شناسهٔ خبر: 26918 - سرویس کتاب و نشر
نسخه قابل چاپ

گزارشی از نشست نقد و بررسی کتاب «درباره‌ی نقد»؛

بازگشت به نقد سنتی

کارول نجومیان: کارول می‌گوید پایه و اساس نقد بر سرشت ارزیابی شکل می‌گیرد و نقد همیشه باید سره را از ناسره تشخیص دهد. و برای اثبات این مسأله، به مجموعه‌ای از استدلال‌ها دست می‌زند./ صالح طباطبایی: کارول یک فیلسوف تحلیلی است و به روش فیلسوفان تحلیلی به مسأله‌ی نقد نظر کرده و در واقع فلسفه‌ی نقد را مرور کرده است.

فرهنگ امروز/زهرا نبوی: انتشار کتاب «درباره‌ی نقد: گذری بر فلسفه‌ی نقد» نوئل کارول در آمریکا عکس‌العمل‌های زیادی در پی داشت و دلیل آن بازگشت به نوعی نقد سنتی بود که بیش از پنجاه سال از آن می‌گذرد. کارول که از پیشگامان هنر معاصر است، در کنار نظریه‌پردازان دیگری چون دیوید بوردول[1]، گرگوری کوری[2]، توربن گرودال[3]، ادوارد برانیگان[4]، موری اسمیت[5] و کریستین تامسون[6] در زمره‌ی‌ نظریه‌پردازان نظریه‌ی‌ شناختی محسوب می‌شود. بیشتر شهرت او به دلیل تألیفات بسیار مهمش در فلسفه‌ی نقد، فلسفه‌ی هنر، فلسفه‌ی تاریخ و نظریه‌ی رسانه است.
کتاب درباره‌ی نقد را صالح طباطبایی به فارسی ترجمه و شهریور امسال نشر نی آن را منتشر کرده است. و شهر کتاب مرکزی یکی از جلسات خود را به نقد و بررسی این کتاب اختصاص داده بود که با حضور صالح طباطبایی، امیرعلی نجومیان و مریم حسینی برگزار شد. آنچه می‌خوانید خلاصه‌ای است از سخنان صالح طباطبایی و امیرعلی نجومیان در این جلسه.

 

صالح طباطبایی: کارول به نیت‌خوانی‌گرایی بازگشته است

این کتاب درباره‌ی نقد نیست، درباره‌ی نقدِ نقد است یا آن چیزی که به آن «فلسفه‌ی نقد» می‌گویند و با بسیاری از کتاب‌هایی که طی این 30 سال درباره‌ی نقد در ایران منتشر شده است، متفاوت است. چون درباره‌ی یک مکتب و رویکرد خاص در نقد هنری سخن نمی‌گوید. کارول یک فیلسوف تحلیلی است و به روش فیلسوفان تحلیلی به مسأله‌ی نقد نظر کرده و در واقع فلسفه‌ی نقد را مرور کرده است.
موضوع این کتاب بسیار مهم است. در آمریکا از حدود پنج دهه‌ی گذشته، گرایشی در میان منتقدان هنر یا نظریه‌پردازانِ پسِ نقد پا گرفت که بر اساس آن کار منتقد ارزیابی به معنای حکم دادن در مورد خوبی یا بدی یک اثر نیست. این گروه استدلال به ظاهر ساده‌ و روشنی هم داشتند که ارزیابی امری سلیقه‌ای است. و بر اساس ضرب‌المثل انگلیسی «سلیقه دلیل نمی‌خواهد»، لازم نیست برای امری که می‌پسندیم دلیلی اقامه کنیم و این دلیل هم مفاهمه‌پذیر نیست. چرا که پایه‌ی ابژکتیو نقد ارزیابانه از لحاظ شناخت‌شناسی و معرفت‌شناسی متزلزل است. این گرایش در مغرب‌زمین گسترش پیدا کرد. به گونه‌ای که چندین سال پیش نظرسنجی‌ای در ایالات متحده آمریکا در میان منتقدان فعال در زمینه‌ی نقد انجام گرفت که بیش از هفتاد درصد آن‌ها اعلام کردند کم‌اهمیت‌ترین جنبه‌ی کار ما ارزیابی است. می‌توان گفت نوئل کارول پس از پنجاه سال استیلای کم‌و بیش مطلق این گرایش، برخواسته و از نقد ارزیابانه دفاع کرده است. نوئل کارول در واقع به مفهوم سنتی نقد بازگشته است. اما کار بسیار دشواری در پیش دارد. تمام این کتاب در پی برآوردن این مقصود است که نقد ارزیابانه چگونه می‌تواند واقع‌بینانه و واقع‌نگر یا به تعبیری مفاهمه‌پذیر باشد. و به نظر من نویسنده تا حد زیادی در این کار موفق بوده است. به همین دلیل کتاب مهمی است و واکنش‌های زیادی به آن شده است.

