به گزارش فرهنگ امروز به نقل از تسنیم؛ جلسه نقد و بررسی کتاب هر زندگی یک قصه است به نویسندگی قاسمعلی فراست در فرهنگسرای گلستان برگزار شد.
در ابتدای این جلسه فراست داستان یک انگشت عسل از کتاب خود را که داستان کوتاهی بود برای حاضرین خواند. سپس جلسه با سخنان حسین فتاحی به عنوان منتقد ادامه یافت.
فتاحی گفت: این کتاب شامل چند قصه است که بلندترین داستان آن هر زندگی یک قصه نام دارد. اسم کتاب نیز از روی همین کتاب انتخاب شده است. این داستان با الهام از یک قصه مذهبی نوشته شده است. داستان مربوط به یک روحانی است که میبیند در مسجد او مامومین کم شدند در حالی که در مسجد دیگری که پیشنماز آن یک قفلساز به نام واله است افراد زیادی نماز میخوانند. او به این فکر میافتد که آبروی قفلساز را ببرد و برای این کار زنی به نام فتانه را مامور میکند تا وارد زندگی واله شده و ایمان او را ببرد که در این راه ناموفق است. در ادامه شخصی وارد مسجد آن روحانی میشود که با عبادت بسیار توجه واله را جلب میکند. آن شخص به واله میگوید راه اینکه به تقرب خدا برسی این است که گناه بزرگی انجام دهی و توبه کنی تا به تقرب خدا برسی و اینجا بود که خود واله سراغ فتانه میرود و فتانه زن بدکارهای به نام افسانه را معرفی میکند. وقتی که واله به سراغ افسانه میرود افسانه به او میگوید که کسی که این حرف را به تو زده خود شیطان است و برو.
وی ادامه داد: در این داستان چند شخصیت را میبینیم، فتانه، روحانی، واله، کاهنی که همان شیطان است، شخصیتهای داستان هستند اگر این موضوع میخواست در قالب داستانپردازی کار شود به جای ۹۰ صفحه باید ۲۰۰ صفحه میشد اما نویسندگاه آگاهانه و هنرمندانه از قالب قصه استفاده میکند. همچنین میبینیم که شخصیتی نظیر واله یک قهرمان است. ما در قصه قهرمان داریم و در داستان اینگونه نیست. همچنین فتانه نیز یک قهرمان است که یک شخصیت قصهای است.
این منتقد همچنین خاطرنشان کرد: پایان بندی این داستان یک پایانبندی قصهای است. آنجایی که واله میفهمد در چه دامی گرفتار شده به سراغ افسانه میرود و او را در حالت موسی مییابد و این باعث میشود که به او کمک کند.
وی همچنین گفت: به نظر من نویسنده محتوای داستان را فهمیده و هنرمندانه آن را در قالب قصه به کار برده است. نکته دیگر این داستان قصه در قصه بودن آن است برای مثال در میان قصه واله قصه شخصیتهایی نظیر فتانه، کاهنین و افسانه را میخوانیم. در حقیقت انتخاب واله و حضور چند قهرمان و قصه در قصه بودن این داستان ویژگیهایی است که هوشمندانه انتخاب شده است. اگر بخواهیم این کتاب را با معیار داستان و به ویژه داستان امروزی مقایسه کنیم اشتباه است.
حسین فتاحی به داستان دوم این کتاب به نام عروسی اشاره کرد و گفت: این داستان موقعیت یک زندگی روستایی و فقر و مشکلات در یک روستا را نشان میدهد و به نظر من نویسنده عمدا خواسته که تصویر یک موقعیت رانشان دهد.
وی همچنین ادامه داد: داستان سوم به نام شاخه شکسته شمعدانی روایتگر زندگی یک جانباز و مادرش است وچون برای ما مسئله روز است ازجذابیت بیشتری برخوردار است. میبینیم که یک مادر پسر جانباز موجیاش را با تمام مشکلاتی که دارد رها نمیکند. در حالی که ممکن است در جامعه سرزنش شود. در حقیقت اینها دردهای پنهانی است که تمام مردم عادی آن را نمیبینند و نویسنده آن را روایت کرده است.
