شناسهٔ خبر: 28888 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

ماجرای دانشجویان ما در خارجه (1337) قسمت دوم / محمدعلی جمالزاده

می‌گویند چند نفر از ما باشوق و شور خدمتگزاری به ایران برگشتند ولی پس از تجربه‌های بسیار تلخ با دل شکسته از راه ناچاری دوباره راه آمریکا را در پیش گرفتند. ما می‌ترسیم مقامات رسمی مملکت ما که باید کار مناسب به ما بدهند اعتنایی به ما نداشته باشند و یا تازه وقتی هم بخواهند دست نوازشی بر سر وصورت ما بکشند کارهایی به ما پیشنهاد کنند که مناسب با علم و فن و تحصیلات و شخصیت ما نباشد و با رشته تحصیلی ما جور نباید وجودمان عاطل و باطل بماند.

فرهنگ امروز: حالا باید دید دانشجویان ما در خارجه چه می گویند و حرفشان چیست. اینها می گویند اولاً عده ما فعلاً 8072 نفر است و فقط عده بسیار کوچکی از ما که شاید دست بالا از شصت الی هفتاد نفر تجاوز نکند نمی‌خواهند به ایران برگردند و الا اکثریت کام بلکه تمام ما به ایران برگشتنی هستیم و بر خواهیم گشت.

و ثانیا در هر موقع و هر روز هر ساعتی که بخواهند ما حاضریم به جای هر یک نفری که بر نمی‌گردد یا نمی‌خواهد برگردد پنجاه نفر جوان تحصیل کرده به شما تحویل بدهیم. چیزی که هست ما می ترسیم شما نتوانید و از حیز قدرت شما خارج باشد که پذیرایی شایسته‌ای از ما بکنید و کار آبرومند و مناسب آب و نان کافی به ما بدهید. ما هر روز می‌شنویم و می‌خوانیم و می‌بینیم که از همین امروز با آنکه عده جوانان تحصیل کرده‌ای که به ایران بر می‌گردند اندک است گاهی بی‌کار وبی تکلیف می‌مانند.

ما می‌بینیم در تمام مجالس و محافل مملکتمان صداها بلند است که کار نیست و باید ایجاد کار کرد و نمی‌دانیم روزی که این هشت هزار نفر دانشجویی که امروز در خارجه تحصیل می‌کنند به وطنشان برگردند از کجا برای آن‌ها کار خواهید تراشید، مگر آنکه آنها را هم باز داخل افواج بی‌شمار کارمندان دولتی پشت میز نشین بنمایید منتظر باشید که با بخور نمیری دلخوش باشند و دیگر فیلشان یاد هندوستان نکند. افسوس که همین کارمندان دولتی هم که در روزنامه‌های طهران خواندیم چهار نفر از آنها که در وزرات دارایی مستخدم بودند در اثر سختی معیشت دیوانه شده‌اند و آن‌ها را به حضور وزیردارایی برده‌اند.

ما می‌دانیم که در مملکت در حال حاضر رتبه نه پزشکی 1600 تومان و رتبه‌ی بالای قضایی 2000 تومان و رتبه ده دبیری 1350 تومان حقوق دریافت می‌دارند ولی از طرف دیگر هم می‌دانیم که حداکثر پایه اداری 690 تومان حقوق دارد و ما تا به حداکثر این پایه برسیم ممکن است سال‌ها طول بکشد. مگر سرپرست دانشجویان ایرانی در آمریکا که عده آن‌ها بالغ بر 2400 نفر است، در گزارش رسمی خود که در اواخر بهمن 1336در جراید طهران انتشار یافت نگفته است که «با تماس نزدیکی که با فرد فرد دانشجویان ایرانی مقیم امریکا دارم بدون اغراق باید گفت کلیه این دانشجویان افرادی شاه دوست و وطن پرست می باشند و این عده کمال میل را بمراجعت بکشور خود دارند منتهی اوامری که درباره ارجاع شغل بجوانان و عدم تبعیض نسبت به آنها صادر شده هنوز بمرحله اجرا در نیامده است» مگر در همین گزارش نمی‌خوانیم که «مکرر مشاهد شده است که بعضی از مؤسسات ایرانی به درخواست شغل جوانان تحصیل‌کرده در امریکا وقعی ننهاده‌اند، در صورتیکه مؤسسات مشابه آمریکا حاضر شده‌اند یا حقوق‌ها مناسبی آنان را بکار گمارند».

