شناسهٔ خبر: 32238 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

بدترین اتفاق برای یک هنرمند چیست؟

علیرضا داودنژاد و علیرضا رئیسیان در نشستی دلایل بحران ریزش مخاطب در سینمای اجتماعی ایران را مطرح کردند که در بخشی از آن گفته شد که« وقتی به هنرمندی می‌گویند برای خلق اثرت از زندگی روزمره الهام نگیر،بدترین اتفاق برای او می‌افتد.»

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایسنا؛ در نشستی که ۱۵ اردیبهشت ماه در حوزهٔ هنری برگزار شد، این دو کارگردان سینما به بررسی مفهوم سینمای اجتماعی و مسائل و مشکلات مربوط به سینمای ایران پرداختند.

زندگی روزمره اصلی‌ترین منبع الهام هنرمند است

علیرضا داوودنژاد در ابتدای این نشست با اشاره به موضوع نشست گفت: یکسری فیلم‌ها هستند که به مسائل جاری و مبتلا به جامعه می‌پردازند که اصطلاحا به آنها فیلم‌های اجتماعی گفته می‌شود، حال باید ببینیم که آیا ما همچنین سینمایی داریم؟

 

علیرضا داودنژاد

 

کارگردان «کلاس هنرپیشگی» تاکید کرد: برای تحقق چنین سینمایی باید روحیه‌ی نقدپذیری در مردم و مسئولان به وجود بیاید.برای نمونه همین سریالی (درحاشیه) که اخیرا درباره‌ی پزشکان ساخته شد و پس از پخش آن چه جاروجنجال هایی شد! انگار اگر این حرف‌ها زده نشود آن مشکلات وجود نخواهد داشت. این موضوع مختص این دوره نیست و قبل از انقلاب هم وجود داشته است که اگر بخواهیم درباره‌ی آسیب شناسی هر قشری کار کنیم، می‌گویند سیاه‌نمایی است.

او تصریح کرد: زمانی این روحیه به وجود می‌آید که گرایش به اصلاح امور در جامعه جدی باشد و واقعا مردم و مسئولان به دنبال حل معضلات باشند. برای اینکه تفکر انتقادی به وجود بیاید و جای رشد داشته باشد باید به رابطه‌ی سینما با زندگی توجه کرد. وقتی به هنرمندی می‌گویند برای خلق اثرت از زندگی روزمره الهام نگیر،بدترین اتفاق برای او می‌افتد.

داودنژاد تاکید کرد: هنرمندی که زندگی منبع الهام او نباشد رابطه‌اش با زندگی مخدوش می‌شود. وقتی هنرمند متوجه موضوعی می‌شود اما نمی‌تواند آن را بسازد کم‌کم رابطه‌ی او با زندگی قطع می‌شود و دیگر چیزی برای الهام گرفتن ندارد. وقتی عده‌ای وسط سینما می‌ایستند و می‌گویند این را بسازید و آن را نسازید رابطه‌ی مخاطب با سینما هم قطع می‌شود و گونه‌های سینمایی از جمله سینمای اجتماعی رو به زوال می‌روند بنابراین به نظر من سینمای اجتماعی به معنای سینمای بالنده و مولد وجود ندارد.

بازار محصولات فرهنگی در کشور نداریم

کارگردان فیلم «مرهم» در بخش دیگری از سخنانش با اشاره به موضوع بحران مخاطب در سینما گفت: یکی از بازارهای محصولات سینمایی تلویزیون است که آن هم رغبتی برای خرید فیلم‌های ایرانی ندارد و فیلم‌های خارجی پخش می‌کند. بازار دیگر بازار ویدئوی خانگی است که سود آن نیز نصیب قاچاقچیان می‌شود. همچنین در اتوبوس‌ها،قطارها و هتل‌ها نیز فیلم‌های ایرانی نمایش داده می‌شود اما جایی به حساب نمی‌آید. یعنی همین سینمای دست و پا بسته که رابطه‌اش با زندگی قطع است،مخاطب دارد اما این عوامل باعث می‌شود این افراد در آمار مخاطبان به حساب نیایند.

