شناسهٔ خبر: 28537 - سرویس سینما و رسانه
نسخه قابل چاپ

ویژه جشنواره فیلم فجر(۵)/ نگاهی به فیلم «خانه دختر»؛

سوژه‌ی ملتهب کارگردانی ملال‌آور

خانه دختر شاید یکی از علت‌هایی که فیلم بعد از دقایق افتتاحیه این‌گونه دچار ازهم‌گسیختگی ریتم و روایت می‌شود این باشد که علی‌رغم علاقه‌ی فیلم‌ساز به مسائل زنانه، این مسائل نسبت چندانی با وی ندارند؛ لذا نیروهای روانی فیلم به‌درستی شکل نمی‌گیرد.

فرهنگ امروز/ حسین امیری: فیلم خانه‌ی دختر بیشتر از اینکه فیلم شهرام شاه‌حسینی باشد فیلم پرویز شهبازی است؛ چراکه نقطه‌قوت فیلم‌نامه طرح اصلی، سوژه و تا حدی فیلم‌نامه‌ی آن است و نقطعه‌ضعف آن نیز کارگردانی ناقص و نارسای فیلم. پرویز شهبازی باز هم به سراغ یکی از معضلات گریبانگیر دختران جوان ایرانی رفته است و به رسمی دست گذاشته است که می‌تواند سوژه‌ای ملتهب برای یک فیلم ژانر اجتماعی باشد،اما کارگردانی ضعیف و تدوین مشکل‌دار و به‌هم‌ریختن بی‌هدف توالی زمانی، این سوژه‌ی ملتهب را در نیمه‌راه تبدیل به فیلمی تقریباً کش‌دار می‌کند.

 

درباره‌ی سوژه‌ی فیلم

پرداختن به موضوع باکرِگی در جامعه‌ی در حال گذار ایران می‌تواند اثری ملتهب را رقم بزند؛نویسنده به‌واسطه‌ی علایق شخصی خود به مشکلات دختران جوان در جامعه‌ی امروزی، سراغ موضوعی رفته است که اگر یک نویسنده‌ی زن به سراغ آن می‌رفت بدون شک با شعارزدگی مفرطی روبه‌رو می‌شدیم. رویکرد به مسائل خاص زنان از نگاه فراجنسیتی مزایایی دارد که اولین آن رهایی از رویکرد احساسی و شخصی است. در این فیلم مشکلات دختران نوجوان نه در تقابل با مردان و سوءاستفاده‌های آنان از موقعیت و توفق اجتماعی تاریخی که در تقابل با شرایط روزمره‌ی امروزی رخ می‌نمایاند.

در این فیلم با دختری مواجه هستیم که شاعرمسلک و احساساتی است و در تقابل با رسمی سخت‌گیرانه و خشن قرار می‌گیرد که با روحیات دختران امروزی جامعه ناسازگار است. از طرفی وی نه مانند جامعه‌ی سنتی گذشته که به طور طبیعی و بر اثر یک فرایند اجتماعی شدند، به‌یکبارگی و بدون آمادگی با این رسم مواجه می‌شود، رسمی که سال‌هاست فراموش شده یا تغییر شکل داده است. در فیلم معماهایی با گزاره‌های متفاوت درباره‌ی مرگ دختر جوان مطرح است که با زیرکی نویسنده هیچ‌وقت با ابزار دیالوگ و به طور واضح بیان نمی‌شود.

 

مکاشفه‌ی ابتر

سوژه‌ی ملتهب فیلم وقتی از زاویه‌ی مکاشفه‌ی دو هم‌کلاسی بیان می‌شودجذاب‌تر نیز می‌نماید؛ اول ازاین‌حیث که این دو می‌دانند که دوستشان دختری درستکار بوده و اتهاماتی که بدان نسبت می‌دهند درست نیست و دوم از حیث طراحی و پیشبرد چارچوب قصه؛ چراکه زاویه‌ی نگاه این دو دوست که شب عروسی یکی از هم‌کلاسی‌هایشان متوجه مرگ عروس و به هم خوردن عروسی می‌شوند شاید بهترین انتخاب برای کاوش در ماهیت رخداد باشد. فیلم به‌خوبی شروع می‌شود و با این اتفاق با یک فاجعه روبه‌رو می‌شود، جست‌وجوی این دو دختر برای یافتن دلیل مرگ دوستشان اگر ادامه می‌یافت و مکاشفات این دو قصه را به سر می‌برد بدون شک با اثری قابل تأمل در سینمای ایران مواجه بودیم، اما درمیانه‌ی راه زاویه‌ی روایت دچار سردرگمی می‌شود، دامادی که شب قبل عروسی، عروسش را از دست داده محور روایت می‌شود.

