شناسهٔ خبر: 27950 - سرویس سینما و رسانه
نسخه قابل چاپ

گفت و گو با آنتونیا شرکا درباره نخستین تجربه سینمایی هومن سیدی؛

«سیزده» ایرانی یا «سیزده» ... !؟

13 ادیت شده شهرک‌ها به‎عنوان یک واقعیت غالب در زندگی اجتماعی-شهری تهران تبدیل شده‌اند و فیلم‌هایی با ویژگی‌هایی شبیه «سیزده» ویژگی‌ ساخته شدن در شهرک را دارند، چون فیلم‌ساز می‌تواند از ساختمان‌های بلند، طبقات متعدد استفاده‌ی زیبایی‌شناختی هم کند و در چنین آثاری این شهرک‌ها خودشان تبدیل به کاراکتر می‌شوند.

 

فرهنگ امروز/ سارا فرجی: «سیزده» نام اولین فیلم و به عبارتی اولین تجربه‌ی سینمایی هومن سیدی است. او پیش از این فیلم ویدئویی «آفریقا» را ساخته بود که از جهت سوژه و ساخت کمی شبیه «سیزده» بود، ولی از لحاظ کارگردانی چندان قابل مقایسه با این اثرش نبود و پختگی سیدی در کار اخیرش بیش از پیش نمایان بود. او در جشنواره‌ی فیلم فجر امسال با فیلم «اعترافات ذهن خطرناک من» حضور دارد.

داستان فیلم «سیزده»، داستان پسربچه‌ی ۱۳ ساله‌ای در سن رشد است که پدر و مادرش از هم جدا می‌شوند. او به دلیل تنهایی و عقده‌هایی که برایش به وجود آمده، به جوان‌های بزرگ‌تر از خودش پناه می‌برد و این باعث تغییر و تحولی در وی می‌شود که هویت واقعی و اصلی او را تغییر می‌دهد.  امیر جعفری، آزاده صمدی، ریما رامین‌فر، امیر جدیدی و نوید محمدزاده از جمله بازیگران این فیلم هستند. اما نکته‌ی قابل ذکر درباره‌ی فیلم، داشتن داستان و به‌اصطلاح یک خط روایی است که متأسفانه در فیلم‌های فعلی کمتر دیده می‌شود و همین موضوع باعث می‌شود که مخاطب تا انتها همراه فیلم بماند و منتظر باشد تا ببیند انتهای فیلم چه اتفاقی برای شخصیت‌های داستان رخ می‌دهد. به نظر می‌رسد جذابیت داستان و روایت آن تا حدی است که با کمی اغماض می‌توان از برخی ضعف‌های آن از جمله شباهت آن به فیلم‌های آمریکایی و غیرقابل باور بودن برخی از صحنه‌ها صرف‌نظر کرد. برای نقد و بررسی فیلم به سراغ آنتونیا شرکا، منتقد سینما، نویسنده و مدرس دانشگاه در رشته‌ی زبان ایتالیایی رفتیم و نظر او را در خصوص این فیلم جویا شدیم.

شرکا با اشاره به اینکه «سیزده» اولین کاری بود که از سیدی دیده بود، گفت: سال گذشته وقتی فیلم «سیزده» را در جشنواره دیدم به نظرم کار قابل قبولی آمد،‌ صرف‌نظر از اینکه موضوع، سبک و ساخت آن چقدر برای ما قابل درک است، از لحاظ یک اثر سینمایی کار قابل قبولی است و باید امیدوار باشیم که یک فیلم‌ساز توانمند به سینمای ایران اضافه شده است.

