شناسهٔ خبر: 30694 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

نوروز؛ ضرورتی برای سیاستگذاری فرهنگی

جشن و آیین نوروز به مثابه یک سرمایه فرهنگی و میراث معنوی جامعه ما، آنقدر اهمیت و ارزش داشته و دارد که توانسته چندین هزار سال تداوم داشته باشد و در هر دوره ای بنا بر منطق غالب نظام اعتقادی روز، به رنگ و لعاب همان درآید و ذخیره معنایی خودش را از سرچشمه های اعتقادی رایج سیراب کند.

پیک نوروزی

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از انسان شناسی و فرهنگ؛ جبار رحمانی در یادداشتی نوشت:

نوروز امسال هم گذشت و هرکس به نوبه خود تجربه خاصی از آن داشت. همانند سالهای قبل این تجربه ترکیبی است از مجموعه‌ای از تعطیلات طولانی، مصرف رسانه ای متراکم که میتوان آن را نوعی پرخوری رسانه ای نام نهاد، و البته در کنار این نوع پرخوری، پرخوری در معنای مصطلح آن در مورد غذا، میوه و آجیل هم امری رایج و متداول بوده و در نهایت تجربه نوعی شادمانگی به همراه آسودگی ذهنی ناشی از تعلیق امور و کارها. این تجارب در بستری از گروه های خرد و خاص مانند خانواده و دوستان صمیمی رخ داده و مهمترین مولفه فضایی آن نیز شامل فضای خصوصی بویژه خانه است. از این منظر نوروز به جای جشنی ملی و عمومی به یک جشن خانوادگی و خانگی (به تعبیری دیگر، یک جشن خصوصی) تبدیل شده است. هرچند تقریبا همه اعضای جامعه درگیر این جشن و مقدمات و موخره های آن هستند، اما واحد اصلی کنشگران این جشن و آیین فرهنگی، فرد یا نزدیک ترین گروه صمیمی او یعنی خانواده و دوستان است. به همین دلیل هم این جشن بیش از همه در فضایی خانگی و معطوف به کنشگران آن رخ می دهد.

در فضای رسانه ای و گفتارهای عمومی تصویری از نوروز به عنوان آیینی باستانی و ملی ارائه می شود که مهمترین مولفه‌اش  سابقه  تاریخی و فرهنگی آن به همراه حس غرورآمیزی است که افراد نسبت به این میراث معنوی شان دارند. مساله اصلی آن است که مدیران و نهادهای رسمی چه برنامه ریزی  و سیاستگذاری ای برای این فرصت طلایی فرهنگ ایرانی دارند، زیرا فرصت های کلیدی ای مانند نوروز که زمینه ای برای بازسازی و بازتولید فرهنگ هستند، همزمان فرصتی برای تغییر و اصلاح و ارتقای فرهنگ هم هستند. متاسفانه در این زمینه وضع موجود بیانگر آنست که برنامه ریزی و سیاستگذاری فرهنیگ دقیقی برای ایام نوروز دیده نمی شود. فارغ از برنامه ریزی رسانه ای که تلاش دارد این ایام فراغت و بیکاری را با مجموعه ای از برنامه های سرگرم کننده (مانند فیلم و سریال و گاه هم موسیقی) و شاید هم آموزنده پر کند، و اندکی هم برنامه هایی که نظام آموزشی برای حفظ حداقلی پیوند دانش‌آموزان با درس و مدرسه انجام می دهد، دیگر نمی توان برنامه خاصی در حیطه مراکز سیاستگذاری فرهنگی (رسمی و غیر رسمی) در زمینه نوروز دید. طی چند سال اخیر یک برنامه ریزی نسبتا موفق هم شکل گرفته که ذیل عنوان راهیان نور معرفی شده است. این برنامه بیانگر نوعی سیاستگذاری فرهنگی برای استفاده از ایام نوروز و مسافرت ها جهت آشنا کردن مردم با مناطق جنگی و خاطرات جنگ است.

جشن و آیین نوروز به مثابه یک سرمایه فرهنگی و میراث معنوی جامعه ما، آنقدر اهمیت و ارزش داشته  و دارد که توانسته چندین هزار سال تداوم داشته باشد و در هر دوره ای بنا بر منطق غالب نظام اعتقادی روز، به رنگ و لعاب همان درآید و ذخیره معنایی خودش را از سرچشمه های اعتقادی رایج سیراب کند. این تداوم تا دوره سنتی ناشی از نقشی بود که نظام هایی آیینی سنتی با محوریت نوروز در ساماندهی زندگی مردم و معیشت و فرهنگ و اجتماع و نظام سیاسی آنها داشته اند. به عنوام مثال نوروز فقط آغاز بهار نبود، بلکه آغاز چرخه کار و معیشت و مبنایی اساطیری و گاهشمارانه برای نظم زندگی مردم بود، اما در دوره مدرن است که نوروز به یک زمان فراغتی گسترده تبدیل می شود و عملا زمینه و بستر کارکردی آن دچار تحولی بنیادین می شود.

