شناسهٔ خبر: 25686 - سرویس اندیشه
نسخه قابل چاپ

گفت‌وگو با حسین پاینده؛

گشودن رمان

حسین پاینده به طور كلی اگر كتابی بتواند نیازهای واقعی و مبرم ما در مطالعات ادبی را تشخیص دهد و اجابت كند، با اقبال دست‌اندركاران این حوزه مواجه خواهد شد. در كشور ما، رمان در حال حاضر ژانر پرطرفداری است، اما بسیاری از پژوهشگران و دانشجویان علوم انسانی به درستی نمی‌دانند كه چگونه باید با نگاهی تحلیلی و نقادانه رمان خواند و به معانی آن پی برد. هر كسی حق دارد با هر میزان از دانش رمان بخواند...

 

سید فرزام حسینی: دكتر حسین پاینده، استاد نظریه و نقد ادبی دانشگاه علامه طباطبایی (متولد ۲۸ شهریور ۱۳۴۱، تهران) از معدود اساتید دانشگاهی رشته ادبیات است كه به درس دانشگاه بسنده نكرده و مباحث تئوریكش را به ادبیات روز و نقد آن هم تسری داده است، از معدود اساتیدی كه در مطبوعات و در عرصه نقد آثار ادبیات فارسی حضور فعال داشته و نیز چند جلد كتاب درباره ادبیات داستانی معاصر فارسی نوشته است. اینها سوای نقدهای گهگاهی‌اش درباره برخی فیلم‌های مهم تاریخ سینمای ایران است. حسین پاینده شخصیتی با دقت و نظم یك چهره آكادمیك و در عین حال فعال در عرصه عمومی (كتاب و مطبوعات) است. به تازگی كتاب «گشودن رمان» كه مجموعه‌یی از چند تحلیلی درباره آغاز چند رمان مهم فارسی زبان است، از این نویسنده و توسط نشر «مروارید» منتشر شده است. البته این كتاب در هفتمین دوره جایزه ادبی جلال آل‌احمد كه اختتامیه‌اش هفته گذشته برگزار شد، به عنوان اثر برگزیده در حوزه نقد انتخاب شد، به همین بهانه و مسائلی چند پیرامون نقد ادبی در حال حاضر با دكتر پاینده به گفت‌وگو نشسته‌ایم. بخشی از كارنامه تالیفی دكتر پاینده را كتاب‌هایی نظیر «داستان كوتاه در ایران» (سه جلد)، «نقد ادبی و دموكراسی»، «گفتمان نقد؛ مقالاتی در نقد ادبی» و... تشكیل می‌دهند.

***

 در سال‌های اخیر، نقد ادبی ما روزگار خوبی را نمی‌گذراند، روز به روز از چاپ مقالات انتقادی جدی، چه در مطبوعات و چه در قالب كتاب كاسته می‌شود. فكر می‌كنید چرا  این‌طور شده است؟

علت‌های این وضعیت چندگانه‌ هستند. به اعتقاد من، یكی از عمده‌ترین دلایل این وضعیت ناتوانی آكادمی از ایفای نقش بایسته خود در تربیت منتقدان و پژوهشگران ادبی است. جای رشته نظریه و نقد ادبی (و تاكید می‌كنم، رشته نظریه و نقد ادبی، نه یك گرایش در حد چند واحد ذیل یكی از رشته‌های ادبیات) هنوز در دانشگاه‌های ما خالی است. من چند سال پیش برنامه مفصل این رشته را نوشتم و به دانشگاه علامه طباطبایی تسلیم كردم اما به نظر می‌رسد این برنامه پیگیری نشده است. یكی دیگر از دلایل این وضعیت، نبود منابع علمی كافی در زمینه نقد است.

 هنوز ده‌ها كتاب مرجع هستند كه باید ترجمه شوند و در اختیار دست‌اندركاران مطالعات نقادانه ادبی قرار گیرند. وجود منابع علمی می‌تواند كمك بسزایی به شناساندن نظریه‌ها و روش‌های نقد ادبی كند و در شكل‌گیری نسل جدیدی از منتقدان ادبی در كشور ما تاثیر بگذارد. یكی دیگر از دلایل این وضعیت را باید در همه‌گیر بودن تصور نادرستی دانست كه مطابق با آن گویا هر كسی كه در خصوص یك اثر ادبی نظری ابراز كند مجاز است خود را منتقد ادبی بپندارد. اصولا در كشور ما، نقد را مترادف اظهارنظرات شخصی درباره آثار هنری و ادبی قلمداد كرده‌اند. این تلقی نادرست یكی از اصلی‌ترین موانع نوشته شدن مقالات جدی نقد در كشور ما است.

