شناسهٔ خبر: 21770 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

فیاض: سازمان آموزش عالی ما علوم انسانی را به شدت خفه می‌کند

استاد علوم اجتماعی دانشگاه تهران می‌گوید: غرب‌زدگی تقلید بچه‌گانه از غرب است، تقلید ناقص و سطحی. یعنی آن چیزی که خوشمان می‌آید! مانند اینکه وقتی کیکی را می‌خواهیم بخوریم، دوست داریم تنها آن قسمتش را که دوست داریم، برداریم.

به گزارش «فرهنگ امروز» به نقل از تسنیم؛ ابراهیم فیاض استادیار گروه مردم شناسی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران است. وی علاوه بر دروس حوزوی، مدرک کارشناسی را در رشته پژوهشگری از دانشگاه تهران، کارشناسی ارشد را در رشته مردم شناسی از دانشگاه تهران و دکتری را در رشته فرهنگ و ارتباطات از دانشگاه امام صادق تهران  اخذ کرده است. موارد تدریس وی «انسان‏شناسی جهانی شدن»‏، «انسان‏شناسی فلسفی»‏، «مردم‌‏شناسی اعتقادات دینی»‏ و «مبانی فلسفه» و «روش‏‌شناسی» و «انسان‏شناسی دینی ایران» است.

فیاض به صراحت لهجه و تحلیلهای ساختارشکن مشهور است. «ایران آینده به سوی الگویی مردم شناختی برای ابرقدرتی ایران»، «تعامل دین، فرهنگ و ارتباطات: نگاهی مردم شناختی»، «تولید علم و علوم انسانی»، «مردم شناسی ایرانی: تاملاتی در وضع امروز ایران»، «مردم شناسی تاریخی - شناختی علم در ایران»، «مردم شناسی دینی توسعه در ایران: دین، فرهنگ و توسعه در ایران» برخی از آثار منتشر شده ابراهیم فیاض است. در ادامه گفت‌وگوی تفصیلی تسنیم با این استاد دانشگاه و جامعه‌شناس با محور تبیین شعار سال 93 می‌آید:

*تسنیم:آقای فیاض،  رهبر انقلاب امسال را سال اقتصاد و فرهنگ نامیدند، یکی از موضوعاتی که ایشان روی آن دست گذاشتند، اهمیت و اصالت فرهنگ بود، احتمالا در برابر نگاههایی که فرهنگ را امری تبعی و ابزاری می‌داند و مثلا فرهنگ را به از سرگرمی و هنرورزیهای بی‌هدف و فانتزی تقلیل می‌دهد. با شناختی که من از اندیشه شما دارم فکر می‌کنم نقد شما بیشتر متوجه ساختار است! به نظر شما چه مشکلی متوجه ساختار جامعه ما است که به فرهنگ اصالت داده نمی‌شود؟

یک نگاه تاریخی خاص منجر به این اتفاق شد؛ یک نگاه سطحی و ساده‌اندیشانه در خصوص مواجهه ما با تمدن غرب که با امیرکبیر هم شروع شد. در کشور ما از دوران امیرکبیر یک نگاه تاریخی درباره مواجه کشورمان با تمدن غرب ایجاد شده که بسیار ساده‌اندیشانه و سطحی بود، نگاه ساده‌انگارانه‌ای که مصداق را می‌دید و بر اساس آن مفهوم‌سازی می‌کرد. به جای اینکه به خود مفهوم بپردازد، به دلیل اینکه یک آدم سیاسی بود به مصداقها توجه می‌کردند. به هر حال خیلی ساده‌انگارانه نگام می‌کردند و فکر می‌کردند که غر ب همین تمدن تکنولوژیک آن است. در چنین فضایی شرایط به شکلی پیش می‌رود که انگار تنها تکنولوژی غرب مهم است. مفاهیم در اینجا اهمیتی ندارد، بلکه مصادیق مهم می‌شوند.