 هرچند تغییر زاویه روایت همانند فیلم‌های اپیزودیک می‌تواند حق فیلم‌ساز و نویسنده باشد، اما تفاوت داماد با دو دختر دانشجو این است که داماد نیازی به کاوش و مکاشفه ندارد؛ چراکه وی شاهد اصلی قصه بوده است؛ اینجاست که سبک روایت از مکاشفه به معماپردازی تبدیل می‌شود. داماد جوان نماد سرگشتگی نسل حاضر در میانه‌ی انگاره‌های اجتماعی و اخلاقی زندگی مدرن با اخلاق سنتی است، او در نمایی از فیلم به نامزدش می‌گوید که برخی از مسائل خصوصی زندگی‌ات را به من نگو و بگذار برایت مثل راز بماند، چون اگر من بدانم،نمی‌توانم تحمل کنم. داماد جوان در بخش اول درخواستش از اخلاق مدرن دم می‌زند و در بخش دوم درخواستش اذعان به داشتن اخلاق سنتی می‌کند، او اذعان می‌کند که غیرتی می‌شود و خیلی چیزها را نمی‌تواند تحمل کند.

 شاید یکی از علت‌هایی که فیلم بعد از دقایق افتتاحیه این‌گونه دچار ازهم‌گسیختگی ریتم و روایت می‌شود این باشد که علی‌رغم علاقه‌ی فیلم‌ساز به مسائل زنانه، این مسائل نسبت چندانی با وی ندارند؛ لذا نیروهای روانی فیلم به‌درستی شکل نمی‌گیرد. نقطه‌ی اوج و فاجعه‌ی دوم فیلم مربوط به مواجهه‌ی عروس جوان با آزمایش است، اما فیلم‌ساز نمی‌تواندبه‌عنوان یک سکانس جاندار از این نقطه‌ی اوج استفاده کند؛ چراکه خودش نسبتی با این مسئله ندارد. پس از انقطاع روایت از مکاشفه‌ی دو دختر دانشجو فیلم مردانه می‌شود، دیگر محوریت فیلم عوض شده و ما با دامادی مواجه هستیم که خانواده‌اش با دخالت بیجا در روابط وی و همسرش باعث مرگ همسر یا عروس شده‌اند.

اینکه فیلم در مقام قضاوت نمی‌نشیند و چندان در مقام قضاوت در میان شخصیت‌هانمی‌نشیند خوب است، اما در حقیقت فیلم سنت را به‌واسطه‌ی حضور بیجا در دنیای مدرن مورد قضاوت قرار می‌دهد؛ چراکه در دنیایی که فیلم ساخته، تنها متهم، حضور بیجای سنت است، سنتی که فراموش شده و می‌بایست فراموش شود، سنتی که همه‌ی سنگرها را خالی کرده و حالا که نسل جدید از آن بیگانه شده به‌یکباره سروکله‌اش پیدا می‌شود و همه چیز را خراب می‌کند. البته این قضاوت نیز قضاوت نویسنده است و نه کارگردان؛ چراکه کارگردان نمی‌تواند نیروهای روانی اثر را به این سمت هدایت کند، متهم اصلی را منکوب کند؛ لذا نماینده‌ی سنت یعنی خانواده‌ی داماد را نیز در میانه‌ی فیلم رها می‌کند، خانواده‌ای که با شخصیت‌های ناقص و در حقیقت تیپ‌هایی شناخته‌شده وارد فیلم شده و به‌سرعت از آن خارج می‌شوند.

نظر شما