شناسهٔ خبر: 2152 - سرویس آرشیو
نسخه قابل چاپ

پاتریس لومومبا

پاتریس لومومبا روز دوم ژوئیه 1925 در دهکده کاتاکو – کومب (دهکده شمال کاسایی) آکنه لومومبا روی مقداری کاه ، پسری زائید. در آن زمان شوهرش زراعت شیک ونگ (نوعی دانه آفریقایی که از آن نان درست می کنند) و سرپرستی فرزندان و پرورش تعدادی مرغ و جوجه مشغول بود. خبر تولد بچه را به پدر رساندند و امیل لومومبا پدر نوزاد، بلافاصله خبر را به اطلاع کشیش رسانید، یکی از روحانیون برای دیدن طفل و نامگذاری به خانه دهقان آمد و نوزاد لاغر و کشیده و سیاه را پاتریس نام نهادند.<br /> <br /> پاتریس کوچولو مانند همه بچه های کاتاکو – کومب برهنه و عریان رشد می کرد......



روز دوم ژوئیه 1925 در دهکده کاتاکو – کومب (دهکده شمال کاسایی) آکنه لومومبا روی مقداری کاه ، پسری زائید. در آن زمان شوهرش زراعت شیک ونگ (نوعی دانه آفریقایی که از آن نان درست می کنند) و سرپرستی فرزندان و پرورش تعدادی مرغ و جوجه مشغول بود. خبر تولد بچه را به پدر رساندند و امیل لومومبا پدر نوزاد، بلافاصله خبر را به اطلاع کشیش رسانید، یکی از روحانیون برای دیدن طفل و نامگذاری به خانه دهقان آمد و نوزاد لاغر و کشیده و سیاه را پاتریس نام نهادند.

پاتریس کوچولو مانند همه بچه های کاتاکو – کومب برهنه و عریان رشد می کرد. در سال 1931 شش ساله شد و پدرش که دهقان فعالی بود او را برای کمک خود، به مزرعه می برد. ضمن اینکه پاتریس خواندن و نوشتن را تحت تعالیم مسیونرهای مذهبی می آموخت.

مسیونرها به پدر اطلاع دادند پاتریس در آموختن بسیار شگفت آور است و اگر او با سعی و کوشش به تحصیل ادامه دهد ممکن است معلم شود. پدر از شنیدن اینکه پسرش روزی معلم خواهد شد، سخت حیرت کرده بود.

ویکتور لوندولا عموی پاتریس که خود نظامی بود، معتقد بود که لومبای کوچک، در نیروهای ملی خدمت کند و مانند او درجه دار شود و از کشورش دفاع نماید. ویکتور در آن زمان با درجه استواری در نیروی ملی خدمت می کرد و بیست و نه سال بعد یعنی در سال 1960 اولین مرد کنگویی بود که به فرماندهی ارتش کنگو نائل آمد.

پاتریس با لباسی از یک تکه پارچه شبیه «لنگ» بمدرسه می رفت و پیشرفت او سریع بود. ولی در این دوره آنچه که بیشتر باعث تفکر و تعجب او می شد، تفکراتش بود. پاتریس در کلبه ای پوشیده از کاه که در عین حال یک الاغ و یک گاو در آن بیتوته می کردند بدنیا آمد. پاتریس می گوید که همدرسان سفید پوستش ، ژوزف و ماری لباسهای قشنگ و قیمتی می پوشیدند، در صورتیکه بچه های سیاه لخت و عریان به گردش می رفتند.

پاتریس اضافه می کند: من از همان کودکی بطور مبهم استنباط می کردم که سیاهان و سفیدپوستان از جنبه زندگی، فقر و بیچارگی شباهتی بیکدیگر ندارند. مطالعه تاریخ کنگو و بلژیک او را تحت تأثیر قرار می دهد. قتل عام ششصد نفر از هموطنانش در «لیژ» بدست مزدوران لوئی پانزدهم وی را مرتعش می سازد و سئوالاتی مطرح می کند.

طولی نمیکشد که لومومبا از مدرسه اخراج می شود اما او بعد از ساعت شش بعدازظهر در تاریکی کلبه کوچک ، بر روی حصیری زیر نور ماه و فانوس به مطالعه ادامه می دهد.