امیرکبیر با تاسیس دارالفنون که تقلیدی از دانشگاه «پلی‌تکنیک» فرانسه بود از رشته‌های مهندسی کار خود را آغاز کرد و برداشت آنها این بود که چون سازوکار غربی را در پیش گرفته‌اند، باید از مهندسی شروع کنند تا به نتیجه برسند. این مسئله وجوه دیگری هم داشت. یعنی تکنولوژی و توسعه صنعتی اهمیت پیدا کرد و به آن پرداخته می‌شد، وقتی هم که به تکنولوژی پرداخته شود، دیگر فرهنگی در کار نیست. با این ساختار کل کشور بر مبنای ضرورت و اهمیت تکنولوژی و اقتصاد بنا شد و قرار گرفت و از دوران رژیم پهلوی تا به امروز چنین ساختاری بر کشور ما حاکم بوده است؛ ساختاری که در آن تنها به اقتصاد بها داده‌ می‌شود.

*تسنیم: اثبات این نکته احتمالا با کمی مشکل مواجه شود! به این معنا که شاید بسیاری از علمای علم اقتصاد یا سیاستگذاران و حتی اهالی فرهنگ با این تعبیر که ساختار ما به گونه‌ای این که تنها به اقتصاد بها می‌دهد موافق نباشند، ضمن اینکه آنها ممکن است استدلال کنند که اقتصاد به عنوان زیربنای بسیاری از فعالیتها نقش بازی می‌کند و اگر اقتصاد ضعیف باشد نمی‌توانیم در حوزه‌های دیگری از جمله سیاست و فرهنگ و... هم به نتیجه برسیم؟!

به طور کلی در دنیای جدید که نوعی غرب‌گرایی پدیدار شده، بیشتر بر تکنولوژی و اقتصاد تکیه می‌شود. شما فرض کنید که مثلا در زمینه مسائل نفتی در هم کشور ما چنین امری وجود دارد، وقتی وزیر نفت ما می‌گوید که «تکنولوژی و اقتصاد را از غرب وارد کنیم» یعنی چنین ساختاری وجود دارد! به اعتقاد آنها ما راهی نداریم جز اتصال با غرب. یعنی باید با غربی‌ها ارتباط برقرار کنیم تا این رابطه اقتصادی حفظ شود و من معتقدم به همینه دلیل آنها از لحاظ ساختاری با فرهنگ مخالف هستند؛ یعنی با این امر مخالفند که بیایند محور و اساس را بر «فرهنگ» بگذارند.

در نتیجه مدیران ما به هیچ وجه دنبال ایجاد تمدن نیستند، بلکه چیزی که آنها می‌خواهند «بازسازی ساختار اجتماعی غرب‌گونه» است. اینها به دنبال بازسازی غربی پدیده‌ها هستند، همین. به اعتقاد آنها با وجود تمدن غرب، نیازی به تمدن دیگری نیست! پس ما اگر غربی شویم، دیگر تمام مشکلات و مسائل حل می‌شود! صریحا می‌گویم که این، ساختار موجود در کشور ما است.

مرحله بعدی چیست؟ حالا باید ببینیم چه کار کنیم تا غربی شویم؟ باید بیائیم تکنولوژی و ساختار غربی را وارد کشور کنیم!

*تسنیم: ببخشید آقای فیاض، هیچ‌کس در کشور ما با صراحت چنین چیزی را نمی‌گوید، بلکه همه در هر جلسه و همایش و کنفرانسی که برگزار می‌شود می‌گویند باید «تمدن»، «فرهنگ»، حتی «علوم انسانی» خودمان را داشته باشیم. چطور می‌توانیم چنین چیزی را که شما فرمودید به ساختار و عقاید متولیان امر در کشور نسبت داد؟

ببینید، اینها حرف‌هایی می‌زنند که خودشان به آن اعتقاد ندارند و این نوع کلام از روی جهالت است. همانطور که گفتم از دوران امیرکبیر این ساختار وجود دارد تا دولت فعلی؛ مثلا هنوز هم افرادی در دولت هستند که همین نوع حرف‌ها را به زبان می‌آورند. تمام گفته‌های آنان خنده‌دار است.

شما ببینید وزارت آموزش عالی ما در چه شرایطی است! البته این اسم را در دوران ریاست جمهوری آقای خاتمی به «وزارت علوم فناوری و تحقیقات» تغییر دادند. یعنی نام وزارت «آموزش عالی» را به «وزارت فناوری» تغییر دادند. اینها معتقدند که مبنای علوم انسانی، علوم فنی است و تنها تکنولوژی را می‌بینند و فرهنگ و معنویت و مذهب را نادیده می‌گیرند.

