شناسهٔ خبر: 27254 - سرویس اندیشه
نسخه قابل چاپ

گفتاری از فریدالعطاس دربارۀ سلفی‎گری و فرقه‎گرایی در جهان اسلام؛

در بارۀ ستیز سلفی‌گری با تشیع

فرید العطاس درباره‌ی وضعیت موجود و اختلافاتی که در حال حاضر نتیجه‎ی آن سلفی‎گری در جهان اهل‌تسنن است و به‌ویژه در آسیای جنوب‎ شرقی که من مشخصاً درباره‌ی مالزی و اندونزی صحبت می‎کنم، رسانه‎های جمعی در این چند سال اخیر به گونه‎ای در حال دامن زدن به این موج ضدتشیع هستند و اخبار ضدتشیع را تشدید می‎کنند تا جایی که حتی در بین برخی سیاسیون نیز رخنه کرده است...

 

فرهنگ امروز/فاطمه امیراحمدی: فرید العطاس در سفر به ایران که به دعوت دانشگاه خوارزمی آمده بودند با دعوت انجمن جامعهشناسی ایران و انجمن ایرانی مطالعات فرهنگی و ارتباطات درباره‌ی «سلفی‎گری در جهان اسلام» به ایراد سخنان خود پرداخت. وی به دلیل حضور فعالی که در فضای جهان اسلام دارد و نیز نشست‎های مختلفی که در کشورهای گوناگون جهان اسلام داشته است، همچنین به دلیل تمرکزی که بیشتر در حوزه‎ی مالایایی جهان اسلام در مالزی و سنگاپور دارند، در این نشست به این موضوع یعنی افراطی‎گری و فرقه‎گرایی که امروز جهان اسلام و به تبع آن کل جهان به آن مبتلا است، نظرات خود را بیان کرد.

استاد دانشگاه ملی سنگاپور در حوزه‌ی جامعه‎شناسی و نظریه‎های اجتماعی و جامعه‎شناسی دین تخصص دارد و البته در حوزه‎ی جامعه‎شناسی سیاسی نیز کارهای بسیاری انجام داده است. یکی از کارهای العطاس که در این ۱۵ سال اخیر به طور مداوم انجام داده است تمرکز بر روی ابن‎خلدون و ابوریحان بیرونی بوده است و کتاب‎هایی در این‎ باره از وی به چاپ رسیده است. دو کتاب جدید وی در سال ۲۰۱۳ و ۲۰۱۴ که هنوز در ایران ترجمه نشده است کتابی درباره‌ی ابن‎خلدون، زندگی و تفکر او بود و کتاب دوم «Application Ibn Khaldun» است.

 

فرید العطاس: افراطی‎گری ناشی از عدم تعادل در باورهاست

در جامعه‎شناسی معنای دقیقی از افراطی‌‏گری نداریم، اما به‌عنوان یک مسلمان بدون اینکه بخواهیم این معنا را تعریف و تحلیل کنیم به گونه‎ای آن را می‎شناسیم؛ به طور مثال کسانی هستند که از Political Islam یا از fundamentalism  (بنیادگرایی) صحبت می‎کنند و سپس آن‎ها به فارسی اسلام سیاسی، بنیادگرایی و ... ترجمه می‎شود و آن را به نوعی به‌عنوان بروز و ظهور افراط‎گری می‎شناسند. برخی دیگر معتقدند که اسلام سیاسی چیزی به نام افراطی‎گرایی نیست یا مثلاً بنیادگرایی نمونه یا مثالی از افراطی‎گری نیست.

وقتی در قرآن هم نگاه می‎کنیم، وقتی از مسلمانی صحبت می‎شود، می‎گوید مسلمان کسی است که امت وسط باشد؛ یعنی یک ایده‎ای هست به‌عنوان ایده‎ی میزان که به اعتدال و وسط تعریف و تفسیر می‎شود، حفظ تعادل و توازون معنی همان امت وسط است. از نظر من کسی به سمت افراطی‎گری رفته است که نتواند این تعادل و توازون را بین افراط و تفریط رعایت کند.