 

 نكته‌یی كه به آن اشاره كردید به نظر بسیار مهم می‌آید؛ مخدوش بودن مرز بین نقد تئوریك و نظرات شخصی. گرچه شاید مساله تازه‌یی نباشد، اما فكر می‌كنم اگر شما به عنوان یك متخصص در نظریه ادبی توضیح بدهید كه پیامدهای مخدوش شدن مرز این دو فعل چیست برای علاقه‌مندان این حوزه بسیار مفید باشد. به نظر شما در نقد اصولی و تئوریك چه امكان‌هایی وجود دارد كه در اظهارنظرات شخصی به دست نمی‌آید؟

پیامد مخدوش شدن مرز بین نقد نظام‌مند، حساب‌وكتاب‌دار و برآمده از نظریه با اظهارنظرهای شبه‌نقادانه این است كه چون دومی هیچ حساب‌وكتابی ندارد و بر پایه برداشت‌های شخصی و سلیقه‌یی استوار است، تخصص و دانش به امری زاید تبدیل می‌شود و این تصور نادرست رواج پیدا می‌كند كه هر كسی در هر جایگاهی محق است استنباط‌های فردی خودش را نقد محسوب كند و انتشار دهد. در آن صورت، چرا باید به نقد توجه كرد؟ این پرسش نابجا نیست.

 همین پرسش را می‌توان به این شكل بیان كرد: به راستی در جهانی كه علوم دقیق و پایه مانند ریاضی و شیمی یا نانوتكنولوژی با كاربردهای وسیع در اختراعات و ابداعات فناورانه زندگی بشر را بسیار راحت‌تر كرده‌اند، چرا باید برای نقد ادبی كه چیزی جز بیان عقاید و سلیقه‌های شخصی نیست اعتبار و ارزش یا كاركردی قایل باشیم؟هر كسی، اعم از تحصیلكردگان دانشگاه یا جز آن، می‌تواند نظر خودش را درباره فیلمی كه تماشا كرده یا رمانی كه خوانده است ابراز كند. اما چنین نظراتی لاجرم بسیار گسیخته خواهند بود و چون بر پایه هیچ روش‌شناسی علمی‌ای بیان نشده‌اند هرگز نمی‌توان در اثبات درستی یا نادرستی‌شان حرفی زد. در واقع بیان شدن نظرات سلیقه‌یی درباره آثار ادبی هیچ كمكی به فهم آن آثار نمی‌كند بلكه فقط كمك می‌كند بفهمیم بیان‌كننده آن نظرات چه عقاید شخصی‌ای دارد.

متقابلا نقدی كه بر پایه مفاهیم تئوریك و روش‌شناسی علمی بر آثار ادبی و هنری نوشته می‌شود، كمك می‌كند تا نه فقط معانی تلویحی آن آثار بلكه زمینه‌های فرهنگی و اجتماعی آن معانی را بفهمیم. برای مثال، نقدی كه از منظر تحلیل گفتمان بر یك رمان نوشته می‌شود، به خواننده امكان می‌دهد تا كشاكش نیروهای ایدئولوژیك را در جامعه‌یی كه آن رمان تصویر می‌كند بهتر تشخیص بدهیم. یا نقدی كه از منظر فمینیستی نوشته می‌شود چارچوبی برای فهم جنبه‌های تنش‌آفرین روابط زن و مرد به دست می‌دهد.

نقد برآمده از نظریه همچنین به پژوهشگران علوم انسانی امكان می‌دهد تا روند تحولات اجتماعی را برحسب بسامد درونمایه‌های خاص یا شخصیت‌سازی‌های خاص در ادبیات داستانی و سینمای روایی دنبال كنند. برای مثال، اگر با مطالعات نقادانه علمی بتوان نشان داد كه در رمان‌های دو دهه اخیر شخصیت یا تیپ اجتماعی خاصی به وفور خلق شده است و در وقایع آن رمان‌ها نقش مهمی ایفا می‌كند، شاید بتوان استدلال كرد كه این بسامد حكایت از ظهور قشر اجتماعی خاصی دارد، یا اینكه یك نوع رفتار اجتماعی جدید طی دو دهه اخیر در كشور ما رواج پیدا كرده و كمابیش همه‌گیر شده كه در ادبیات هم انعكاس داشته است. می‌بینید كه در این صورت نقد ادبی می‌تواند روندهای فرهنگی و گفتمانی در عمیق‌ترین لایه‌های واقعیت را رصد و تحلیل كند و در این صورت دیگر از جنس «گپ‌وگفت» و به اصطلاح «صحبت‌های دورهمی» نخواهد بود بلكه به مثابه سخن متقن و علمی مورد توجه قرار خواهد گرفت و چه بسا جنبه كاربردی هم پیدا خواهد كرد. باید امید روزی را داشته باشیم كه در كمیسیون‌های تخصصی‌ای كه در این نهاد و آن نهاد برای بررسی اوضاع فرهنگی و اجتماعی تشكیل می‌شود، در كنار روانشناسان و جامعه‌شناسان و سایر عالمان علوم انسانی از منتقدان ادبی‌ای كه با تكیه بر نظریه‌های میان‌رشته‌یی و با تحلیل متون ادبی شناختی از جهان عینی و اجتماعی به دست می‌دهند هم استفاده شود. ولی اگر نقد ادبی را مترادف نظرات شخصی یا تعریف از این نویسنده و بد گفتن از آن نویسنده بدانیم، كسی برای حضور منتقدان ادبی در چنین عرصه‌های جدی و مهمی احساس نیاز نخواهد كرد.