پاتریس با حمایت میسیونرهای پروتستان، دوره دو ساله آموزشگاه پرستاری را در مدرسه چومب – سن ماری طی کرده ولی قبل از دریافت گواهینامه مدرسه را ترک گفت. او در سال 1943 پس از ترک آموزشگاه پرستاری، با قد بلند اما کمی خمیده و جثه لاغر، پیراهنی با یقه کهنه و ژاکت رنگ و رو رفته با یک جفت پوتین سوراخ که عمویش به او داده، به اضافه یک شلوار گشاد که به عوض کمربند ، ریسمان به آن بسته بود برای پیدا کردن شغل مناسب به کیندو در ایالت مانیما رهسپار شد.

پاتریس پس از سختی های فراوان و با حمایت هم نژادان موتتلایی، در سند یکای معادن مشغول شد . پاتریس رفته رفته ، در سایه کار و کوشش، صاحب خانه و زندگی می گردد و با دریافت اولین مزدش، پولین را که از هم نژادان موتتلا است و از مدتها قبل او را دوست می داشت از چومب- سن ماری (همایی که  آموزشگاه پرستاری بود) نزد خود می آورد.

پاتریس لومومبا، پس از ازدواج هم با حرص و ولع عجیبی کار می کند و تشنه تشویق ستایش است و سعی می کند مرکز ثقل توجه باشد. او شب ها همچنان مطالعه می کند و سرانجام به عضویت انجمن ترقیخواهان که بوسیله کارفرمایان و روسای شرکت ها، بمنظور سرگرم کردن سیاهان در اوقات استراحت و بیکاری تشکیل شده بود، در می آید. طولی نمی کشد که در زمره اعضای با نفوذ انجمن در می آید.

پاتریس لومومبا از نوشیدن مشروبات الکلی اجتناب می کرد و تغییراتی در نوع محاوره و گفتگوهای مسخره آمیز انجمن بوجود آورد. رفته رفته مناظره آنها صورت جدی بخود می گیرد. او بزودی به نویسندگی روی می آورد. وی اشعار خود را محرمانه به مجله هفتگی «صدای کنگو» نشریه متوسط در لئوپولدویل، تحت نظر فرماندار بچاپ می رساند. در ابتدا اشعار لومومبا در مدح و ثنای پادشاه بلژیک بود، بمرور زمان از شعر به نثر روی می آورد و مدیحه گویی های وی تبدیل به خواست ها و توقعاتی انقلابی می شود. او در سال 1948 در یکی از مقالاتش چنین می نویسد: چرا رفتار بعضی از سفیدپوستان نسبت به ما بدتر و ناشایست تر از رفتاری است که با سگ های منزلمان می کنند؟!

از آنجا که چنین بی پروایی در نظرات و عقاید در سیاه پوستان کنگویی سابقه نداشت، مقالات فصیح لومومبا در جراید صدای کنگو و صلیب کنگو به چاپ می رسید. ترقیخواهان کنگو، ابتدا با بی اعتنایی، سپس با علاقه و خوشحالی، نوشته های لومومبا را مطالعه می کردند.

در خلال سالهای 1947 تا 1948 در بین دوازده میلیون کنگویی کمتر از 300 نفر، سن آنها بیش از 7 سال بود به مدرسه می رفتند، تعداد محصلین دوازده سال به بالا 150 نفر و فقط 12 نفر دوره های دانشگاهی را طی کرده بودند. اما او یک نویسنده و سخنور تمام عیار است. او با افکار و اندیشه هایش مبلغین مذهبی و کلیسا را به چالش می کشد و می گوید: نوع دوستی شما در آئین مسیح چندش آور است. شما را بخدا همانطوریکه می گویید همه مردم در برابری و مساوات زندگی می کنند؟ اگر چنین است چرا در کلیسا دو نوع مومن وجود دارد؟ چرا سفیدپوستان در صفوف جلو و سیاهان را در دنبال آنها قطار می کنید؟!

پاتریس لومومبا کیندو را برای فعالیت هایش تنگ و کوچک می داند، بزودی و با حمایت دوستانش به استخدام پست و تلگراف لئوپولدویل در می آید. او با مهارت زبانهای مختلف فرانسه ، چیلولا، لینگالا و سواحلی، راه های ترقی را در پست و تلگراف طی می کند و به او کارت مخصوص می دهند و با آن کارت دارای شهرت و اعتبار خاصی می شود. اما با داشتن این کارت هم از اینکه برخی سفیدپوستان او را بوزینه کثیف می دانند، سخت ناراحت است. او دریافت که کارت هم شخصیت او را تغییر نخواهد داد.

کارت مخصوص یا گواهی ارتقاء سیاهان بمرحله انسانی وسیله کافی برای پیوند و ارتباط دوستانه با اروپائیان بشمار نمی رفت و روشی که برای میمون ها اعمال می شد کماکان لازم الرعایه بود.