درباره‌ی میزان و حد وسط چند مثال بیاورم؛ بحث ظاهر و باطن در نماز یکی از این مثال‎ها می‎تواند باشد، اگر شما نماز را تنها در ظواهر آن ببینید و انجام دهید (همان سجده و رکوع و ژست‎هایی که در نماز صورت می‎گیرد) بدون اینکه نیتی را داشته باشید یا بالعکس اگر تنها به باطن آن توجه کنید و به این کاری نداشته باشید که در چه حالتی باید نماز خوانده شود، هر دو شما را از اعتدال دور می‎کند و به سمت افراط و تفریط سوق می‎دهد.

 

وهابیت متمایل به سنت است یا مدرن؟

برخلاف آن چیزی که شما فکر می‎کنید که وهابیت بیشتر سنت‎گرا هستند دقیقاً برعکس، آن‎ها مدرن هستند، اما چه مدرنی؟ شما اگر نگاه کنید در مکه تمام معماری‌های سنتی را از بین بردند. باید توجه داشته باشیم که مدرن نیز خودش طیف‎های مختلفی دارد؛ مثلاً اگر شما اروپای غربی را نگاه کنید چیزی دارند به نام حفظ آثار باستانی ولی آن را رعایت نمی‎کنند. این مدرنیته‎ها از نوع بسیار خطرناک هستند.

حالا سؤال این است که چرا وهابیون آثار سنتی را نابود می‏‌کنند؟ بر اساس تفکر وهابیت که بر اساس تفکر الهیاتی آن‎ها است مقبره و آرامگاه‎ها باید از بین بروند؛ زیرا باعث شرک می‎شود و از نشانه‎های شرک است.

با اینکه این موضوع در تفکر وهابیت یک خاستگاه فقهی و الهیاتی دارد، ولی منجر به این می‎شود که به سمت افراطی‎گری کشیده شوند؛ یعنی به نوعی زمینه را برای یک نوع ظهور و بروز سرمایه‎داری بسیار لجام‌گسیخته آماده می‎کند و هر مکان سنتی را که نابود می‎کنند به جای آن هتل، مرکز فروش و ساختمان‎های مدرن می‎سازند.

 

دو مفهوم جهان‎شمول و انحصاری

مثال دیگرم به دو مفهوم (Concept) جهان‎شمول (Inclusive) و انحصاری (Exclusive) برمی‎گردد؛ مثلاً درباره‌ی جهان‎شمولی ممکن است گفته شود ما از نژادها و ادیان مختلفی هستیم، اما همه‎ی ما انسان هستیم. در مقابل آن انحصاری یا Exclusive قرار دارد. در طول تاریخ شیعه و سنی با تمام اختلافات فقهی، معرفتی و الهیاتی همیشه در جوار یکدیگر به‌صورت صلح‎آمیز زندگی کردند، ممکن است اختلافاتی هم بوده باشد، اما سیر اصلی این بوده که در کنار هم با مسالمت زندگی کرده‎اند.

مرزها و حدود Inclusive (جهان‎شمول) و Exclusive (انحصاری) بی‌نهایت نیست بلکه هر دین و آیینی برای خود یک سلسله بنیانهایی (fundamental) دارد؛ کسی که بعد از خاتمیت حضرت ختمی‌مرتبت ادعای نبوت جدیدی کند با آن اصول غیرقابل تغییر اسلام در تضاد است؛ به طور مثال بهاییت در ایران که یک شاخه‎ای از تشیع بود آرام‎آرام به سمتی رفت که ادعای دین جدیدی داشت و به طور طبیعی از دایره‌ی اسلام به خارج رانده شد. یا فرقه‌ی احمدیه (احمد قادیانی در شبه‌قاره هند بوده و ادعای پیامبری داشت و بیان می‎کرد که دین جدیدی نیاورده‎ام ولی الهاماتی به من می‎شود، پیروان او امروزه به قادیانی یا احمدیه معروف هستند) نیز همین مسیر را طی کرد و طرد شد.

 

