شناسهٔ خبر: 29130 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

کتاب «فلسفه از تعبیر جهان تا تغییر جهان» اتوپیای پایان اتوپیا است / یادداشتی از رضا داوری‌اردکانی

ممکن است نوشته‌های «فلسفه از تعبیر جهان تا تغییر جهان» را اتوپیای دورانی بدانیم که در آن پایان اوتوپیا اعلام شده ولی نمی‌توان تعلق خاطر به علم و فلسفه و آزادی و عدالت را تحسین نکرد.

رضا داوری اردکانی در نشست تخصصی ادراکات اعتباری علامه طباطبایی و فلسفه فرهنگبه گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ مراسم رونمایی از کتاب «فلسفه از تعبیر جهان تا تغییر جهان» عصر سه شنبه در موسسه فرهنگی شهر کتاب تشکیل شد که بنا به اعلام برنامه قرار بود دکتر رضا داروی اردکانی، رئیس فرهنگستان علوم  یکی از سخنرانان این جلسه باشند اما به دلیل مشغله کاری نتوانستند در این جلسه حضور پیدا کنند. بنابراین متن سخنرانی خود را در قالب یادداشتی به این جلسه ارسال کرد که اکنون پیش روی شماست.

 بسیار متأسفم که نمی‌توانم در مجلس رونمایی کتاب «فلسفه از تعبیر جهان تا تغییر جهان» اثر گرانمایه دوست و همکار عزیزم آقای دکتر موسی اکرمی شرکت کنم. ضرورتی مرا از این حضور که هم مایه خوشوقتی و هم ادای وظیفه بود بازداشت. آقای دکتر اکرمی از استادان صاحبنظر فلسفه است. ایشان تحصیلات عالی خود را در رشته فیزیک آغاز کرده و پس از اخذ فوق لیسانس فیزیک در فلسفه ادامه تحصیل داده است.

البته از همان آغاز جوانی اعتنایی هم به تاریخ و فرهنگ و فلسفه و عرفان داشته‌اند و چنانکه به یاد می‌آورم مقاله ای در عرفان نوشتند که مورد تحسین اهل فضل و دانش قرار گرفت. از زمانی هم که به فلسفه رو کردند آثار خوب نوشتند و بعضی کتاب‌های نامداران معاصر را به فارسی خوب برگرداندند. آقای دکتر اکرمی فیزیک خوانده‌اند و ذهن ریاضی و منطقی دارند. در نوشتن هم نظم اهل منطق را رعایت می‌کنند و به فلسفه ای مایل‌اند که در آن از دستاوردهای علم بهره برداری می‌شود.

مع هذا پوزیتیویست نیستند یا لااقل به اثر فلسفه برای تغییر جهان اعتقاد دارند و مخصوصاً فلسفه را در خدمت تحقق عدالت می‌خواهند. من و آقای دکتر اکرمی در این قسمت با هم متفق القولیم اما در مورد هم سنخ دانستن فلسفه با علم و البته در تفسیر سخن مارکس نظرمان متفاوت است. این اختلاف به اصول باز می‌گردد. اختلاف رأی و نظر میان اهل فلسفه یک امر عادی و طبیعی است و مانع دوستی و هم‌سخنی‌شان نمی‌شود. نظر آقای دکتر اکرمی در تفسیر سخن مارکس این است که ابتدا فلسفه‌ای باید باشد تا با آن جهان را بتوان تغییر داد و تغییر باید بر طبق نظر درست صورت گیرد.

این سخن به اعتباری درست است. مارکس هم منکر وجود علم و فلسفه نبود اما می‌گفت با فلسفه‌ای که تا کنون بوده است جهان را نمی‌توان تغییر داد و البته اگر به او می‌گفتند اول علم تغییر را باید بنا نهاد و تغییر را بر وفق آن صورت داد، نمی‌پذیرفت. زیرا به نظر او فلسفه را از تغییر جهان جدا نمی‌توان کرد. رویای تغییر جهان چنانکه آقای دکتر اکرمی هم گفته‌اند در تاریخ فلسفه به سقراط و افلاطون باز می‌گردد. اما افلاطون و افلاطونیان این تغییر را برای برقراری یک نظام مدنی مثالی ثابت شبیه به نظام موجودات می‌خواستند. آن‌ها می‌خواستند از تغییر بگریزند و جهان مصون از تغییر و تغیّر می‌خواستند.

تا زمانی که علم، علم مطابقت با موجودات بود از علم برای تغییر بیش از این کاری نمی‌آمد. فلسفه‌ای که مارکس می‌گفت علم تغییر بود نه علم ثابت مطابق با موجودات یعنی علمی صرفاً برای تغییر نبود بلکه با تغییر مناسبت داشت افلاطون می‌خواست از تغییر بگذرد و به ثبات برسد اما مارکس تغییر را اثبات می‌کرد. از زمان فرانسیس بیکن و دکارت این اندیشه پدید آمد که علم، علم قدرت است. کانت و هگل و مارکس طرح بیکن و دکارت را پیش بردند و به نهایت رساندند آن‌ها عقل را نه صرف عقل شناسنده بلکه عقل کارساز و دگرگون کننده و تاریخی دانستند.