وی در خصوص انتخاب سوژه و پرداختن به آن توضیح داد: سوژه‌ی فیلم یک سوژه‌ی کاملاً اجتماعی است که به معضل جوانان خانواده‌ها به خصوص خانواده‌های ازهم‌پاشیده پرداخته و ازاین‌جهت موضوع به‌خودی‌خود موضوع بکر و تازه‌ای نیست، اما اینکه این مسائل در قالب خانواده‌هایی که در یک لوکیشن خاص یعنی شهرک محل سکونت آن‌ها مطرح شود،‌ سوژه‌ی جدیدی می‌سازد و یک نگاه متفاوت را در فیلم جاری می‌کند. داستان این فیلم برای من تداعی‌کننده‌ی فیلم «دیشب باباتو دیدم آیدا» ساخته‌ی رسول صدرعاملی بود که داستان دخترکی درگیر با اختلاف و جدایی پدر و مادرش را نشان می‌داد و اتفاقاً آن‌ها هم در یک شهرک زندگی می‌کردند و این در حالی است که «سیزده» از لحاظ سبک ساخت، شبیه فیلم‌های هالیوودی و به‌اصطلاح فیلم آمریکایی بود، خصوصاً از یک جایی به بعد فیلم وارد فضاهایی می‌شود که کمی از عرف و نُرم سینمای ما فاصله می‌گیرد.

شرکا در ادامه با اشاره به فیلم‌سازی در شهرک‌های تهران که اخیراً هم بسیار رایج شده، مثل فیلم پرویز که آن هم مانند «سیزده» در اکباتان ساخته شده بود، گفت: من فکر می‌کنم شهرک‌ها بهعنوان یک واقعیت غالب در زندگی اجتماعی-شهری تهران تبدیل شده‌اند و فیلم‌هایی با ویژگی‌هایی شبیه «سیزده» ویژگی‌ ساخته شدن در شهرک را دارند، چون فیلم‌ساز می‌تواند از ساختمان‌های بلند، طبقات متعدد استفاده‌ی زیبایی‌شناختی هم کند و در چنین آثاری این شهرک‌ها خودشان تبدیل به کاراکتر می‌شوند. در غرب از زمان سینمای آنتونیونی که مربوط به دهه‌ی ۶۰ میلادی است این‌گونه فیلم‌سازی رایج شد و فیلم‌سازان از معماری مدرن شهری و ساختمان‌های بلند این شهرک‌ها برای نشان دادن حضور سیمانی و به قول معروف قاطع افراد استفاده می‌کردند و قصد داشتند نشان دهند که در این‌گونه معماری‌ها آدم‌ها لابه‌لای این ساختمان‌ها، بتون‌ها و تیرآهن‌ها له می‌شوند و دیده نمی‌شوند و چه‌بسا چنین فضایی آدم‌ها را به کارهای زیرزمینی و پنهانی سوق می‌دهد که شاید در فرهنگ و جامعه‌ی ما قابل قبول نباشد. اتفاقاً من اخیراً به شهرک اکباتان سری زدم و از نزدیک این تفاوت را دیدم و لمس کردم که در آنجا نوعی دیگر از زندگی و سبک زندگی خاص با فرهنگ خاصی خصوصاً بین جوانان شهرک وجود دارد که با فرهنگ نقاط دیگر شهر متفاوت است و همین سبک از زندگی آدم‌ها را به گونه‌ای به فعالیت‌های زیرزمینی و پنهانی سوق می‌دهد که در همان چارچوب و مرزهای شهرک اتفاق می‌افتد و چه‌بسا می‌تواند مثل فیلم «سیزده» افراد را به بزهکاری سوق بدهد.