چرا حالت مسالمت‎آمیز تشیع و تسنن از بین رفت؟

امروز این حالت مسالمت‎آمیز با تمام پستی و بلندی‎هایی که ممکن است در طول تاریخ بین اهل‌تشیع و اهل‌تسنن در جهان اسلام وجود داشته باشد در حال به‌‌هم‌خوردن است. چرا این اتفاق در حال رخ دادن است؟ به نظر می‎آید سلفی‎ها با اعلام کردن این موضع که شیعیان فاسق و کافر و خارج از دایره‌ی اسلام هستند، نه تنها وهابیون و سلفی‎ها در برابر تشیع قرار گرفته‎اند، بلکه کل جامعه‎ی اهل‌تسنن را تحت‎ تأثیر القائات خود قرار داده‎اند و این وضعیت امروز جهان اسلام نتیجه‎ی نشر سلفی‎گری در جهان اسلام و Salafization شدن اهل‌تسنن است. شما می‎دانید سلفی‎گرها درباره‌ی اهل‌تشیع چه می‎گویند؟ می‎گویند عبدالله‌بن‌سبا یک یهودی بوده است که مکتب شیعه را خلق کرده است، البته این یک داستان بوده است ولی علمای اهل‌تسنن و علمای گذشته‌ی تسنن این موضوع را خیلی جدی نگرفتند، ولی به نظر می‎آید وهابیون این موضوع را به طور جدی دنبال کردند و سعی در انتشار آن دارند. از چیزهایی که آن‎ها درباره‌ی تشیع رواج می‎دهند این است که قرآن آن‎ها با اهل‌تسنن تفاوت دارد، به جای مکه و حج به کربلا می‎روند. مسئله‎ی دیگری که روی آن انگشت گذاشته‎اند، دشنام دادن شیعیان به صحابه است. وهابیت ادعا می‏کند سبّ صحابه یکی از اصول اساسی و بنیادی شیعیان است. بنده معتقدم درست است که برخی از گروه‎های شیعه به دشنام در مورد صحابه می‎پردازند، اما علمای شیعه هیچ‎یک این را ترویج نمی‎کنند و آن را اصل نمی‎دانند.

مسئله‌ی دیگری که وهابیت در مورد تشیع ترویج می‎کند به سوءتفاهم درباره‌ی تقیه برمی‎گردد. مسئله‌ی مُهر شیعیان بحث دیگری است که وهابیت روی آن نیز انگشت گذاشته‎ و می‎گویند شیعیان به سنگ سجده می‎کنند.

درباره‌ی وضعیت موجود و اختلافاتی که در حال حاضر نتیجه‎ی آن سلفی‎گری در جهان اهل‌تسنن است و به‌ویژه در آسیای جنوب‎ شرقی که من مشخصاً درباره‌ی مالزی و اندونزی صحبت می‎کنم، رسانه‎های جمعی در این چند سال اخیر به گونه‎ای در حال دامن زدن به این موج ضدتشیع هستند و اخبار ضدتشیع را تشدید می‎کنند تا جایی که حتی در بین برخی سیاسیون نیز رخنه کرده است و علمای دین هم وارد شده‎اند و به آن میپردازند. این مسئله در این جوامع حتی به حمله‎ی فیزیکی علیه تشیع، مثل حمله کردن و دستگیر کردن و نیز بستن مکان‎های آنان انجامیده است. به نظر می‎رسد این مسائل آرام‎آرام در حال به‌هم‌زدن روند مسالمت‎آمیز بین مسلمین است؛ نمونه‎ی آن در پاکستان است که این برخوردها در این کشور تشدید شده است، در عراق، افغانستان و جاهای دیگر به گونه‎ای دامن اختلافات در حال داغ‎تر و گسترده‎تر شدن است.

چرا جهان اسلام با چنین پیشامدی روبه‎رو شده است؟ ریشه‎ی این امر طولانی است، اما به طور مختصر اگر بخواهم به آن پاسخ دهم، انقلاب ایران در درجه‎ی اول باعث ظهور تشیع انقلابی شد و این تشیع انقلابی در گفتمان افراد مانند دکتر شریعتی، شهید مطهری، شهید صدر و ... باعث شد که در جهان سنی یک سلسله اتفاقاتی رخ دهد و افراد از تسنن به تشیع گرایش پیدا کنند. در حال حاضر نیز ظهور نسل دوم شیعیان در جهان اهل‌تسنن باعث شده است که احساس خطر شود، به خصوص در بین وهابیت و همین موج نیز باعث شده است که یک سلسله سیاست‎هایی ضدشیعی به وجود آید.