لومومبا پس از یک سال تلاش شغلی ، به ریاست پست و تلگراف استانلی ویل می رسد او پس از یکسال به همسر و دو طفل کوچکش پیوست . منزل آبرومندی در محله مانگو بو در اختیارش قرار دادند. او برای اولین بار در جمع ترقیخواهان سخنرانی کرد و آنها را تحت تأثیر قرار داد. اعتراضات او به تبعیض نژادی هر روز وسعت بیشتری به خود می گرفت ، بخصوص آنکه جنگ جهانی دوم به پایان می رسیده و فعالیت های سیاسی لومومبا به اوج رسیده بود.

پادشاه بلژیک در ژوئن 1955 در باغ فرمانداری استانلی ویل کنگو درباره مسائل مختلف با لومومبا صحبت کرد و لومومبا وعده های شاه را جوانمردانه توصیف کرد. پاتریس لومومبا از آن روز به بعد برای اولین بار به نژادش ، کشورش و رودخانه و ملتش احساس غرور کرد.

پاتریس هم اکنون به تمام معنا سیاستمدار شده بود و با مطالعه زندگی قوام نکرومه به او علاقه مند شد.

در سال 1965 آقای بوئیسره وزیر مستعمرات، پاتریس را با عده ای دیگر از افراد سرشناس کنگو برای بازدید بلژیک به بروکسل دعوت کرد. بدین ترتیب یکی دیگر از آرزوهای لومومبا تحقق یافت. لومومبا با بازدید از شهرهای گاند، بروگ، لیژ، شارتوآف، نامورو لودن از نزدیک با وضع اروپائیان آشنا شد.

پاتریس در خیابان ناپل حزب لیبرال، بدیدار رهبران حزب رفت و با آنها مصاحبت طولانی داشت. پاتریس پس از پانزده روز اقامت در بلژیک روز سی ام ژوئن 1956 با یک هواپیمای DC – 4 بسوی کنگو پرواز کرد. لومومبا در فرودگاه بولین به زمین نشست و او همسر و کودکش را در آغوش گرفت اما پس از پایان تشریفات، او را به اتهام سرقت پولهای اداره پست بازداشت و پس از اینکه دستهایش دست بند زده شد در میان بهت و حیرت استقبال کنندگان تحویل زندان شد. پاتریس به اختلاس یکصد و بیست و شش هزار فرانک پول اداره از پست تحت تعقیب قرار گرفت. با وجود اعتراف او به برداشت این وجه از محبوبیت وی کاسته نشد و پس از دوازده ماه زندانی آزاد شد. اما زندان بهترین فرصت برای مطالعه جدی تر و اندیشیدن وافر وی شد.

پاتریس لومومبا پیوسته در فکر ایجاد یک سازمان سیاسی بود، روز دهم اکتبر 1958 یعنی پس از مراجعت جهانگردان کنگویی از بلژیک، سازمان سیاسی خود را بنام جنبش ملی کنگو افتتاح کرد و نخستین افراد بنیان گذار حزب، جهانگردان کنگویی بودند، او با تلاش فراوان حمایت شرکت های خصوصی را برای حضور در کنفرانس آکرا (کشور غنا) جلب کرد و با شرکت در کنفرانس آکرا توجه برخی از رهبران انقلابی را متوجه خود ساخت.

لومومبا روز بیست و هشتم دسامبر، پس از بازگشت از کنفرانس آکرا به اتفاق گاستون دیومی و ژوزف نگالولا که از شرکت کنندگان کنفرانس آکرا بودند در یک میتینگ پر جمعیت در میدان بزرگ کالامو، مرکز یکی از شهرهای لئوپولدویل در برابر جمعیت هفت هزار نفری، هدف جنبش ملی کنگو را تشریح کرد و گفت:

بلژیک نباید استقلالی را که ما از طریق مسالمت و دوستانه خواستاریم، بعنوان یک هدیه تلقی کند، استقلال حق مسلم و مشروع ملتی است که از آن محروم مانده است ...

ما باید توده ها را بمنظور مبارزه علیه رژیم استعماری و طرد سیستم استثمار یک انسان از انسان دیگر متحد و مجهز نمائیم. غریو شادی و هیجان مردم پاتریس را به وجد می آورد و او برای ادامه صحبت به سختی مردم را ساکت می کرد. لومومبا در میان هفت هزار نفر فریاد زد برای نیل به آزادی باید مبارزه کرد و من تصمیم دارم در این راه با تمام قوا مبارزه کنم و حتی جان خود را فدا نمایم. مردم کنگو اکنون با گذشت پس از هشتاد سال از استعمار بلژیک ، با مفاهیم استقلال ، آزادی و رهایی از بردگی آشنا می شوند.