علیرضا داوودنژاد با اشاره به بازار نامناسب کالاهای فرهنگی در کشور توضیح داد: ما در ایران ۱۱۰۰ شهر داریم که فقط ۶۰ تای آنها سینما دارند. این درحالی ا‌ست که پیش از انقلاب ۵۰۰ سینما داشتیم اما با وجود سه برابر شدن جمعیت امروز تنها ۳۰۰ سالن فعال در کشور وجود دارد که از این تعداد تنها ۲۰۰ سال قابلیت نمایش فیلم دارند و ۱۰۰ سالن دیگر غیرقابل استفاده هستند، از میان سالن‌های فعال نیز پنج پردیس سینمایی هستند که عمدهٔ درآمد سینما را شکل می‌دهند.

«سینمای اجتماعی» غلط است!

در ادامه همین جلسه علیرضا رئیسیان با اشاره‌ای کنایه آمیز به عنوان این نشست گفت: اساسا تعریف سینمای اجتماعی چیست؟! به لحاظ آکادمیک لفظ سینمای اجتماعی غلط است و حتی گاهی این غلط بزرگتر می‌شود و لفظ «ژانر اجتماعی» به کار می‌رود! چون همه‌ی فیلم‌ها اجتماعی هستند و مطمئناً چیزی از اجتماع در آنها هست. ولی آیا سینمای منتقدانه به آن معنا که سینمای ایران سال‌هاست تحت عنوان «سیاه نمایی» با آن متهم است وجود دارد یا نه که این موضوعی قابل مباحثه‌ای است.

او گفت: در سینمایی که تحت نظارت دولت است، سینمای اجتماعی نمی‌تواند رشد پیدا کند. فیلم‌های اجتماعی قلب سینمای سینمای ایران هستند و آن هم به این دلیل است که جامعه‌ی ما مثل جوامع پیشرفته همه چیز سر جای خود نیست و همین تضاد برای هنرمند سوژه ایجاد می‌کند. وقتی سینمای دولتی مرکزیت دارد، علت ریزش مخاطب را هم باید در آنجا جست‌وجو کرد و نهادهای دولتی و وابسته به دولت که ملودرام‌های اجتماعی می‌سازند باید پاسخ دهند که چرا مخاطب را فراری داده‌اند.

رئیسیان نیز با اشاره به کمبود مکان‌های نمایشی در کشور و نبود سالن در بسیاری از شهرهای بزرگ گفت:با توجه به اینکه ۶۰درصد فروش سال گذشته‌ی سینماها از محل پنج پردیس سینمایی بوده است، می‌توان پیش‌بینی کرد که اگر تعداد این پردیس‌ها دوبرابر شود فروش فیلم ها نیز دوبرابر خواهد شد و تجربه نشان داده که یک سالن نمایشی در پردیس کورش به تنهایی به اندازه‌ی صد سالن حوزه هنری فروش دارد.

 

علیرضا رییسیان

ما خوبیم ؛ سالن‌ها بد!

کارگردان فیلم «دوران عاشقی» گفت: این تصور اشتباه وجود دارد که چون فیلم‌های خوبی ساخته نمی‌شود مردم به سینما نمی‌روند، اما باید توجه کرد که در آمریکا به عنوان بزرگ‌ترین تولیدکننده فیلم در دنیا سالانه ۸۰۰ تا ۹۰۰ فیلم با استاندارد های سینمایی ساخته می‌شود که از این میان تنها حدود ۱۰درصد قابل اعتناست، که بخشی از آن را هم فیلم های خارج از جریان اصلی تشکیل می‌دهند. اما در ایران بیش از ۱۰درصد فیلم خوب در سال ساخته می‌شود. بنابراین نمی‌توان گفت درآمد پایین سینما ناشی از کیفیت پایین فیلم‌هاست و باید به عوامل دیگری مثل تصویر خوب، صدای خوب،کیفیت مطلوب و پذیرایی خوب از مخاطب هم توجه کرد.