موضوع کتاب کارول نقد هنر است نه نقد ادبی. البته نوئل کارول از کسانی است که معتقدند ادبیات یکی از شاخه‌های هنر است. و این را در تمام آثارش به رسمیت شناخته است. در کتاب «درآمدی بر فلسفه‌‌ هنر» هم، در حالی که در مورد فلسفه‌ی هنر سخن می‌گوید، به فلسفه‌ی ادبیات هم پرداخته است. بنابراین این کتاب شامل تمام شقوق هنر است و ویژگی‌اش این است. نوئل کارول دکترای مطالعات سینمایی هم دارد و سینماپژوه است. به همین دلیل مثال‌های گوناگون و زیادی می‌زند از انواع هنرها ـ سینما، ادبیات، اپرا و موسیقی. و از این لحاظ نیز کتاب در خور اهمیت است. 

استدلال کارول در این کتاب آن است که ما باید مبانی نظری را برای نقد ارزیابانه هموار کنیم تا واقع‌نگر باشیم. بدین منظور او بر اساس مغالعه‌ی معروف «قصد» پیش می‌رود. این مغالطه سه شاخه‌ی اصلی دارد. بر اساس این مغالطه برای ارزیابی خوب یا بد بودن نقد، باید به غرض و هدف پدیدآورنده پی برد. اگر آفریننده به هدف خود رسیده باشد، آن اثر موفق است. اما مغالطه‌ی قصد راه ما را سد می‌کند. قصد هنرمند در ذهن او است و چگونه می‌توان به قصد هنرمندی که صدها سال پیش اثری را پدید آورده پی برد در حالیکه به قصد هنرمندان معاصر هم نمی‌توان پی برد. نمونه‌ی روشن آن «پرتغال کوکی» آنتونی بُرجس[7] است که وقتی از او می‌پرسند آیا می‌خواستید در این فیلم تفلسف کنید، می‌گوید خیر، من در شرایطی بودم که به پول نیاز داشتم، این کتاب را هم در عرض چهار هفته نوشتم و هیچ قصدی هم نداشتم در مورد فلسفه‌ی خشونت چیزی بنویسم.

گرایش ضد نیت‌خوانی یا ضد نیت‌خوان‌گرایی بسیار رونق پیدا کرده است. بسیاری از منتقدان طرفدار این گرایش‌اند. و نوئل کارول به نوعی بازگشت به نیت‌خوانی‌گرایی کرده است.

در این کتاب مباحث، فروعات و شقوق زیاد است و کارول به شیوه‌ مباحث طلاب، سخنی می‌گوید سپس به آن شبهه وارد می‌‌کند، نقد می‌کند و پاسخ می‌دهد و به آن پاسخ، شبهه وارد می‌کند ـ تودرتو. تمام احتمالاتی که ممکن است به ذهن خواننده خطور کند آن‌ها را یکایک بررسی می‌کند و پاسخ می‌دهد.