به نظر من فهم اندیشه‌ها و نظرات این دوستان چندان سخت نیست، یعنی از نوع صحبت کردن آنان کاملا مشخص است که اقتصاد برای آنها چه جایگاهی دارد و فرهنگ چه جایگاهی! کاملا از فحوای کلامشان برداشت می‌شود که اینها از تمدن هیچ چیز نمی‌دانند. شما در نظر بگیرید که کشور ما تمدن 7 هزار ساله دارد، اما هنوز بحث «تمدن‌شناسی» در کشور ما و در موضوع سمینارها و همایش‌ها و کنگره‌های ما اصلا وجود ندارد. البته من قصد دارم در دانشگاه تهران بحث تمدن‌شناسی را شروع کرده و به آن دامن بزنم تا این مقوله راه بیفتد. اما شما ببینید که برای عمده مسئولان ما در این کشور مهم نیست که مثلا «تمدن یعنی چه؟»، «تمدن با چه چیزی شروع می‌شود؟»، «تمدن، ما را به کجا می‌برد؟» و... . ما باید به این بحث دامن بزنیم که چرا 100 یا 150 سال از تاسیس دارالفنون می‌گذرد، اما هنوز به هیج جا نرسیده‌ایم؟ چرا با همه شعارهایی و ادعاهای پیشرفت و ترقی و توسعه، هنوز پیکان، همان پیکان است و پژو همان پژو؟

همین‌ها می‌آیند کارهایی از قبیل ساخت موشک و هواپیما و... را با پول نفت انجام می‌دهند و 100 برابر هزینه آن را خرج می‌کنند، چرا؟ چون هنوز نتوانسته‌ایم به اقتصاد و تکنولوژی شکوفا دست پیدا کنیم! و اگر تا 100 سال دیگر هم جلو برویم، اوضاع همین است و خواهد بود؛ می‌دانید چه زمانی متوقف می‌شویم؟ تا وقتی که نفت کشور تمام شود! به عقیده من تمام این رفتارها و کنش‌ها به خاطر جهالت است، به خاطر جهالت است که جمهوری اسلامی نتوانسته پیشرفت کند.

*تسنیم: خواستگاه‌ها و نتایج این رویکرد که به نظر می‌رسد سخت به آن انتقاد دارید، چه بوده است؟

این طرز تلقی بر مبنای سکولاریسم شکل گرفت، یعنی از اول، قصدشان این بود که از اساس، فرهنگ در ایران را در پروسه سکولاریزیشن قرار دهند. در نتیجه ساختار را تمام سکولار کردند. یعنی مملکت از زمانی که دارالفنون تاسیس شد تا به امروز بر این اساس و مبنا پایه‌ریزی شد. نتیجه این چیزی شد که امروز می‌بینیم. اما باید دانست که تمدن یا تمدن‌سازی با سکولاریزیشن پیش نمی‌رود، و اگر ما کاری به مذهب نداشته باشد، به هیچ نتیجه مثبتی نمی‌رسیم.

به نظر من این طرح تقلیدگرایی که پیش گرفته‌ایم، نوعی کوتاه‌بینی و جزئی‌نگری نسبت به غرب است. در حالی که ایجاد طرح کلان تمدنی در منطقه جغرافیایی خاورمیانه، پروسه خیلی طولانی را می‌طلبد. سال‌ها مطالعه تاریخی و جغرافیایی لازم دارد، که اگر نداشته باشیم کار پیش نمی‌رود.

بدین ترتیب معتقدم این ساختاری که شما اشاره می‌کنید خیلی ساختار عمیقی است و بحثهای طولانی می‌طلبد، ضمن اینکه پروژه یک میلیاردی یا دو میلیاردی هم نیست، یعنی باید طرح کلانی باشد که برای این کار سال‌های سال مطالعه عمیق و کارشناسی صورت گیرد.