در جریان تحولات و رشد و توسعه سیاسی در برخی از نقاط لئوپولدویل تظاهرات روی می دهد و استعمار بلژیک با نگرانی تحولات سیاسی کنگو را زیر نظر دارد. برخی از رهبران احزاب دیگر بازداشت و زندانی می شوند و لومومبا طی اعلامیه ای خواستار آزادی رهبران احزاب از جمله کازابو می شود که این مسئله محبوبیت لومومبا را دو چندان می کند.

در اوج محبوبیت و فعالیت های سیاسی لومومبا، سایر احزاب طرح انترفدرال و خودمختاری برخی از فدرال های کنگو را در سر می پرورانند ولی لومومبا همه تلاش خود را وقف استقلال و تمامیت کشورش می کند. زیرا به اعتقاد وی سرزمینی که 80 برابر بلژیک وسعت دارد ، حداقل استحقاق آن وحدت و یگانگی مردم و کشور آن است.

توجه دولت فرانسه به کنگوی سفلی، مربوط به تأسیسات اینگا بود که در آنجا فعالیت دامنه داری جریان داشت. انگلستان نیز به کاتانگا و معادن غنی آن چشم دوخت و دولت بلژیک بر تمامی کنگو مدعی بود. از طرفی موسی چومبه در کاتانگا و کازاوبو در کنگوی سفلی ساز جدایی سر می دادند. در این مسیر تنها لومومبا به کنگوی متحد و نیرومند می اندیشید.

لومومبا برای احقاق حق کنگو مسافرتهایی به غنا و نیجریه داشت. پس از بازگشت سعی کرد حمایت لیدرهای قبایل بزرگ همچون ژان بولیگانگو، لیدر قبیله بانگالا و کازاوبو را جلب کند، اما موفق نشد. اما در این تلاشها دوستان و مشاوران  بنامی چون ژان وان لیرد، سوسیالیست مسیحی ترقیخواه و همچنین پروفسور وان بیلسن را بدست آورد.

در این تلاشها لومومبا بدنبال مقاصدی بود که از آنجمله عبارتند از ، تأمین یگانگی قبایل کنگو، ایجاد سازمانهای بهداشتی و فرهنگی ، افزایش محصولات فرهنگی از طریق سیستم کشت مکانیزه، جلوگیری از گسیل مغزها به بیرون مرزها و ...

رهبر جنبش ملی کنگو از وضع فلاکت بار کشورش تأسف کرده و می گوید:

هیچ اصل اخلاقی اجازه نمی دهد که ملتی، ملت دیگر را استثمار کند، غرب که بندگی و بردگی را تقبیح می کند نباید خواستار بردگی و غلامی ما باشد و باید دوران هشتاد ساله استعمار بلژیک پایان یابد، اکنون می خواهیم آخرین منزل راه آزادی را خودمان طی کنیم.

آنچه که تحولات سیاسی کنگو را بیش از استعمارگران خارجی رنج می داد ، بداندیشان حزبی لومومبا بود که نیروی عقده های حسادت را جایگزین پیشرفت های حزبی ساختند. آلبرت کالونچی بوسیله سه معترض حزبی لومومبا- ایلئو، نگالولا و آدولا به دنیای سیاست قدم گذاشت ، حال آنکه آلبرت کالونچی نیز صرفاً به پیشرفت قبیله خود یعنی قبیله بالوبا تکیه می کرد.

بی نظمی و آشفتگی در کنگو پیوسته افزایش می یافت، پاتریس لومومبا گاهی برای آزادی رهبران به لولوآبورگ می رفت و بعضاً برای تهیج جوانان به استانلی ویل سفر می کرد در کیوو مبارزان افراد خود را رهبری می نمود و در لئوپولدویل تحرکات انقلابی را جهت یکپارچگی کنگوی متحد سوق می داد.

بحران سیاسی کنگو در لئوپولدویل و بروکسل شروع شد و به دنبال آن زد و خوردهایی در پایتخت کنگو روی داد، شهرهای ماتادی و لولوآبورگ (روآندا- اوروندی) صحنه درگیریهای شدیدی شد. تمام تحولات کنگو به سوی فدرالیسم و جدایی و خود مختاری پیش می رفت و پاتریس لومومبا به اتحاد و یگانگی کنگو تأکید داشت.

در پی اغتشاشات ذکر شده ، روز جمعه سی ام اکتبر به دادسرا احضار شد و فردای آنروز بازداشت شد . اکنون او بمنزله مغز و موتور سازمان سیاسی بود و بدون او موجودیت حزب در معرض خطر قرار می گرفت.