 

 عده‌یی بر این عقیده‌اند كه علت عدم شكل‌گیری نقد ادبی جدی در ادبیات فارسی، نبود پیشینه دیالوگ در تاریخ ما است و اینكه سنت نقد نداریم، با این نظر موافق هستید؟ منظر شما چیست؟

بله، این هم یكی دیگر از دلایل شكل نگرفتن جریان جدی نقد ادبی در ادبیات فارسی است. در كتاب «گشودن رمان» به این موضوع اشاره كرده‌ام كه اصولا منتقد ادبی توانا كسی است كه بتواند باب گفت‌وگو با متن را باز كند. نقد نوعی گفت‌وگو است كه لایه‌های ناپیدای معنا را آشكار می‌كند. البته به یاد داشته باشیم كه وقتی فرهنگ عمومی كلا گفت‌وگو بین «خود» و «دیگری» را برنتابد، آن را بد تعبیر كند یا به آن شك بورزد، طبیعتا در حوزه مطالعات ادبی هم باب این گفت‌وگو بسته می‌ماند. همچنان كه در كتاب «نقد ادبی و دموكراسی» به تفصیل استدلال كرده‌ام، پیوند ناگسستنی و مهمی بین فرهنگ چندصدایی و نقد وجود دارد. فرهنگی كه در سایر عرصه‌های زندگی عمومی به گفت‌وگو و برتابیدن سخن دیگری تمایلی نشان ندهد، مانعی در راه پاگیری و رواج نقد ادبی خواهد بود.

 

 فكر می‌كنید كه ما در وضعیت اكنون و سنتی كه پشت سرمان نداریم، تنها راهی كه می‌توانیم به نقد جدی برسیم چیست؟ چه راهی را باید طی كنیم؟

بله، این سنت وجود ندارد اما می‌تواند آرام‌آرام شكل بگیرد. این وظیفه‌یی است كه به ویژه بر دوش پیشاهنگان فرهنگ، یعنی روشنفكران سنگینی می‌كند. در جامعه ما از دیرباز این‌طور تصور شده است كه روشنفكر بیش از هر كار دیگری شكوه ‌و شكایت می‌كند، حال آنكه نقش واقعی روشنفكران این است كه زمینه‌های لازم برای رسیدن به افق‌های روشن در دوردست را فراهم كنند. در گام نخست، جامعه روشنفكری باید فرهنگ چندصدایی و تكثر آرا را ابتدا درون خود بپروراند و سپس به كل جامعه تسری بدهد. نقد پیوندی محكم و دوجانبه با دموكراسی و تساهل در برابر «دیگری» دارد. نقد را نمی‌توان به صِرفِ آموزش در دانشگاه به طور تصنعی در جامعه نهادینه كرد. البته ایجاد رشته نظریه و نقد كمك بسزایی برای رسیدن به این هدف می‌كند، اما همزمان زیرساخت‌های اجتماعی و سیاسی لازم نیز باید به وجود آیند تا آكادمی بتواند كاركرد موثر خود را داشته باشد.

نقد ادبی از راه مجادلات ارسطو با افلاطون و در یونان باستان كه مهد دموكراسی در جهان قدیم بود شكل گرفت. پیش از این دو فیلسوف بزرگ، سقراط پایه‌گذار مباحثه و جدل فلسفی با دیگری شد. او در معابر عمومی آتن راه می‌رفت و با دیگران وارد گفت‌وگو و بحث می‌شد. از نظر سقراط، كشف حقیقت در گرو همین نوع مباحثه و دیالوگ با «دیگری» است. این سنت گفت‌وگو، مناظره، مجادله، احتجاج و استدلال كه متعاقبا در فلسفه مشاء ادامه پیدا كرد، در قرون بعدی به شكل‌گیری ذهنیتی انجامید كه كاوش در چندوچون معنا (یا، به عبارت دیگر، نقد ادبی) را مستلزم ایجاد دیالوگ با متن می‌داند. مقصودم این است كه سر بر آوردن نقد در سنت غربی، با توجه به این آبشخورهای فكری جای تعجب ندارد. ایجاد این زمینه‌های معرفتی مبرم‌ترین نیاز ما برای حركت به سمت نقد است؛ هم نقد در حوزه هنر و ادبیات و هم نقد در ساحت جامعه و روابط بینافردی.

