به گزارش فرهنگ امروز به نقل از تسنیم؛ چهره ماندگار فیزیک در ایران و مدیرگروه فلسفه علم دانشگاه صنعتی شریف میگوید: «وقتی علم جدید وارد کشور ما شد، یک دفعه همه تحت تاثیر قرار گرفتند، عدهای را برای تحصیل به خارج فرستادند، در آن زمان تفکرات پوزیتیویستی حاکم بود که عینا این تفکرات نیز بواسطه تحصیلکنندهگان در غرب به محیط جامعه ما منتقل شد. خیلیها متوجه نبودند چیزی را که از غرب به ما منتقل میکنند یک بار فلسفی شدید هم با خودش حمل میکند! آنها کل قضیه را یک «نوآوری» تلقی کردند.»
او در سال ۱۳۳۹ موفق به اخذ دانشنامه لیسانس از دانشگاه تهران در رشته فیزیک شد. سپس برای ادامه تحصیل به ایالات متحده رفت و در ۱۳۴۸ از دانشگاه برکلی آمریکا در رشته فیزیک با گرایش «ذرات بنیادی» دکترا گفت و پس از آن در دانشگاه صنعتی شریف مشغول تدریس و تحقیق شد. مدتی رئیس پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی بود و اکنون به عنوان مدیرگروه فلسفه علم دانشگاه صنعتی شریف مشغول کار علمی و فرهنگی است. مهدی گلشنی غیر از فیزیک که رشتهٔ تخصصی اوست، در عرصهٔ الهیات و پژوهشهای دینی و نیز مطالعات تطبیقی میان دو حوزهٔ «علم» و «دین» صاحبنظر است. وی برگزیدهٔ همایش چهرههای ماندگار در عرصهٔ فیزیک و برندهٔ دو جایزهٔ کتاب سال جمهوری اسلامی ایران است. در سال ۱۳۹۰ کتاب «جشننامهٔ دکتر مهدی گلشنی» به مناسبت بزرگداشت مقام علمی این استاد پیشکسوت علم و دین توسط فرهنگستان علوم جمهوری اسلامی ایران به چاپ رسید.
آنچه در ادامه میآید حاصل بیش از ۱ ساعت مصاحبه تسنیم با این استاد برجسته ایرانی است که با موضوع «مسائل فرهنگی» و دغدغههای جاری در سال ۹۳؛ «اقتصاد و فرهنگ، با عزم ملی و مدیریت جهادی» است که در دو بخش منتشر میشود. اینک بخش نخست:
*تسنیم: آقای دکتر گلشنی فرمایشات رهبر انقلاب در نوروز امسال حاوی نکاتی بود که مایلیم درباره آنها با شما صحبت کنیم. ایشان - با وجود اینکه حوزه فرهنگ همیشه برایشان مطرح بوده است- اما بار دیگر در ابتدای سال به طور ویژه روی اهمیت فرهنگ تاکید داشتند. به نظر میرسد در دیدگاه ایشان فرهنگ نسبت به همه حوزهها از اصالت بیشتری برخوردار است. از آنجایی که بارها به این مسئله اذعان شده که انقلاب ما یک انقلاب فرهنگی بوده، به نظر میرسد اهدا ف و آرمانهای انقلاب اسلامی حتی از جهت سیاسی و اقتصادی هم باید بر مبنای نوع خاصی از «فرهنگ» پیش برود و به نظر میرسد این مطلب دقیقا مد نظر رهبر انقلاب هست. در همین راستا می توانیم بگوییم از دیدگاه ایشان نه تنها فرهنگ میتواند بلکه باید به مرزهای سیاست، اقتصاد و اجتماع و اقتصاد وارد شود و به عبارتی در اقتصاد، سیاست و مسائل اجتماعی هم کار فرهنگی صورت گیرد؛ به این ترتیب که آن ایده و آرمان فرهنگی که اسلام و انقلاب دارد را در حوزههای سیاسی و اقتصادی پیش ببریم.
