شناسهٔ خبر: 24179 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

عاشورا فراتر از شور و شعور

کسانی که می خواهند عاشورا را بزرگ بدارند، به جای آن که تنها با شور عزا بگیرند یا تنها با شعور به قضا بنشینند، باید با شور و شعور و شرزگی، بر تعیین هویت خویش و جایگاه خود در تاریخ آدمی برخیزند.

فرهنگ امروز: یادداشت زیر توسط دکتر خسرو باقری نوع پرست استاد دانشگاه تهران نوشته شده و در صفحه شخصی اش در سایت آکادمیا قرار گرفته است.

از دیرباز در جامعه ما برای مواجهه با عاشورا دو رویکرد در رقابت با هم قرار داشته اند: رویکرد عاطفی که بر هیجان و فغان وگریستن پای می فشارد و رویکرد شناختی که بر فهم منطق عاشورا تاکید می ورزد. رویکرد عاطفی طول و عرض گسترده تری داشته است زیرا هم در طول تاریخِ عزاداری بر امام حسین(ع) غلبه داشته و هم در پهنه جامعه، همواره مخاطبان بیشتر، یعنی عامه مردم را که از اکثریت برخوردارند، به خود اختصاص داده است. اما جانبداران این رویکرد در میان خواص تحصیل کرده نیز یافت می­شوند. حامیان این رویکرد در پی آنند که در روزهای عزاداری جایی بیابند تا در آنجا غمگین شوند و اشکی بریزند و آرام بگیرند زیرا تا اشک نریزند، احساس نمی­کنند که به واقع عزاداری کرده اند. این تصور، به ویژه خواص تحصیل کرده را گاه دچار تعارضی نیز می کند زیرا می بینند که برای عزاداری باید در مجلسی شرکت کنند که شعارهای سبک و گاه خرافه آمیز در آن می شنوند اما از سوی دیگر می دانند که اشک و فغان تنها در این گونه مجالس یافت می شود. در نهایت، آنان اغلب این گونه بر  تعارض مذکور غلبه می کنند که به هر روی، مجلس را تحمل می کنند تا بتوانند به این رضایت درونی برسند که عزاداری کرده اند.

این رویکرد، به لحاظ روش شناختی، جزئی نگر و تاریخی است و می کوشد به صورت قوم گرایانه، ترسیم دقیقی از وقایع عاشورا فراهم آورد و فرد را برای حضور در این شرایط خاص تاریخی مهیا سازد. رویکرد عاطفی با این روش همخوانی دارد زیرا عاطفه و احساس، همواره جزئی و معطوف به وقایع خاص است. تنها یک واقعه خاص می­تواند ما را غمگین یا شاد کند. از این رو، در رویکرد عاطفی، تمام سعی بر آن است که شرایط خاص واقعه کربلا به صورتی هر چه دقیق تر (و گاه با تحریف آنها برای تحریک بیشتر عاطفه) ترسیم گردد و جزئیات حوادث، یک به یک و صحنه به صحنه، گزارش شود. البته از آنجا که گزارش صرف نمی تواند وقایع را به صورت زنده نشان دهد، از عوامل جانبی برای زنده کردن گزارش استفاده می شود مانند حزین کردن صوت، نواختن طبل برای نمایان کردن صحنه جنگ، پوشیدن لباس هایی شبیه به موقعیت کربلا و نظایر آن.   

در مقابل، رویکرد شناختی، مخاطبان و حامیان کمتری داشته است زیرا اغلب، روشنفکران دینی از چنین رویکردی حمایت کرده اند. در این رویکرد نظر بر آن است که باید منطق عاشورا را درک کرد و این درک با احساس و هیجان مناسبتی ندارد بلکه بر عکس، محتاج تفکر است. تفاوت مهمی که میان احساس و تفکر وجود دارد، به انضمامی و انتزاعی بودن آنها مربوط می شود. احساس انضمامی است و در رابطه با رخدادی معین و خاص تحقق می یابد. از این رو، چنان که گذشت، عزاداری عاطفه گرایانه، همواره بر ذکر جزئیات دقیق آنچه در کربلا گذشته است تمرکز می یابد و می کوشد مخاطب را به صحنه وقایع نزدیک و نزدیک تر کند و اوج موفقیت خود را در آن می بیند که افراد خود را در کربلا حاضر احساس کنند تو گویی که هم اکنون دارند وقایع را مشاهده می کنند. در مقابل، تفکر ماهیت انتزاعی دارد و همواره از سطح حوادث خاص درمی گذرد و می­کوشد با قرار دادن آنها در مقوله­بندی­های کلی، تصوری فراموقعیتی فراهم آورد.

به این ترتیب، رویکرد شناختی، به لحاظ روش شناختی، کلی نگر و فراتاریخی است. مطلوب این دیدگاه آن است که بتواند "نوع" آدم­ها و جبهه­بندی میان آنها را در عاشورا ترسیم کند نه این که بر افراد خاص آن تمرکز یابد. به سبب همین انتزاعی بودن، دیدگاه شناختی، به تعمیم می­اندیشد و در پی آن است که از عاشورا محملی برای درک امروز و فردا فراهم آورد. در حالی که برای رویکرد عاطفی، رخدادهای عاشورا، خود، موضوعیت دارند، از نظر رویکرد شناختی، آنها جنبه طریقیت دارند و باید با نظر به آنها و فراتر رفتن از آنها مقوله­های کلی را صورت بندی کرد.

