسفی در باب فرهنگ نرسیدند هرچه در باب فرهنگ می‌گویند در واقع تصور مطلوب و خواست خودشان درباره‌ی فرهنگ را در قالب فرهنگ بیان می‌کنند.

 

فرهنگ امروز/سارا فرجی:  روز سه‌شنبه سی‌ام اردیبهشت‌ماه ششمین نشست از سلسله نشست‌های فلسفی خانه‌ی اندیشمندان علوم انسانی با عنوان «فلسفه‌ی فرهنگ و مسائل نوپدید در حوزه‌ی فرهنگ» با حضور علی‌اصغر مصلح، محمدرضا بهشتی، حمید پارسانیا، عماد افروغ و مهدی معین‌زاده در محل این مؤسسه برگزار شد. این مؤسسه از ابتدای امسال سلسله نشست‌های فلسفی با موضوعات خوبی را با اساتید بنام و سرشناس حوزه‌ی فلسفه برگزار می‌کند؛ اما بااین‌حال هنوز نشانه‌هایی از بی‌نظمی و ناهماهنگی در برگزاری نشست‌های این مؤسسه دیده می‌شود. از تأخیر و سردی بیش از حد هوا که اعتراض میهمانان و حاضران را به همراه داشت، می‌توان گذشت، اما وقتی این ناهماهنگی‌ها و بی‌برنامگی‌ها به برگزاری نشست هم کشیده می‌شود دیگر نمی‌شود گذشت.

 نمونه‌ی بارز این بی‌نظمی را می‌توان در نبودن فردی از برگزارکنندگان برنامه در سالن دانست، فردی که به هنگام حضور میهمانان آنان را راهنمایی کند که به کدام قسمت بروند تا شأن و جایگاه حضور آن‌ها حفظ شود، نه اینکه میهمان وارد سالن شود و چون کسی او را راهنمایی نمی‌کند، سردرگم و در میان حاضرین می‌نشیند. علاوه بر این نداشتن مجری یا به‌اصطلاح مدیر جلسه در سراسر برنامه بی‌نظمی‌هایی را به وجود آورد، به‌طوری‌که میهمانان در سراسر برنامه به‌خصوص در ابتدای آن دچار سردرگمی شده بودند که چه کنند، از کجا شروع کنند و چه کسی اول شروع کند؟ به‌طوری‌که یکی از میهمانان با خنده و شوخی گفت که ما در حال حاضر دچار مشکل بی‌مدیری شدیم. وقتی سرانجام بحث با سخنان دکتر علی‌اصغر مصلح آغاز شد در ادامه و انتهای برنامه هم نبود مدیریت بحث به چشم می‌آمد، به‌صورتی‌که میهمانان برنامه نمی‌دانستند که باید چه کنند، بحث را تمام کنند یا وقت برای پرسش و پاسخ هست و اگر هست به چه صورتی است؟ این در حالیست که جلسه‌ی پرسش و پاسخ میان حاضرین و میهمانان به دلیل نبود میکروفون دستی برای پرسشگران به شکل مناسبی صورت نگرفت، به‌طوری‌که وقتی یک نفر از حاضرین ردیف‌های انتهایی سالن می‌خواست سؤال کند -چون صدایش به گوش حاضرین و میهمانان برنامه نمی‌رسید- یکی از میهمانان از او دعوت کرد تا به جلو بیاید و از میکروفون یکی از اساتید حاضر در جلسه برای پرسیدن سؤال خود استفاده کند. درصورتی‌که وجود یک نفر به‌عنوان مسئول اجرایی در نشست‌هایی ازاین‌قبیل می‌تواند این نابسامانی و ناهماهنگی را سروسامان دهد و حظ و بهره‌ی جلسه را برای حاضرین بیشتر کند.

همان‌طور که اشاره شد بحث درباره‌ی فلسفه‌ی فرهنگ با سخنرانی دکتر علی‌اصغر مصلح نویسنده‌ی «ادراکات اعتباری علامه طباطبایی و فلسفه‌ی فرهنگ»، پژوهشگر فلسفه، دانشیار گروه فلسفه‌ی دانشگاه علامه طباطبایی و عضو گروه غرب‌شناسی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی آغاز شد. مصلح در ابتدای نشست گفت: بحث در رابطه با فلسفه‌ی فرهنگ بسیار وسیع و گسترده است، اما به دلیل مدت زمانی که برای بحث در این باره در اختیار داریم تنها به مسائل این حوزه اشاره می‌کنیم و وارد جزئیات نمی‌شویم.

