شناسهٔ خبر: 28999 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

ایجاد تقدس موجب مهجور ماندن هنر می‌شود/ نقالی را احیا کنیم

یک قصه‌گوی بین‌المللی می‌گوید: خیلی دلم می‌خواست به رستوران بروم و نقالی کنم، اما استادانم نگذاشتند در حالی‌که ایجاد تقدس کردن، موجب مهجور ماندن یک هنر از جمله هنر نقالی می‌شود.

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ محمدمهدی محمدیان در پاسخ به این‌ که بعضی معتقدند با ورود ماهواره و اینترنت و بازی‌های کامپیوتری، بچه‌ها علاقه چندانی به شنیدن قصه ندارند می‌گوید: زمانه تغییر کرده است. من نمی‌توانم آن‌گونه که مادرم برایم قصه می‌گفت، برای فرزندم قصه بگویم. دنیای او تغییر کرده و بسیار متفاوت با دنیای کودکی من شده؛ ابزار رسانه به زندگی او راه یافته اما هیچ‌کدام از اینها به آن معنی نیست که بگوییم خداحافظ قصه؛ خدانگهدار قصه‌گویی. سلام ماهواره، سلام اینترنت و بازی‌های رایانه‌ای. بلکه باید تخصصی‌تر به ماجرا نگاه کنیم. باید به این فکر کنیم آیا برای کودک امروز قصه خاله سوسکه شنیدنی است؟ نیاز بچه‌ها کدام است و من براساس این نیاز باید به سراغ چه قصه‌هایی بروم و چگونه قصه بگویم؟ آیا می‌توانم هر قصه‌ای را برای بچه‌ها تعریف کنم یا باید بیشتر کتاب بخوانم و بهتر بچه‌ها و دنیا و روح و روانشان را بشناسم؟

 

این قصه‌گوی بین‌المللی معتقد است: ما ایرانی‌ها آدم‌های تنبلی هستیم. به نگاه حرفه‌ای، عادت چندانی نداریم و همین که دور هم خوش باشیم برایمان کافی است. در صورتی که امروز منظور از قصه‌گویی، قصه شنگول و منگول نیست. من الان می‌بینم که در جشنواره‌های خارجی، قصه‌گویان تا چه اندازه بچه‌ها را جذب می‌کنند. حتی قصه‌گویانی که به ایران می‌آیند با این‌که داستان‌هایی که روایت می‌کنند، برای بچه‌‌ها ترجمه می‌شود و خواه ناخواه، ترجمه، واسط میان قصه‌گو و قصه‌شنو است، اما همچنان قصه‌هایشان جذاب و شنیدنی است؛ چرا که قصه‌گویی برای آنها یک مقوله کاملاً مدون و علمی است و به خوبی می‌دانند که تا چه اندازه باید از بیان و بدن خود استفاده کنند.

قصه همواره زنده است

به گفته محمدیان، قصه هیچ‌وقت تمام نمی‌شود. قصه زنده است؛ چون ابزار قصه‌گویی زبان است و زبان زنده است و خود را به روز  می‌کند، پس قصه هم خواه ناخواه خود را با جامعه‌ای که در آن می‌زید، هماهنگ می‌کند.

وی معتقد است: در قصه شنگول و منگول نشانه‌های امروزی هممی‌تواند وجود داشته باشد. اما مشکل ما چیز دیگری است. مساله این است که پدر و مادرها، دیالوگ چندانی با بچه‌هایشان برقرار نمی‌کنند. امروز قصه در دنیا سر و صدا کرده و از آنجا که ما در بیشتر موارد، دنباله‌رو غربیان هستیم و مرغ همسایه برای ما غاز است، به این صرافت افتاده‌ایم که قصه‌ای هست و قصه‌گویی؛ و چه خوب که از این قالب برای ارتباط با بچه‌هایمان استفاده کنیم. امروز بستری فراهم شده تا چشم در چشم بچه‌هایمان بدوزیم و آموزه‌های لازم را از طریق قصه و به روشی غیرمستقیم و درعین حال تاثیرگذار به او منتقل کنیم. انگار تازه به این نتیجه رسیده‌ایم که تربیت زمانی اتفاق می‌افتد که اصلاً قصد تربیت نداریم.