 

 «گشودن رمان»، كتابی كه در نقد و تحلیل چندی از مهم‌ترین رمان‌های زبان فارسی نوشته‌اید، به چاپ دوم رسیده است، آن هم در كمتر از دو ماه پس انتشار و جایزه «جلال آل احمد» را هم كسب كرده. فكر می‌كنید علت این اقبال، در سال‌هایی كه مخاطب نقد جدی رو به كاهش است، چیست؟

به طور كلی اگر كتابی بتواند نیازهای واقعی و مبرم ما در مطالعات ادبی را تشخیص دهد و اجابت كند، با اقبال دست‌اندركاران این حوزه مواجه خواهد شد. در كشور ما، رمان در حال حاضر ژانر پرطرفداری است، اما بسیاری از پژوهشگران و دانشجویان علوم انسانی به درستی نمی‌دانند كه چگونه باید با نگاهی تحلیلی و نقادانه رمان خواند و به معانی آن پی برد. هر كسی حق دارد با هر میزان از دانش رمان بخواند، از نگهبان شیفت شب فلان اداره بگیرید تا زن خانه‌دار، پزشك، مغازه‌دار و مهندس نرم‌افزار. اشخاص ناآشنا با نقد ادبی رمان را عمدتا برای یافتن پاسخی به این سوال می‌خوانند كه «چه اتفاقاتی در این داستان می‌افتد؟»؛ حال آنكه منتقد ادبی رمان را برای بحث در خصوص این موضوع می‌خواند كه «چرا این اتفاقات در این داستان رخ می‌دهند؟». عطف توجه از «چه» به «چرا» ایجاب می‌كند كه منتقد ادبی به روشی بسیار نظام‌مند و علمی دست به قرائت رمان بزند. به گمانم این روش علمی هنوز به قدر كافی شناخته نشده است و لذا اگر كتابی بتواند آن را به ما بشناساند، به آن كتاب اقبال می‌كنیم. در جلسات نقد رمان، بسیاری كسان از من می‌پرسیدند كه چطور باید رمان را نقد كرد. به گمانم «گشودن رمان» پاسخی به این پرسش داده كه بسیار عملی است. شاید كاربردپذیری این پاسخ یكی از دلایل اقبال به این كتاب باشد. احتمالا یك دلیل دیگر را باید در خودبسندگی این كتاب دید. بسیاری از كتاب‌های نوشته‌شده در حوزه مطالعات ادبی مملو از اصطلاحات تخصصی‌اند كه مولف توضیحی درباره‌شان نداده است، گویی كه فرضش این بوده كه خوانندگان پیشاپیش با معنای آن اصطلاحات آشنایند یا اگر آشنا نیستند باید به كتاب‌های دیگر مراجعه كنند و معنای آن اصطلاحات را یاد بگیرند. من چنین فرضی نكردم و لذا یكصد اصطلاح پركاربرد نقد رمان را در یكی از ضمیمه‌های سه‌گانه كتاب توضیح دادم. مدخل هر اصطلاح شامل نیم الی یك صفحه توضیح است و خواندنش خیلی طول نمی‌كشد اما به خواننده كمك می‌كند تا مطالب مطرح‌شده در فصل‌های مختلف كتاب را بدون نیاز به رجوع به منبعی دیگر بخواند و بفهمد. افزودن این ضمیمه باعث شد كار نوشتن این كتاب حدود چهار ماه بیشتر طول بكشد، اما بازخوردی كه بعدا از خوانندگان دریافت كردم نشان داد كه من نیازهای آنان را درست تشخیص داده بودم.

 

 در واقع من این طور استنباط می‌كنم از حرف شما كه منتقد نباید صرفا در عرصه متن و با ساز و كارهای حرفه‌یی نقد وارد شود و چون جامعه ما با مساله نقد و زبان نقد رابطه نزدیكی و قدیمی ندارد، منتقد بهتر است یك‌سری بدیهیات را توضیح بدهد، مانند همین كاری كه شما در انتهای كتاب «گشودن رمان» كرده‌اید و اصطلاحات كلیدی نقد رمان را توضیح داده‌اید. این طور است؟

منتقد ادبی واقعی كه كار خود را بر اساس روال علمی انجام می‌دهد البته باید از روش‌های متناظر با روال علمی پیروی كند، یا به قول شما با «سازوكارهای حرفه‌یی نقد» وارد شود. اما این گفته به این معنا نیست كه منتقد چنان نقد بنویسد كه هیچ‌كس سخن او را نفهمد. باید دید نقد مورد نظر كجا منتشر می‌شود و به اصطلاح «مخاطب هدف» كیست. اگر منتقد در مطبوعات قلم می‌زند، موظف است نقد بر آثار هنری و ادبی را به زبانی بنویسد كه دنبال كردن مطلب برای خواننده سنخی این نوع نشریات دشوار یا ناممكن نباشد.