این منتقد سینما در رابطه با برخی از صحنه‌های فیلم و برخی روابط که برای مخاطب ایرانی غیرقابل باور است تأکید کرد: من احساس کردم از یک جایی به بعد فیلم شبیه فیلم‌های سینمای آمریکا می‌شود و حتی نوع رابطه‌هایی که بین آدم‌های آنجا حاکم می‌شود؛ مثلاً رابطه‌ی سامی (آزاده صمدی) با دو بازیگر پسر دیگر (امیر جدیدی و نوید محمدزاده) یا مثلاً صحنه‌ای که یکی سازدهنی می‌زند و یکی رپ می‌خواند برای مخاطب ایرانی غیرقابل باور می‌شود و می‌توان گفت این ترکیب‌ها، ترکیب‌های ایرانی نیست و کمی کار را عجیب و غریب کرده بود و به نظرم این یکی از ایرادهای کار بود، چون وقتی تماشاگر این فیلم را تماشا می‌کند، می‌تواند تصور کند که این فیلم در هر جای دیگری از دنیا هم می‌تواند اتفاق بیفتد، چون ویژگی‌های یک فیلم ایرانی را ندارد؛ مقصودم بحث سینمای ملی و این‌ها نیست، بلکه مقصودم این است که نمی‌توانیم باور کنیم که دختری این‌چنین و به این اندازه رها و بدون مکان مشخص و خانواده‌ در شهرک دائماً در حال تردد است و نظر کسی را هم به خودش جلب نمی‌کند و کسی هم کاری به کارش ندارد.

 یا حتی همان شخصیتی که در پایان کشته می‌شود (فرهاد) با چنین کاراکتر و قیافه‌ای می‌تواند در آمریکا قابل باور باشد، چون حالت‌های گنگی دارد، ولی برای ما ایرانی‌ها حتی در سینمای ایران قابل باور نیست. ‌البته به عقیده‌ی من این ضعف‌ها در برابر محاسن فیلم خیلی به چشم نمی‌آید، چون هومن سیدی توانسته با ساختن این فیلم یک سبک جدید را در سینمای ایران جاری کند و فیلمش هم ساختار باارزشی دارد؛ مثلاً صحنه‌ی آخر فیلم -دفترچه بیمه‌ی پسر روی میله‌های ساختمان آویزان مانده بود و پدر بچه در حال حرص خوردن برای یک دفترچه بیمه است درحالی‌که پسرش در حال دستگیر شدن است و پدر بچه به این موضوع بی‌توجه و غافل است- یکی از اصلی‌ترین و زیباترین صحنه‌های این فیلم بود.

مترجم فیلم‌نامه «سالواتوره جولیانو» همچنین در خصوص کارکرد تربیتی این فیلم و اینکه آیا می‌توان از چنین فیلم‌هایی توقع داشت که کارکرد تربیتی داشته باشند یا خیر، گفت: وزارت ارشاد خودش حواسش به این موضوع هست و ما چه بخواهیم و چه نخواهیم این کارکرد را در فیلم‌ها قرار می‌دهد، ولی به‌طورکلی من نه این فیلم را یک فیلم صرفاً سرگرم‌کننده می‌دانم و نه صرفاً یک فیلم با پیام و کارکرد تربیتی، چون به نظرم دوره‌ی اینکه از سینما بخواهیم یک کارکرد یا پیام خاص داشته باشد تمام شده و این طرز تفکر مربوط به دهه‌ی ۶۰ بود، ولی «سیزده» را یک فیلم با ژانر ترکیبی از اجتماعی-جنایی می‌دانم و بعید می‌دانم که دغدغه‌ی فیلم‌ساز هم ساختن یک فیلم با چنین کارکردی بوده باشد، بلکه بیشتر به نظر می‌رسد که کارگردان قصد داشته یک تریلر جذاب بسازد و مخاطب را تا لحظه‌ی آخر فیلم با خود همراه کند و انصافاً هم در این کار موفق بوده است.