همین دانشجویان ایرانی در امریکا می‌گویند به موجب همین گزارش رسمی که ذکر آن در بالا گذشت هنوز که ما مشغول تحصیل هستیم، حقوق محصلی ماهیانه ما مرتباً نمی‌رسد و برای ما ایجاد اشکال می‌نماید و چنانکه در گزارش نامبرده می‌خوانیم اطمینان داشته باشیم که وقتی به ایران بر می‌گردیم و مشغول کار می‌شویم حقوقشان یکی دو ماه هم عقب بیفتد چندان در زحمت نباشند ولی عده زیادی از ما از خانواده‌های بی‌ثروت هستیم و ممکن است پس از مراجعت به ایران دارای عیال و اولاد هم بشویم و از حالا وقتی فکر می‌کنیم که ولو فوراً پس از برگشتن به کشورمان کاری هم برایمان پیدا شود و حقوقی هم که جواب تمام احتیاجات ما را ندهد به ما بپردازند ولی ممکن است همین حقوق هم گاهی یک یا دو یا چند ماه عقب بیفتد ناراحت می شویم.

دانشجویان ایرانی در خارجه می‌گویند ما دیده و شنیده‌ایم که بعضی از امثال ما پس از اتمام تحصیلات و مراجعت به ایران در نتیجه سرگردانی ممتد و بی‌تکلیف دور و دراز چون نتوانسته‌اند و یا نخواسته‌اند همرنگ جماعت بشوند کسی آن‌ها را به بازی نگرفته و لهذا از فرط استیصال و بیچارگی روحی و مواجه شدن هر روزه با مشکلات و ناهمواریهایی که چه بسا به صورتهای زشت و زننده ای جلوه گر شده دستخوش یاس و مغلوب و مقهور ضعف روحی گردیده اند و گذشته از آنکه وجودشان مصدر فوز و فیضی نگردید سر بار بی حاصل و زیان آمیز جامعه نیز شده اند.

می گویند انسان وقتی می بیند که حریق شده و آتش بخانه  ولانه مردم افتاده و دارد کوچک و بزرگ را می سوزاند البته وظیفه آدمیت حکم می کند که درصدد کمک دادن وخاموش ساختن آتش ونجات دادن همنوعان خود برآید واز سوختن نترسد ولی اگر وقتی نزدیک بمحل حریق گردید دید کسی بفکر فرونشاندن آتش ونجات دادن اشخاص نیست بلکه همه در کار غارت و تطاول وچپاول و برای اینکه چیزی به یغما ببرند حاضرند پا بر روی اجساد افتادگان بگذارند البته اگر باز بخواهد با دست تنها در صدد آتش نشاندن برآید سعی و کوشش او را جز بدیوانگی بچیز دیگری نمی توان حمل نمود و آنوقت است که بدستور ((ولاتقلوا باید بکم ال التهلکه)) باید از رفتن بپای خود بسلاخ خانه بپرهیزد واز محل حریق دور شود تا لامحاله طعمه آتش نگردد.

