شناسهٔ خبر: 31340 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

افشای جزئیات هولناک از زندان زنانه نازی‌ها

شروع داستان به سال 1939 بازمی‌گردد. هشتصد زن آلمانی از میان جنگل‌هایی در پنجاه مایلی شمال برلین به محلی دوردست در نزدیکی یک دریاچه انتقال داده شدند. شش سال بعد جمع‌شان به صد و سی هزار نفر رسید.به گزارش فرارو به نقل از تلگراف، بین 10 تا 40 درصد از آن زنان مردند. همگی گرسنگی شدید، کار اجباری، کتک خوردن و شکنجه را تجربه کردند. نام مکانی که همۀ این رویدادهای وحشتناک در آن روی داده است، ریونزبروک بود.

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از سایت انسانشناسی و فرهنگ؛ اردوگاه مرگ کمتر شناخته شده‌ای که در می ۱۹۳۹، یعنی چهار ماه پیش از آغاز جنگ جهانی دوم، بازگشایی شد. ما بین سی تا پنجاه هزار زن جان خود را در آنجا از دست دادند. اما تا دهه‌ها بعد، کسی در غرب از وجود آن آگاه نبود. حقیقتِ این اردوگاه غریبِ مختصِ زنان، تا سالها پشت پردۀ آهنین جنگ سرد پنهان مانده بود.
 
پس از این همه مدت، به تازگی داستان‌های وحشتناک ریونزبروک در حال آشکار شدن است. سارا هلم، روزنامه نگار، دربارۀ اردوگاه تحقیقاتی انجام داده و با بازماندگان به مصاحبه پرداخته است، تا دریابد زندگی در این اردوگاه چه شکلی داشته است. جزییات کشفیات او را می‌توانید در کتاب "اگر او یک زن است" مطالعه کنید.
 
هلم توضیح می‌دهد که طراح ریونزبروک، هاینریش هیملر، رییس اس‌اس، بوده است و در اصل بنا بوده در آن اردوگاه "زنان آلمانی‌ای که به نظر رژیم نازی پست بوده‌اند، زندانی شوند. زنهایی که نازی‌ها می‌خواستند، نسلشان قطع شود."
 
زنان "پست" شامل سیاستمداران، بی‌خانمان‌ها، فاحشه‌ها و خوانندگان اپرا می‌شد. زنانی که به دلیل دزدی‌های کوچک، جرائم ناچیز یا اعتیاد به الکل مجرم شناخته شده بودند، به ریونزبروک فرستاده می‌شدند. همچنین هر کس که با ایده‌ئال‌های آلمانیِ زنانگی مطابقت نداشت، یعنی دختر، همسر یا مادری "کامل" نبود، نیز به این اردوگاه فرستاده می‌شد. از زنان انتظار می‌رفت که خانه‌دار باشند.
 
برخلاف اردوگاه‌های آشوویتز و بلسن، تنها ده درصد زنان زندانی در اردوگاه ریونزبروک، یهودی بودند. پس از گذشت چند سال ابتدایی، یعنی همان زمانی که جنگ جهانی به اوج خود رسیده بود و نازیها به سرعت در حال گسترش امپراتوری خود بودند، زنان نزدیک به بیست کشور اروپایی دیگر نیز به این اردوگاه آورده می‌شدند. از جمله زنان لهستانی و فرانسوی و حتی چند زن بریتانیایی و آمریکایی.
 
"قفسی برای حیوانات وحشی"
ریونزبروک، برای سالها راز خود را حفظ کرد. از آنجا که محل آن در آلمان شرقی کمونیستی واقع بود، نشانی از آن در کتابهای تاریخی دیده نمی‌شد.
 
هلم توضیح می‌دهد که افزون بر این موضوع، "وقتی که جنگ تمام شد، خیلی از آن زنان چنان آسیب روحی‌ای دیده بودند که دوست نداشتند از تجربۀ خود حرفی بزنند. هیچ کس هم نمی‌خواست از ماجرا چیزی بشنود، آنها می‌خواستند این دفتر را ببندند و دیگر به آن فکر نکنند."
 
اما تحقیقات هلم تا حدودی چگونگی زندگی در اردوگاه ریونزبروک را آشکار کرده است.
 
"آنها رژیم سفت و سختی داشتند و اردوگاه شدیداً شلوغ بود. همینطور نظام مجازات و کار اجباری منزجرکننده‌ای در آن به کار گرفته می‌شد. مردان نازی ادارۀ اردوگاه را بر عهده داشتند، اما نگهبانان اردوگاه زن بودند. این موضوع باعث شده بود که این اردوگاه جو متفاوتی داشته باشد."
 