اما در این میانه عدهای هم به ایدهای معتقدند - یا لااقل به طور عملی در مسیری حرکت میکنند - که بر مبنای آن فرهنگ تابعی از سیاست یا اقتصاد و... تلقی میشود. اگر هم به این موضوع صراحتا اعتقادی ندارند، به طور ناخودآگاه با فرهنگ به گونهای مواجه شدهاند که گویا امری است تابع سیاست و اقتصاد و... . در حالی که نگاه جدی رهبری به فرهنگ متضمن این معنا است که فرهنگ اصلا تبعی نیست و ما میتوانیم با مبنا قرار دادن فرهنگ، همه معضلات از جمله مشکلات اقتصادی و سیاسی را از رهگذر آن حل کنیم.
این همه ماجرا نیست و به نظر میرسد این نگاه تبعی و ابزاری به فرهنگ صورت و نتیجه دیگر هم در دل خود دارد؛ به این معنا که عده ای اعتقاد دارند فرهنگ امری «دکوری» یا «فانتزی» است، به نظر من سخنان رهبری درخصوص «شوخی با فرهنگ» ناظر بر همین مطلب است! یعنی نگاهی وجود دارد که در آن فرهنگ برای این است که ما در اوقات فراغت برویم سینما و مثلا فیلمی ببینیم یا کنسرت موسیقی و اجرای تئاتری را ببینیم و خوش باشیم و بعد هم نام خود را بگذاریم «آدم فرهنگی»! این عده، معمولا فرهنگ را به «محصولات فرهنگی» تقلیل میدهند در حالی که دیدگاه جدی به فرهنگ نمیتواند اینگونه باشد. اگر مایلید همین مقدمه را بهانه بحث کنیم و نظر خودتان را در باره این مسائل بفرمائید.
به نظر من بسیاری از افراد مفهوم درست فرهنگ را متوجه نشدهاند. مقام معظم رهبری صحبتشان این است که فرهنگ دقیقا آن مسائلی است که مردم در زندگی روزمره با آن سر و کار دارند و الهام بخششان است. این تعریف خیلی وسیع است، باقی حوزهها مثل اقتصاد، سیاست و اجتماع کارهای خاصی است که شما انجام میدهید، در حالی که آنچه برای شما اولویتها را تعیین میکند فرهنگ است.
فرهنگ، اولویتساز است/ در کشور ما اولویتها مشخص نیست
میتوان گفت که فرهنگ روی اقتصاد و سیاست اثرگذار است برای مثال، یک اقتصاددان هنگامی که میخواهد بین مسائل مختلف اولویتگذاری کند در اعماق ذهنش به این فکر میکند که باید بین استقلال، بینیازی کشور و... به کدام بیشتر اهمیت بدهد! همه اینها ریشه در فرهنگ دارد، یعنی آنچه باعث میشود که افراد خودشان را فدای یک کشور بکنند، ساخت فرهنگی آنها است، و این گونه است که مردم ذهنشان ساخته میشود. آنچه به انسان میگوید «مهربان باش»، «دنبال فرصت برو» یا «دنبال عیش و تفریح برو»، چیزهایی است که فرهنگ معین میکند. بنابراین وقتی یک اقتصاددان میخواهد برنامهای را تبیین کند آنچه در اعماق ذهنش میگوید که چه چیز را فدای چه چیزی بکند، همان فرهنگ است.
من سالهای سال است که میگویم از اهمیت فرهنگ غفلت زیادی شده است. اینکه بسیاری از افراد نسل فعلی نسبت به کشور و تعهداتشان به آن ، بیتفاوت هستند - مثلا اهمیت نمی دهند که در داخل کشور زندگی کنند یا به کشوری دیگر بروند - و در مقابل عدهای از منافع مادی میگذرند تا در کشور خود زندگی کنند هم ناشی از فرهنگ است. یا برای مثال در حوزه سیاست اینکه چه سیاستی در پیش گرفته شود، چه چیز برای سیاستمدار مهم است - استقلال کشور مهمتر است یا رفاه ظاهری مردم و...- اینها را فرهنگ تعیین میکند.