عده ای از این دانشجویان می گویند مازن داریم و اگر هنوز بچه دار هم نشده باشیم ممکن است بزودی پدر نیز بشویم. زن و بچه ما بزندگی اورپائی و امریکائی عادت کرده اند وزندگی مخارج دارد و ما می توانیم در همینجائی که هستیم کاری پیدا کنیم تامین زندگانی مخارج دارد و ما می توانیم در همینجائی که هستیم کاری پیدا کنیم که تامین زندگانی ما را بنماید. برای ما سخت است که سیلی نقد را فدای حلوای نسیه ساخته دست زن وبچه خود را گرفته بطرف ایران راه بیفتیم. ما در ایران کس وکاری که بتواند از ماپذیرائی نمایند نداریم و عقل و حزم واحتیاط حکم نمی کند که بی گدار بآب زده بامیدواهی «بزک نمیر بهار میاد» خود را در هچل بیندازیم و کشکول گدایی به دست در وزارتخانها و ادارات دولتی بیفتیم که خدا پدرصاحب خیری را بیامرزد که شکم ما را سیر کند وراضی نشود که ما از گرسنگی هلاک شویم و از شدت استیصال اسیر تریاک والکل بگردیم.

اینها می گویند ما خوب می دانیم که بعضی هموطنانمان ما را مقصر خواهند شمرد و خواهند گفت مادرشادت وشهامت اخلاقی از قبیل «سر که نه در راه عزیز بود» و «کجاست شیر دلی کز بلا نپرهیزد» برخ ما خواهند کشید و با آب و تاب هر چه تمام‌تر از سرزنش خار مغلیان و زخم تیغ جانان و سیر ساختن جان و از فرهاد سنگتراش و از کسی که درپای حریف سرودستار ندارند که کدام اندازه با ما سخن خواهند گفت و خودشان در جای امن نشسته به ما دستور می‌دهند که «عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد» در صورتیکه ما خوب می‌دانیم که خودشان به چه درجه ترسو و بز دل و محتاطند و رستم‌های در حمامی بیش نیستند و چون بار خود را بسته‌اند و صدایشان از جای گرم بلند است در کنار گود نشسته می‌گویند «لنگش کن» در حالیکه ما از ترس وجود همین قبیل اشخاص دغل و یاوه سر است که دچار دودلی هستیم و آرزو داریم بتوانیم به راستی و پاکی به وطنمان خدمت کنیم بدون آنکه مجبور باشیم با این جنم مردمی که با همین نوع نیرنگ‌ها بار خود را بسته و بر خر وجاهت سوار  شده‌اند سر و کار پیدا کنیم.

می‌گویند چند نفر از ما باشوق و شور خدمتگزاری به ایران برگشتند ولی پس از تجربه‌های بسیار تلخ با دل شکسته از راه ناچاری دوباره راه آمریکا را در پیش گرفتند. ما می‌ترسیم مقامات رسمی مملکت ما که باید کار مناسب به ما بدهند اعتنایی به ما نداشته باشند و یا تازه وقتی هم بخواهند دست نوازشی بر سر وصورت ما بکشند کارهایی به ما پیشنهاد کنند که مناسب با علم و فن و تحصیلات و شخصیت ما نباشد و با رشته تحصیلی ما جور نباید وجودمان عاطل و باطل بماند.

می‌گویند هم‌وطنانمان که اینقدرها هم نباید فرنگی‌مآب بود و به ما می‌گویند شما نباید فراموش کنید که در این آب و خاک لازمه کامیابی هنوز هم این است که باید بر در ارباب بیمرو مسئول مدتی و صبر و بردباری داشت ولی شما امریکایی‌مآب‌ها یک مقال حوصله ندارید و خیال می‌کنید همه کارهای دنیا باید از روی ساعت‌های «کرونومتر» ثانیه‌شمار سر ساعت و دقیقه انجام باید ولی ما در جواب می‌گوییم آخر شما با آن‌همه مخارج ما را به خارجه فرستادید که راه ورسم ترقی را و رموز پیشرفت و تمدن و آدمیت را بیاموزیم و برگردیم به هم‌وطنانمان یاد بدهیم و خودمان هم سر مشق باشیم حالا چطور می‌خواهید که ما از همان قدم اول هر آنچه را طی سال‌های دراز فرا گرفته‌ایم و ایمان کامل داریم که راه و رسم تمدن و تربیت همان است و جز آن نیست همه را یکباره زیر پا گذاشته ندیده و ندانسته بپنداریم و هم‌رنگ جماعتی بشویم که از اخلاق آن بیزاریم و با تمام ذرات وجودمان دشمن کردار و رفتار و پندار آن‌ها هستیم و همانا برای مبارزه و نبرد است که به دست توانای معلمین و مربی‌های بنام مسلح و مجهز گردیده‌ایم.