وی ادامه داد: ما یک حوزه‌ی کلی فرهنگ‌پژوهی داریم که موضوع فرهنگ در رشته‌های مختلف مورد پژوهش قرار می‌گیرد؛ مثلاً مطالعات فرهنگی که خاص این حوزه است و حدود 40-30 سال تا به حال از عمرش گذشته است، اما گذشته از آن حتی رشته‌هایی مثل ادبیات، روان‌شناسی، جامعه‌شناسی، تاریخ و اخیراً با مطرح شدن رشته‌ی مطالعات استراتژیک، اقتصاد هم به‌صورتی با فرهنگ نسبت پیدا کرده است و این فراگیر بودن فرهنگ به ویژگی میان‌رشته‌ای بودن آن برمی‌گردد. این ویژگی هم به غنای آن کمک کرده و هم برای فرهنگ مشکل‌ساز شده است، مشکلش هم این است که مشکلات فرهنگ‌پژوهی و دادوستد ارتباطات و اطلاعات بین رشته‌های مختلف باعث به وجود آمدن زبان مشترک شده است.

مصلح افزود: در سنت‌های فلسفی، پرسش فلسفی همواره با عدم و وجود نسبت داشته است. این موضوع در مورد فلسفه‌های خاص هم صدق می‌کند؛ یعنی تفکر درباره‌ی فرهنگ با تصور درباره‌ی عدم فرهنگ آغاز می‌شود. اهمیت طرح بحث هم در این است که با تصور نبودن فرهنگ، تفکر فلسفه در باب فرهنگ آغاز می‌شود.

وی با اشاره به اینکه در سنت فلسفه‌ی اروپایی از روسو به بعد فلسفه‌ی فرهنگ در تقابل با فلسفه و طبیعت قرار گرفت، ریشه‌ی این تفکر به یونان باستان برمی‌گردد و تفکر روسو در خصوص فلسفه‌ی فرهنگ این‌گونه بود که او انسان طبیعی را تصور می‌کرد که مبنای تفکر فلسفی در باب فرهنگ شد؛ بنابراین تصور با وجود این انسان طبیعی، ما در کف تفکر درباره‌ی فرهنگ قرار داریم و پس از این تصور بود که بقیه‌ی اندیشمندان هم با تصور همین انسان طبیعی کارشان را ادامه دادند و به‌اصطلاح به روسو اقتدا کردند. بر اساس نظر روسو ما انسان هستیم و چون فرهنگ داریم انسان هستیم، زبان و لباس ما همه و همه ناشی از فرهنگ ماست و برای تقرب به فلسفه‌ی فرهنگ باید فرد خلع‌لباس کند و از فرهنگ خودش فاصله بگیرد. هردر که او را اولین فیلسوف فرهنگ می‌نامند هم به تکثر فرهنگ‌ها در عین توجه به فرهنگ عام توجه کرده است.

 

نویسنده‌ی «جست‌وجو و گفت‌وگو: جستارهایی در فرهنگ» گفت: بحث درباره‌ی عدم فرهنگ اهمیتش این است که با تصور نبودن فرهنگ، تفکر فلسفی در باب فرهنگ آغاز می‌شود، اما اگر در فرهنگ‌پژوهی بگوییم فلسفه‌ی فرهنگ فقط با گرفتن فاصله از تعلقات فرهنگی خویش ممکن می‌شود، ضمن اینکه در حوزه‌ی فرهنگ‌پژوهی مهم‌ترین نقشی که فلسفه‌ی فرهنگ می‌تواند داشته باشد فراروی از تصورات مقید و خاص در باب فرهنگ است؛ چون درباره‌ی فرهنگ‌پژوهی در رشته‌های مختلف با چهره‌های مختلف فرهنگ مواجه هستیم؛ چون فرهنگ موجودیتی است که با 10 هزار یا 100 هزار جلوه برون می‌آید و ما با 10 هزار یا 100 هزار دیده آن را می‌بینیم. هرکسی از فرهنگ سخن می‌گوید تا هنگامی که به مرحله‌ی فلسفه‌ی تفکر در باب فرهنگ نرسیده در واقع در حال توصیف زاد و توشه‌ی فرهنگ خودش است؛ چراکه او فرهنگ را آن‌گونه که در فرهنگ خاص او جلوه کرده بیان می‌کند؛ چون تفکر فلسفی مستلزم فاصله گرفتن از تقیدات فرهنگی خویش است، ضمن اینکه این مسئله همیشه یکی از معضلات حوزه‌ی فرهنگ بوده و هست و از فرهنگ سخن گفتن در پس سخنانشان خواسته‌ی نهفته‌ای وجود دارد.