کانت از نظر هیوم که می‌گفت ما از نسبت میان علم و معلوم بی‌خبریم گذشت و تکلیف علم را معین کرد به‌نظر او علم مرکب از صورت و ماده است. ماده علم از خارج اخذ می‌شود و صورت آن را فاهمه افاده می‌کند. او البته از علم ساخته و پرداخته و چگونگی ساخته شدنش گفت اما به صراحت علم را سازنده ندانست الّا اینکه پیشرفت را به عقل و فاهمه بازگرداند. اما هگل فلسفه را مظهر تحقق تام و تمام روان مطلق دانست. مارکس به آنچه کانت و هگل گفته بودند صورت تاریخی اجتماعی صریح داد.

او در عبارت «فیلسوفان جهان را تعبیر کرده‌اند اما مساله، مساله تغییر جهان است»، وظیفه دیگری برای فلسفه قائل شد و مخصوصاً در این عبارت یک دوران بالنسبه طولانی فلسفه را پایان یافته دانست و گفت که فلسفه خودآگاهی و علم تغییر جهان است نه علمی که به کار تعبیر و گزارش جهان می‌خورد. در نظر مارکس تقدم فلسفه و تغییر مطرح نبود که بگوییم آیا بدون علم تغییر امکان دارد یا ندارد؟ تقدم و تأخر رتبی و زمانی با دوگانگی مناسبت دارد. اینجا همه چیز به هم ربط دارند و فلسفه به جای اینکه ماهیات ثابت را درک کند، درک تاریخی تغییر است. پس تغییری که مارکس به آن نظر داشت با هر علمی ممکن نمی‌شود و صورت نمی‌گیرد و هر علمی علم تغییر نیست.

مسلماً مارکس نمی‌گفت که بدون علم فیزیک و مکانیک می‌توان جهان را تغییر داد اما می‌گفت که این علوم باید در یک طرح کلی کار خود را انجام دهند. فیلسوفان باید به تغییر بیندیشند و طرح تغییر جهان را در اندازند. نکته خارق اجتماعی بگویم بیکن و دکارت و کانت و هگل و مارکس همگی مثل اشعری و اشعری‌مآبهای ما اراده و عمل را بر علم و نظر مقدم می‌دانستند. با این تفاوت که اشعری از اراده الهی می‌گفت اما اینان از اراده، اراده انسانی مراد می‌کردند. عبارت مارکس بیان این تقدم است به شرط اینکه تقدم را تقدم زمانی ندانیم و نگوییم تا علم حاصل نشود از تغییر چیزی نمی‌توان گفت زیرا این اراده به تغییر است که تکلیف علم را معین می‌کند.

غایتی که مارکس در نظر داشت و اتباع و پیروانش در تحقق آن ناکام ماندند فائق آمدن بر بیگانه‌گشتگی انسان و تأسیس جامعه عدل و برابری بود. ظاهراً دوست و همکار عزیز ما با تلقی مارکس از علم و جهان و انسان و فلسفه موافق نیست اما هنوز به آنچه او طلب کرد و نیافت، نظر دارد و همچنان به ایده‌آل بنیانگذاران تجدد که به تحقق جامعه مرفه و آزاد انسانی و وحدت نوع بشر نظر داشتند می‌اندیشد. او امیدوار است کشور واحدی پدید آید که در آن همه به سرنوشت زمین و هم‌نوعان خود بیندیشند. به نظر دکتر اکرمی تحقق یک جهان عدل و آزادی و تفاهم موقوف به تدوین و پذیرفته شدن و اجرای یک قانون اساسی جامع بر اساس فلسفه‌ای خاص است.

ما نمی‌دانیم این فلسفه خاص چیست و چگونه به وجود می‌آید. ممکن است نوشته‌های آقای دکتر اکرمی را اوتوپیای دورانی بدانیم که در آن پایان اوتوپیا اعلام شده است ولی به هر حال نمی‌توان تعلق خاطر به علم و فلسفه و آزادی و عدالت که در سراسر کتاب ظاهر است تحسین نکرد. من متأسفانه در خوش‌بینی دوست عزیز خود در مورد آینده جهان شریک نیستم. اما اعتقاد او به علم و توجهش به آینده و اهتمامش به ایجاد ارتباط و پیوند میان علم و فلسفه و دین و سیاست را قابل تحسین می‌دانم و ستایش می‌کنم. صاحب‌نظری که همه وقت و همت خود را صرف دانش و دانستن و آموزش و پژوهش می‌کند باید در نظر همه ما محترم باشد. این یادداشت را به قصد ادای احترام بنویسم کاش آنجا بودم و در حضور حاضران به نویسنده کتاب «فلسفه از تعبیر جهان تا تغییر جهان» از بابت خدمتی که به علم و فلسفه کرده است با حضور خود ادای احترام می‌کردم.

نظر شما