کارول در واقع به نوعی نیت‌‌خوانی‌گرایی ژانری معتقد است. می‌گوید بر اساس ژانر، سبک، مکتب و جنبش هنری‌ یک اثر، می‌توان به قصد مؤلف آن پی برد. جنبش‌های هنری و مکاتب، مشخصه‌هایی دارند که بر اساس آن‌ها می‌توان یک اثر را به یک مکتب، سبک و جنبش هنری منسوب کرد، حتی اگر مؤلف آن زنده نباشد. ممکن است یک اثر در چند ژانر و مکتب قرار گیرد. او در خصوص چگونگی این امر می‌گوید ژانرها هدف و غایتی دارند. اگر اثبات کردیم یک اثر به طور انکارناپذیری به ژانر وحشت تعلق دارد و تمام ویژگی‌های ژانر وحشت را داشته باشد، حتا اگر آفریننده‌اش منکر آن شود، می‌توانیم آن اثر را به ژانر وحشت منسوب کنیم. و چون ژانر وحشت اهداف و غایات مشخصی دارد، اگر آن غایات برآورده شده باشد، می‌توانیم بگوییم اثری موفق است و اگر برآورده  نشده باشد، می‌توانیم بگوییم آن اثر موفق نیست. این استدلال به نظر ساده می‌رسد و پیچیدگی بسیاری دارد. و البته کارول با ظرافت و زبان رنگارنگ خودش این را گشوده است. اما روشی که کارول در این کتاب برگزیده، برای ما رویکرد جدیدی را نسبت به هنر نشان می‌دهد و کاربست جدیدی را در نقد هنری تعریف می‌کند. می‌توانم بگویم این نظریه دستاوردهای عملی‌ زیادی دارد و دیدگاه ما را به نقد بسیار تغییر می‌دهد.

 

امیرعلی نجومیان: کتابی بی‌همتا اما نه بی‌نقص

این کتاب معرفی رویکرد خاص یا مجموعه‌‌ای از رویکردها نیست، کتابی است که راجع به نفس نقد و تعریف نقد سخن می‌گوید. در واقع برای ما یک‌سری مقدماتی را مطرح می‌کند که انگار آثار دیگر آن‌ها را بدیهی یا پیش‌فرض گرفته بودند. به تعبیری وقتی ما در مورد رویکردها و نظریه‌های نقد سخن می‌گوییم، انگار می‌دانیم نقد چیست، تعریف آن را می‌دانیم، حالا می‌خواهیم بگوییم به طور مثال نقد روان‌کاوانه با نقد جامعه‌شناختی چه فرقی دارد. اینجا این کتاب کمی عقب‌تر می‌آید و به مسأله نگاه می‌کند.

این کتاب در واقع از مباحث فلسفه‌ی مضاف است و کارول می‌خواهد به زبان بسیار ساده مفاهیم حوزه‌ی بشری را از یک پایه شروع کند و دوباره بازتعریف کند. او بیشتر فیلسوف هنر است و در این کتاب با نگاه فلسفی به مسأله‌ی نقد نگریسته است.

متن کتاب با آنکه قرار است به زبان ساده باشد، همان‌طور که ویراستار متن در مقدمه به آن اشاره کرده، اما آنقدرها هم ساده نیست. کارول بعضی جاها آن‌قدر جملات عجیب و غریبی دارد که نمی‌توان آن را فهمید. جمله‌ای را در کتاب آقای طباطبایی خواندم که متوجه آن نشدم و فکر کردم شاید ایشان خوب ترجمه نکرده‌اند، اما وقتی سراغ متن انگلیسی آن رفتم باز هم آن را متوجه نشدم. کتابی که آقای طباطبایی ترجمه کرده‌اند، بسیار سخت بوده است. ولی با دقت ترجمه شده است. چون من متن را با انگلیسی مطابقت دادم.