وی گفت: معمولاً در پس عبارت «فلسفه‌ی فرهنگ» آنان، نوعی خواست قدرت و ایدئولوژی در میان است و برخی در قالب فلسفه‌ی فرهنگ خواست خودشان را مطرح می‌کنند.

مصلح ادامه داد: یکی از نکات جالب توجه درباره‌ی فرهنگ این است که معمولاً در دوران بحران‌ها به فرهنگ‌ها بیشتر توجه می‌شود؛ مثلاً در آلمان بیشترین بحث درباره‌ی فرهنگ در دوران نازی‌ها و در ایتالیا هم در دوران فاشیسم بیشترین توجه به فرهنگ صورت گرفت. دلیلش هم این است که در دوران چالش‌های فرهنگی با عنوان دفاع از فرهنگ بیشترین صحبت از فرهنگ به میان می‌آید. در دوران اخیر بیشترین کسی که درباره‌ی فرهنگ صحبت می‌کند هانتینگتون است؛ بنابراین می‌توان گفت اغلب کسانی که به افق تفکر فلسفی در باب فرهنگ نرسیدند هرچه در باب فرهنگ می‌گویند در واقع تصور مطلوب و خواست خودشان درباره‌ی فرهنگ را در قالب فرهنگ بیان می‌کنند.

 این استاد دانشگاه در خصوص استفاده از واژه‌ی فرهنگ در عباراتی که ترکیب فرهنگ دارند گفت: واژه‌هایی مثل سیاست‌گذاری فرهنگی، مدیریت فرهنگی که بسیار زیاد و تقریباً همه جا هم به کار می‌رود، معمولاً در پس این واژه‌ها نوعی خواست قدرت و ایدئولوژیک وجود دارد و پنهان است.

مصلح با اشاره به این موضوع که استفاده از فلسفه‌های مضاف برای او خوشایند نیست، گفت: فلسفه‌های خاص با زمانه و شرایط خود نسبت دارند و تفکر فلسفی تفکری نیست که با اراده‌ی فرد و بر اساس برداشت شخصی شکل بگیرد، تفکر فلسفی هم مثل هر چیز دیگری و حتی بیش از هر چیز دیگری مرهون به وقت است؛ مثلاً این‌گونه نبوده که «فلسفه‌ی هنر»، «فلسفه‌ی زبان» یا «فلسفه‌ی تاریخ» در دوران یونان هم شکل بگیرد؛ بنابراین تفکر فلسفی در باب فرهنگ هم مرهون به یک زمانی هست و این‌گونه نیست که عده‌ای احساس نیاز فردی بکنند و یا یک جریان فکری باشد که بخواهند فلسفه فرهنگ را تأسیس کنند. پیدایش تفکر فلسفی در باب موضوعات خاص باید زمانش برسد، همان‌طور که مثلاً «فلسفه‌ی تاریخ»، باید قرن هجدهم اروپا با آن مراحل پشت سر گذاشته می‌شد تا فلسفه‌ی تاریخ پدید بیاید. بنابراین فلسفه‌ی فرهنگ و احساس نیاز به پرسش فلسفی در باب فرهنگ هم باید به اقتضای زمانه و بر اساس وقت و زمان متناسب با این پرسش شکل بگیرد.