در چنین نقدهایی باید تا حد امكان از كاربرد اصطلاحات تخصصی و ناآشنا برای خواننده اجتناب كرد و كوشید از راه مناسب معانی متن را برای او گشود ولی اگر نقد برای یك نشریه تخصصی آكادمیك یا برای ارایه در یك همایش دانشگاهی نوشته می‌شود، پیداست كه چنین محظور یا محدودیتی وجود ندارد چون فرض بر این است كه مخاطبان این نقد اشخاص وارد به نظریه‌های نقادانه هستند. اما در هر دو حال، نقد همانا عبارت است از بحث در خصوص چندوچون معنا در متن، نه استنباط فردی یا ابراز خوش آمدن یا بد آمدن منتقد از اثر مورد بحث. من لازم دیدم یكصد اصطلاح پركاربرد در نقد رمان را در پایان كتابم توضیح دهم، چون تجربه به من نشان داده است كه حتی وقتی نقد برای علاقه‌مندان حرفه‌یی نوشته می‌شود، بازهم نباید برخی از آنچه را شما «بدیهیات» نامی‌ دیدید مسلم و بی‌نیاز از توضیح فرض كنیم. برای مثال، یكی از مدخل‌های این واژه‌نامه توصیفی، اصطلاح «شخصیت» است. چه بسا در نگاه اول تصور شود كه همه ما به خوبی می‌دانیم و حتی مردم غیروارد به نقد هم می‌دانند كه «شخصیت» در ادبیات داستانی یعنی چه، اما تجربه من از پرسش‌هایی كه بعد از جلسات نقد داستان و رمان در كانون‌ها و مراكز فرهنگی از سخنران می‌شود یا سوالاتی كه حتی دانشجویان دوره دكترا در كلاس‌های دانشگاه می‌كنند این را نشان داده است كه غالبا اصطلاح «شخصیت» (character) با كلمه «شخص» (person) اشتباه می‌شود. به بیان دیگر، اكثر دست‌اندركاران مطالعات نقادانه یا علاقه‌مندان ادبیات داستانی در كشور ما «شخصیت» را مترادف انسان واقعی تلقی می‌كنند و در نقد داستان و رمان به گونه‌یی درباره شخصیت‌ها صحبت می‌كنند و نظر می‌دهند كه گویی شخصیت‌های آثار ادبی انسان‌های واقعی هستند و منتقد می‌تواند مثل اشخاص واقعی از آنها انتقاد كند، یا می‌تواند همان توقعی را از آنها داشته باشد كه از اشخاص واقعی در جهان واقعیت دارد. این همان اشتباهی است كه از جانب برخی مسوولان و متولیان امور فرهنگی هم صورت می‌گیرد و بر اساس آن، تلقی‌های نادرستی درباره عقاید یا رفتارهای خود داستان‌نویسان پیدا می‌كنند یا آنها را به دلیل عقاید و رفتار شخصیت‌های داستان‌های‌شان مورد بازخواست قرار می‌دهند. بارها در كلاس‌های دانشگاه و كارگاه‌های خارج از دانشگاه ناگزیر به توضیح شده‌ام كه «شخصیت» مترادف «شخص» نیست بلكه بازنمایی یك گفتمان است و حتی می‌تواند در قالب یك شیء یا یك مكان بازآفرینی شود. برای مثال، جزیره‌یی كه رابینسون كروزوئه در آن گرفتار می‌شود یك «شخصیت» است كه شخصیت اصلی رمان با آن در كشمكش قرار می‌گیرد، یا خانه‌یی كه رویدادهای فیلم «اجاره‌نشین‌ها» در آن رخ می‌دهند حكم یك «شخصیت» را دارد كه سایر شخصیت‌ها با آن وارد تعامل می‌شوند. اینكه این جزیره یا ساختمان هیات انسان را ندارد چیزی از شخصیت‌بودگی آن نمی‌كاهد. مهم كاركرد آن جزیره یا ساختمان در پیرنگ اثر مورد نظر است. به همین ترتیب، اغلب می‌بینیم كه به پیروی از یك اشتباه بسیار متداول در بسیاری نقدها برای اشاره به شخصیت اصلی از اصطلاح «قهرمان» استفاده می‌شود و مثلا منتقد می‌نویسد: «قهرمان این رمان» یا «قهرمان داستان»، در حالی كه این خطاست و «قهرمان» برای اشاره به شخصیت اصلی آثار اسطوره‌یی یا شخصیت اصلی حماسه‌های كهن مناسب است كه صفات یا ویژگی‌های فوق‌بشری داشت و در نقش قهرمان یا منجی مردم و مصلح اجتماعی ظاهر می‌شد. اما شخصیت اصلی بسیاری از رمان‌های مدرن غالبا مفلوك، منزوی و ضداجتماعی است و لذا برای توصیفش از اصطلاح «ضدقهرمان»استفاده می‌شود و اگر برای اشاره به او كلمه «قهرمان» را به كار ببریم جنبه مدرن این رمان‌ها را نقض كرده‌ایم. البته «شخصیت» جزو بدیهی‌ترین اصطلاحاتی است كه هر خواننده علاقه‌مند به نقد ادبی حتما باید با آن آشنا باشد، اما اصطلاحاتی مانند «بینامتنیت»، «گفتار غیرمستقیم آزاد»، «رمان خودمعطوف»، «بی‌واسطگی روایی»، «آیرونی» و امثال آن را در نظر بگیرید. اگر منتقد این قبیل اصطلاحات را به روشنی برای خواننده تعریف نكند، آیا می‌تواند انتظار داشته باشد كه نقد او را به درستی و تماما بفهمند؟ البته همان طور كه پیش‌تر اشاره كردم، یك عامل مهم در تعیین لزوم این توضیحات، «مخاطب هدف» است كه حتما باید مشخص شود.