نقد دیگری که به نظر من به کارول وارد است آن است که او بارها و بارها در کتاب تکرار می‌کند نقد ارزیابی است. این مسأله ناخودآگاه این را به ذهن متبادر می‌کند که تکرار این عبارت از سوی نویسنده شاید به این دلیل است که خود او به آن مطمئن نیست.
اما برویم سراغ حرف اصلی؛ کارول می‌گوید پایه و اساس نقد بر سرشت ارزیابی شکل می‌گیرد و نقد همیشه باید سره را از ناسره تشخیص دهد. و برای اثبات این مسأله، به مجموعه‌ای از استدلال‌ها دست می‌زند. پیش از آنکه به آن استدلال‌ها بپردازم، واقعیت آن است که ما منتقدان در بسیاری موارد ارزیابی می‌کنیم و در آن شکی نیست. ارزیابی بخشی از کارمان است. بالاخره گزینش خودش یک‌جور ارزیابی است. یک منتقد وقتی اثری را انتخاب می‌کند، خودش نوعی ارزیابی است. یعنی برای آن اثر نوعی تشخص یا ارزش قائل شده است که بر اساس آن می‌خواهد وارد این حوزه شود. من این را قبول دارم. اما مشکلی که ایجاد می‌شود آن است که وقتی صحبت از ارزیابی می‌شود، پشت این واژه، واژه‌ی ارزش مطرح می‌شود. ما می‌خواهیم بگوییم ارزیابیْ پیدا کردن نوعی ارزش درون اثر است. اینجا است که به نظر من کارول نمی‌تواند حرف خود را تمام و کمال ثابت کند. چون وقتی صحبت از ارزش می‌شود او از ارزش درونی اثر یا به قول خودش ارزش دستاوردی سخن می‌گوید و بسیار روی این موضوع تکیه دارد، در حالیکه این را مقابل ارزشی به نام ارزش دریافتی قرار می‌دهد. او می‌گوید منتقدانی که در این هفتاد هشتاد سال اخیر تلاش کردند بگویند هنگام ورود به حوزه‌ی ادبیات یا هنر دریافت مخاطب است که آن اثر را می‌سازد، در اشتباه بوده‌اند. کارول با این دیدگاه وارد بحث می‌شود و می‌گوید ارزش‌های نهفته‌ای در متن هست که منتقد باید آن‌ها را کشف کند. اما اگر با بحث دریافت وارد حوزه‌ی استدلال او شویم می‌بینیم فقط با ارزش درونی نمی‌توانیم به اثر بپردازیم. نکته‌ی دوم آنکه آیا این ارزش درونی هیچ ارتباطی با شرایط اجتماعی و فرهنگی ندارد؟ آیا ارزش‌ها مفاهیمی ابدی و بدون تغییرند؟ مثلاً خیال‌انگیزی در تمام دوره‌ها ارزش محسوب می‌شود؟ در دوره‌ای که مردم به نان شب محتاج‌اند نمی‌خواهیم خیال‌انگیز باشیم اصلاً. اصلاً چرا ادبیات در آن دوره باید خیال‌انگیز باشد؟ ارزش می‌تواند در شرایط اجتماعی و فرهنگی تغییر کند. اینجا است که مسأله‌ی فرهنگ که خود کارول هم در پایان مجبور می‌شود به آن بازگردد، مورد سؤال قرار می‌گیرد.

نکته‌ی بعدی که کارول مطرح می‌کند، نیت‌خوانی است. او سه دلیل ضد نیت می‌آورد و بعد به آن‌ها پاسخ می‌دهد. نقدی که بر او وارد است آن است که این سه دلیل جزءِ ادله‌ی اصلی ضد نیت‌گرایی نیست. من سه دلیل دیگر می‌آورم؛ چگونه می‌شود با این سه لیل با نیت‌گرایی وارد نقد شد؟ یک؛ امروز وقتی می‌گویند نیت‌‌گرایی امری غیرممکن است و از طریق آن نمی‌شود به یک ارزش هنری رسید، اولین دلیلی که مطرح می‌کنند، مسأله‌ی زبان است، همان‌طور که خود کارول با عنوان دلیل دسترس‌ناپذیر از آن نام می‌برد. امروز صحبت از آن است که زبان به نیت هنرمند خیانت می‌کند. یعنی زبان سخن می‌گوید ولی هنرمند خودش نمی‌تواند کنترل یا احاطه‌‌ای بر زبان یا نظام بازنمایی که در حال انجام آن است داشته باشد. این در همه‌ی حوزه‌ها هست. این مسأله‌ای است که بسیاری راجع به آن سخن گفته‌اند. به هرحال زبان یا بازنمایی مشکل ایجاد می‌کند. نکته‌ی بعدی آنکه زبان هم یک مفهوم یک‌دست نیست. زبان خودش بینامتن است و درگیر مجموعه‌ای از زبان‌های تودرتو است. کارول برای رسیدن به نیت باید از زبان و بازنمایی آغاز کند. نکته‌ی بعدی که امروز مطرح می‌شود آن است که اصلاً نیت هنرمند فقط یک نیت خودآگاه می‌تواند باشد. ولی آیا هنرمند می‌تواند از نیت ناخودآگاهش سخن بگوید؟ آیا هنرمند به کمال، بر ناخودآگاهش احاطه دارد؟ می‌دانیم در طول تاریخ خلق اثر هنری به دلیل مجموعه‌ای از امیال و سائق‌های روان‌شناختی است که مسأله‌ی دوم است. هیچ‌کدام از این موارد تا اینجا نیت به مفهوم نیت آگاهانه نیست. روی این «آگاهانه» هم بسیار تأکید دارد. سومین دلیل آن است که حتا اگر بگوییم هنرمند نیتی دارد واقعیت آن است که هیچ هنرمندی یک نیت ندارد. یعنی ما با یک هویت چندگانه مواجه‌ایم که شما در آنِ واحد می‌توانید حتی در خودآگاه خودتان چندین نیت را با هم پیش ببرید. مسئله‌ای که اینجا مطرح می‌شود آن است که ما با کدام‌یک از این‌ها طرفیم؟ کارول استاد سینما است، این مسأله در سینما بسیار پیچیده می‌شود. فیلم را چه کسی می‌آفریند؟ کارگردان؟ بازیگر؟ تدوین‌گر؟ فیلم‌نامه‌نویس؟ ما با مجموعه‌ای روبه‌رو هستیم. بحث عاملیت هنرمند و نیت‌گرایی او بحث دقیقی نیست. و هنگامی هم که از ژانر سخن می‌گوید، رابطه‌ی آن را با نیت نمی‌فهمیم. به نظر من رابطه‌ی ژانری بیشتر یک تحلیل ساخت‌گرا است که ما اثر را درون یک منطق ساختی یا روایتی یا ساختاری بشناسیم و بعد اثری را به آن ملحق کنیم. چیزی که ژنت[8] از آن با عنوان «بیش‌متنیت» یاد می‌کند.