با اغتشاشات کنگو ، فرماندار کل تصمیم گرفت بحران کنگو را در قالب انتخابات طرح کند، لیکن کازابو در کنگوی سفلی انتخابات را تحریم کرد. شاه بلژیک بودوئن برای ترغیب مردم در انتخابات در شب شانزدهم دسامبر در یک سفر ناگهانی ، بلژیک را به مقصد کنگو ترک کرد.

بودوئن در سفرهای انتخاباتی خود به کنگو از استانلی ویل، به کیوو و کاتانگا رفت و در آن دو ایالت مورد استقبال پر شور کنگویی ها قرار گرفت.

لومومبا در زندان از خبر پیروزی حزب خود آگاه و بسیار خوشحال شد. حزب جنبش ملی از مجموع هفتاد و سه کرسی بخش های ایالتی، پنجاه و شش کرسی را تصاحب کرده بود. با چنان پیروزی درخشانی هیچکس تردید نداشت که لومومبا مورد اعتماد مردم است.

پس از انتخابات دادگاه یک بار دیگر لومومبا را به شش ماه زندان محکوم کرد مسئولین امر پس از ابلاغ محکومیت تصمیم گرفتند پاتریس را از زندان استانلی ویل به زندان کاتانگا اعزام نمایند. روز بعد رهبر جنبش ملی کنگو را بدون کراوات، با پای برهنه و دست و پای بسته به فرودگاه بردند تا به زندان الیزابت ویل تحویل دهند، دهها نفر از معترضان و همچنین اروپائیان برای تحقیر او حاضر شدند و به او فحش و ناسزا نثار کردند.

لومومبا اهانت سفیدپوستان را تحمل کرد ولی بیش تر از یک هفته در زندان نماند زیرا دستور آزادی و اعزام وی به بروکسل جهت شرکت در کنفرانس از طرف وزیر صادر شده بود. دوستان وی برایش کمی اعانه جمع کردند تا برای رهبر جنبش ملی کنگو لباس مناسب تهیه کنند، او در کنگره شرکت کرد و مچ های باند پیچیده اش که نشان زخم شدید ناشی از آثار دستبند و شکنجه بود ، را به خبرنگاران نشان داد و به آنها گفت: من مورد تحقیر و ضرب و شتم قرار گرفتم لیکن بلژیکیها را می بخشم.

لومومبا در این کنگره مرکز ثقل توجه بود و پیشنهادات وی منطبق با تز و برنامه جنبش ملی کنگو بود و با صراحت تمام لزوم اتحاد و یکپارچگی کنگو را خواستار شد و از فدرالی بودن کنگو مخالفت کرد. وی اعتقاد داشت که تجزیه و پراکندگی نیروهای فعال کشور ، مانع خواهد شد که کنگو بصورت یک کشور نیرومند آفریقایی درآید.

سخن پایانی لومومبا پس از تأکید به حفظ و تمامیت کشور چنین بود : من از سپری شدن دوران استعمار در کنگو که باعث ننگ و شرمساری قرن بیستم است ، مسرورم و اطمینان دارم کشورهای دیگر در بند مانند کنیا، نیاسالند و آنگولا تا حصول پیروزی و استقلال کشورشان مبارزه خواهند کرد.

لومومبا با موفقیت و افتخار هر چه تمامتر کنگره را به مقصد استانلی ویل ترک گفت، مردم کنگو او را روی دست گرفتند و نشان افتخار به او دادند و او هیچیک از وقایع شش هفته قبل که دست بند بر دست ، با پای برهنه و ضربات مشت و لگد افراد پلیس را برای بازداشت و ورود به زندان را اهمیت نمی داد.

از آن پس دولت بلژیک برای اداره امور کنگو شورای مشورتی تشکیل داد که معروف ترین اعضای آن عبارت بود از: پاتریس لومومبا ، کاشامورا ، ژوزف کازابوو، با توجه به پیروزی چشمگیر لومومبا، و دسیسه های پنهان نیروهای استعماری آلمان، فرانسه، آمریکا و بلژیک ، او برای فرونشاندن اختلافات ، کازابو را رئیس جمهور و خود را نخست وزیر اعلام می کند.

اما موسی چومبه فرمانروای کاتانگا از دولت مرکزی فاصله گرفتند و تحت حمایت اروپائیان نغمه جدایی کاتانگا را از کنگو ساز مطرح کرده اند.