 

 در «گشودن رمان» یك مساله غایب است، در واقع كتاب‌هایی كه شما به آنها پرداخته‌اید كتاب‌های تثبیت‌شده ادبیات معاصرند اما جای كتاب‌هایی از نویسندگان جوان‌تر كه در سال‌های اخیر چاپ شده باشد- به غیر از رمان «چراغ‌ها را من خاموش می‌كنم» -خالی است. چرا؟

من باید دست به گزینش می‌زدم و تعداد مشخصی رمان را با روش پیشنهادشده در كتاب نقد می‌كردم. طبیعتا اگر شاخص‌ترین و شناخته‌شده‌ترین رمان‌های ایرانی را نادیده می‌گرفتم و كارم را به رمان‌های منتشرشده در پنج، شش سال اخیر محدود می‌كردم، این ایراد مطرح می‌شد كه چرا شاهكارهای رمان ایرانی را در این كتاب ملحوظ نكرده‌ام.

 آیا واقعا می‌شود كتابی درباره رمان ایرانی نوشت و «بوف كور» و «سووشون» و «تنگسیر» و «شازده احتجاب» و امثال آن را بررسی نكرد؟ البته من به دوره متاخر هم نظر داشته‌ام و برای مثال رمان بسیار صناعتمند و درخور توجهی مانند «سرخی تو از من» نوشته سپیده شاملو را هم در این كتاب نقد كردم كه همین چند سال پیش یعنی در سال ١٣٨٦ منتشر شد. رمان «آزاده‌خانم و نویسنده‌اش» از رضا براهنی فقط دو سال پیش از «سرخی تو از من» منتشر شد. همچنین گمان می‌كنم رمانی مانند «ثریا در اغما» به هیچ‌وجه جزو رمان‌های كهن طبقه‌بندی نمی‌شود. به همین ترتیب رمان

«چراغ‌ها را من خاموش می‌كنم» كه خودتان اشاره كردید. به طور كلی، به نظرم در ١٠ رمانی كه در كتاب نقد كرده‌ام، توازنی رعایت شده است تا هم رمان‌های قدیمی‌تر و هم رمان‌های متاخر بررسی شوند. طبیعتا اگر می‌شد به جای ١٠ رمان مثلا ٣٠ رمان را بررسی كنم، حتما رمان‌های متاخر بیشتری را در كتابم می‌گنجاندم، اما آن كار حجم این كتاب را بیش از حد زیاد می‌كرد و با افزایش قیمت، امكان برخورداری خوانندگان از آن را بسیار تنزل می‌داد.

من اعتقاد دارم وظیفه پژوهشگر نقد ادبی این نیست كه تمام آثار را بررسی كند تا هیچ اثری از قلم نیفتد، یا تعداد بسیار زیادی از آثار را بررسی كند تا كتابش كامل باشد. هر پژوهشگری دست به گزینش می‌زند و نمونه‌هایی را بررسی می‌كند تا روش خود در نقد را بشناساند. قاعدتا دیگران می‌توانند همان روش را به تعداد بیشتری از نمونه‌ها اعمال كنند.

 

 همان طوری كه در مقدمه آورده‌اید و از اسم كتاب هم برمی‌آید، ملاك‌تان آغاز رمان‌هایی بوده كه انتخاب كرده‌اید اما آیا تمامیت ملاك همین بوده یا اهمیت تاریخی متن را هم در گزینش لحاظ كرده‌اید؟

روش من در نقد رمان‌های برگزیده در این كتاب این بوده است كه صحنه آغازین آنها را به منزله تصویری مینیاتوری از پیرنگی كه متعاقبا با رویدادها و اپیزودهای گوناگون بسط و تكوین خواهد یافت بحث كنم. از راه این بحث نشان داده‌ام كه در رمان‌های صناعتمند و تامل‌انگیز، صحنه آغازین سرنخ‌هایی از درونمایه‌های رمان به دست می‌دهد و اگر منتقد ادبی بتواند آن نشانه‌های دلالت‌دارِ اولیه را به درستی تشخیص دهد، می‌تواند در ادامه نقد خود كل رمان را تحلیل كند. پس روش نقد من به آغاز رمان محدود نمی‌شود. در واقع، اگر نقدها را بخوانید می‌بینید كه من كل رمان‌ها، یا به قول شما تمامیت آنها را بررسی كرده‌ام. برای مثال، بحث من درباره «مدیر مدرسه» با صحنه اول شروع می‌شود و در ادامه به مضامین همه این رمان پرداخته‌ام؛ مضامینی از قبیل آرمان‌خواهی نافرجام، ناكارآمدی نظام آموزش‌وپرورش، تمایل عمومی به سازگاری با وضع موجود، و غیره. به طریق اولی، نقد رمان «تنگسیر» را با تحلیل مشروح صحنه آغازین آن شروع كردم، اما در ادامه به موضوع مهم بینامتنیت پرداخته‌ام كه اصولا نمی‌تواند به بخشی از یك رمان محدود باشد و ایجاب می‌كند كه منتقد پیوندهای آن متن با سایر متون را بحث كند و این كار البته مستلزم در نظر گرفتن تمام متن است. ولی در خصوص اهمیت تاریخی این رمان‌ها كه شما اشاره كردید، باید بگویم اصولا كار من در این كتاب از جنس تاریخ ادبیات نیست. به گمانم این كار در كتاب‌های دیگری كه تاریخچه‌یی از شكل‌گیری داستان‌نویسی در ایران از زمان انقلاب مشروطه به این سو به دست داده‌اند، به قدر كفایت انجام شده است. همچنان كه در مقدمه «گشودن رمان» توضیح داده‌ام، هدف من استفاده از نظریه‌های نقد ادبی برای معرفی شیوه‌یی برای نقد رمان بوده است، نه بحث درباره اهمیت تاریخی این رمان‌ها.