وی اضافه کرد: به نظر می‌رسد شرایط زمان ما که توجه به مقوله‌ی فرهنگ زیاد شده ناشی از شرایطی است که ما در آن به سر می‌بریم. اگر مبنای بحثمان را بخواهیم روسویی، ویکویی و هردری که هر 3 از فیلسوفان حوزه‌ی فرهنگ هستند قرار دهیم، فرهنگ آفریده‌ی ثانی است؛ یعنی اگر طبیعت آفریده‌ی اول باشد ‌فرهنگ آفریده‌ی ثانی به عبارتی آفریده‌‌ی آدمی است. حالا اگر بخواهیم این صحبت را بپذیریم به این نتیجه می‌رسیم که در هیچ دوره‌ای تا به حال فرهنگ به این اندازه انباشته نشده بود. پرسش از وضع فرهنگ در زمان ما یک پرسش جدی فلسفی است و فقط از عهده‌ی فلسفه برمی‌آید که این‌گونه به فرهنگ بیندیشد. البته امروز همین فرهنگی که آفریده‌ی ثانی و آفریده‌ی خود انسان است تبدیل به چیزی شده که در حال تهدید کردن انسان است.  

مصلح همچنین در پایان سخنانش تصریح کرد: یک زمانی پرسش ما درباره‌ی اجزای فرهنگ و مقومات آن است، اما یک زمانی از خود فرهنگ می‌پرسیم، پرسش ما در خصوص وضع فرهنگ و فرایندهای جاری در آن و آینده‌ی آن است که این نوع پرسش‌ها فقط از افق تفکر فلسفه در باب فرهنگ ممکن است. در فلسفه‌ی فرهنگ نسبت به سایر فلسفه‌های خاص ممیزاتی وجود دارد. فیلسوف فرهنگ می‌کوشد به افقی برسد که بتواند به فرهنگ فکر کند، اما برای دنبال کردن و فهم فرایندهای جاری در فرهنگ و تحولات در حوزه‌ی فرهنگ باید دائم دادوستد کنیم، به همین جهت یکی از مشخصات فلسفه‌ی فرهنگ دادوستد دائمی و رصد علمی مقومات فرهنگ است و مقومات فرهنگ در سایر علوم باید رصد شود. امروز در شرایطی زندگی می‌کنیم که اگر کسی بخواهد با این افق به فرهنگ بیندیشد باید به دامنه‌ی وسیعی از رشته‌ها توجه کند. امروز برای فهم وضع فرهنگ و فرایندهای جاری در آن مثلاً باید زیست‌شناسی را هم دنبال کنیم همان‌طور که الآن هم مسئله‌ی شبیه‌سازی و ژن جزء مهم‌ترین مسائل فرهنگ است و این‌طور نیست که مثل دوره‌ی کلاسیک برای توجه به فرهنگ چند حوزه‌ی محدود شعر و ادبیات را دنبال کنیم؛ یعنی خود فرهنگ در این فرایند انباشته شدن به سمتی رفته که دیگر در محدوده‌های محدود قابل رصد نیست.     

سخنران دوم این مراسم، محمدرضا بهشتی استادیار گروه فلسفه‌ی دانشگاه تهران و مدیر گروه فلسفه‌ی فرهنگستان هنر بود. او صحبت‌هایش را با یک پرسش آغاز کرد و ادامه داد: یکی از سؤالات طبیعی در این حوزه این است که فرهنگ چیست؟ اما وقتی میان هزاران پاسخی که برای این سؤال پیدا می‌شود، می‌فهمیم که چه غوغایی برای تعریف مفهوم فرهنگ برپاست، به‌طوری‌که شاید نزدیک به 2 جلد کتاب فقط برای نام‌گذاری فرهنگ وجود دارد و تکثر و تنوع در مفهوم فرهنگ به اندازه‌ای است که خیلی‌ها از فهمیدن این مفهوم عقب‌نشینی می‌کنند و شاید علت این موضوع به تنوع بیش از حدی که در تعریف فرهنگ وجود دارد، برمی‌گردد و نتیجه‌گیری که از این تنوع می‌کنیم این است که با پدیده‌ای مواجه هستیم که لحظه‌به‌لحظه در حال حرکت است؛ بنابراین تکثر اقتضا می‌کند.

وی ادامه داد: روی آوردن به فلسفه‌ی فرهنگ مربوط به دهه‌های 30 و 40 و نیمه‌ی دهه‌ی 50 در سده‌ی میلادی است و اتفاقاً استفاده از این واژه نوعی واکنش ایجاد کرد که تا مدت‌ها کسی از این اصطلاح استفاده نمی‌کرد، دلیلش این بود که در آن زمان فرهنگ در خدمت طرد و حذف قرار گرفت، مثل تفوق و برتری آریایی بر غیرآریایی؛ بنابراین ابتدا بحث بیشتر درباره‌ی تفوق بود، ولی بعدها اصالت جایگزین آن شد.