*تسنیم: بسیاری از چهره‌های شاخص فرهنگی از مسئولان باشد یا هنرمندان، معتقدند باید تمدن و فرهنگ خودمان را داشته باشیم! یعنی تقریبا خواسته غالب افراد فعال در حوزه فرهنگ - آنگونه که از سخنانشان به گوش می‌رسد - از مدافعان اصلاح فرهنگی، بومی‌سازی فرهنگ هستند، ولی با این وجود به نظر می‌رسد همین اشخاصی که این آرمان را دنبال می‌کنند، به یک انفعالی رسیده‌اند، و به همین دلیل تلاش خاصی در این زمینه صورت نمی‌گیرد! تحلیل شما در این باره چیست؟

ببینید، سازمان آموزش عالی ما، به شدت علوم انسانی را خفه می‌کند، حتی دین را هم خفه می‌کند. چون همه فنی هستند! فنی‌ها فکر می‌کنند «دو دو تا، چهار تا» ربطی به دین ندارد؛ آنها هیچ درکی از اهمیت غلوم انسانی ندارند. زیرا تنها درگیر فرمول هستند. در نتیجه فهم کلام را از دست داده‌اند و تنها تقلیدگرایی وحشتناک و سطح پایینی از غرب دارند.

در چنین فضایی وقتی فردی از شاخه علوم انسانی وارد میدان می‌شود، از او «آی اس آی» می‌خواهند نه کتابی که بتواند ایران را بسازد! یعنی اگر کسی «آی اس آی» داشته باشد و ارائه دهد، به اندازه 10 کتاب اهمیت دارد. آموزشی عالی را در کشور ما به حدی تقلیل داده‌اند که روبه‌روی دانشگاه تهران، علنا مقاله و پایان‌نامه می‌فروشند؛ یعنی در عرض دو یا سه ساعت می‌توان استاد شد و تمام! فردی 10 مقاله «آی اس آی» تقلبی به چاپ رسانده است و در اخر عنوان استادی در دانشگاه را هم به او داده‌اند. این موضوع در دانشگاه تهران مطرح شد اما راهکاری عملی برای حل این معضل ترتیب داده نشد.

«چرا ما به این وضعیت دچار هستیم؟» چون ساختار نظام آموزشی عالی ما فاسد است و با علوم انسانی ضدیت دارد. از اول انقلاب هم این نگاه تشدید شده است، چون گفته‌اند علوم انسانی‌ها بی‌دین هستند و فنی‌ها با دین‌اند. با همین ساختار بود که فنی‌ها در همه‌جا حاکم شدند و در نتیجه «سکولاریزیشن» و «تقلیل‌گرایی» با علوم انسانی در ضدیت قرار گرفت. اگر توجه کنید، آموزش عالی ما فقط صادر کننده مغز است، در حال حاضر افت تحصیلی در دانشگاه به اوج خود رسیده است، کسانی هم که می‌خواهند فکر سالم داشته باشند و درس بخوانند باید از ایران خارج شوند! این وضع سیستم آوزشی ما است.

*تسنیم: آقای فیاض شما می‌فرمائید نوع ساختار آموزشی ما در جامعه فاسد است، زیرا زیربنای آن با علوم انسانی تشکیل نشده است، از طرفی می‌فرمائید که همچنان به اقتصاد شکوفا دست پیدا نکرده‌ایم و تنها تقلیدگرای صرف هستیم، باز بسیاری از مسئولان و مردم ما توجه ویژه‌ای به رشد تکنولوژیک و ابازرهای جدید بازار تکنولوژی دارند! این همه آنچیزی است که غرب می‌خواهد، به نظر شما وجوه و دلایل گرایش‌ برخی از مردم یا مسئولان ما به غرب چیست؟

موقعی که شما فن‌محور باشید، به شدت غرب‌گرا می‌شوید. اگر شاخصهای صادرات، یا رشد علوم پزشکی و فنی را هم نگاه کنید، می‌بینید در آن زمینه‌ها هم به همین شیوه مبتلا هستیم، وقتی پزشک ایران مدام از اصطلاحات انگلیسی در کار روزانه خود استفاده می‌کند، حتی اگر بخواهد یک «انبورک» هم بگوید به زبان انگلیسی بیان می‌کند، باعث می‌شود که حتی در نوع لفظ و بیان هم دچار غرب‌زدگی شویم و فرهنگمان تحت تاثیر قرار بگیرد. در نتیجه من فکر می‌کنم این ساختاری که بر جامعه حاکم شده است، باعث می‌شود که فنی‌گرایی و علم‌تجربی‌ محور همه اصول و اساس کشور قرار گیرد و غرب‌گرایی وحشتناک به وجود آورد و جامعه ما نسبت به غرب تقلیدگر باشد.