 

 یك سوال فرعی برای من پیش می‌آید كه لازم می‌بینم با شما در میان بگذارم. این طور كه به نظر می‌رسد، رمان‌های فارسی- و نیز داستان كوتاه- در پایان‌بندی مشكل دارند و نویسندگان ما نمی‌توانند متن‌شان را آن‌طور كه باید به پایان برسانند. این مساله را قبول دارید؟ و فكر می‌كنید این مشكل از كجا نشات می‌گیرد؟

نوشتن رمان و داستان كوتاه حقیقتا تفكرانگیز و تاثیرگذار مستلزم معماری یا طراحی هنرمندانه است. نویسنده‌یی كه تصور می‌كند قلمش خودبه‌خود اثر هنری خلق خواهد كرد، از این معماری غفلت می‌كند و به همین دلیل رمان او بهترین بخت خود برای تبدیل شدن به اثری ماندگار در ادبیات را از دست می‌دهد. بله، پایان‌بندی برخی رمان‌ها یا داستان‌های كوتاه نویسندگان امروز ما به لحاظ تكنیكی مساله دارد، یا دست‌كم باید گفت این پایان‌بندی‌ها می‌توانند بهتر (به معنای دلالت‌مندتر و معناآفرین‌تر) باشند. اما به همان میزان نحوه شروع شدن این رمان‌ها و داستان‌ها می‌تواند با پیروی از شیوه برائت استهلال به مراتب القاكننده‌تر و ساختارسازتر باشد. یكی از دلایل وجود این مشكل، ناآشنایی با نظریه‌های جدید در حوزه ادبیات است كه البته ماهیتی بسیار میان‌رشته‌یی پیدا كرده‌اند و صرفا به ادبیات مربوط نمی‌شوند، بلكه از علوم انسانی برآمده‌اند. نویسنده خلاق كسی است كه علاوه بر استعداد و درك شهودی، وقوفی خودآگاهانه در زمینه ادبیات هم دارد. در دوره و زمانه ما، برخورداری از این وقوف یعنی تلاش برای آشنایی با نظریه‌هایی كه با رویكردی میان‌رشته‌یی تعریف جدیدی از ماهیت و كاركرد ادبیات به دست می‌دهند. حل مشكل پایان‌بندی یا آغاز در ادبیات داستانی می‌طلبد كه نویسنده خودآگاهِ زمانه ما زحمت آشنایی با این نظریه‌ها را به خود بدهد.

 

 در ضمیمه كتاب‌تان، درباره گشودن «سه قطره خون» هدایت هم به عنوان یك داستان كوتاه تحلیلی نوشته‌اید. چرا این اثر انتخاب شد؟

هدف من این بود كه نشان دهم روش پیشنهادشده در این كتاب، به كار نقد روایت‌های داستانی می‌آید و لذا هم رمان را می‌توان با آن روش نقد كرد و هم داستان كوتاه را. از آنجا كه تمركز كتاب «گشودن رمان»، همان طور كه از عنوانش برمی‌آید، بر رمان است، تصمیم گرفتم یك داستان كوتاه را در ضمیمه كتابم با همان روش نقد كنم تا كاربردپذیری وسیع‌تر این شیوه از نقد را در حاشیه نشان دهم. (همچنین در سومین ضمیمه كتاب فیلم معروف «هامون» از داریوش مهرجویی را هم بر اساس سكانس اولش نقد كردم تا همین موضوع را در خصوص فیلم به منزله روایتی تصویری‌- ‌شنیداری ثابت كنم.) با توجه به اینكه داستان «سه قطره خون» را اكثر مخاطبان مفروض من خوانده‌اند و می‌شناسند، آن را به عنوان متن نمونه برای نقد انتخاب كردم. بعید می‌دانم كسی در خصوص جایگاه رفیع این داستان در پیكره ادبیات پسامشروطه ایران تردید روا كند. حتی گزافه نیست كه بگویم «سه قطره خون» مثال‌زدنی‌ترین شاهكار داستان كوتاه به زبان فارسی است. نقد این داستان بر اساس شیوه شروع شدن پاراگراف اول آن می‌تواند برای منتقدان و پژوهشگران حوزه داستان كوتاه در ادبیات ما الگویی از تحقیقات ادبی بیشتر در زمینه این ژانر باشد.

 

  قصد دارید این نوع تحلیل را درباره داستان كوتاه هم به انجام برسانید؟

بله، بخشی از كار را هم انجام داده‌ام تا كتاب جداگانه‌یی در این زمینه منتشر كنم، چون داستان كوتاه طرفداران خاص خودش را دارد و یكی از پویاترین حوزه‌های ادبیات معاصر ما است.