به عقیده من ما شانی که باید به فرهنگ داده شود تا کنون داده نشده است به همین دلیل است که ما از جهات مختلف ضربه خوردهایم، حتی آموزش عالی، دبیرستان و خانواده که فرهنگزا هستند، نیز اهمیتی به فرهنگ ندادهاند.
ماجرای ماشین مستهلک مدیر آمریکایی و تب ارتقای خودرو در ایران
هنگامی که یک مدل ماشین، یا یک دستگاه جدید میآید ما میخواهیم انواع و اقسام آنها را وارد کنیم و از هر چیز جدیدترینش را تهیه کنیم، اما هنگامی که مثلا به انگلیس یا آلمان میرویم متوجه میشویم که همه چیز برای فروش دارند اما خودشان سالهای سال تا آنجا که بتوانند از یک وسیله استفاده میکنند. رئیس یکی از مراکز مهم در آمریکا به من گفت من این ماشین را ۲۷ سال است که دارم و از آن استفاده میکنم و با وجود اینکه رئیس یک مرکز مهم بین المللی بود به این موضوع اهمیتی نمیداد که ماشینش قدیمی است. این فرهنگ شخص است که اولویتها را برایش مشخص میکند. اما در کشور ما اولویتها مشخص شده نیست. خیلی از مسائل وجود دارد که در دراز مدت تاثیرشان بر ما بیشتر است. نمونه آن، استقلال ما در مواد غذایی است، اگر تحریم در این حوزه به وجود بیاید ما فلج میشویم، اما اگر برای ما تولید مواد غذایی در داخل کشور اولویت داشت، ما الان در این وضعیت نبودیم.
بیش از ۲۰ سال پیش من در دانشگاه علم و صنعت یک سخنرانی داشتم که برخی از این مسائل را در آنجا گفتم و بیان کردم که ما الان وضعیتمان در تولید گندم خوب نیست، پس لازم است که ما در جهت خودکفایی اقدام کنیم. اما الان ما اکثر اینها را وارد میکنیم و این ناشی از ضعفمان در اولویتسنجی است. این اولویت سنجیها به اینکه چه فرهنگی داریم و چه قدر برای استقلال کشور اهمیت قائل هستیم، برمیگردد.
در رابطه با دین اسلام گفته شده است: «الاسلام یعلو و لا یعلی علیه» یعنی اسلام برتری دارد و نباید بر آن برتری شود. بنابراین ما اگر واقعا این مسئله را قبول میکردیم الان از نظر علمی و اقتصادی در این وضعت نمیبودیم. بعضی وقتها رفاه ظاهری بر روی مسائل دراز مدت تاثیر گذاشته است. پس اگرغفلت شود ما در تنگنا میافتیم. به همین دلیل فرهنگ خیلی مهم است.
گله از دانشگاهیان: آنطور که باید، به فکر فرهنگ نبودید!
گله من از همکاران دانشگاهی این است: آنطور که باید به فکر فرهنگ نبودند. در حال حاضر هم در دانشگاهها و هم در آموزش و پرورش شانی را که باید برای بعضی از مسائل قائل شوند، قائل نمیشوند. در صورتی که از این جوانانی که در این مراکز تحصیل میکنند قرار است که منابع فکری، سیاست و اقتصاد و... خارج شوند و این افراد در آینده میخواهند زایش و تولید را در حوزههای مختلف ایجاد کنند. مشکل ما در این مسائل است و به نظر من خیلی دیر شده و از آن غفلت شده است. تردیدی نیست که در حال حاضر در وضعیت اقتصادی بدی قرار داریم که این وضعیت بد به علت این است که اولویتهای ما درست نبوده است. الان باید به فکر اقتصاد باشیم چون اسلام خیلی صریح گفته است «من لا معاش له، لا معاد له» یعنی اگر دنیا خراب باشد نمیتوانیم به سراغ آخرت برویم .اما توجه به فرهنگ برای رشد اقتصادی نیز خیلی مهم است، که متاسفانه به آن توجه نداشتهایم.