مسئله‎ی دیگر در دهه‎ی اخیر، فروپاشی رژیم بعث در عراق است؛ شاید در عصر مدرن و دنیای معاصر نگاه کنیم هیچ دولت شیعی در جهان عرب نداشتیم؛ به طور مثال قدیمی‎ترین دولت شیعی مربوط به دولت فاطمیون در مصر بوده است. از زمانی که nation state (حکومت متشکل از یک قوم و ملت) به‌عنوان گفتمان غالب شکل گرفته است، در جهان عرب ما دولت شیعی نداشتیم. ظهور دولت شیعی -دوره‌ی نوری مالکی- باعث شده است که جهان عرب احساس خطر کنند. درست است که ایرانیان هیچ‎گاه سیاست‎های ضدسنی را تبلیغ و ترویج نمی‎کنند، ولی از طرفی این مسائل نیز وجود دارد که ایران به دنبال Shiitization of Sunniz است و این را دنبال می‎کند که اهل‌تسنن تغییر مذهب بدهند و به مذهب جعفری بگروند و این جزئی از سیاست‎های کلان ایران است.

شما حتماً برنامه‎های ماهواره‏ای را می‎بینید و می‎دانید که به همان اندازه که ایران شبکه‎های ضدسنی دارد از آن‌سو کانال‎های ضدشیعی نیز وجود دارد؛ به طور مثال در یکی از این برنامه‎های ماهواره‎ای وقتی یک اروپایی می‎خواست مسلمان شود، روحانی‌ای که قرار بود وی را به این دین مشرف کند او را ترغیب به خواندن شهادتین لا اله الا اللّه  و محمد رسول الله و سپس لعن فلان کرد. به نظر می‎رسد این در ذهن بیننده القا می‏‎کند که این نوع شهادتین جز اصول شیعیان باشد، همین مسائل این اتفاقات اخیر را تشدید می‎کند و به‌صورت کلان و فشرده بستری بوده است که این مسائل را به وجود آورده است.

 

نقش گفت‎وگوی شیعه و سنی

به نظر می‎آید حکومت‎ها نیز به دلایلی مثل مسئله‌ی قدرت، ژئوپلتیک و حساسیت‎هایی که هریک از بلوک‎های قدرت ایران، عربستان یا ترکیه دارند، سکوت اختیار کرده‎اند و مطامع خود را دنبال می‎کنند.

درباره‌ی خلفای راشدین امروز باور اهل‌تسنن بر این است که خلفا به ترتیب برتری آن‎ها ابوبکر، عمر، عثمان و علی هستند، اما در گذشته علمای اهل‌تسنن بر این باور نبودند که عثمان جز خلفای راشدین است و او را جز خلفای راشدین نمی‎دانستند. گروه دیگری وجود داشته‌اند که نه ابوبکر و عمر و عثمان، بلکه علی (علیه السلام) را شایسته‌ی خلافت می‌دانستند و این اعتقاد را کسانی داشته‌اند که مالکی بودند یا شافعی و غیره؛ به طور مثال حتی امام شافعی به‌قدری به اهل‌بیت علاقه‎مند بوده است که می‎گوید فکر می‎کنم شیعه هستم، ولی به‌صورت اینکه مانند شیعیان با مُهر نماز بخواند و شیعه‌ی اثنی‎عشری باشد، نبوده است. در ابتدای تاریخ اسلام گروهی وجود داشتند به نام تشیع حسن که در بعضی جاها آن‎ها نگاه‎های اهل‌بیت را می‎پذیرفتند، ولی در مسائل فقهی به فرقه‎ی دیگری از اسلام گرایش داشتند (تشیع حسن به معنای تشیع ناب بوده است و منظور امام حسن علیه‎السلام نیست).

شاید بشود گفت این نگاهی که در حال حاضر به خلفای راشدین است یک نگاه عوامانه به اسلام است؛ چراکه به‌عنوان مثال بعد از شهادت امام علی علیه‎السلام خلیفه‎ی دیگری بوده است قبل از آنکه معاویه خلافت را به دست گیرد. امام حسن علیه‎السلام جانشین بعد از حضرت علی بوده است که با وی بیعت هم شده بود، اما این نگاه عوام‎گرایانه به گونه‎ای بوده است که می‎خواسته قسمتی از اسلام را پاک کند؛ باید توجه داشته باشیم مفهوم خلفای راشدون مفهومی است که بعدها درست شده است.

پس از این مباحث می‎توان نتیجه گرفت که بعضی وقت‌ها چیزهایی که باعث جدا شدن مرزهای شیعه و سنی شده است و شکاف عمیقی را بین آن‎ها به وجود آورده است خیلی مسائل جدی نیست و راه‌هایی برای حل آن وجود دارد و ما به‌عنوان محقق و جامعه‎شناس باید سعی کنیم با بازیابی تاریخ به گونه‌ای این مرزها را حفظ کنیم و آن را به یکدیگر نزدیک‌تر کنیم.

