شناسهٔ خبر: 32332 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

تقسیم بندی های موجود در نظریه های جامعه شناسی

هافنر (۱۹۹۸) در مقاله­ ی «نظریه­ ها و پارادایم ­های موجود در جامعه ­شناسی» برخی از تقسیم­ بندی­ ها و انگاره ­­های موجود در جامعه­ شناسی را معرفی می­ کند که ممکن است در جامعه­ شناسی علم نیز کاربست­ پذیر باشند یا نباشند. او این مساله را مطرح می­ کند که غیر از تقسیم­ بندی سه­ گانه­ ی انگاره­ های جامعه­ شناختی تعریف اجتماعی، رفتار اجتماعی و واقعیت اجتماعی که توسط ریتزر ارائه شده است، تقسیم­ بندی­ های دیگری نیز وجود دارد.

به گزارش فرهنگ امروز؛ لادن رهبری در سایت انسان شناسی و فرهنگ چنین می نویسد:

هافنر به سه تقسیم­ بندی معمول اشاره می­ کند. اولین تقسیم­ بندی ساده و معمول با معیار تاریخی، جدا کردن نظریه­ ها در دو گروه کلاسیک و مدرن است. دومین تقسیم­ بندی معمول تقسیم­ بندی نظریه­ ها براساس سطح تحلیل است که نظریه­ ها را در دو گروه خرد و کلان مجزا می­ کند. سومین تقسیم­ بندی، برمبنای پهنای تحلیل است که نظریه­ ها را در سه دسته­ ی پهن­ دامنه، میان دامنه و خرد دامنه بخش­ بندی می­ کند.

علاوه بر تقسیم ­بندی­ های معمول یاد شده، به لحاظ جغرافیای تولید نظریه نیز تقسیم­ بندی ­هایی در جامعه­ شناسی دیده شده است. برای نمونه هافنر به بخش­ بندی نظریه­ ها براساس محل شکل­ گیری و پرورش نظریه اشاره می­ کند و دسته­ بندی آمریکایی، آلمانی، فرانسوی، ‌انگلیسی را ارائه می دهد.

عامل ایدئولوژی طبقاتی نیز گاه معیار انجام تقسیم­ بندی قرار گرفته است و نظریه ­های جامعه ­شناسی به دو دسته ­ی نظریه­ های طبقه متوسط و نظریه­ های مارکسیستی تقسیم­ بندی شده­­ اند.

والاس (۱۹۶۹) یازده دسته را در جامعه­ شناسی شناسایی کرده است:    

۱. مکتب بوم ­شناختی ۲. مکتب جمعیت­ شناختی ۳. مکتب روان­ شناختی

۴. مادی­ گرایی ۵. مکتب تکنولوژیک ۶. ساختارگرایی کارکردی

۷. ساختارگرایی تبادلی ۸. ساختارگرایی تضادی ۹. مکتب کنش متقابل نمادین

۱۰. مکتب کنش اجتماعی ۱۱. ضرورت کارکردی.

هارالامبوس و هلد (۱۹۸۰) نظریه­ های جامعه­ شناسی را در سه دسته­ ی نظریه­ های مارکسیستی، نظریه­ های کارکردی و نظریه­ های کنش متقابل دسته ­بندی کرده ­اند.

ترنر (۱۹۸۴) نیز نظریه­ های جامعه­ شناختی را بدین شکل دسته­ بندی می­کند:

۱. نظریه­ های کارکردی

۲. نظریه ­های تضادی

۳. نظریه ­های کنش متقابلی

۴. نظریه ­های تبادلی

۵. نظریه­ های روش­ شناسی مردم­ نگارانه.

مقاله ودادهیر و قاضی طباطبایی (۱۳۸۶) نیز یک تقسیم بندی انجام داده اند. این تقسیم ­بندی مدل­ های تاریخی در جامعه ­شناسی علم، که در مقاله­ ی جامعه ­شناسی علم فن­آوری معرفی شده است، با برخی برداشت­ های موجود در ادبیات جامعه­ شناسی علم متفاوت است. ودادهیر و قاضی طباطبایی (۱۳۸۶) کوون را جزو نمایندگان جامعه ­شناسی علم جدید قرار داده ­اند و این ادعا را مطرح کرده ­اند که کوون تاکیدی بر سازگاری و هم­نوایی دانشمندان به عنون عامل تغییر در علم ندارد؛ بلکه علم را نوعی برساخت اجتماعی می­ داند.

این نگرش که کوون را نسبی­ گرا و معتقد به نفوذ اجتماع و فرهنگ در علم می­ داند، کوون را در تقسیم­بندی درون­ گرا-برون­ گرا در دسته­ ی برون گرا قرار می­دهد. این نگرش با خوانش جانعلی­زاده (۱۳۷۸) و کالینز (۱۹۸۳) متفاوت است. کالینز مرتن و کوهن را در کنار هم قرار می­ دهد و معتقد است که برای هر دوی آنان رشد علمی چیزی مجزا از فرایندهای تغییر اجتماعی است.

مدل کوهن، به اعتقاد کالینز، به شدت بر توانایی یافته­ های تجربی به عنوان عامل تغییر استوار است در حالی که رقابت میان افراد و گروه­ ها در نظر گرفته نشده است. از طرفی، جانعلی­زاده (۱۳۷۸) نیز به ارتباط میان محتوای علم و تغییرات در محور و سازمان معرفت علمی توجه می­ کند و بیش از هر اندیشمند دیگر به اجتماع علمی می­ پردازد. بنابراین پیشرفت فزاینده­ی علم نه از باز بودن و تاثیرپذیرفت اهل علم بلکه از بسته بودن نظام فکری آنان در چهارچوب اجتماع علمی است.

وجود برداشت­ های مختلف از یک نظریه به خودی خود عامل نقد یک یا گروهی از این برداشت ها نیست اما نقدی که بر این مقاله وارد است این است که ادعایی که در مقاله مطرح شده است با برخی توضیحات و مصادیق ارائه شده برای آن هم­ خوانی ندارد. برای نمونه این ادعا مطرح شده است که براساس نظریه­ ی کوون علم را نمی ­توان خارج از جامعه متصور شد و در نتیجه استقلال معرفت علمی انکار شده است.

در توضیح مصادیق تاثیر اجتماع بر علم در دیدگاه کوون آمده است که کوون بر تغییرات پارادایمی درون اجتماعی علمی پای می­ فشارد و فرایند مداوم چانه­ زنی و انقلاب گروهی از دانشمندان بر ضد دانشمندان دیگر سبب ایجاد تغییرات در بدنه­ ی علم می­ شود. به نظر می­ رسد که مصادیق یاد شده با ادعای اول هم­ خوانی ندارد و هر اندازه ادعای اولیه بر تاثیر جامعه بر علم تاکید دارد، مصادیق ذکر شده تاکید را بر اجتماعی علمی و تغییرات درون آن که تحت تاثیر اعضای این اجتماع (دانشمندان) قرار داده است.

نظر شما