*تسنیم: دو ساحت در فرهنگ داریم، یکی از آنها ساحت انتزاعی فرهنگ است که برای حوزه اندیشه و نخبگان مطرح است که میتوان گفت ساحت ایدئولوژی، ارزشگزاریها یا جهانبینیهای فرهنگی است. ساحت دیگر هم بحث انضمامی و روزمره یا به اصطلاح مظاهر فرهنگ است که مردم با آن زندگی میکنند. شاید این انتقاد به نخبگان وارد باشد که به نظر میرسد ما نتوانستیم بین ارزشگزاریها یا ساحت انتزاعی فرهنگ با ساحت انضمامی ارتباط برقرار کنیم. این یک ضعف بزرگ است. فکر میکنید در سال جاری که شعار آن فرهنگ است باید در این زمینه چه کارهایی انجام بدهیم؟
اگر ما ادعا میکنیم که اسلامی هستیم بنابراین اسلام یک جهانبینی دارد که نقاط قرمز و خط قرمزهای آن را اندیشمندان متوجه میشوند، آنها هم باید این خطوط قرمز را برای مردم روشن کنند، یک سری از مسائل در سطوح بالا وجود دارد که باید در سطوح عامه انعکاسهایی داشته باشد که ندارد. به نظر من این بینظمیهایی که در جامعه میبینیم و لطمه بزرگی به جامعه ما میزند، نشان میدهد آن تفکر اصلی که برای اخلاق، رفتار و ... اهمیت قائل شده است، بر جامعه حاکم نبوده است.
مقصران اصلی بحران فرهنگ عمومی، حوزه و دانشگاه است
علاوه بر اینکه این مسائل در میان اندیشمندان مورد توجه نبوده است، رسانهها هم توجهی به آن نداشتند که آنها را پرورش بدهند، مردم توجهشان به سوی رسانهها، کتابها، رادیو و تلویزیون و مقالات است که متاسفانه در آنها به صورت عمیق به این مسائل پرداخته نشده است. مثلا اگر تلویزیون به اهمیت نظم پی برده بود. بنابراین برنامههای زیادی ترتیب میدادند که مثلا در مورد ترافیک و مضرات این وضع توضیح بدهند. اینکه برخی از مردم و حتی مسئولین به قانون پایبند نیستند اگر تذکر داده میشد مردم هم بیشتر به آن توجه میکردند. بنابراین آن سرنخ فکر متوجه این نبوده است که باید این مسائل را در سطوح گسترده پرورش بدهد تا به سطح عموم برسد تا این سطوح عامه مواظب اخلاق و رفتارشان باشند.
به نظر من مقصر اصلی این مسئله، سطوح فکری جامعه یعنی حوزه و دانشگاه است که مشغول خودشان و مسائل تخصصی خودشان بودهاند. در صورتی که حوزه و دانشگاه برای مسائل تخصصی خود باید نگاهی هم به جامعه میکردند تا ببینند چه تفاوتی میان آنچه که در جامعه میبینیم با آنچه که باید نشات از جهانبینی اسلامی بگیرد، وجود دارد. به همین دلیل رئوس خطوط قرمز اسلامی را به ندرت در سطح عامه میبینیم، درست است که مردم اعتقاداتی دارند که این اعتقادات در بعضی چیزهای سطحی رو میشود، اما وقتی پای قانون وسط میآید به آن عمل نمیکنند، در صورتی که در برخی جوامع که دین هم ندارند هنگامی که متوجه شدند نظم و قانون برایشان لازم است به آن پایبند شدند.
به نظرم، ما متوجه این نبودیم که جامعه به فرهنگی نیاز دارد که افرادش را پایبند به اخلاق و رفتار بکند، به همین دلیل هم انعکاسی از فرهنگ اسلامی در جامعه دیده نمیشود و جامعه ما هر روز بیشتر و بیشتر با فرهنگ اصلی خود بیگانه میشود.