این غرب‌زدگی و شیفتگی به غرب هم فقط وجوه علمی یا نکنیکی ندارد، در همه حوزه‌ها متاسفانه دامن‌گیر ماست. مثلا شما ببینید چند وقت گذشته که دختری در آمریکا در حوزه ریاضی جایزه گرفت، همه از او تشکر کردند، حتی رئیس جمهوری ایران هم از او تشکر کرد. در حالی که  آن فرد در آمریکا و برای آمریکایی‌ها کار می‌کند، یعنی ربطی به ایران ندارد. حالا در کشور خودمان اکتشافات و اختراعاتی صورت می‌گیرد می‌شود، رئیس جمهور و مسئولان از کسی تشکر نمی‌کنند و برای کسی نامه نمی‌دهد. به عقیده من این یک فاجعه ملی است.

در آخر هم می‌آیند حرف‌های زیبا و مجلسی می‌زنند، که مثلا دانش ما جهانی شده است. ولی اگر همر کسی در ایان بخواهد برود به سایت آمریکایی و مقاله‌ای از آنجا - حتی اگر آن دختر ایرانی نوشته باشد - دانلود کند، قبل از دانلود از شما پول می‌گیرند، پس چگونه است! ما داریم از چه کسی تشکر می‌کنیم؟ این درد جامعه است. وقتی از دانشجوی جوان ایرانی به خاطر مقاله‌های ارزشمندی که نوشته است، تقدیر نمی‌شود، مسلما او هم راه مهاجرت را پیش می‌گیرد تا راه پیشرفت خود را در کشورهای اروپایی و غرب جست و جو کند.

*تسنیم: این همان خودکم‌بینی یا حقارت فرهنگی است که متاسفانه دامن‌گیر جامعه فرهنگی ما شده است!

بله، متاسفانه. زمانی برای شرکت در سمیناری در زمینه علوم فنی و پزشکی به کیش رفته بودم، که تمام سخنرانی‌ها و نگاه‌ها در این سمینار به نوعی تقلیدگرایی از غرب بود. یادم هست که فردی را از یک کشور اروپایی دعوت کرده بودند که در این سمینار سخنرانی کند؛ من کنجکاو بودم ببینم چه می‌گوید و دیدم کاملا پرت و پلا و خارج از موضوع صحبت کرد. کاملا مشخص بود که فرد بی‌سوادی است. اما چرا او را برای سخنرانی انتخاب کرده بودند؟ چون کروات داشت و مسئولان سمینار با این انتخاب، قصد داشت وجهه بین‌المللی خود را ارتقا بدهد.

اما دانشجوی ایرانی که بهترین آثار را از خود در زمینه فناوری و استراتژیکی ارائه داده است به جای شرکت در سمینار در مراکز تجاری کیش در حال گردش بود و وقتی می‌دید از سمینار چیزی دستگیرش نمی‌شود رفنه بود لااقل به خوش‌گذرانی‌اش برسد. جوان ایرانی‌ای که اعتقاد داشت تمام صحبت‌های این سخنرانان سمینار تکراری است و فقط می‌خواهند به ارتقا دانشگاهی خود برسند. این کارها، ادامه همان نگاه فرمالیستی و سطحی‌نگرانه از غرب است.

*تسنیم: آقای فیاض، همه می‌دانیم که غرب چیزهای خوب زیادی هم دارد. مثلا اگر ما در نگاه کردن به غرب، از سطحی‌نگری عبور می‌کردیم و به محتوا می‌رسیدیم و عمق اندیشه را در غرب مورد واکاوی قرار می‌دایم، مطمئنا الان چنین وضعی نداشتیم! چرا ما محتوا و ویژگیهای مثبت را از غرب نمی‌گیریم؟

دلیل‌اش این است که دوستان محتوایی کار نمی‌کنند. اگر به محتوا توجه داشتند، مسلما رئیس جمهور از کسی که به آمریکایی‌ها خدمت می‌کند، تشکر و قدردانی نمی‌کرد؛ آیا این تلخ نیست؟ به نظر من واقعا این اتفاق طنز تلخی دارد!