فتاحی به داستان چهارم این کتاب به نام یک انگشت عسل اشاره کرد و گفت: به نظر من این داستان یک داستان دینی است که معاد و صحرای محشر را نشان میدهد. آینهای که در داستان میبینیم آینه زمان است که تمام قصههای ما در آن ثبت میشود. ما در داستاننویسی میگوییم که بهتر است یک داستان در بیداری رخ دهد تا مخاطب اثر لازم را از داستان بگیرد اما در این داستان با این وجود که در خواب رخ داده است تنها به دلیل اثر زخمی که بر شکم شخص باقی میماند تاثیر لازم را بر مخاطب دارد که کار بسیار جدید و هوشمندانهای است.
وی همچنین خاطرنشان کرد: داستان پرده را کنار نزن داستانی است که میخواهد دورویی بعضی افراد را نشان دهد. به نظرم در این داستان در بعضی مواقع مشکل منطقی وجود داشت.
وی در انتها به داستان میرزاطاهر در این کتاب اشاره کرد و گفت: این داستان، داستان شخصی در قدیم است که مضمون آن این است که خوب بودن و خدایی بودن افراد به ظاهر و قیافه آنها نیست در این داستان یک چوپان را میبینیم که باکروات بسیار خوب شاید از خیلیها بهتر باشد. در حقیقت نویسنده میخواهد سنتشکنی کند که خوب بودن به ظاهرنیست. در این داستان کوتاه مضمون بر قالب ارجحیت دارد در حالی که در داستان اول قالب و فرم تاثیر بیشتر دارد.
در ادامه جلسه محمدرضا گودرزی به عنوان منتقد سخن گفت. وی گفت: در مملکت ما فرهنگ نقدپذیری جا نیفتاده است و تا زمانی که این نقد جا نیفتد فرهنگ پیشرفت نمیکند. ممکن است نویسندهها از انتقادها ناراحت شوند اما به نظر من نقد باید علمی باشد و با دلایل و با مباحث نظری اثبات شود.
وی ادامه داد: دو گروه داستان داریم. داستانهایی که اهداف آموزشی و تعلیمی دارند و متن آنها در جهت همین آموزش است و داستانهایی که جرقه یک لحظه است. اگر میخواهیم کتاب هر زندگی یک قصه است را دستهبندی کنیم باید آن را در مجموعه داستانهای گروه اول قرار دهیم. وقتی ما بحث آموزش در کتاب را داریم تمام عناصر در اختیار انتقال مفاهیم است.
گودرزی ادامه داد: در میان نویسندگان در دنیا و در بحث داستان کوتاه دو نظر حداکثر و حداقلگرا رایج است. وقتی میگوییم داستان حداکثرگراست یعنی اینکه متن باید تا جایی نوشته شود که خواننده به طور کامل آن را بفهمد و زمانی که میگوییم داستان ما حداقلگراست بدین معنی است که نصف داستان زیر بقیه داستان است و این خواننده است که باید آن نصفه را کشف کند. در این نوع داستاننویسی نیاز نیست همه جزئیات را بنویسیم بلکه خواننده باید فکر کند تا درونمایه داستان را بفهمد. امروزه در دنیا میگویند اگر خواننده را وارد مباحث کتاب کنیم بهتر است تا زمانی که همه داستان را برایش توضیح دهیم. در این کتاب میبینیم که همه متون حداکثرگراست در حالی که میشد با حداقلگرا کردن آن حجم کتاب را نصف کرد. مثلا در داستان یک انگشت عسل در صفحات ابتدایی توضیحات زیادی وجود دارد. این داستان یک صحنه است و در صحنه نباید توضیح داد. البته هر دو روش قابل قبول است. هم حداکثرگرا و هم حداقلگرا.
گودرزی ادامه داد: این کتاب شامل ۶ داستان کوتاه و یک داستان بلند است که اگر بخواهیم آنها را براساس تجربیات خواننده تقسیمبندی کنیم شامل ۳ داستان تمثیلی است. داستان هر زندگی قصه است پر از تمثیل است که این تمثیلها میتوانند شگفتانگیز باشند.
وی همچنین ادامه داد: از نظر من بهترین داستان این کتاب شاخصه شکسته شمعدانی است که با استانداردهای داستان بسیار بهتر است. در واقع نویسنده تسلط بیشتری بر این مبحث داشته و ظاهرا گرایش او برای نوشتن برای نوجوانان بیشتر است.