او ادامه داد:در سینمای ما به اغلب ژانرها نمی‌توان پرداخت و ژانرهایی مانند علمی-تخیلی، پلیسی و جنایی را به معنی کامل کلمه نمی‌توانیم داشته باشیم.پس فقط کمدی و ملودرام اجتماعی می‌ماند که فیلمسازها در همین این دو ژانر هم کارهای بزرگی انجام داده‌اند.

سینمای ملی از دل زندگی روزمره بر ‌می‌آید

در ادامه علیرضا داوودنژاد همچنان به مشکلات فیلم‌سازی پرداخت و گفت:به ما می‌گویند که چرا سینمای ما قهرمان ندارد و کنش‌مند نیست! سینمایی که اعتماد به نفسش را بگیری و به آن بگویی که چه بسازد و چه نسازد،پروانه نمایش بدهی و بعد اکران نکنی،بازار تلویزیون و ویدئوی خانگی را از آن بگیری، چطور میتوان از آن انتظار خلاقیت داشت!؟ انتظار اینکه فیلم‌هایش قهرمان داشته باشد و پربار باشد، سینمایی که با تحقیر کار می‌کند، دیگر نمی‌تواند خلاقیت و نوآوری داشته باشد.

 

او ادامه داد:اگر می‌خواهیم سینمای ملی، بومی و ایرانی داشته باشیم،دیگر نمی‌توانیم از فیلم‌ساز بخواهیم موضوع فیلم هایش را از اجتماع و زندگی مردم نگیرد. فیلم‌ساز اگر از جامعه الهام نگیرد، موضوع فیلم‌ها گفتگوها، دیالوگ ها و ریتم و ساختار آن جعلی و مصنوعی می‌شود. تا از متن روزمره زندگی شروع نکنیم، نمی‌توانیم به سینمای ملی و بومی برسیم. وقتی تلقی ما این باشد که سینما می‌تواند بدون توجه به زندگی روزمره فیلم بسازد، در حقیقت داریم رابطه‌ی سینما با زندگی را قطع می‌کنیم و بعد از آن هم رابطه‌ی بین هنرمند با زندگی دچار مشکل می‌شود.

داوودنژاد همچنان به معضلات نبود روحیه نقدپذیری در جامعه اشاره کرد و گفت: این زندگی مسائلی دارد که اگر بخواهیم به آن بپردازیم با اقشار مختلف، به سبب نداشتن روحیه‌ی نقدپذیری شان، درگیر خواهیم شد. کسانی که این مشکلات را برای جامعه به وجود می‌آورند ترجیح می دهند راجع به آنها حرفی زده نشود و فیلمی ساخته نشود؛ زیرا مشکلاتی در مدیریت آنها وجود دارد که اگر آنها را نشان بدهی ناراحت می‌شوند.

علیرضا رئیسیان نیز در ادامهٔ صحبتهایش به مسئلهٔ مدیریت فرهنگی در سینما اشاره کرد و گفت: دردههٔ ۶۰ که همهٔ ارکان سینمای ما در تسلط دولت بود دو فیلم «ناخدا خورشید» و «خانهٔ دوست کجاست» ساخته شد؛ هردو، فیلمهای خوبی بودند اما سلیقهٔ مدیران سینمایی آن زمان اینگونه بود که فیلم «خانهٔ دوست کجاست» الگو قرار بگیرد و طبیعی است که اگر فیلمی خوب ساخته شود و موفق شود عده‌ای از آن تقلید کنند؛ پس می‌توان دید که جهت دهی جریان مدیریت در دولت چقدر در روند فیلمسازی مؤثر است، بنا براین فیلمهای خوبی که ساخته می‌شود باید الگو قرار بگیرد و از نمایش آنها حمایت شود.