*تسنیم: آقای فیاض ما وقتی تاریخ غرب را نگاه می‌کنیم، ردپای سنگین علوم انسانی را در پیشرفت‌های علمی و تکنیکی آنها می‌بینیم؛ به عنوان مثال اگر قرار است انقلاب صنعتی را مدنظر قرار دهیم، می‌بینیم که اگر سوبژکتیویسم دکارتی و اندیشه ریاضی‌محور او بر غرب حاکم نمی‌شد، آن انقلاب به وقوع نمی‌پیوست! یا مثلا اگر عقلگرایی و اومانیسم توسط اندیشمندان و فیلسوفان غربی از حدود قرن 16 به بعد ایجاد نمی‌شد به هیج وجه انقلابهای اجتماعی و نوع سبک زندگی امروز در آنجا رقم نمی‌خورد. هایدگر جمله معروفی ناظر به همین مطلب دارد و اتفاقا او آغاز این تحول را نه حتی از دوره رنسانس یا ظهور فلسفه مدرن، بلکه تا دوره باستان پیگیری می‌کند؛ او می‌گوید: «بمب هیدروژنی، ابتدا در کلام پارمنیدس(فیلسوف پیشا سقراطی) منفجر شد!» این نکته دقیقی است که اتفاقا آن چیزی که باعث شد غرب به وضعیت کنونی برسد و امروز این جایگاه کنونی برای عده‌ای در کشور ما به عنوان شرایط مطلوب و نوعی یوتوپیا مطرح است، به دلیل توجه تام و تمام و تسلط علوم انسانی بوده است؛ یعنی نگاه متافیزیکی یا فلسفی بوده که این اتفاق را رقم زده است. اما در کشور ما بویژه توسط مسئولان ما تصور می‌شود که پیشرفت را باید با علم‌گرایی صرف یا تکنیک‌زدگی تغییر داد! البته بدیهی است که ما با توجه به شرایط فرهنگی ویژه خودمان نیازمند پارادایم فکری خاص خودمان برای پیشرفت هستیم و اصولا مدل غربی نمی‌تواند ما را به جایگاه مطلوبمان برساند. حرفم اینجاست که  اگر کسی قرار است به سمت غرب برود و غرب را هم الگوی خود قرار دهد، نمی‌تواند نسبت به علوم انسانی بی‌توجه باشد. اتفاقا غرب‌زدگی باید ما را بیشتر به علوم انسانی متوجه کند، اما می‌بینیم که این اتفاق اصلا نمی‌افتد و عموم شیفتگان و کارگزاران توسعه در کشور ما اتفاقا نسبت به علوم انسانی بی توجه‌اند!

ببینید، غرب‌زدگی در اینجا تقلید بچه‌گانه از غرب است، تقلید ناقص و سطحی از غرب. یعنی آن چیزی که خوشمان می‌آید! مانند این است که وقتی کیکی را می‌خواهیم بخوریم، دوست داریم تنها آن قسمتش را که دوست داریم برش بزنیم برای خودمان برداریم!

مسئله همینجاست که نگاه ما به غرب یک نگاه سطحی‌گرا و تقلیدی است. به همین خاطر اصلا به بنیادها توجه نداریم (فارغ از اینکه ممکن است کیفیت امور بنیادی ما با هم متفاوت باشد). قبل از انقلاب همین نوع نگاه و دیدگاه‌ها بود، بعد از انقلاب هم همین است.

به نظر من اگر ساختار «سازمان آموزش عالی» تغییر نکند، اوضاع همین است و خواهد بود و ما به جایی نمی‌رسیم و اصلا نباید به دنبال مبانی کلان فرهنگ و دین باشم، چون با این ساختار به نتیجه نمی‌رسیم. ما فرهنگی را می‌خواهیم که در کنارش تکنولوژی با همه مقتضیاتش باشد، بعد پول خرج کنیم تا آقا‌زاده‌ها و خانوم‌زاده‌ها هم برای غربی‌ها کار کنند! اساس دوران قاجار هم همین بوده است که دارالفنون تاسیس می‌شود. بعد دانش‌آموختگان را به غرب می‌فرستادند تا تعلیم غربی ببیند و به کشور خود بازگردند.