بهشتی در خصوص تعابیری مثل بحران فرهنگی گفت: تعابیری مثل «بحران فرهنگی» را از یونان باستان گرفتیم، اما استفاده از واژه‌ی بحران در کنار فرهنگ به نوعی معنی بازگشت به حالت تعادل را در خود دارد.

نویسنده‌ی «درس‌گفتارهای فلسفی» که بخش عمده‌ای از صحبت‌های خود را معطوف به طرح سؤال و پرسش درباره‌ی فرهنگ کرد، افزود: درباره‌ی فرهنگ حرف‌های زیادی می‌توان زد، اما کمترین تأمل نظری درباره‌اش انجام می‌شود.

عماد افروغ، جامعه‌شناس و سیاست‌مدار ایرانی، سومین نفری بود که درباره‌ی موضوع فلسفه‌ی فرهنگ سخنرانی کرد. وی با تأکید بر اینکه او از شاگردان جامعه‌شناسی است اما با سبقه‌ی فلسفی فرهنگ آشناست، گفت: برای ما که اهالی جامعه‌شناسی حساب می‌شویم بحث فلسفه‌ی فرهنگ «آبی کهنه در جامی نو هست»؛ چون نظریات جامعه‌شناسی را ناظر بر فرهنگ می‌دانیم و وقتی نظریات جامعه‌شناسی را مطرح می‌کنیم یکی از دغدغه‌هایمان فرهنگ است.

افروغ با اشاره به اینکه عده‌ای فلسفه‌ی فرهنگ را علوم اجتماعی می‌دانند، افزود: باید حواسمان باشد که دانستن فلسفه‌ی فرهنگ به معنی فلسفه‌ی علوم اجتماعی موجب تقلیل علوم اجتماعی نشود؛ چون این علم خودش رشته‌های متفاوتی دارد.

وی در خصوص سبقه‌ی تاریخی فرهنگ گفت: واکنش فرهنگی در مقابل انقلاب فرانسه شکل گرفت و به عبارتی قبل از پوزیتیویسم، زمانی که روشنگری که بر فردیت و فردگرایی تأکید دارد، آمد، به نوعی فرهنگ تحت‌الشعاع قرار گرفت و نحله‌ی اثبات‌گرایی برای این مطرح شد که چیزی به جای نفع‌گرایی گنجانده شود و احساس کردند چیزی که انسان‌ها را به یکدیگر پیوند می‌دهد به خاطر موج فردگرایی، جامعه و فرهنگ را سست کرده است. اولین کسانی هم که فلسفه‌ی فرهنگ را مورد توجه قرار دادند، مطرح کردند که نمی‌توان نظاره‌ی تاریخی و فرهنگی را زیر سؤال برد؛ چون این‌ها یک شبه به دست ما نرسیده است که بخواهد با هجمه روبه‌رو شود. بعد آن‌ها مفهومی را مطرح کردند با این موضوع که جامعه همان خداست که اگر این تعبیر پذیرفته شود فقط یک گام کوچک نیاز است که بگوییم خدا همان جامعه است، این همان کاری است که دورکیم انجام داد.نشست فلسفه فرهنگ

افروغ پیرو سخنان مصلح که به تقابل فرهنگ و طبیعت اشاره داشت ادامه داد: شما قائل به تفکیک ادراکات حقیقی و اعتباری نیستید و این بازتابی در تفاوت طبیعت و فرهنگ دارد؛ یعنی اگر آنجا قائل به تفاوت نیستید اینجا هم نباید باشید. فرهنگ امکان داوری دارد؛ یعنی می‌توانیم فرهنگ را داوری کنیم البته نه همه‌ی فرهنگ را بلکه فرهنگ یک بخش هستی‌شناسی و به عبارتی حکایتگری دارد. به عبارتی روابط و ساختارهای اجتماعی عینی هستند، ممکن است از ابتدا از آسمان نیامده باشند، اما اعتباری هستند که حقیقی شدند و نمی‌توان آن‌ها را به ذهنیت افراد تقلیل داد. درست است که با ذهن آدم نسبت دارد، اما فعل انسان خاصیت ترانسفورمنشنال دارد، به تعبیری، کسی که ازدواج می‌کند نمی‌خواهد ساختار خانواده بازتولید بشود، اما وقتی ازدواج می‌کند ساختار خانواده بازتولید می‌شود. از این حرف‌های من برمی‌آید که بخشی از فرهنگ شناختاری است و چون این ویژگی را دارد می‌توان آن را داوری کرد، درحالی‌که جناب آقای مصلح به این امکان نپرداختند.