این سرمایه معنوی و فرهنگی، به دلیل اهمیت و گسترش و نفوذی که در ذهن و فکر مردم ایرانی دارد، فرصتی بسیار کلیدی برای پرداختن به آن به مثابه یک سیاست فرهنگی و زمینه ای برای سیاستگذاری است. تداوم این سنت کهن چند هزار ساله به معنای آن نیست که با گذر زمان تغییر نمی کند و متحول نمی شود، آیین ها هرچقدر هم عمیق و ماندگار باشند، در نهایت متاثر از بستر و زمینه اجتماعی ای هستند که در آن رخ می دهند، به عبارت دیگر آیین ها بسته به شرایط اجتماعی و فرهنگی و سیاسی ممکن است متحول شوند، استحاله شوند و تقویت شوند و یا حتی تضعیف شده و ازبین بروند. زیرا آیین ها بیش از آنکه مرتبط به گذشته باشند،‌ به زمان حال مرتبط بوده و بیش از آنکه بخواهند گذشته را معنادار کنند، حال را معنادار می کنند. به همین دلیل ازمنظر فرهنگی (فارغ از مباحث تاریخی و ریشه شناختی)‌باید گفت آیین ها و جشن ها امری متعلق به حال بوده به شدت متاثر از زمان حال هستند. به همین دلیل هم آیین فرصتی کلیدی برای بازتولید خلاقانه فرهنگ و تغییر و تداوم ان هستند.

فارغ از موارد محدود برنامه ریزی های فرهنگی برای نوروز،‌ می توان از نوعی بی توجهی ساختاری در سیاست های فرهنگی جامعه نسبت به نوروز یاد کرد، گویی آیین نوروز، امری عادی است که نیازی به برنامه ریزی ندارد. در این شرایط بی توجهی به دلالت های سیاستگذرانه نوروز است که نوروز از جشنی عمومی به جشنی خانوادگی و خصوصی (فضای خانوادگی و خصوصی به مثابه بستر اجتماعی اصلی تجربه نوروز)‌ تبدیل شده است، و بیش از همه کارکردی فراغتی پیدا کرده است. نوروز به دلیل اهمیت کلیدی که در جهان سنت داشت، یک آیین کانونی جامعه بود، یعنی کل جامعه در شبکه ای از روابط متقابل و متداخل در‌آن درگیر بود. این به معنای آن نبود که لزوما همه به هم مرتبط باشند، به معنای آنست که نوروز یک فضای آیینی بوده همه اعضا و گروه های جامعه در آن مشارکت جمعی و عمومی داشتند و این مشارکت جمعی و عمومی در فضاهای عمومی رخ می داد، این با هم بودگی و با هم‌شدگی تمام بخش‌های جامعه به معنای یکدستی و یکسانی و یکی شدن همه آنها نبوده، بلکه این حضور به همراه حفظ تمایزها و تفاوت ها و بصورت چندصدایی بوده، به عبارت دیگر نوروز یک متن چندصدایی بوده، لذا همه بخش های جامعه در یک بستر انسجام بخش، هستی اجتماعی و فرهنگی خودشان را زیست می کردند. آنچه که در برخی سنت های نوروزی ذیل مفهوم نوروزگاه می توان یافت، مصداقی برای این ادعاست که یک فضای عمومی وجود داشت که افراد و گروه ها از زمینه ها و منشاهای مختلف وارد آن می‌شدند و تجربه ای جمعی از آن رخ می‌داد. مورد دیگر این وضع، بارعامی بود که در روزهای خاصی برای حضور همه مردم در یک فضای خاص داده می شد. نوروز جشنی بود هم خصوصی و هم عمومی؛ هم فردی و هم جمعی.

حضور عمومی گروها و افراد به گونه ای بود که لزوما جماعت ها به سمت همسانی و یکدستی حرکت نمی کردند، بلکه این حضور با حفظ تکثر و تفاوتها رخ میداد. فضاهای عمومی مانند نوروزگاه یک بستر چندصدایی بودند و چندصدایی بودن راز اصلی ایفای نقش نوروز برای بازتولید جامعه متکثر و شکبه اجتماعی روابط متقابل میان همه بخش‌های جامعه بود. عرصه‌های عمومی بر مبنای الگوی چندصدایی امکان نمادین همه بخش های جامعه در کنار یکدیگر و در فضایی عمومی را فراهم می کرد. بر این اساس تقلیل نوروز به یک جشن خصوصی و خانوادگی،‌و یا تقلیل آن به یک آیین فراغتی، بیانگر تغییری است که در کارکردهای اجتماعی این آیین رخ داده و مستلزم نوعی بازنگری در مواجهه سیاستگذارانه با این آیین است. شبکه آیین های سنتی در ایران امروز دچار بحرانی است که میتوان آن را نوعی حاشیه‌ای کردن دانست که گاه تعمدی است و گاه غیر تعمدی، اما هرچه که هست در حجم غنی از کارکردهای سنتی آنها خللی وارد کرده که آنها را به امور و کارکردهای خاصی تقلیل داده است. لازم است که نوعی بازاندیشی در قابلیت های آیین های جامعه است.

نظر شما