این کارگردان حضور نیروهای خارج از عرصهٔ فرهنگ، در مدیریت فرهنگی را از دیگر عوامل بی اعتمادی مردم به محصولات فرهنگی دانست و گفت: در سینما می‌بینیم فیلمهایی که به سفارش نهادهای عمومی ساخته شده‌اند به شدت خنثی و فاقد موضوعیت هستند و از طرفی فیلمهایی که به موضوعات حاد اجتماعی نزدیک می‌شوند مورد آزار و اذیت قرار می‌گیرند؛ حال پرسش اینجاست که در جامعه‌ای آزاد و باز چرا باید مدیران فرهنگی نگران این باشند که نمایش یک فیلم باعث اتفاقات عجیب و غریب شود؟!

تحت چنین شرایطی است که در کشور ما هنرمند وقتی بخواهد شروع به ساختن فیلمی بکند تازه مشکلات شروع می‌شود درحالی که مشکلات باید پیش از آن حل شده باشد اما وقتی فیلمی ساخته می‌شود و به جایی نزدیک می‌شود صداهایی بلند می‌شود و امکان فعالیت مستقل و جدی را از فیلمساز می‌گیرد.

کارگردان فیلم «چهل سالگی» در ادامه به رونق سینما در کشورهای پیشرفته اشاره کرد و با مثال زدن آمریکا گفت: در امریکا ۴۰هزار سالن سینما وجود دارد و در کشور ما تنها ۳۰۰ سالن در حالی که جمعیت آمریکا سه برابر ایران است! پس برای اینکه بدانیم سینمای ما مخاطب دارد یا نه! ابتدا باید شرایط فیلم دیدن را در آن مهیا کنیم؛ زمانی که سالن نداریم، امکان دسترسی آسان نداریم، تبلیغات تلوزیون و فضای شهری نداریم و می‌گوییم فیلم خوب نیست و اشکال از خلاقیت هنرمند است!

رئیسیان با اشاره به اینکه جریانهای حمایتی و نظارتی در سینمای همهٔ کشورهای دنیا وجود دارد اما شکل آنها متفاوت است گفت: ما در ایران بدترین نوع حمایت، یعنی حمایت مستقیم مالی و از سوی دیگر بدترین نوع نظارت را داریم. درنتیجه حمایت‌ها از نور چشمی‌ها و «پسرهای خوب» و نظارتهای بیش از حد بر کسانی اعمال می‌شود که به نظر می‌رسد حرفی برای گفتن دارند.

کارگردان «دوران عاشقی» در پایان سخنانش گفت: بعد از پنج سال این فیلم را ساخته‌ام که تنها ۲۵درصد حمایت دولتی دارد و ۷۵درصد سرمایهٔ آن از بخش خصوصی تأمین شده؛ فیلمی که در جشنوارهٔ فجر هم در ۱۰ رشته اصلی نامزد شده و دو سیمرغ بلورین هم برده است؛ حال قرار است مسئولین حوزهٔ هنری این فیلم را تماشا کنندو نظر بدهند؛ اگر آنها بگویند «نه!»، چه کسی پاسخگوی فکر و اندیشه و سرمایه و پنج سال کار من خواهد بود؟!

علیرضا رئیسیان با گلایه از ممیزی‌های گوناگون و متعدد در سینمای ایران گفت: من فیلمساز چند بار باید کنترل بشوم؟ در مرحلهٔ فیلمنامه؛ پروانهٔ ساخت؛ نظارت سرمایه گذاران دولتی در حین ساخت؛ پروانهٔ نمایش؛ نظارت هیات انتخاب جشنواره و نهایتاً در زمان اکران هم گروه دیگری فیلم را کنترل می‌کنند! حال نباید بگوییم که اگر ممیزی هم هست قانونمند و روشن و شفاف باشد و مراتب آن برای فیلمساز روشن باشد؟ چه کسی می تواند اثبات کند که ممیزین ارشاد از خود فیلمساز برای کاری که کرده دلسوزترند؟!

نظر شما