افروغ در ادامه، خطاب به مصلح در خصوص صحبت‌های او که معطوف به اثر جدیدش هست، گفت: من احساس می‌کنم شما به منِ استعلایی باور ندارید، بلکه به منِ اجتماعی توجه دارید و برای همین نوعی مغالطه‌ی زبان‌شناختی در کلام شما وجود دارد؛ یعنی وقتی شما بیش از حد فرهنگ را به تاریخ برگرداندید، خواه‌ناخواه این امکان برای شما هم به وجود نمی‌آید که حرف فرافرهنگی بزنید، به عبارتی در مورد آن بخشی از صحبتتان که اشاره داشتید از فرهنگ خودمان بیرون بیاییم، می‌خواهم بگویم کسی نمی‌تواند از فرهنگ خودش بیاید بیرون و وقتی کسی نتواند، خودِ شما هم نمی‌توانید.

نویسنده‌ی «روشن‌فکری و اصل‌گرایی فلسفی» به بخش دیگری از سخنان مصلح اشاره کرد و ادامه داد: من دوگانگی‌ای که میان ادراکات حقیقی و اعتباری در گفتار شما وجود دارد را متوجه نمی‌شوم و اینکه یک شبهه‌ی هیومی وجود دارد به این صورت که «باید از هست، برنمی‌خیزد»، ولی من اعتقاد دارم که برمی‌خیزد و اتفاقاً خوب هم برمی‌خیزد و هم‌ ارزش خودش هست؛ یعنی ارزش یک امر وجودی است، ضمن اینکه ما در نظم هستی‌شناختی، ارزش‌ها را در بخش ناگذرای عالم می‌دانیم و این بخش ناگذرا یعنی همان مکانیزم‌های مولد. همان‌طور که برای یک شیء طبیعی یک سازوکار عِلی قائل هستیم، برای ارزش‌ها هم قائلیم. ارزش‌ها و اخلاقیات هستند، ما وضعشان نکردیم، بلکه ما کشفشان کردیم. اگر این عبارت را نپذیرید اسیر نوعی تاریخ‌گرایی، مکان‌گرایی و زمان‌گرایی می‌شوید.

افروغ در پایان افزود: در کل یک مفهوم اگزیستانسیال غلیظی در صحبت‌های شما وجود دارد که باعث شده یک جورایی خدا همان تاریخ شود؛ یعنی هرچه در تاریخ اتفاق بیفتد اراده‌ی خداست و ظاهراً حد و اراده‌ی خدا این‌قدر بوده است که قوه‌ی فکر کردن و عمل کردن به انسان بدهد و دیگر اختیار بشر مراد نیست و آن‌وقت خوبی و بدی، خیر و شر وجودی و مربوط به عمل انسان می‌شود.

چهارمین سخنران این نشست، مهدی معین‌زاده، عضو هیئت علمی گروه فلسفه‌ی علم پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی بود. او در ابتدای بحثش گفت: بنده امکان پرسش فلسفی از فرهنگ را هم درک می‌کنم و هم درک نمی‌کنم؛ چون فرهنگ، مصنوع و ساخته‌ی دست آدمی است. به یک معنا پرسش فلسفی از فرهنگ مثل پرسش فلسفی از دین است؛ یعنی اگر بپذیریم که هایدگر گفته پرسش به معنای واقعی کلمه در دین نمی‌گنجد چون در دین جواب نهایی پرسش‌ها غایی و در دست است، باید این را هم بپذیریم که در فرهنگ همین‌طور است.