وی در توضیح اینکه بُعد روان‌کاوی و روان‌شناختی این سوژه بیشتر غالب بود یا بحث آسیب‌شناسی و پرداختن به یک سوژه‌ی اجتماعی، تصریح کرد: من فکر می‌کنم این فیلم موضوع بلوغ یک پسربچه‌ی ۱۳ ساله و بحران‌های سن او را خیلی خوب نشان داده و جزو معدود فیلم‌هایی است که بلوغ یک کودک شهری امروزی را به‌درستی به تصویر کشیده است؛ ضمن اینکه در ادامه به‌خوبی این موضوع را با موضوعات دیگری مثل بزهکاری آن گروه پیوند زده و به نظرم پیوند خوبی هم بوده چون ما بچه‌ای را نداریم که بدون دلیل به چنین گروه بزهکاری بپیوندد، به همین خاطر فیلم به‌خوبی از ابتدا این گروه را برای ما معرفی می‌کند و سپس در ادامه ارتباط بچه با این گروه را به ما نشان می‌دهد و ما با این بچه همراه می‌شویم و کارگردان هم با استفاده از جذابیت‌های یک فیلم تریلر، ‌این موضوع روان‌شناختی را به‌خوبی توضیح داده است و از یک جایی به بعد موضوع نوجوانی بچه گم می‌شود و انگار این بچه بزرگ شد و رشد کرد.

شرکا در خصوص داستان‌ها و شخصیت‌های خردی که داستانِ اغلب آن‌ها در فیلم تعریف نشد و یا نصفه‌نیمه تعریف شد مثل همسایه‌ی روبه‌روی اتاق پسربچه که نقش آن را ویشکا آسایش بازی کرده بود، گفت: من فکر می‌کنم هدف فیلم‌ساز از مطرح کردن این‌گونه آدم‌ها نشان دادن یک گونه تیپ بوده است و این به همان موضوعی که پیش از این اشاره کردم برمی‌گردد که این صحنه‌ها و روابط برای ما غیرقابل باور هستند، در فیلم‌های آمریکایی بدون هیچ‌گونه توضیحی می‌توانیم این تیپ‌ها را باور کنیم، ولی بهعنوان یک ایرانی نمی‌توانیم چنین افرادی را باور کنیم؛ مثلاً در مورد حضور ویشکا آسایش و نقش آن که یک نوع تیپ است، می‌توان آن را یک زن اثیری که فقط در تخیلات بچه وجود داشته باشد، دانست.

وی با اشاره به استفاده‌ی کارگردان از یک‌سری تکنیک‌های فیلم‌سازی مثل صحنه‌های اسلوموشن در فیلم گفت: من شخصاً این صحنه‌های انتزاعی و اسلوموشن را دوست داشتم، چون ویژگی فیلم‌هایی به این سبک، داشتن چنین صحنه‌هایی است و همین لحظه‌هاست که به فیلم رنگ و لعاب می‌دهد، چون ما در حال دیدن دنیای نوجوانی که در حال سختی کشیدن است، هستیم و درگیری‌های او را می‌بینیم و این‌گونه صحنه‌های انتزاعی به ما بهتر نشان می‌دهد که بچه در چه دنیایی سیر می‌کند و اتفاقاً در همین صحنه‌هاست که ما احساس نگرانی می‌کنیم که این بچه چقدر با خودش درگیر است.

شرکا در پایان ارزیابی‌ا‌ش از هومن سیدی و اینکه او را در جایگاه یک بازیگر بیشتر می‌پسندد یا یک کارگردان، گفت: هومن سیدی را اخیراً در فیلم «خط ویژه» دیدم که در آنجا نقش کمدی داشت و به نظر من در نقش کارگردان و بازیگر خیلی متفاوت ظاهر شده است و من فکر نمی‌کردم اگر قرار است یک روز هومن سیدی فیلم بسازد چنین فیلمی بسازد، فکر می‌کردم یک فیلم کمدی و سرخوش بسازد. من اگر بخواهم به او توصیه کنم که کارش را ادامه بدهد، به او می‌گویم سراغ فیلم‌سازی و کارگردانی برود، چون به نظر می‌رسد در این حوزه موفق‌تر است و بهعنوان کارگردان آینده‌ی روشن‌تری برایش می‌بینم.

 

نظر شما