 

 كتاب شما موفق شد جایزه جلال آل احمد را به خودش اختصاص بدهد. كسب این جایزه چه دستاوردی برای كارنامه ادبی شما دارد؟

به گمانم هر كسی از برگزیده شدن كتابش در چنین جایزه‌یی خوشحال می‌شود، اما من در درجه اول به علت توجه جامعه ادبی و پژوهشگران و منتقدان جوان به این كتاب خوشحالم. موقعی كه «گشودن رمان» را می‌نوشتم به این موضوع فكر می‌كردم كه این كتاب صرفا معرفی شیوه‌یی از نقد نیست، بلكه به كار رمان‌نویسان ما هم می‌آید. بحث اصلی من در كتابم این است كه رمان‌نویس صناعت‌شناس باید صحنه اول رمانش را به گیراترین شكل ممكن بنویسد، به نحوی كه خواننده پس از خواندن چند صفحه اول نتواند آن را زمین بگذارد. به عبارتی، صحنه آغازین باید بتواند خواننده را به داخل جهان خیالی داستان بكشاند و او را با شخصیت‌ها و سرنوشتی كه آنها در سیر وقایع پیدا می‌كنند همراه سازد. خوشحالم كه انتشار این كتاب باعث تماس‌های فراوان نویسندگان جوان‌تر با من شد. آنها در ایمیل‌ها و مكالمات تلفنی‌شان تاكید می‌كردند كه از این بحث، رهنمودی عملی برای رمان‌نویسی استخراج كرده‌اند. این برای من خیلی اهمیت دارد، چون به این معناست كه در آینده نزدیك باید شاهد انتشار رمان‌های تكنیكی‌تر و تامل‌انگیزتر باشیم كه با وقوف به اهمیت طراحی و معماری صحنه اول نوشته شده‌اند. این یعنی پیشرفت عملی و واقعی در كار داستان‌نویسی. كمك به انتشار چنین رمان‌هایی بخشی از دستاوردی است كه این كتاب برای كارنامه من می‌تواند داشته باشد. در عرصه نقد هم اگر منتقدان جوان‌تر ما، به ویژه آن كسانی كه در مطبوعات قلم می‌زنند، از این شیوه برای نقدنویسی استفاده كنند، آنگاه یقینا كارنامه من پربارتر می‌شود. خیلی خوشحال شدم كه یكی از نقدهایی را كه با اتخاذ رویكرد پیشنهادی من نوشته شده، هفته گذشته در روزنامه «شرق» خواندم. خانم مرضیه صادقی نقدی بر رمان «دود» نوشته حسین سناپور نوشته بودند با عنوان «دود همه‌جا را گرفته» كه با این جمله شروع می‌شود: «به طور معمول اول هر رمان كلیدی است برای ورود به آنچه قرار است گفته شود. » ایشان سپس صحنه اول رمان آقای سناپور را به شیوه‌یی كه من در كتاب «گشودن رمان» برای نقد ١٠ رمان برجسته ایرانی استفاده كرده‌ام، به دقت و موشكافانه تحلیل و ربط آن به بقیه وقایع پیرنگ را تبیین كرده‌اند. حاصل كار ایشان قرائتی مجاب‌كننده و نظام‌مند از این رمان است. دستاورد واقعی من در كارنامه‌ام، نوشته شدن همین مقالات جدی به قلم نسل نوین منتقدان ادبی ما است.

 

 دغدغه اصلی این روزهای‌تان در حوزه ادبیات چیست و چه تالیف یا ترجمه‌هایی در دست نوشتن یا انتشار دارید؟

چند هفته پیش انتشارات نیلوفر ویراست جدید كتاب «مدرنیسم و پسامدرنیسم» در ایران را از من منتشر كرد. در حال حاضر، مشغول آماده كردن چاپ چهارم كتاب «روانكاوی فرهنگ عامه» هستم و ویراست تجدیدنظرشده و جدید كتاب «قرائتی نقادانه از آگهی‌های تجاری در تلویزیون ایران» را هم به زودی تحویل ناشر خواهم داد. تلاش برای آماده كردن این كتاب‌ها به اندازه كافی دغدغه اصلی من را نشان می‌دهند: مثل همیشه می‌كوشم تا نقد ادبی را به وسیله‌یی برای فهم متن بزرگ‌تری به نام زندگی تبدیل كنم. نقد ادبی فقط برای كاوش معنای متون ادبی و هنری نیست، بلكه راهی برای فهم جامعه و فرهنگ است.

منبع: دبا

نظرات مخاطبان 0 1

  • ۱۳۹۳-۰۹-۱۵ ۱۹:۳۶ 3 3

    هر كسی حق دارد با هر میزان از دانش رمان بخواند ؟
    این پرسش را در آخر چه کسی باید تایید کرده باشد .
    پاسخ این پرسش را یک برد ه (استاد دانشگاه در ایران) از ارباب خود(استاد دانشگاه در آمریکا و انگلیس) میپرسد و سپس با جامعه بردگان در میان میگذرد .
                                

نظر شما