لهستانیها سالها پیش از پیامد فرهنگی «مکدونالدیزیشن» نگران بودند، برای ما اصلا مطرح نیست
حدود هشت سال پیش گروهی از لهستان بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی به پژوهشگاه علوم اسلامی آمده بودند که من با آنها بحث میکردم؛ آنها گفتند عدهای از اندیشمندان جمع شدهایم که ببینیم باید در این عصر چه کاری کنیم و بعد پدیده «مکدونالدیزیشن» شدن مردم را برای من بازگو کردند که مردم دوست دارند غذاهای سریع را بخورند و به همین دلیل خانوادهها از هم گسسته شده است، درحالی که مسئله به این مهمی در محیط ما هم هست ولی به آن توجه نمیکنند.
کشوری مثل ایران نباید نیازمند خارج باشد و واردات داشته باشد، حداقل باید نیازهای خودش را بتواند در داخل کشور برآورده کند، اما این مسئله اصلا مطرح نیست و توجهای هم ندیدیم که در این زمینه نشان داده بشود، این ضعف نیز برمیگردد به ضعف بینش فرهنگی. من ۱۲ سال پیش در فرودگاه امام خمینی(ره) به یکی از مسئولین وزارت نفت گفتم شما دارید نفت را صادر میکنید ولی بنزین را وارد میکنید چرا ما نباید در این زمینه خودکفا باشیم. وی پاسخ داد که برای ما پتروشیمی اهمیت بیشتری دارد، اما این تحریمها نشان داد که ما یک مرتبه چطور به خاطر بنزین تحت فشار قرار گرفتیم این نشان از دوراندیش نبودن دارد و ندانستن اینکه چه چیزهایی میتواند در جهانی که رقابت هست ما را تحت فشار قرار بدهد.
ابرقدرت ها دنبال تامین وضعیت و تثبیت خودشان هستند، ما هم باید در فکر خودمان باشیم و این به فکر خود بودن، یعنی اینکه نه تنها باید در زمینه تولید علم و... به فکر خود باشیم بلکه از لحاظ اندیشه هم به این فکر باشیم که کشور به کجا دارد میرود و چه میکند، اگر چنین چیزی وجود ندارد باز هم به خاطر ضعف فرهنگی است.
*تسنیم: یکی از مباحثی که در فرمایشات رهبر انقلاب مطرح شد، بحث رخنه فرهنگی بود. ایشان علام خطر کردند که رخنه در فرهنگ وجود دارد. یکی از مسائلی که ممکن است در این زمینه به ذهن بیاید به نظر میرسد وابستگی به فرهنگ غرب و اینکه توسعه صنعتی و فرهنگی غرب را آنگونه که بوده بپذیریم! این مسئله در حوزه فرهنگ آسیبهایی را ایجاد می کند. مثلا همانطور که شما بهتر میدانید ماکس وبر، در کتاب «اخلاق پروتستانی و روح سرمایهداری» به شکل تحلیلی و تاریخی ارتباط میان فرهنگ و رشد اقتصادی و صنعتی را مطرح میکند و انطباق تاریخی روح سرمایهداری با اخلاق پرتستانی را نشان داد.
بر مبنای نگاه ارزشی و دینی، توسعه به شیوه غربی، یک توسعه غیر فرهنگی است، زیرا از ارزشهای انسانی و الهی که برای ما مهم است، غفلت میکند، اما اگر قرار است ما توسعه اقتصادی، علمی و تکنولوژی غرب را بپذیریم، باید فرهنگ ملازم با آن را نیز نهادینه کنیم. واضح است که منظور این نیست که نباید پیشرفت نکنولوژیک یا استفاده از فنآوری جدید داشته باشیم. منظور بیشتر پذیرش روح و اندیشه حاکم بر آن شیوه توسعه است که در خود غرب هم منتقدان زیادی دارد. پذیرش سیاست درهای باز به روی غرب به شکل مطلق آن، قطعا ما را به لحاظ فرهنگی دچار تعارض میکند و باعث میشود از بسیاری از ارزشهای فرهنگیمان غفلت کنیم، که به نظر من تا حدودی این اتفاق رخ داده است! این تنها میتواند یکی از برداشتها از موضوع «رخنه فرهنگی» باشد. آیا شما این برداشت از رخنه فرهنگی که به نوعی مفهوم «انحراف» را هم در دل خودش دارد، میپذیرید؟ فکر میکنید چه معنا یا معناهایی در دل این مفهوم وجود دارد؟
قطعا همین مسئله مد نظر ایشان بوده است. اما این پدیده جدیدی نیست. وقتی علم جدید وارد کشور ما شد، کشور ما مدت زیادی بود که از نظر علمی به مفهوم روز و علم نیتونی رشد نکرده بود و یک دفعه تحت تاثیر قرار گرفته و عدهای را به خارج از کشور فرستادند، این افراد هم تحصیل کرده و به کشور بازگشتند. اما در آن زمان تفکرات پوزیتیویستی حاکم بود که عینا این تفکرات نیز به محیط جامعه ما منتقل شد. خیلی از بزرگان ما متوجه نبودند که این چیزی که از غرب به ما منتقل میکنند یک بار فلسفی شدید هم با خودش حمل میکند اما کل قضیه را به عنوان نوآوری تلقی کردند.