وی برای مدلل کردن بحثش از گادامر کمک گرفت و افزود: گادامر در حقیقت و روش اعتقاد دارد که علوم انسانی در قرن نوزدهم تحت تأثیر مفهوم بیلدونگ بودند و نزدیک‌ترین واژه‌ای که در فارسی برای ترجمه‌ی بیلدونگ وجود دارد، فرهنگ و ادبی است. این مفهوم در قرون وسطی به‌صورت خدا درآمدن معنی داد، در کانت توانایی به منصه‌ی ظهور رساندن و در شلینگ شد انسانِ باتربیتی شدن و در همه‌ی این‌ها شدن برجسته است؛ یعنی فرهنگ قائل به شدن است، منتها شدنی که متعین است یعنیx  می‌شود y متعین. این چیزی شدن‌ها باعث شد که علوم انسانی به سرمنزل نرسد.

معین‌زاده ادامه داد: فرانکفورتی‌ها بسیار به فرهنگ پرداختند، تلویزیون، سینما، موسیقی و جادوگری را مورد نقد قرار دادند و درعین‌حال قوی‌ترین نحله‌ای است که از فرهنگ و شدن دم می‌زند و عقبه‌ی این موضوع را که نگاه کنید، می‌رسید به این موضوع که فیلسوفان تا به الآن جهان را تفسیر کردند، اما الآن باید تغییر بدهند و بعد از آن به عقل هگل که شأن رهایی‌بخشی داشت، می‌رسد. عقل نسبت به رهایی‌بخشی ساکت نبود، گویی از نیمه‌ی دوم قرن 19 و 20 سال اول قرن 20، افول نئوکانتی‌ها یک مفهومی در حال برجسته شدن است و آن هم اینکه فلسفه در حال بهتر کردن زندگی انسان می‌شود. این در حالیست که تا پیش از این فلسفه هیچ‌وقت چنین تکلیفی بر گردن نداشته است. اینکه فلسفه متکفل شدن و بهتر کردن زندگی می‌شود حتی تا عرصه‌ی متافیزیک هم می‌رود. محصول نهایی هم این است که مفهوم جهان‌بینی متولد می‌شود و حمله‌هایی که هایدگر به آن می‌کند و می‌گوید جهان‌بینی فلسفه ابتری است که متکفل بهتر کردن زندگی آدم است (بهتر کردن حتماً به معنای بهتر کردن زندگی مادی نیست و اتفاقاً کاملاً معنوی معنی می‌دهد).گویی اگر عمل فلسفی بخواهد وارد عرصه‌ی فرهنگ شود، وارد عرصه‌ای می‌شود که تفکر در آن کاملاً پایبند به یک‌سری دگم‌ها مثل بهتر شدن زندگی و رفتن از سوی جهل به سوی آگاهی، رفتن از بیماری به سلامت است.

 اما تناقضی که در این میان وجود دارد این است که فلسفه هیچ‌وقت تعهدی را به کسی نمی‌سپارد و اگر فلسفه درباره‌ی فرهنگ تأمل کند در امری تأمل کرده است که ذاتاً خودش را متکفل به امر کرده است. در این معنا تأمل فلسفی درباره‌ی فرهنگ قابل قبول نیست، البته در معنای دیگری می‌توان و آن هم این است که تأمل فلسفی در فرهنگ یعنی تأمل فلسفی در امور کانکریت، در اموری که با آن‌هاpersonal involvement  داریم. هایدگر ازاین‌رو به تکنولوژی پرداخت که تکنولوژی را قالب عصر اسارت می‌دانست؛ چون عصر ما را تکنولوژی داشت به هم می‌زد و ما با آن involve داشتیم.   

مترجم «در پی معنا» در پایان گفت: به نظر من تأمل فلسفی از فرهنگ فقط به معنای تأمل فلسفی در اموری که انضمامی به زندگی ما هستند مربوط می‌شود و این امور می‌تواند به اموری که الآن هم داخل فرهنگ هستند معنا داشته باشد.

اما آخرین سخنران این مراسم، حمید پارسانیا نویسنده، پژوهشگر و عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی بود. پارسانیا با اشاره به دوگانه‌ای که بین علوم طبیعی و فرهنگ وجود دارد، گفت: در سده‌های اخیر نوعی دوگانه بین علوم طبیعی و فرهنگ مشاهده می‌کنیم و نوعی غلبه به علوم طبیعی و جامعه و فرهنگ را به‌عنوان فیزیک اجتماعی بررسی کردن، اوج این غلبه است. وقتی جلوتر می‌آییم خود علم هم در داخل فرهنگ قرار می‌گیرد؛ چون خود علم هم یک مفهوم فرهنگی است و فرهنگ همه چیز می‌شود، هم علوم طبیعی را می‌بلعد، هم متافیزیک و این بلعیدن سرعت بسیار زیادی دارد. ما فلسفه را در دانشکده‌ی ادبیات می‌گذاریم و علوم انسانی یعنی انسانیات که در آن علم هم وجود ندارد.