با اینحال جشن استقلال کنگو فرا رسیده بود و بودوئن شاه بلژیک قرار بود در ضیافت جشن استقلال کنگو شرکت کند. بودوئن شاه بلژیک و رئیس جمهور کازابوو برای مردم سخنرانی کردند ، اما نطق لومومبا جهان را تکان داد، او در حضور پادشاه استعمار چنین گفت:

«هر چند امروز استقلال کنگو را در محیط تفاهم و برابری ، با کشور دوستشان بلژیک جشن می گیریم، معهذا هیچ کنگویی شرافتمند نمی تواند فراموش کند که آزادی ما بدنبال یک سلسله مبارزات مداوم بدست آمده است. این مبارزه شدید و اصولی را با تحمل رنج و محرومیت و با نثار خون خود ادامه داده ایم. این مبارزه توام با اشک و خون و آتش بوده و با غرور و افتخار این راه دشوار را پیموده ایم، زیرا هدف ما یک هدف مقدس در راه تأمین حق و اصول و عدالت و پایان دادن بدوران تحقیر و بردگی که با زور و فشار به ما تحمیل گردیده، بوده است... ».

سخنان نخست وزیر با کف زدن ممتد و تحسین نمایندگان سیاه پوست استقبال گردید. بلژیکها سکوت کرده و در بهت و حیرت فرو رفته بودند و هیچکس جرأت نداشت بصورت شاه نگاه کند.

اما او ادامه دارد«... در برابر مزد ناچیزی که ما میگرفتیم ، کار طاقت فرسا و پر رنجی انجام می دادیم . ما با این مزد نمی توانستیم غذا تهیه کنیم، لباس بپوشیم، مسکن و مأوی داشته باشیم و مانند همه، بچه های عزیز خود را بمدرسه بفرستیم. ما ناسزاها، هتاکی ها و کتک های شبانه روزی را ، بگناه اینکه سیاه پوست هستیم تحمل کردیم. چه کسی فراموش می کند که به سیاهان «تو» خطاب می کردند. تازه همین «تو» از جنبه صمیمیت و دوستی نبود، بلکه از این لحاظ بود که کلمه
احترام آمیز «شما» فقط به سفیدپوستان اختصاص داشت...»

شاه با رنگ پریده، بطرف کازاوبو که، ساکت و آرام نشسته بود، خم شده بود. رئیس جمهور با عینک بزرگش ، گوئی خفته است و کمترین تأثری در چهره او به نظر نمی رسید. در این موقع نخست وزیر با فریاد توأم با خشم چنین گفت: «... در هیچ قانون و آئینی تصریح نشده است که انسانها از لحاظ تفاوت رنگ پوست نسبت به یکدیگر امتیاز و برتری داشته باشند، یکی در ناز و نعمت زندگی کند و دیگری در تحقیر و بی عدالتی. ما رنج های طاقت فرسای افراد را بگناه داشتن عقاید سیاسی، یا مذهبی؛ فراموش نکرده ایم و سرنوشت افراد تبعید شده را که مرگ را به آن شکل زندگی ترجیح دادند، ازیاد نبرده ایم. هم اکنون سفیدپوستان در منازل زیبا و با شکوه زندگی می کنند و سیاهان در کلبه های محقر و در میان کاه های پوسیده ... سیاهان حق ورود به سینماها، رستورانها و فروشگاه های مخصوص اروپائیان را ندارند. یک نفر سیاه پوست در قایق بادی مسافرت می کند و سفیدپوستان در کابین های لوکس کشتی ها. کیست که اعدام های دسته جمعی برادران ما را فراموش میکند؟ چه کسی زندان های مخوف کسانی را که نمی خواستند رژیم ظالمانه را تحمل نمایند از یاد می برد؟ .. اکنون که دوران گذشته بپایان رسیده ، بیائید با یکدیگر در بنیان گذاری وطن خود شروع به کار کنیم. استقلال کنگو بمنزله یک گام موثر در راه آزادی همه کشورهای افریقا است... »

پاتریس لومومبا نطق خود را با این عبارت پایان داد:

«... با تشکیل دولت من، کنگوی نوین بصورت کشوری آزاد، نیرومند و مترقی در خواهد آمد. لیکن برای اینکه هر چه زودتر بدین منظور نائل آییم، من از شما نمایندگان و همه مردم کنگو خواستارم، با همه قوا مرا یاری و پشتیبانی کنید. من از مردم کنگو تقاضا می کنم که از ستیزه و جدال و اعمال خشونت آمیز که باعث تحقیر ما در انظار خارجیان می گردد، قویاً اجتناب نمایند. من از گروه اقلیت پارلمان خواهانم که طبق اصول دموکراسی ، با انتقاد و راهنمایی دولت را یاری و مساعدت کنند. دولت نیرومند ملی کنگو که نماینده همه قشرها و طبقات است» با سعی و تلاش مداوم، موجبات رفاه و سعادت ملت را فراهم خواهد ساخت.