میتوانستیم غرب را غربال کنیم، اما غافل بودیم
ما در این زمینه عاقلانه عمل نکردیم در صورتی که میتوانستیم غربال کنیم. مثلا زمانی علم یونانی وارد جهان اسلام شد، اما این علوم در آن زمان غربال شدند و خیلی مسائل آن را ترجمه نکردند؛ بلکه آنهایی را ترجمه کردند که احساس میکردند میتوانند آن را پرورش داده و «اسلامیزه» بکنند. اما ما اینکار را نکردیم بلکه ظاهر علم غرب را گرفتیم و بدون اینکه تفکر غربی را دنبال کنیم و بدانیم که این علم زوایدی هم باید داشته باشد. یا اینکه بدانیم ما خودمان هم باید تولید علم کنیم و همردیف با غرب در حوزه علم نوآوری داشته باشیم. اینکار را هم نکردیم. از سوی دیگر علم را در جهت از بین بردن نیازها هم به کار نبستیم و در مقابل حتی چیزهای که خودمان میتوانستیم در داخل کشور تولید کنیم هم وارد کردهایم.
مقایسه چین و ایران در بهرهگیری از علم غربی
پروفسور عبدالسلام (محمد عبدالسلام فیزیکدان مشهور پاکستانی که در سال ۱۹۷۹ جایزه نوبل فیزیک را به خاطر ارائهٔ فرمولبندی واحدی برای «نیروی الکترومغناطیس» و «نیروی هستهای ضعیف» دریافت کرد. او مؤسس مرکز بینالمللی فیزیک نظری (ICTP) در تریسته ایتالیا بود و در سالهای ۱۹۶۴ تا ۱۹۹۳ هدایت این مرکز را بر عهده داشت.) در سال ۵۳ به ایران آمدند؛ ایشان میگفتند که سال ۱۹۵۶ که به عنوان اولین گروه پاکستانی به چین کمونیستی رفته بودند، چیزی که چشمهایشان را خیره کرد و مایه حیرتشان شده بود این بود که چینیها بیشتر فرمولهای غرب را مهندسی معکوس کرده بودند. پرفسور عبدالسلام از این حیرتزده شده بود که آنها در فرصتی کم این کار را کرده بودند، تنها به این دلیل که روی پای خودشان بایستند و متوجه اهمیت این نکته شده بودند که باید خودشان زایش علم داشته باشند. چینی که در قرن نوزدهم در رخوت، سستی و خواب به سر میبرد، الان تولید کننده علم شده است و ایشان این نکته را در سخنرانیشان هم گفتند که وقتی به چین رفته بودم این عزم تغییر وضعیت را در آنها دیدم.