ما آمدیم که هم‌وطنمانمان را از منجلاب فساد بیرون بکشیم و با زلال علم و دانش و اخلاق آن‌ها را تطهیر کنیم و شما از همان ساعت اول به ما می‌گویید باید در مقابل همین فساد و همین آلودگی‌ها کردن خم کنیم و سپر بیندازیم و به ما می‌فهمانید که اگر بخواهیم رشادت نشان بدهیم و استقامت بورزیم ما را در محفل رندان راه نخواهند داد و ما را در این عرصه دروغ و دزدی و رشوه و احتکار و اختلاس به بازی نخواهند گرفت و تا باج و خراج به فساد و خرابکاری ندهیم بنان و کار و مقامی نخواهیم رسید و دستمان به جایی بند نخواهد شد. شما به ما می‌گویید ای بابا، نه به آن شوری شور و نه به این بی‌نمکی.

آخر هر چه باشد شما هم بچه‌های همین آب و خاکید و با چند صباح اقامت ازین همه تقدس‌مآبی کاسته از خطر شیطان پیاده بشوید تا بتوانید با هم‌وطنانتان آرام‌تر هم‌قدم و هم‌رکاب به ما کمک بدهید. به ما می‌گویید که طبیب حاذق و دلسوز ادرار و مدفوع مریض خود را تجزیه و امتحان می‌کند تا راه علاج را بیابد و کسی که بخواهد منجلابی را اصلاح کند و تعمیر نماید لااقل باید تا مچ در همان منجلاب آلوده شود و الا کاری انجام نخواهد داد و لازمه جنگ با ملخ  وارد شدند در فضایی است که سیل ملخ در زیر گرفته  و آلوده ساخته است. با این وسواسی که شما جوانان دارید و می‌خواهید بدون آنکه دامنتان تر شود جلو سیل را بگیرند خیلی احتمال می‌ورد که هرگز به کعبه نرسید و ادعایتان بی‌نتیجه بماند.

در مقابل این بیانات حکیمانه و سفسطه‌های شاعرانه ما جواب می‌دهیم که یا للعجب که هرچه ما می‌گوییم «گاو ما نر»  است شما می‌گویید «بدوش» و مثل این است که اساساً نمی‌خواهید بفهمید که آخر ما به خیال و آرزوی خدمتگزاری برگشته‌ایم و می‌خواهیم راهنمایی هم‌وطنانمان بشویم. به ما می‌گویید اگر می‌خواهید راهنما باشید باید اول در همان راهی بیفتد که هم‌وطنانتان افتاده‌اند. ما پس از درس‌هایی که خوانده‌ایم و بعد از آن چیزهایی که چشممان دیده است اعتقاد پیدا کرده‌ایم که آدم ناپاک و نجس محال است بتواند ناپاکی  و نجاست را پاک بکند ولی افسوس که گوش شما به حرف‌های ما بدهکار نیست و کم‌کم وقتی می‌بینیم «کانچه البته به جایی نرسد فریاد است» از راه ناچاری و استیصال به فکر می‌افتیم که شاید هرچه باشد باز بهتر است به همان‌جایی که در آنجا سال‌ها درس خوانده‌ایم و با محیط و مردمش آشنا شده‌ایم بر گردیم تا شاید لقمه‌نانی به دست بیاوریم و به آبرومندی بخوریم و شکر رزاق را بجا بیاوریم.

ادامه دارد....

اطلاعات مقاله: مجله ادبیات و دانش و هنر امروز "سخن"- فروردین ماه 1337 - دوره نهم - شماره 1- صفحات 31 تا

منبع: انسان‌شناسی و فرهنگ

 

نظر شما