یک استاد آلمانی- آمریکایی زمانی می‌گفت، «ما قبل از کانت سوار خر بودیم، بعد از کانت از راه آهن استفاده کردیم»! این استاد معتقد بود که کانت باعث شد به رشد و فناوری دست پیدا کنیم. آلمانی که با ساخت بنز و پورشه قدرت جهانی کسب کرد و در اوج جنگ جهانی دوم، تکنولوژیهای موشک و موتور جت و... را خلق کرد. همین آلمان در جنگ کاملا ویران شد، اما دوباره خودش را ساخت و در حال حاضر آلمان قدرت دوم اقتصاد جهانی و قدرت اول اقتصاد اروپا است.

حال، آلمان را در قیاس با کشورمان که 150 سال است دانشگاه و آموزشگاه‌های علمی دارد در نظر بگیرید. هنوز دانشگاه‌هایمان وابسته است و بیشتر دانشجویان را به دانشگاه‌های کشورهای اروپایی می‌فرستد نت مثلا چیزی بشوند! چرا اینطور است؟ چون در درون دانشگاه‌های ما فشار شدید و انحصارطلبی بیداد می‌کند. حرفی از وزیری که استیضاح‌اش کردند، شنیدم که بسیار ناراحت شدم. گفته بودند: «اگر من را استیضاح کنند و رای نیاورم به کانادا می روم!» من واقعا شوکه شدم! ببینید، این حرف تا چه اندازه عجیب و غریب است! نمی‌گوید به خانه‌ام در قم برمی‌گردم، بلکه می‌گوید به کانادا می‌روم. انگار مرجع آنجاست.

به همین دلایل من معتقدم اوضاع و احوال کشورمان همانند کشورهای آفریقایی شده است. یکی از استادان در دانشگاه می‌گفت: «قبل از انقلاب برای ادامه تحصیل به انگلیس رفته بودم و برای خرید ماشین به مغازه‌ای سر زدم که یک فرد آفریقایی داخل مغازه شد و گفت که باید این ماشین را به قیمت ارزان به من بفروشید که اگر به آفریقا برگردم، وزیر خواهم شد و منافع اقتصادی شما را تامین خواهم کرد.» اینجا هم انگار ما نسبت خود یا کشورمان با غرب را همینگونه در نظر می‌گیریم!

*تسنیم: آقای فیاض به نظر می‌رسد کسی به طور جدی به علل بروز این شرایط نمی‌پردازد،

شاید به این خاطر که ذکر علل این اوضاع نیازمند توان و زمان بسیار زیادی است! عموم بحثهایی هم که در حوزه فرهنگ و آسیب‌شناسی آن می‌شود یا آنقدر انتزاعی است که قابل استفاده نیست و یا در همان مرحله نظریه‌ها باقی می‌ماند. نظرتان به طور خلاصه درباره علل این شرایط چیست؟

من معتقدم از اساس طرح سوال‌ها در اینجا اشتباه است، فرض کنید مثلا من امیرکبیر را می‌کوبم و نوع کارهایی که انجام داده است را قبول ندارم، اما شما او را به عنوان یک الگو و اسطوره مطرح می‌کنید، وقتی چنین است، خب مسلما جریان سوالات بعدی عوض می‌شود.

اصلا باید سوالها را عوض کنیم و دنبال جواب نگردیم. چرا ما به این وضعیت رسیدیم! آیا به دلیل عقب‌ماندگی در علم و تکنولوژی است یا عقب‌ماندگی در فرهنگ؟ من معتقدم دلیل‌اش عقب‌ماندگی فرهنگی است. چرا عقب‌ماندگی فرهنگی؟ زیرا اساس و مبنای کشورمان حاکم بر امور و آموزه‌ها و افراد فنی بوده و هست. 150 سال است که فنی‌ها در آموزش عالی کشور حکومت می‌کنند، همین‌گونه هم حوزه‌های علمیه در قم از علم عقب زده شده‌اند.