وی افزود: بالاخره وقتی یک بحثی در مورد موضوعی شکل می‌گیرد تبدیل به مسئله می‌شود، پس این روزها برای ما هم حتماً فرهنگ مسئله شده که به آن می‌پردازیم. وقتی بحث درباره‌ی علوم طبیعی و فرهنگ درگرفته می‌شود و در واقع مسئله می‌شود، سؤالاتی از این باب مطرح می‌شود که فرهنگ کجا مسئله شده است، چقدر مسئله‌ی ماست و اینکه اصلاً برای ماست یا جای دیگر؟ چقدر متن و چقدر در حاشیه است؟ پرداختن به موضوع فرهنگ برای ماست یا از جای دیگری آمده است؟ مسئله‌ی ماست یا مسئله‌ی جای دیگری است که به ما رسیده است؟

نویسنده‌ی «علم و فلسفه» گفت: همان‌طور که از هردر نقل شد، فرهنگ آفریده‌ی دست آدمی است و یک امر انسانی است و انسان وقتی کاری می‌کند با اراده و آگاهی انجام می‌دهد؛ چون اراده‌ی آدمی بدون آگاهی و معرفت نیست والا اراده نمی‌شود اگر هم کاری با جبر انجام شود که دیگر کار او نیست، کار کسانی است که او را مجبور به انجام کار کردند. اگر فرهنگ یک پدیده‌ی انسانی است که با اراده و آگاهی انجام می‌شود، اراده و آگاهی و شناخت مقوم فرهنگ است یا فرهنگ مقوم اوست؟ یعنی شناخت، خودش از دل فرهنگ می‌آید و مؤخر فرهنگ است یا فرهنگ چیزی است که با آن ساخته می‌شود؟ اگر این تعاریف را بپذیریم، می‌بینیم که هم در یونان و هم در جهان اسلام هم توجهی به این مسئله وجود دارد.

پارسانیا ادامه داد: تقسیم‌بندی سده‌های اخیر به 2 دسته‌ی طبیعت و فرهنگ، کاری است که فارابی از آن به دو عنوان حکمت نظری و حکمت عملی یاد می‌کند. حکمت نظری مستقل از اراده‌ی انسانی است و انسان فقط می‌شناسد و نگاه می‌کند، ولی با اراده‌ی او دگرگون نمی‌شود؛ اما حکمت عملی دانشی است که موضوع آن با اراده و آگاهی انسان انجام می‌شود و فارابی برای این بخش علم انسانی را انتخاب می‌کند؛ یعنی علم انسانی علمی است که موضوع او بر روی دوش اراده و آگاهی است، مثل خانواده، خلقیات انسان و جامعه.

وی تصریح کرد: اعتباریات از سنخ شناخت و معرفت و کار عقل نظری نیستند. درست است که مرحوم علامه طباطبائی اعتباریات را در بحث شناخت قرار داد، اما اعتباری که در فصل مربوط به مباحث شناخت مربوط می‌شود موجود به وجود ذهنی است و آن اعتباری که حقیقتاً اعتبار است موجود به وجود عینی است؛ یعنی موجود عینی به 2 قسم تقسیم می‌شود، یا واقعی است یا اعتباری؟ در آن جامعه‌ای که یک‌سری مقرراتی را اراده می‌کند و بر اساس آن مشی می‌کند زندگی و حیات وجود دارد. آنچه در باب حمورای بابل می‌دانیم، موجود است به وجود ذهنی و این فرهنگ نیست و در خودِ بابل است که موجود است و هست و مقوم آن، عقل عملی و قوه‌ی اراده‌ی انسان است.

پارسانیا در پایان گفت: این تفکیک می‌تواند بسیار کمک کند تا مسیر را هموار کند و نتایج مطلوبی به دست بیاید.

این نشست با پرسش و پاسخ میان میهمانان و اساتید نشست تمام شد.

 

 

برچسب‌ها:

نظر شما