زنان نگهبان آلمانی، قادر بودند که خشونت وحشیانه‌ای را به کار برند. هر چند که بعضی‌هایشان به "مهربانی" زیاد متهم می‌شدند و از مزایایی همچون سالن زیبایی که در آن زندانیان موهای نگهبانان را آرایش می‌کردند بهره می‌جستند.
 
زندانی‌ها به یکی از شرورترین نگهبانان اردوگاه به نام "دوراتیا بینز"، "لقب فاحشۀ زیبا" داده بودند.
 
این اردوگاه دارای حدود سه هزار و پانصد نگهبان بود، و جمعیت زنان زندانی در آن در شلوغترین زمان به چهل و پنج هزار نفر می‌رسید. این در حالی بود که اردوگاه با گنجایش سه هزار نفر طراحی شده بود. در هر بلوک ۱۵۰ زندانی می‌خوابیدند، و یکی از زندانیان آنرا با عبارت "مانند اینکه برهنه وارد قفس حیوانات وحشی شوید" توصیف می‌کند.
 
این موضوع که ریونزبروک مختص زنان بود، آن را از اردوگاه‌های مختص مردان و مختلط متمایز می‌کند.
 
همچون سایر اردوگاه‌های کار اجباری، زنان مجبور بودند شرایط وحشتناکی کار کنند. در حالیکه مردان اغلب در معادن به کار گرفته می‌شدند، زنان ریونزبروک، به خاطر انگشتهای ظریفشان، به کارهایی همچون خیاطی و گلدوزی گمارده می‌شدند.
 
اما همان مجازات‌های وحشیانه‌ای که در مورد مردان بکار گرفته می‌شد، در حق زنان نیز اجرا می‌گشت. زن‌ها به دلیل "رفتار نامناسب" بین ۲۵ تا ۵۰ ضربه شلاق می‌خوردند. اما هلم می‌گوید که بسیاری از مجازات‌ها در این اردوگاه "به طور خاص برای ایراد خشونت به زنان" طراحی شده بودند.
 
سقط جنین اجباری عادی بود
او توضیح می‌دهد: "آنها اجازه نمی‌دادند که نوزادها متولد شوند. حتی زنانی که در ماه هشتم بارداری هم بودند، مجبور به سقط جنین می‌شدند. اما در سال آخر وجود اردوگاه، تعداد بارداری‌ها آنچنان بالا بود که نمی‌توانستند همه را سقط کنند. مادرها و دخترانی که با هم به اردوگاه آورده می‌شدند، از هم جدا می‌کردند. همچنین بر روی صدها زن و کودک در این اردوگاه "آزمایش‌"های نفرت‌انگیزی صورت گرفت."
 
پزشکان روی کودکان کولی، آزمایشهای مربوط به عقیم‌سازی را انجام می‌دادند. بسیاری از این کودکان مردند. آنها تلاش داشتند تا برای بیماری‌های مقاربتی همچون سفلیس و سوزاک درمانی بیابند. هیچکس دقیقاً نمی‌داند که چگونه، اما شایع بود که آنها سفلیس را در ستون فقرات آزمایش‌شونده‌ها تزریق می‌کردند. بسیاری از زنان مورد آزمایش، در حین آن جان باختند.

اردوگاه مرگ زنانه
اردوگاه ریونزبروک در نزدیکی فیورشتنبرگ
 
به این زنان به چشم موش آزمایشگاهی و خرگوش نگاه می‌کردند و داروهای جدید بر روی آنها آزمایش می‌شد. در یک مورد، والتر سونتاگ، یک پزشکان اردوگاه، هفتاد و پنج تن از سالمترین و جوانترین زنان لهستانی زندانی در اردوگاه را انتخاب کرد.
 
او سپس پاهای آنها را با قانقاریا و باکتری یا مواد شیمیایی‌ای چون بنزین و فنول، عفونی کرد. او روی پاهای آنان زخم ایجاد می‌کرد و سپس درون زخمشان خاک، شیشه یا خرده چوب می‌ریخت. آنگاه زخمها را یا درمان نمی‌کردند و یا داروهای تازه را برای درمانشان آزمایش می‌کردند.
 
"آزمایش‌ها" و اتاقک گاز
استخوانهایشان را می‌شکستند و می‌گذاشتند تا جوش بخورد و سپس دوباره رویشان آزمایش می‌کردند.
 
هلم توضیح می‌دهد که این گروه از زنان شجاعت مثال‌زدنی‌ای داشتند: "آنها موفق شدند که اطلاعاتی از آنچه که بر سرشان می‌آمد را به بیرون درز دهند. آنها از ادرار خود (مانند نوعی جوهر نامرئی) استفاده می‌کردند تا نامه بنویسند و آن را به لندن بفرستند. آنها به آنچه که بر سرشان می‌آمد معترض بودند."
 