 

بدیع‎الزمان اندیشمند ترک

سعید نورسی اندیشمند ترکیه‌ای که در سال ۱۹۶۰ فوت کرد متفکر بزرگی بود که به نوعی می‎توان او را با شهید مطهری در ایران مقایسه کرد. این مجاهد اهل‌سنت که عاشق اهل‌بیت بود ابداعات زیبایی در مورد روایات داشت؛ مثلاً درباره‌ی محب اهل‎بیت یا همان حدیث کسا -می‎دانید که اسامی اهل‎بیت در قرآن نیست ولی در احادیث مشخصاً از آن‎ها نام برده می‎شود-، او گفته است، آیا می‎دانید کاربرد نام بردن اهل‎بیت در حدیث کسا چیست؟ او ادامه می‎دهد که بعد از رحلت پیامبر خود پیامبر پیش‎بینی کرده بودند که بین علی و معاویه و دیگران اختلافاتی خواهد شد و این اختلافات منجر به مسائل دیگری خواهد شد، ولی با گفتن حدیث کسا و آیه‎ی تطهیر که اهل‌بیت از هر پلیدی به دور هستند دیگر محلی باقی نگذاشته بود که کسی بگوید اگر بین امام حسین و یزید اختلاف پیش آمده است هر دو درست می‎گویند. خداوند مشخصاً در قرآن و حدیث کسا گفته است اهل‎بیت همیشه بر راه راست هستند و این تعبیری است که یک عالم اهل‌تسنن در عصر معاصر از این حدیث و آیه‌ی قرآن ارائه می‎دهد.

وی نیز معتقد بود اگر انسان حب خداوند را داشته باشد و بخواهد به او برسد، اگر اهل‎بیت را فرضاً دوست داشته باشد، آن‎ها وسیله‎ای می‌شوند برای این رسیدن به معشوق؛ زیرا محبتشان به پیامبر زیاد می‎شود و کسانی که محبتشان به پیامبر زیاد شود به همان نسبت به خداوند نزدیک‎تر می‎شوند. وی بااینکه از اهل‌تسنن است، معتقد است که اولیای خداوند در جهان اسلام معمولاً از خاندان امام حسن یا امام حسین علیهم‎السلام بودند و آنان نیز بزرگان و مرشدان صوفیان بسیاری در جهان اسلام هستند.

ما با افراد متفکری چون نورسی می‎توانیم مسیری برای گفت‎وگوی بیشتر بین علمای شیعه و سنی پیدا کنیم.

البته واقعیتی وجود دارد که این دعوای امروز، دعوای شیعی و سنی نیست، بلکه دعوای سلفی‌گری بر ضد اهل‌تشیع است، ولی به گونه‎ای در حال وانمود شدن است که این دعوای دو گروه است؛ مثلاً خبرگزاریهای دنیا وقتی می‌خواهند گزارش دهند که داعش کیست، می‌گویند آن‌ها سنیانی هستند که بر ضد شیعیان مبارزه می‌کنند، درحالی‌که آن‌ها سنی اصیل نیستند بلکه گروهی سلفی هستند.

من در کشورم با دوستانم بسیار سعی می‎کنیم که این اختلاف و فاصله‎ی اهل‌سنت و تشیع را از بین ببریم و آن‎ها را به هم نزدیک کنیم، اما متأسفانه دولتمردان ما با اینکه راضی به این وضعیت پیش‌آمده نیستند، ‎نمی‌توانند در مقابل تبلیغات سلفی‌ها مقاومت کنند و تا آنجایی که بنده خبر دارم هیچ حکومت و دولتی در جهان اسلام به گونه‎ای قدم برنمی‎دارد که این دعوای گروه‌های سلفی که بر ضد شیعیان است یا اختلافاتی که وجود دارد را برطرف و آشتی ایجاد کنند.

بهترین کاری که ما می‎توانیم برای حل این مسئله انجام دهیم بازیابی قسمت‎هایی از تاریخ است که در ذهن ما مسلمانان پاک شده است و بستر دیگر گفت‎وگو است، اما تأکید می‎کنم بازیابی تاریخی برای گفتمان مشترک ضروری و لازم است.    

نظر شما