شناسهٔ خبر: 32314 - سرویس اندیشه
نسخه قابل چاپ

ماجراهای فکر فلسفی از نگاه «غلامحسین ابراهیمی‎دینانی»؛

اندیشیدن انسانِ کنشگر به اندیشه‎ی خود

ابراهیمی دینانی انسان به چه می‎اندیشد؟ همیشه اندیشه به چیزی می‎اندیشد یا خیر؟ تنها اندیشیدن مهم است یا به چه چیزی اندیشیدن نیز مهم است؟ نکته‎ی مهم‎ این است که انسان کنشگر است، چون می‎اندیشد و فراتر از آن به اندیشه‎ی خودش هم می‎اندیشد.

فرهنگ امروز/ فاطمه امیراحمدی: انجمن علمی دانش اجتماعی مسلمین با همکاری گروه علوم اجتماعی اسلامی دانشگاه تهران در ادامه‌ی سلسله نشست‌های علمی خود، نشست «ماجراهای فکر فلسفی (رابطه‌ی عقل و نقل در جهان اسلام)» را با سخنرانی دکتر غلامحسین ابراهیمی‌دینانی، چهره‌ی ماندگار فلسفه در دانشکده علوم اجتماعی برگزار کرد.

 

غلامحسین ابراهیمی‌دینانی: انسان تنها کنشگر عالم است

امروز اهمیت علوم اجتماعی بیشتر از هر زمان دیگر احساس می‎شود. در واقع اگر جامعه نباشد هیچ‌چیز نیز نخواهد بود. اما چرا امروز نیاز به علوم اجتماعی بیشتر از هر زمان دیگری احساس می‎شود، چون ارتباطات و روابط افراد با هم خیلی بیشتر از گذشته شده است، امروز اگر کوچک‎ترین واقعهای در کره‌ی زمین روی دهد در کمترین زمان در سراسر جهان مخابره خواهد شد.‎

چون امروز در دانشکده علوم اجتماعی هستم و قرار است برای دانشجویان این رشته سخنرانی داشته باشم، با ادبیات و واژگان آن‎ها به صحبت خودم می‎پردازم. انسان «کنشگر» است و من می‎خواهم از این واژه شروع کنم و سخنان خود را ادامه دهم. الفاظ همان‎طور که هدایت‎کننده هستند گمراه‎کننده نیز هستند. کلمه‌ی «کنشگر» واژه‎ی فارسی زیبایی است و به معنی فعل و کنش است.

در تمام عالم اگر شما جست‎وجو کنید هیچ موجودی را جز انسان، کنشگر نخواهید یافت. اگر کسی به من بگوید که به طور مثال باد و توفانی مثل سونامی نیز یک کنش است جواب من این است که بله، اتفاقی مثل سونامی محصول کنش‎هایی در آب دریا و غیره است؛ اما در واقع آن‎ها کنش‎هایی هستند که جنبه‎ی انفعالی دارند، باد کنش و واکنش است و نتیجه‎ی فعل و انفعالات هواست. یا حمله‎ی شیر کنش و واکنش است، چرا؟ واکنش است چون گرسنه است.

در اینجا شما به‌عنوان دانشجوی علوم اجتماعی باید فوراً اشکال بگیرید که بله، انسان نیز همین‌طور است و اگر او هم نیاز و احتیاجاتی نداشت کنشی نیز نداشت. انسان در خوردن، خوابیدن، روابط اجتماعی و دیگر احتیاجاتش واکنش دارد. انسان در جاهایی کنش است و واکنش نیست؛ صنعت، تکنیک و احتیاجات اولیه‎ی او همه از نوع واکنش هستند چون به آن‎ها نیاز دارد. تمام افعال انسان ضمن کنش، واکنش هم هست.

 

چرا انسان کنشگر است؟

حالا پرسش این است که اگر هم انسان و هم موجودات دیگر برای نیاز خود واکنش دارند، پس چرا می‎گوییم انسان کنشگر است اما در مورد حیوانات این واژه را به کار نمی‎بریم؟ زیرا انسان دست به تفکر می‎زند و فلسفه می‎بافد و فلسفه می‎گوید که هستی چیست، موجودشناسی چیست.