به نظر می رسد هر یک از دو رویکرد عاطفی و شناختی، به نحوی دچار فروکاهش عاشورا هستند. در حالی که در رویکرد عاطفی، ابعاد فکری و شناختی به حاشیه رانده می شود و هیجان و عاطفه در کانون قرار می­گیرد، در رویکرد شناختی، انسان به ماشین اندیشنده و انتزاعی تبدیل می شود و این البته ماشینی است که موتور محرک خود را که همان عاطفه و هیجان است از دست نهاده است.

اگر بخواهیم به تصویر بدیلی بیندیشیم، باید هر دو بعد عاطفی و شناختی را در چارچوب وسیع تری که نمایانگر مناسبی از وضع آدمی است جای دهیم. این چارچوب را می توان در عاملیت انسان جستجو کرد. انسان موجودی است واجد عمل و با عمل های خود در پی آن است که چیستی خود را رقم بزند. اما عمل با زیرساخت­های شناختی، عاطفی و ارادی تحقق می یابد. اختلال در هر یک از زیرساخت های شناختی، عاطفی یا ارادی، منجر به اختلال در عمل و در نهایت اختلال در هویت آدمی خواهد شد.

حال اگر بخواهیم از منظر انسان عامل، مواجهه ای مناسب با عاشورا بیابیم، این مواجهه چگونه خواهد بود؟ در نخستین گام باید از نقاط قوت رویکرد شناختی بهره بگیریم و از نقاط ضعف رویکرد عاطفی برحذر باشیم. باید بپرسیم که امام حسین (ع) و یزید بر سر چه چیز با هم نزاع داشتند؟ باید منطق این منازعه را به دور از پیرایه ها و افزوده ها و خرافه ها بازیابی کنیم و به درستی درک کنیم. این درک باید به خوبی از خصیصه انتزاعی برخوردار باشد به طوری که فرد بتواند آن را به شرایط دیگر تاریخی تعمیم دهد. کسانی که از این درک به خوبی برخوردار نباشند، خود می­توانند قربانی وقایعی نظیر عاشورا شوند و احمقانه در جبهه یزیدی قرار بگیرند. امروزه کسانی که در جبهه هایی چون داعش، به قصد قربت شرکت می جویند و جان خود را تقدیم می­کنند، سرتا پا شور و بی بهره از شعورند. از این رو، شجاعت را از سبعیت بازنمی شناسند و همچون اسبی کور، بی آن که از درست و نادرست رویارویی ها با خبر باشند، با قدرت شور کور، به پیش می تازند.

در گام دوم، باید از نقاط قوت رویکرد عاطفی بهره بگیریم و از نقاط ضعف رویکرد شناختی دوری گزینیم. یادآوری عاشورا باید همچون گشودن زخمی کهنه باشد و در ما درد و غم برانگیزد. این وجهی از انسان بودن ماست که سلاخی انسان ها را تاب نمی آوریم هر چند در دیرزمانی دور از ما رخ داده باشد. از این رو، برآمدن غم در وجود ما در چنین مواجهه هایی نشانی از مدّ انسانیت است و مباد که جزر آن را در خود تجربه کنیم. این همه البته باید با هشیاری همراه باشد که کورانه در غم غوطه ور نشویم و از اشک بت نسازیم چنانکه گویی این آب به هر گونه ای بر گونه ما فروغلتد، ارجمند خواهد بود. مهم آن است که ابر غم بر آسمان دل بگسترد؛ و اگر هم بارشی هست از  چنین ابر باروری باشد.

سرانجام، در گام سوم، باید از هر دو بعد شناخت و عاطفه فراتر رویم و در  مواجهه با عاشورا اراده و عزمی در خود بیابیم؛ عزمی برای تعیین جایگاه خود در این گونه صف بندی. عاشورا باید در ما پیمانی را استوار گرداند که طبق آن مصصم باشیم تنها و تنها در دو صف استقرار یابیم: یا «ایمان به خدا» که با همبسته هایی انفکاک ناپذیر همچون بینش، انصاف، شجاعت و شفقت همراه باشد و یا «آزادگی» که آدمی را از فرومایگی می­رهاند و میل های فرودست را در فرودست وامی نهد و راه به فرادست را می گشاید؛ دو صفی که از هم چندان دور نیستند.

به این گونه، عاشورا فراتر از شور و شعور می رود. عاشورا صحنه عمل است؛ عملی که شور آن در پرتو شعور به پیش می راند و شعور آن نردبانی است برای برآمدن به بلندای همت؛ عملی که هویت انسان برتر را رقم زد. اکنون کسانی که می خواهند عاشورا را بزرگ بدارند، به جای آن که تنها با شور عزا بگیرند یا تنها با شعور به قضا بنشینند، باید با شور و شعور و شرزگی، بر تعیین هویت خویش و جایگاه خود در تاریخ آدمی برخیزند.

نظر شما