گودرزی درباره راوی این کتاب گفت: ۵ داستان از این کتاب راوی اول شخص دارد که همان نویسنده میباشد. به نظرم نویسنده در استفاده از راوی اول شخص مشخصتر است و لحن گرم و پسندیدهتری دارد و خود نیز از این موضوع آگاه است که ۵ داستان را به راوی اول شخص اختصاص داده است.
این منتقد کتاب ویژگیهای کتاب را برشمرد و گفت: ویژگی اول این کتاب جسارت در انتخاب موضوع و نقد اجتماعی و سیاسی است که هر کسی جرأت ندارد اینگونه بنویسد، از این نظر همانند داستانهای داستایوفسکی است. ویژگی دوم انتقال اندیشهها و مفاهیم است که البته این موضوع در داستان یک انگشت عسل که به نظرم ضعیفترین داستان نیز بود وجود نداشت. چگونه میشود که یک نویسنده ۹ صفحه صحبت کند و بعد بگوید خواب بودم. بهتر بود که در همان سطر اول میگفت در خواب دیدم و سپس داستان را ارائه میداد. ویژگی سوم مسلط به قصهگویی بودن نویسنده است. نویسندهای که قصهگو نباشد قادر نیست خواننده را تا آخر داستان بکشاند. برای نویسنده شدن باید دو ویژگی داشت. داستان نویس خوب بودن و داستانگوی خوب بودن. مثلا یک بچه از همان سال اول که لب به سخن باز میکند داستانگویی و روایت را تمرین میکند. در بعضیها شکلگیری این روایتگویی بسیار قوی است که البته به طور کلی میتوان گفت ایرانیان روایتگویی خوبی دارند. اگر بخواهیم شاخصهای برای روایتگویی تعریف کنیم باید گفت که وقتی شخص فیلمی را تعریف میکند آیا مخاطبانش تا آخر حاضر به گوش کردن او هستند یا خیر.
وی افزود: به نظر من نویسنده کتاب قصهگوی خوبی است که این خود امتیاز است. نکته دیگر این است که برای جذابیت داستان تکنیک تاخیر وجود دارد. آن به این معنی است که اطلاعات داستانی را سریع به خواننده انتقال ندهیم و این انتقال اطلاعات را به تاخیر بیاندازیم. تکنیک تاخیر هم میتواند دروغین باشد و هم هنری، به نظر من ضعف نویسندگان ایرانی در این است که تکنیک تاخیر کاذب دارند. اطلاعات مورد نیاز خواننده را نظیر سن، قیافه و ... در همان چند سطر اول باید به مخاطب داد و آنجاست که هنر نویسنده به کار میآید تا بتواند داستان را ادامه دهد. برای مثال این نقطه ضعف را در داستان کما از این کتاب میبینیم. جایی که ۴ صفحه طول میکشد تا بفهمیم که شخصیت داستان نخستوزیر است و یا در جایی دیگر ۷ صفحه طول میکشد تا دختر مطلبی را به مادرش بگوید. اینگونه تاخیر به گونهای سر کار گذاشتن مخاطب است و اگر هم کسی بگوید که با ارائه اطلاعات در چند سطر اول خواننده میلی به ادامه مطلب ندارد، باید گفت که هنر نویسنده و استفاده از تکنیک فاصلهگذاری مخاطب را به خواندن ادامه داستان ترغیب میکند.
وی در پایان سخنان خود این چنین گفت: به نظرم قصهگو بودن نویسندههای ایرانی مانع از گرفتن جایزههای بینالمللی میشود چرا که در دنیا به سمت داستاننویسی به جای قصهگویی حرکت میشود.
در ادامه جلسه قاسمعلی فراست به سخنان منتقدین پاسخ داد و گفت: بدترین کار به نظر من دفاع کردن است. اما باید گفت که در یک داستان هیچ قانون مشخص و معینی نداریم. ممکن است همه بگویند که آغاز یک داستان با خواب خوب است و یا ممکن است عدهای بگویند که بد است اما من خواستم سنتشکنی کنم و برای مثال اگر در داستان یک انگشت عسل این کار را کردم یک اتفاق در درون شخص بود.
وی همچنین ادامه داد: در مورد خواب نیز باید گفت اینجا عالم خواب نیست بلکه شخصیت داستان در عالم دیگری است که الزاما عالم خواب نیست.
جلسه با پرسش و پاسخ حاضرین در جلسه پایان یافت.
نظر شما