با وجود این نقدها، کتاب کتاب بسیار مهمی است. شاید تا به حال کسی به خودش این زحمت را نداده است که اول بگوید کنش نقد، چگونه کنشی است. اینجا است که در فصل «اجزای نقد» او به کنش‌های دیگری در حوزه‌ی نقد اشاره می‌کند. به عبارت دیگر حرف کارول آن است که یک نقد همیشه یکی از این‌ اجزا است در کنار ارزیابی. اینجا باز چند سؤال برای من طرح می‌شود. در این دسته‌بندی، از چهار مورد (توصیف و تفسیر، تبیین و تحلیل، دسته‌بندی و بررسی‌ زمینه‌های پیدایش) دو مورد (دسته‌بندی و بررسی‌ زمینه‌های پیدایش) برایم معنی پیدا نمی‌کند. به نظر من این دو مورد را در مقوله‌های کنش نقد نمی‌شود گذاشت، این‌ها را در مقوله‌های هدف نقد می‌توان قرار داد. ما وقتی از نقد سخن می‌گوییم سه نکته‌ی تعریف نقد، هدف نقد و روش نقد را باید در نظر بگیریم. این‌ها با یکدیگر متفاوت است. یک زمان می‌خواهید بگویید نقد چگونه کنشی است، از توصیف می‌گویید، تفسیر و ارزیابی از کنش‌های مهم نقد است. این‌ها تعاریف نقد است. اما یک زمانی می‌گویید برای این کار از چه روشی استفاده می‌کنم. مثلاً برای توصیف از بررسی زمینه‌های پیدایش استفاده می‌کنیم. من بررسی زمینه‌های پیدایش را نوعی دسته‌بندی روشی می‌دانم که با آنتولوژی که ما در مورد آن صبحت می‌کنیم دو مبحث جداگانه است. تقسیم‌بندی من کمی متفاوت است. تقسیم‌بندی من توصیف، تفسیر، تبیین و تحلیل است و در کنار آن سه تعریف دیگراضافه می‌کنم؛ یکی اکتشاف است: به نظر من کشف یا اکتشاف در هیچ‌کدام از چهار مورد دیگر به معنای واقعی‌اش نیست. چون عمل تفسیر گاهی می‌تواند اکتشاف باشد، ولی گاهی هم می‌تواند نباشد. من اکتشاف را جدا می‌کنم و به جای آن گفت‌وگومندی یا گفت‌وگویی را اضافه می‌کنم. همان نکته‌ای که آقای طباطبایی به خوبی به آن اشاره کردند: مفاهمه‌پذیری. کار بسیاری از منتقدان امروز گفت‌وگو با متن است. یک نگاه دیالوژیک است و در این رفت‌وبرگشت گفت‌وگویی می‌خواهند نقد کنند. در نهایت تعریف سومی که به تعاریف نوئل کارول اضافه می‌کنم، «تعریف تعارضی» است. یعنی منتقد می‌تواند نقش تعارضی نسبت به متن داشته باشد. با متن آن در تعارض باشد که این‌ها بسیاری از نقدها مثل نقدهای مکتب فرانکفورت، نقدهای دیکانستراکتیو و غیره در این حوزه قرار می‌گیرند.