حوزه‌های علمیه قبل از انقلاب را در نظر بگیرید که فقهای متاخر مانند علامه طباطبایی و امام خمینی(ره) ظهور کردند و جریان فکری آنها به انقلاب اسلامی منجر شد. حوزه‌ها دیگر چنین بزرگانی پرورش نداده‌اند، متاسفانه ما را چنان به غرب‌گرایی کشانده‌اند که یک آخوندِ عمامه به سر کاملا «غرب‌گرا» است، این ساختار کشور است و متاسفانه این ساختار به نوعی جبر است و نمی‌توان کاری کرد و به طور خودکار کنش فردی خودش را هم تامین می‌کند.

*تسنیم: اگر بخواهیم بحث را برای مخاطب رسانه‌ای ملموس کنیم و دلایل این شرایط را بهتر واضح‌تر بررسی کنیم، به مظر شما این شرایط ناشی از غفلت است یا ناشی از انحرافات؟

تمام این نوع برخوردها از جهالت است. ببینید، «جهالت مطلق» یعنی جهل مرکب یعنی «شخص نمی‌داند که نمی‌داند.» این جهل مطلق است که فرد فکر می‌کند می‌داند اما نمی‌داند. یعنی «می‌گوید می‌دانم و عالم هستم» اما در واقع جاهل مطلق است. تمام حرف‌ها و نظریاتشان به نوعی آگاهی دروغین است، این موضوع را «ماکس وبر» و «میشیل فوکو» خوب متوجه شدند، کسی که نمی‌داند که نمی‌داند به جهل بصیر نزدیک می‌شود. کسی که جهل مطلق و آگاهی دروغین دارد را اصلا نمی‌توان کاری کرد.

جبرتاریخ، عقب‌ماندگی تاریخی و ناخودآگاهی تاریخی به شدت بر ما حکومت می‌کند، 30 سال از انقلاب اسلامی می‌گذرد اما هنوز یک کتاب «تاریخ خودآگاهی» ننوشته‌ایم. ما کاملا جاهلیم. زیرا آگاهی دروغین به ما انتقال داده‌اند. 

ما اگر کل سوال‌ها را عوض نکنیم، همواره جواب‌های اشتباه انتقال می‌دهیم. تا به امروز سوال‌های دقیق و خوبی نداشته‌ایم. در نتیجه مجدد جهالت تولید می‌کنیم و اسم آن را هم علم و فکر گذاشته‌ایم. در نتیجه فنی‎‌ها در کشور حکومت می‌کنند. حالا ببینید در این فرایند چه افتضاحی رقم می‌خورد؛ کاملا کلاف سردرگم و پیچیده با گره‌های کور یکی پس از دیگری که هرگز باز نمی‌شود تا بتوانیم آینده را ببینیم.

*تسنیم: آقای فیاض باید بپذیریم از زمانی که این شرایط بروز کرده و بویژه اندیشمندان متوجه برخی آسیبها شده‌اند، کارهایی هم صورت گرفته و راه‌حلهایی مطرح شده است، نظرتان درباره آنها چیست؟

در اواخر دوران پهلوی یعنی سال 1348 تا سال 57 برخی متوجه این موضوع شدند که این جریان مشکل دارد و فناوری بدون فرهنگ امکان‌پذیر نیست. در آن زمان تصمیم گرفتند، دولت شاهنشاهی را با «فرهنگ اسلامی» درآمیزند که این پروژه را «ستاد نصر» به عهده گرفت.

بعد از آن سعی کردند قبل و بعد از اسلام را با هم درآمیزند و محورش را بر «شیخ اشراق» گذاشتند و از حکمت ایران باستان حرف زدند و خواستند آن را با حکمت اسلامی پیوند بزنند. این راه امروز هم ادامه‌دهندگانی دارد که آقای ابراهیمی دینانی که در رویکردشان به شیخ اشراق حکمت پهلویون و اسلام، یا بعد از اسلام و قبل از اسلام را مخلوط کرده است و این راه و روش را که از قدیم مانده ادامه می‌دهند. من به طور کلی نسبت به این راه‌حلها خوشبین نیستم.

نظر شما