قصه‌گویی رادیویی در جامعه ما رواج بیشتری دارد

مهدی محمدیان معتقد است که پدر و مادرها باید قصه‌گویی بدانند و نمی‌دانند؛ تقصیری هم متوجه آنها نیست. مگر رادیو و تلویزیون و موسسه‌های فرهنگی تا چه اندازه قصه گفتن را به آنها آموزش داده است؟ از سوی دیگر رادیو و تلویزیون می‌توانند تا اندازه‌ای این کاستی را برطرف کنند. هیچ چیز جایگزین حس پدر و مادر نمی‌شود، اما رادیو و تلویزیون می‌توانند بچه‌ها را با قصه آشنا کنند.

او قصه‌گویی در رادیو را خلاقه‌تر از تلویزیون می‌داند و می‌گوید: هر فضایی، قصه خاص خود را می‌طلبد. برای قصه‌گویی در رادیو باید با لحن خود، حضور خود در کلمات را رقم بزنیم. باید به گونه‌ای بنویسیم که بچه‌ها، کلمات ما را تصویرسازی کنند. در کل قصه‌گویی در رادیو، خلاق‌تر است و از سوی دیگر شرایط فرهنگی و مذهبی ما در ایران به گونه‌ای بوده که قصه‌گویان تلاش می‌کرده‌اند، بیشتر از کلام و سحر کلام خود بهره ببرند تا این‌که بخواهند از بدن خود استفاده کنند.

قصه‌گو، فرهنگ‌سازی می‌کند

محمدیان، آشنایی با ذهن و زبان کودکان را لازمه کار قصه‌گویی می‌داند و می‌گوید: من باید زبان مخفی کودک و نوجوان امروز را بشناسم اما آیا من به عنوان قصه‌گو که قرار است یک سری آموزه‌های زبانی را هم به بچه‌ها آموزش دهم می‌توانم بگویم: فلان چیز خیلی خفن بود؟ من تنها می‌توانم از نشانه‌های زبانی او بهره ببرم و آموزه‌های خود را به کار بندم. از سوی دیگر من باید یک شناخت نسبی از مخاطب خود داشسته باشم. من نمی‌توانم برای نوجوانی که عصیانگر است و به قول معروف «نزده می‌رقصد»، قصه رستم و سهراب بگویم. بهتر است فرازهای دیگری از شاهنامه را برای او انتخاب کنم.

نقالی را زنده کنیم؛ نیازی به مدرن شدن ندارد

این قصه‌گو در پاسخ به این‌که نقالی نیز، گونه‌ای قصه‌گویی است. چگونه می‌توان به نوکردن این قالب و همخوان شدن آن با مخاطب امروز پرداخت، بیان می‌کند: اول باید این هنر را احیا کرد. تنها یک نقال از نقالان گذشته برای ما باقی مانده و آن سیدمصطفی سعیدی از لرستان است. باید اول این هنر را زنده، آن‌گاه به روز کرد. ضمن این‌که هنر نقالی آن‌قدر مدرن هست که نیازمند به‌روز شدن نباشد. ما در نقالی یک عصا داریم که رودخانه می‌شود؛ رخش، اسب رستم می‌شود؛ شمشیر می‌شود. خلاصه این‌که مدام فضاسازی می‌کند.

به گفته محمدیان، نقالی، نزدیک‌ترین شیوه قصه‌گویی غربی و شرقی است. بچه‌ها محو قصه‌گویی غربی می‌شوند؛ چون حرکت دارد. نقالی پر از حرکت، پر از شور، پر از آواز و پر از فرهیختگی است. با چه قالبی بهتر از نقالی می‌توان بچه‌ها را با شاهنامه آشنا کرد؟ شاهنامه‌ای که اگر نبود، بی‌گمان حالا من و شما به زبان دیگری جز پارسی با هم صحبت می‌کردیم.

او در پاسخ به این‌که برخی معتقدند که فضای اصلی اجرای نقالی و پرده‌خوانی، قهوه‌خانه‌هایی بود که امروز با آمدن تلویزیون و کافی شاپ و رستوران، کارکرد خود را از دست داده‌اند، می‌گوید: من این‌طور فکر نمی‌کنم. خیلی دلم می‌خواست به رستوران بروم و نقالی کنم، اما استادانم نگذاشتند و گفتند مگر می‌شود وقتی مردم، ران مرغ گاز می‌زنند تو از شاهنامه بخوانی؟ این بی‌حرمت کردن هنر نقالی است. اما واقعیت ماجرا این‌که ایجاد تقدس کردن، موجب مهجور ماندن یک هنر از جمله هنر نقالی می‌شود.

نظر شما