در ماه می سال ۱۹۴۴، اخبار این وحشیگری غیر قابل توصیف در انگلستان منتشر شد. اما اردوگاه همچنان تا پایان جنگ به کار خود ادامه داد.
 
در واقع شرایط در آغاز سال ۱۹۴۵ بدتر از همیشه بود. جمعیت اردوگاه به اوج رسیده بود و زیادیِ جمعیت به یک مشکل جدی بدل شده بود.
 
نازی‌ها برای حل این مشکل، اتاقک‌های گاز برپا کردند. در هر نوبت صد و پنجاه زن در این اتاقک‌ها کشته می‌شدند.
 
با توصیفهایی که از اردوگاه ریونزبروک صورت گرفته، زنده خارج شدن از آن غیر ممکن به نظر می‌رسد، اما حقیقت این است که بسیاری از آنها جان سالم به در بردند.
 
هلم می‌گوید: "زنده ماندن مسئلۀ دشواری است. برای زنده ماندن به چیزی که بیش از همه نیاز داشتید، شانس بود. آنهایی که سالم بودند، از شانس بیشتری برخوردار بودند. اگر شما به دردی می‌خوردید و توانایی انجام کار اجباری را داشتید، آنها شما را زنده نگه می‌داشتند."
 
"خیلی از این زنان بسیار شجاع بودند. آنها زمانی که نگهبانان برای انتخاب مسافران اتاقک گاز می‌آمدند، خود را پنهان می‌کردند."
 
راه دیگری که برای زنده ماندن وجود داشت، رسیدن به رهبری بلوک بود.
 
این دسته از زندانیان به نوعی نقش نگهبان را ایفا می‌کردند. بعضی وقت‌ها قدرت باعث می‌شد که رهبر بلوک به اندازۀ نگهبانان واقعی، وحشیگری به خرج دهند، و در برخی از موارد رهبر بلوک دلرحم از آب در می‌آمد و به هم بندی‌هایش کمک می‌کرد، و مثلاً غذای بیشتری به آنها می‌داد.
 
در هر صورت، رهبران بلوک بهترین شانس را برای زنده ماندن داشتند.
 
"آنها آنقدر او را با چماق زدند که مرد"
هلم در کتابش به زنی به نام کاتارینا ویتز اشاره می‌کند که موفق به فرار از اردوگاه شده بود. او برای اینکار از یک دیوار ۵ متری که لبۀ آن با سیم خاردار پوشانده شده بود، بالا رفت و سپس به جنگل فرار کرد. او را سه روز بعد دستگیر کردند. اما در مدت زمانی که هنوز پیدا نشده بود، زندانیانی را که او برای فرار پشت سر گذاشته بود، را مجبور کردند که شب و روز بدون غذا و بی حرکت بایستند.
 
در روز چهارم، که کاتارینا را بازگردانند، او را به بلوک مجازات بردند، و سپس به همان زندانیانی که سه روز ایستاده بودند، گفتند که هر کار دلتان می‌خواهد با او بکنید.
 
آنها او آنقدر با چماق زدند که مرد.
 
وقتی که اردوگاه، در آوریل ۱۹۴۵، به دست نیروهای شوروی آزاد شد، دو هزار زن و کودک بیمار در آن یافت شدند.
 
اما وحشت هنوز تمام نشده بود. روس‌ها به بسیاری از زنانی را که "آزاد می‌کردند"، تجاوز کردند. حتی به زنان هموطن خود، زنان باردار یا آنهایی که به تازگی بچه دار شده بودند.
 
السه هاینریش، یکی از بازماندگان به هلم گفت: "من وقتی که اردوگاه به اشغال ارتش شوروی درآمد، مانند جنازه بودم و تازه نوبت روسها بود که بلاها را سرم بیاورند."
 
یک بازماندۀ دیگر که روس است، تعریف می‌کند: "آلمان‌ها هیچوقت به ما تجاوز نمی‌کردند، و می‌گفتند شما خوکهای روسی هستید، اما سربازهای خودمان به ما تجاوز می‌کردند."
 
از این رو نباید تعجب کرد از اینکه لولو لو پرز، دکتر فرانسوی‌ای که در اردوگاه ریونزبروک زندانی بوده است بگوید: "دیگر اعتقادی به وجود خوبی در طبیعت بشر نداشتم. باید این را از نو می‌آموختم. اما این موضوع زمان زیادی برد."

نظر شما