تقلید ما از غرب، ناقص بود و به تخریب فرهنگی ما منجر شد
اما در کشور ما وقتی چیزی از غرب وارد شد ما سطح آن را گرفتیم و کاملا منفعل عمل کردیم. از نظر مسائل غیرعلمی نیز مسائلی را گرفتیم که با فرهنگ اسلامی ما همخوانی ندارد اما در مقابل به بسیاری از مسائل خوب غرب، مثل توجه به قانون یا نظم که باعث نجات غرب شده است، توجه نکردهایم. برای مثال هر چیزی که در غرب مد میشود بلافاصله در ایران انعکاس دارد اما در مقابل قانونمداری، اولیتبندی صحیح و بسیاری از مسائل خوب دیگرشان برای ما اهمیتی ندارد و هیچ انعکاسی هم در کشور ما ایجاد نمیکند. بنابراین تقلید ما ناقص بوده است و آن چیزهایی هم که آمده است در جهت تخریب فرهنگ بوده است.
*تسنیم: عدهای همین تقلید ناقص از غرب را، برنامهای ارادی از سوی خود غرب میدانند!
غربیها هم ابزاری را در اختیار دارند که آن افکار مخرب را پرورش بدهند و هم رسانههایی دارند که به همین سمت میرود، اما مسئله این است که اگر ما ۳۵ سال پیش حواسمان را جمع میکردیم، میتوانستیم این خلا را پر کنیم تا جوانها متوجه آن مسائل مخرب نشوند. برنامهریزی که در غرب دارند خیلی خوب است مثلا بیش از ۱۰۰ سال پیش مترو در لندن راه افتاد اما الان تغییراتی که در مترو میبینید مثلا با ۴۵ سال پیش که برای اولین بار به لندن رفتم خیلی ناچیز و کم بود، چون روی ساخت مترو فکر کرده بودند اما در مقابل اگر ما امروز خیابانی را آسفالت میکنیم فردا خراب میشود، این به دلیل آن است که ما دوراندیشی نداریم.
ما خوابیم و غرب بیدار؛ دارند ما را از اصلمان دور میکنند
در اینجا این سوال پیش میآید که چرا ما اینها را از غرب تقلید نمیکنیم اما در مقابل هر نوع لباس و مدی که از آنجا بیاید بلافاصله در کشور ما رایج می شود؟ پیغمبر فرمودند «دانش را از هرجا یاد بگیرید ولو در چین باشد»، این سخن کاملا درستی است، اما باید توجه کنیم منظور ایشان دانشی است که به درد ما بخورد نه هر ادایی که مخالف روح و فرهنگ اصیل ما است.
به نظرم، ما غفلت کردیم. حتی انعکاس فرهنگ غرب را در مجلاتمان میبینیم، مطالب بسیار خوبی در غرب منتشر میشود که کمتر در کشور ما رنگ ترجمه به خود میبینید. اما کافی است چیزی مثل شعبده یا مد در آنجا منتشر شود آنوقت است که از این مطالب چندین بار ترجمه میشود! این نشان میدهد ما خوابیم و آنها بیدارند و دارند ما را از اصل خودمان دور میکنند.
دچار فقدان پرورشِ تعهد هستیم
ما اگر پیوندمان با فرهنگمان قوی باشد، به هیچ وجه آنها از پس ما بر نمیآیند. اما وقتی این پیوند نباشد، سلطه آنها برما نیز آسان میشود، همچنین وقتی قرار باشد پیوندمان با فرهنگ اصیلمان محکم نباشد و تنها بخواهیم ادای آنها را در بیاوریم مثل استادی میشویم که در کلاسش گفت ما خود را یکی از استانهای آمریکا میبینیم. وقتی میبینیم که یک دانشجوی چینی به آمریکا میرود و برمیگردد روشن میشود که آن دانشجو این را وظیفه خود میداند به کشورش خدمت کند. اما ما از یک طرف دچار فقدان پرورشِ تعهد هستیم از طرف دیگر امکانات را برای نیروهای خودمان فراهم نمیکنیم. وقتی مسئله قرارداد ژنو مطرح شد اولین گروههایی که از غرب آمدند به ایران اتومبیلهای فرانسوی و المانی بودند، ما باید حواسمان جمع باشد و دنبال منافع ملی باشیم که دنبال منافع ملی بودن، یک بعد از فرهنگ غنی است.
ادامه دارد...
نظر شما