البته حتماً می‎دانید که بین «موجودشناسی» و «وجودشناسی» تفاوت است. هر چیزی که تا به حال دیده‎اید موجود است از نبات تا حیوانات، در واقع شما با موجودات طرف هستید. حال سؤال من این است، اگر ما «وجود» را ندانیم و نشناسیم اتفاقی می‎افتد؟ شناخت وجود به چه کار ما می‎آید؟ نکته در همین جاست، تنها انسان است که به وجود می‎اندیشد. تمام موجودات وجود را می‎فهمند، اما تنها انسان است که می‎پرسد وجود چیست و به همین علت می‎گوییم تنها انسان است که کنشگر محسوب می‎شود.

سنت من در سخنرانی‎ها بر این اساس است که بیشتر پرسش می‎کنم. من از شما می‎پرسم موجود از وجود بیرون می‎آید یا وجود از موجودات؟ وجود یک مفهوم عام است، آیا مجموعه‎ی موجودات وجود هستند و حاصل‌جمع همه‎ی موجودات است یا خیر، بیشتر و فراتر از آن است؟

دنیای علم این است، علم فکر نمی‎کند، می‎بیند؛ اما انسان فکر می‎کند و می‎اندیشد، پس چون فکر می‎کند، کنشگر است؛ چه فکر مفید و چه فکر غیرمفید. فکرکننده هم به معقول و هم به نامعقول می‎اندیشد، اما اندیشیدن به نامعقول راه را برای امر معقول باز می‎کند. سؤال می‎کنم، آیا اگر کسی نامعقول را نداند، می‎داند معقول یعنی چه؟

پس انسان تنها موجودی است که کنشگر است چون تأمل می‎کند. سؤال دیگرم از شما این است، عمل بالاتر است یا فکر کردن؟ عمل بدون فکر کردن چه ارزشی دارد؟ انرژی هستی «است» یا هستی «دارد»؟ اگر انرژی را مطلق کردید، ملحد می‎شوید، پس انرژی هستی «دارد». خب هستی را چه کسی می‎فهمد؟ انسان، اوست که از هستی و وجود می‎گوید، کنشگر است چون فکر هستی دارد.

چگونه انسان کنشگر است؟ تفکر و تعقل می‎کند، تعقل او کنشگری او محسوب می‎شود، قابلیتی که هیچ‌یک از موجودات عالم ندارند.

 

دایره‎ی اندیشه‎ی انسان

انسان به چه می‎اندیشد؟ در واقع تفکر، موضوع تفکر می‎خواهد یا خیر؟ اگر هیچ‌چیز نباشد شما به چه چیزی می‎اندیشید؟ آیا علم بدون معلوم معنا دارد؟ عقل بدون معقول چه؟ همیشه اندیشه به چیزی می‎اندیشد یا خیر؟ تنها اندیشیدن مهم است یا به چه چیزی اندیشیدن نیز مهم است؟ حال انسان به چه چیزی می‎اندیشد؟ به همه چیز؛ دایره‎ی اندیشیدن انسان از پشه تا رب‌العالمین گسترده است.

یک نکته‎ی مهم‎تر می‎خواهم اضافه کنم، اینکه انسان به اندیشیدن خودش هم می‎اندیشد. حیوانات هم به امور مورد نیازشان علاقه دارند، اما نمی‎دانند که می‎اندیشند. انسان‎ها خیلی چیزها می‎دانند اما هرکس می‎داند یک علم دیگر هم دارد، می‎داند که می‎داند. یک فیزیک‎دان فرمول‎های بسیاری می‎داند و این را می‎داند که می‎داند و این برخلاف ظاهر ساده‎ی آن بسیار مهم است. به طور مثال اگر فردی تمام علوم عالم را بداند ولی نداند که می‎داند، این چه موجودی می‎شود؟ جعبه و ابلهی بیش نخواهد بود، شبیه کامپیوتر. مگر این دستگاه کم چیز می‎داند، اما می‎داند که می‎داند؟ و این تفاوت بین دانش و اطلاعات بالا با آگاه بودن به این امر و ناآگاه بودن به آن است.

البته امروزه برخی از اندیشمندان و فیلسوفان نگران روزی هستند که تکنیک به جایی برسد که آن ما را به کار ببرد. امروز شما هستید که از تکنیک و تکنولوژی استفاده می‎کنید، اما اگر روزی برسد که ما برده‎ی این تکنولوژی شویم، اینجاست که دیگر ما ابزاری بیش نخواهیم بود.