من از همه مردم کنگو، زنان ، مردان و اطفال دعوت می کنم، با عزم راسخ و تصمیم قاطع بکار و کوشش همت گمارند.

پس از پایان سخنان پاتریس لومومبا، سکوت طولانی در جلسه حکمفرما شد، سپس نمایندگان به شدت ابراز احساسات کردند. ملت کنگو به آرزوی خود رسیده بود.

لومومبا در حضور پادشاهِ استعمار حرف هایی زده بود که گفتن آن در حضور یک نفر سفید پوست هم امکان نداشت . کنگویی ها عقیده داشتند که بیانات لومومبا ، انقیاد و بردگی هشتاد ساله آنها را جبران کرده است.

پس از پیروزی و محبوبیت چشمگیر پاتریس لومومبا ، معترضین داخلی با حمایت استعمارگران خارجی بر علیه سیاست ها و فعالیت های دولت توطئه می کردند. ابتدا قبایل بانگالا و باکنگو را بر علیه هم تحریک کردند. سپس به تحریک کارگران اداره حمل و نقل کشور پرداختند افسران بی کفایت ارتش بلژیک که افسران ارشد سازمان نظامی کنگو بودند، سربازان کنگویی را علیه دولت تحریک کردند، طغیان و خشم سربازان موجب ترس و وحشت تمامی مردم را در برداشت ضمن اینکه قتل و کشتار و تجاوز از سربازان مسلح گزارش می شد.

سیل فراریان سفیدپوست از دوزخ تیسویل و مادیمبا بطرف لئوپولدویل بحرکت درآمده و سربازان سرکش ، بدنبال آنها عازم پایتخت شدند، وخامت اوضاع شدت می یافت. لومومبا با شجاعت مثال زدنی در جمع معترضان پادگان هاردی رفت اما سخنان وی اثری بر این طغیان نداشت. آنها خشمگین بودند و همه چیز را ویران می کردند و توجهی به رهنمودهای پاتریس نداشتند. تلاش عمو ویکتور لوندولا نیز که اکنون به درجه ژنرالی رسیده بود راه به جایی نبرد.

هرج و مرج کشور توسط نیروهای جدایی طلب و فدرالیسم کنگو بخصوص از سوی موسی چومبه تقویت می شد، چتربازان بلژیکی بسیاری از استانهای کلیدی کنگو را بمنظور نجات کارکنان بلژیکی تسخیر کردند. کازابو و لومومبا پیامی به دبیرکل سازمان ملل وقت فرستاده و خواستار شدند بمنظور برقراری حفظ و آرامش کنگو، وارد عمل شوند و مانع اشغال و استقرار نیروهای بلژیکی شوند.

لومومبا ابتدا در صدد جلب پشتیبانی امریکا و مداخله احتمالی شوروی را بطور اجبار و ناعلاج مطرح می کرد. لومومبا برای جلب حمایت متحدان خود ابتدا با قوام نکرومه مذاکره کرد سپس غنا را برای عزیمت به آمریکا ترک گفت او در طول این مدت برای متقاعد کردن نمایندگان سازمان بین الملل به آمریکا ، تونس ، مراکش ، کانادا، انگلیس و بلژیک سفر کرد. او از سفرهای خود بخصوص در ملاقات های خود با قوام نکرومه در غنا، پرزیدنت سکوتور، در گینه و حبیب بورقیبه در تونس را دست آورد مهم شمرد اما در سازمان ملل به دبیرکل سازمان بین الملل در کوتاهی اجرای وظایف محوله اعتراض کرد.

زمانیکه پاتریس لومومبا در بیرون از کنگو حمایت سازمانهای بین المللی را خواستار بود، هرج و مرج و تز فدرالیسم و جدایی استانهای مختلف کنگو به اوج رسیده بود و نزدیکان لومومبا نیز از مسیر اهداف انقلابی خارج شدند و در پی کودتایی لومومبا را از نخست وزیری ساقط کردند.

مخالفان برای کشتن لومومبا تلاش می کنند، لومومبا در مسافرت پنهانی تلاش می کند خود را به معاونش انتوان گیزنگا در استانلی ویل برساند.