نکته‌ی بعدی آن است که برخی از این کنش‌های نقد که کارول می‌گوید لزوماً باید در کنار ارزیابی باشند، اِشکال دیگری هم پیش می‌آورد، اینکه برخی از این‌ها واقعاً نمی‌توانند با ارزیابی همراه باشند. به اعتقاد من نقد توصیفی اصلاً از جایی در حوزه‌ی نقد ادبی پدید آمد که دقیقاً با کنار گذاشتن ارزیابی، توصیف آمد. اینکه حالا شما توصیف و ارزیابی را کنار هم می‌گذارید دوباره در این مبحث، برای من قابل درک نیست. به تعبیری این‌گونه می‌توانیم بگوییم که کارول می‌خواهد نوعی از نقد نوی آمریکایی را به اضافه‌ی برخی از آن دیدگاه‌های نقد فرمالیستی دوباره زنده کند. و از آن با عنوان نقد ابژکتیو یاد می‌کند و اینجاست که بسیار واضح است در واقع به آن دیدگاه تعلق دارد. از این زاویه به نظر من قابل طرح و بحث است.

بحث دیگر، بحث «متعلَق نقد» است که آقای طباطبایی ترجمه کرده‌اند، یعنی آنچه نقد بر او وارد می‌شود. آنچه کارول اینجا مطرح می‌کند آن است که اصلاً چه چیزی واجد شایستگی نقد است. به نظر من اینجا یک مسئله‌ی پیچیده پیش می‌آید؛ به نظر می‌آید برای کارول این سؤال مطرح است که این شایستگی را چه ‌کسی باید تعیین کند؟ هنرمند یا مخاطب؟ و آیا این شایستگی درون متن است؟ کارول خیلی ساده و راحت باز از هنرمند یاد می‌کند. همان‌جا که بحث نیت را می‌گوید، می‌گوید اینجا هنرمند باید بگوید چه چیزی شایسته است. این حرف خیلی عجیب است. ممکن است یک هنرمند شایستگی‌های اثرش را درک نکرده باشد یا اصلاً خودش را به نفهمی بزند. بگوید منظورم این‌ها نبود. اینجا تکلیف چه خواهد بود؟ به نظر من اینجا هم کارول دچار یک تناقض می‌شود.

در نهایت بحثم را با این سخن تمام می‌کنم کتابی که ما پیش رو داریم، کتاب بسیار مهمی است چون در دنیا همتا ندارد. ولی به این مقوله بسیار کم پرداخته شده است. اگر در این زمینه صدها جلد کتاب دیگر نوشته می‌شد و افراد دیگر ابراز نظر می‌کردند، حتماً این مقوله بهتر شناخته می‌شد.

آنچه کارول مطرح کرده است، بسیار مهم است و معتقدم علاوه بر آنچه او گفته است باید به سه نکته در فلسفه‌‌ی نقد دقت کرد؛ اولین نکته، رابطه‌ی نقد با اخلاق و فرهنگ است. یعنی ما همیشه باید نقد را در زمینه‌‌های فرهنگی و اخلاقی بشناسیم. مثلاً نگرانی من آن است چگونه نقد ادبی در تعاملات اخلاقی ما در ایران مورد سوء‌استفاده و بدفهمی قرار می‌گیرد و این مبحثی است که کارول به آن نپرداخته است. دومین نکته آن است که نقد حتماً باید با مباحث نظری هم ارتباط برقرار کند، اما در کتاب از مباحث نظری هیچ اسمی برده نشده است. و در نهایت نقد ادبی باید درون گفتمان‌های اجتماعی تعریف و بازتعریف شود و هیچ‌کس به نظر من نباید ادعا کند نقد ادبی دارای یک تعریف است. نقد ادبی در حوزه‌های گفتمانی متفاوت تعاریف متفاوت دارد.

 

پی‌نوشت‌ها:

[1] David Bordwell

[2] Gregory Currie

[3] Torben Grodal

[4] Edward Branigan

[5] Murray Smith

[6] Kristin Thompson

[7] Anthony Burgess

[8] Gérard Genette

نظر شما