حتی این نگرانی برای امروز نیست، حکیم سنایی در 800 سال پیش این نگرانی را داشته است؛ در آن زمان که ماشین و تکنولوژی نبود گویا قدرت تخیل و اندیشه‎ی این اندیشمند این هشدار را به او داده است که می‎گوید:

 «خودبه‌خود شکل دیو می‎کردند/ وز نهیبش غریو میکردند»

 در آن زمان نقاشان چینی در این فن استادان خوبی بودند؛ سنایی می‎گوید که خود نقاشان دیوی مهیب می‎کشیدند و خود از آن می‎هراسیدند. گویی این حکیم چند قرن آینده‎ی خود را پیش‎بینی کرده که چه‌بسا روزی برسد که ما اسیر ساخته‎های دست خودمان شویم و ساخته‎های دست ما، ما را به کار ببرند.

 

دکارت و عقل ابزاری

با کمال تأسف باید بگویم که در 400 سال پیش این حرف نابجا را در بین ما مسلمانان رنه دکارت فرانسوی –معاصر با ملاصدرا- رواج داد.

تمام علوم امروز (تکنولوژیها) از نتایج فکر دکارت است. دکارت چه گفت؟ او فیلسوف بود و تکنیسین نبود، یک کلمه گفت که شما نیز یاد گرفتید، گفت عقل ابزار است، عقل متد است، چگونه عقل را به کار ببریم. او کتابی دارد به نام «چگونه به کار بردن عقل». عقل که ابزار شد این نتایج را دارد.

اما آیا واقعاً عقل ابزار است؟ عقلی که ابزار باشد باید به دور انداخت. اصلاً قبول می‎کنیم عقل ابزار است، حالا این عقل ابزاری را چه کسی به کار می‎برد؟ غیر از این است که خود انسان به کار می‎برد. حالا آن عقلی که عقل ابزاری را به کار می‎برد خودش هم ابزار است. بله عقل ابزاری داریم، تکنیسین، شیمی‎دان و فیزیکدان و همه‎ی علوم عقل ابزاری است. ساخته‎ها قابل دیدن هستند اعم از میز و صندلی که من و شما از آن استفاده می‎کنیم تا دیگر محصولات. اما آن عقلی که این عقل ابزاری را به کار می‎برد خودش هم ابزار است یا خیر؟ اگر آن هم ابزار باشد، تسلسل می‎شود. حال آن عقل را باید کجا پیدا کرد (عقلی که عقل ابزاری را به کار می‎برد)؟ آن همان عقلی است که ابن‎سینا، قران کریم می‎گوید، عقلی که در این حدیث آمده است: «العقل ما عبد به الرحمن و اكتسب به الجنان». عقلی که خدا را می‎شناسد، عقلی که خدا را بشناسد، ابزاری است؟ خدا را با ابزار می‎توان شناخت؟ به کره‎ی ما با ابزار می‎روید، اما آیا به درگاه خدا با ابزار می‎روید؟ اشتباه همین جاست، به سراغ خدا با ابزار نمی‎توان رفت. آن عقلی که خدا را بشناسد ابزار نیست، آن عقل را باید پیدا کرد؛ آن عقلی است که خداوند در موردش می‎گوید «افلا یعقلون»، «افلا یشعرون». آن عقلی است که در کتاب اصول کافی در اولین حدیث آمده است که خداوند «عقل، ایمان و حیا» را بر آدم ابوالبشر عرضه کرد، او مختار بود تا یکی را انتخاب کند، او عقل را انتخاب کرد، به دو دیگر گفته شد که بروند. اما جواب آن‎ها چه بود؟ گفتند ما آنجایی هستیم که عقل است، ما همیشه همراه عقل هستیم و از آن جدا نیستیم. روی این حدیث تفکر کنید و همیشه مدنظر داشته باشید.

نظرات مخاطبان 0 1

  • ۱۳۹۴-۰۲-۲۲ ۰۰:۵۸اسماعیل 1 2

    اقای فیلسوف طبق صحبت شما که حدیث اورده اید و گفته اید که خداوند « عقل، ایمان و حیا» را بر ادم عرضه کرد و ادم « عقل » را انتخاب کرد میشه بفرمایید که پدر بزرگوار ما ، « عقل» را انتخاب کرد بطور شانسی بود یا از روی عقل بود؟!!!
                                

نظر شما