موبوتو، رهبر کودتا به تعقیب پاتریس می پردازد، آنها به اتومبیل پاتریس نزدیک می شوند او به همراهانش پیرمولل و رنی موامبا اخطار می کند که خود را نجات دهند و پولین و یک فرزندش که زنده مانده اند را پیدا کنند تا آنها نیز نجات یابند.

دو ساعت بعد سربازان او را دستگیر کرده و با دست های بسته ، بوسیله یک هواپیما به بندر فرانکی فرستادند، سپس به لئوپولدویل و از آنجا به تیسویل اعزام و زندانی شد.

مدتی بعد کازاوبوو، بومبوکو و موبوتو با هواپیما وارد تیسویل شدند، آنها برای انحراف انقلاب کنگو از اهداف اصولی اش با پاتریس مذاکره کردند لیکن پاتریس زیر بار نرفت. پس از مدتی جلادان لومومبا و یاران صدیق او ژوزف اوکتیو معاون سنا و موریس موپولو وزیر جوانان پاتریس را با طناب بستند بطوریکه آنها قادر به تکان خوردن نبودند. و پس از اعزام آنها به کاتانگا ایالت موسی چومبه توسط سرنیزه های مونوگو وزیر کشور کاتانگا برای همیشه چشم از جهان فرو بستند. پاتریس لومومبا در روز 17 ژانویه 1961 در الیزابت ویل توسط مزدوران استعمار به معبد شهدای آفریقا به پرواز درآمدند.

در این واقعه رئیس سازمان بین الملل داگ هامر شولد و فرماندهی ارتش سازمان ملل هیچگونه اقدامی برای جلوگیری از این جنایت وحشتناک بعمل نیاوردند . هامر شولد و فرماندهی سازمان ملل نه تنها به دفاع از رئیس دولت کنگو نپرداخته اند بلکه حتی خواستار آزادی این رهبر انقلابی نیز نشدند.

در اثر تنفر جهانی از عاملان این جنایت ، ایالت متحده به نجات موسی چومبه شتافت و ادموند آ. گو لیون سفیر ایالت متحد در کنگو و نماینده شخص جان. اف. کندی، به کاتانگا فرستاده شد تا از دولت چومبه حمایت کند.

در اوائل ژوئن1964 دولت آدولا بر کنار شد و در بُهت و حیرت جهانیان اصلی ترین عامل قتل لومومبا یعنی موسی چومبه با حمایت مسقیم آمریکا عهده دار تشکیل دولت جدید کنگو شد...

قسمتی از آخرین نوشته های پاتریس لومومبا به همسرش

«ما در این مبارزه تنها نیستیم؛ آسیا، افریقا ، ملت های آزاد و مردمی که برای آزادی خود در اکناف جهان می جنگند، در کنار میلیونها هموطنانم که مصمم اند تا یک نفر استعمارگر در کنگو باقی است دست از مبارزه برندارند ، باقی خواهند ماند.

« می خواهم بفرزندانم که از آنها دورم و شاید دگر باره آنها را نبینم ، یادآور شوم که آینده کنگو درخشان است. من از آنها و از فرد کنگوئی توقع دارم که وظیفه مقدس خود را در بازگرداندن استقلال و خودمختاری سیاسی که حرف پوچ است، استقلال و حاکمیت بدون عدالت بدست نخواهد آمد و بدون استقلال، حیات آزادمردان کماکان در تهدید استعمار است.

«آزار و خشونت ، دشنام و شکنجه هرگز نمی تواند مرا وادار بدرخواست رحم و شفقت کند. من مردن با سربلندی و ایمان فناناپذیر و اعتماد کامل به سرنوشت کشورم را ، بزندگانی پست و منحرف از اصول مقدس، ترجیح می دهم.»
«من اطمینان دارم که تاریخ بزودی حقایق را بیان خواهد کرد، ولی نه آن تاریخی که عده ای در بروکسل ، واشنگتن، پاریس یا سازمان ملل تدوین نمایند. بلکه تاریخی که فرزندان آزادی بنوشتن آن مشغولند و چگونگی مرگ استعمارگران و جیره خواران آنها را نشان خواهند داد. افریقا تاریخ خود را خواهد نوشت و این تاریخ، مشحون مجد و افتخار افریقا، از شمال تا جنوب خواهد بود. »
«همسرم! بخاطر من گریه نکن. من اطمینان دارم که کشور رنج دیده ام از آزادی و استقلال خود دفاع خواهد کرد. زنده باد کنگو! زنده باد افریقا! ... » (پاتریس)

منبع:
http://said-banifatemi.com/index.php?option=com_content&view=article&id=127:1390-02-08-08-36-02