شناسهٔ خبر: 33215 - سرویس سینما و رسانه
نسخه قابل چاپ

به بهانه اعطای نخل طلای جشنواره کن به ژاک اودیار؛

خشونت تنهایی

اودیار عده‌ای از منتقدان، اودیار را از جهت میزان خشونت جاری در سینمایش با کوئنتین تارانتینو مقایسه می‌کنند، اما او اصلاً علاقه‌ای به این مقایسه ندارد و بنا به گفته‌ی خودش ترجیح می‌دهد با سام پکین‌پا، فیلم‌ساز محبوبش در این زمینه مقایسه شود. ژاک اودیار در سینمای بی‌رمق این سال‌های فرانسه حالا دیگر وزنه‌ای محسوب می‌شود، کارگردانی که تسلط تکنیکی‌اش بر ابزار کارگردانی شاید بتوان گفت در میان سینماگران فرانسوی بی‌نظیر باشد.

 

فرهنگ امروز / کیوان ظهوری: شصتوهشتمین دورهی جشنوارهی فیلم کن به پایان رسید و نخل طلا به فیلم «دیپان» ساختهی ژاک اودیار فیلمساز مؤلف فرانسوی رسید. اودیار یکی از مهمترین فیلمسازان فرانسوی است که پیش از این با فیلمهای دیگرش در جشنوارهی کن حضور داشته و جوایزی هم دریافت کرده است. او که هفت فیلم بلند و یک فیلم کوتاه ساخته است، در سال ۱۹۹۶ برای دومین فیلمش «قهرمان خودساخته» موفق به دریافت جایزهی بهترین فیلمنامه شد و در سال ۲۰۰۹ با فیلم «یک پیامبر» به جایزهی بزرگ جشنوارهی کن رسید. شاید بتوان نقطهی اوج کارنامهی اودیار را البته تا قبل از اکران فیلم آخرش «دیپان»، فیلمِ «یک پیامبر» دانست، فیلمی که بهسرعت محبوب منتقدان شد و نام او را بهعنوان یک سینماگر مؤلف در سینمای دنیا مطرح کرد تا جایی که در نظرسنجی سالیانهی نشریهی معتبر سایت اند ساوند بهعنوان بهترین فیلم جهان در سال ۲۰۰۹ انتخاب شد.

ژاک اودیار سینما را به طور حرفهای با نوشتن فیلمنامه در اوایل دههی ۸۰ شروع کرد و تا به امروز فیلمنامهی تمام آثارش را خودش نوشته است؛ فیلمنامههایی که یک وجه مشترک ثابت دارند، همگی روایت تنهاییاند، روایت خشونت تنهایی در شکلهای مختلف: تنهایی مالک در زندان (یک پیامبر، ۲۰۰۹)، تنهایی کارلا (لبخوانیام کن، ۲۰۰۱)، تنهایی استفانی و علی (زنگار و استخوان، ۲۰۱۲)، تنهایی توما (ضربان قلب من متوقف شده است ۲۰۰۵). همهی آنها به تنهایی زندگی میکنند، نه پدر و مادری دارند، نه دوستی و نه همسری و یا در آستانهی جداییاند یا جدا شدهاند. گاهی تنهایی شخصیت از جنس کارلا در «لبخوانیام کن» است؛ کمشنوا، خجالتی و دور از اجتماع. یا از جنس تنهایی مالک است؛ گیرکرده در زندان میان درگیریهای خشن نژادی و مافیایی، بیراه پسوپیش. یا مانند استفانی که فاجعهای ناگهانی او را خرد و منزوی میکند، وقتی نهنگ یک پایش را قطع میکند.

 اودیار دربارهی شیوهی فیلمنامهنویسیاش میگوید: «من یک دفتر کار دارم که خیلی راحت است و مثل یک دانشآموز از ساعت ۹ صبح تا ۶ بعد از ظهر آنجا کار میکنم. معمولاً با یک کسی مینویسم که به سبک فیلمنامهنویسی من آشناست. ما اول صبح شروع به نوشتن میکنیم و ساختار فیلمنامه و سکانسها را شکل میدهیم. مدت زیادی است که زمان نوشتن، همیشه به یک دستیار فیلمنامهنویس نیاز دارم. سالهاست با توماس (بیدگن) کار میکنم و حداقل ۳-۲ بار فیلمنامه را بازنویسی میکنیم.»

سینمای اودیار سینمای شخصیت است، سینمایی که در روایتهایی اولشخص دوربین تمام مدت شخصیت را دنبال میکند، حتی در تنها فیلم کمدی او «قهرمان خودساخته»؛ پس کلوزآپ بیشتر داریم تا لانگشات و دوربین به صورتها بیشتر نزدیک میشود تا کنش جاری در صحنه. حادثهای هم اگر هست دوربین اودیار ترجیح میدهد تا چشمهای شخصیتش را دنبال کند، به صورت او نزدیک شود به جای متن اتفاق؛ مانند سکانس حملهی مالک به ماشین قاچاقچیان، سکانسی نفسگیر با طراحی صوتی بسیار قوی که تسلط تکنیکی اودیار را هم به رخ میکشد، یک اکشن واقعی و کشتوکشتار کلاسیک. اما در فرمول سینمای اودیار مهم نمایش هیجان نیست، آنچه مالک میبیند و میشنود مهم است. اتفاق صحنه را باید در چشمهای شخصیت جستوجو کنیم و صورت بازیگرانش باید روایت کنند، صورتهایی عموماً مضطرب، هراسان و غمگین که در قاب دوربینی لرزان ثبت میشوند و با ریتمی تند به یکدیگر قطع میشوند.

اودیار که در اواخر دههی ۷۰ میلادی در چند فیلم از جمله «مستأجر» ساختهی «رومن پولانسکی» بهعنوان دستیار تدوین حضور داشته است بهخوبی با زیباییشناسی تدوین آشناست. در فیلمهای او تنش صحنه از طریق تعدد نما و برشهای تطبیقی (مچ کات) کنترل میشود و میزانسنهای ترکیبی یا حرکات پیچیدهی دوربین در ساختار سینمای ژاک اودیار کمتر به چشم میخورد.

در دنیای اودیار مهاجران و قومیتها نقش مهمی دارند. اعراب (بهعنوان مهمترین قومیت که حدود ۷ درصد جمعیت فرانسه را تشکیل میدهند) و ایتالیاییها (یک پیامبر)، چینیها و روسها (ضربان قلبم متوقف شده است) و در آخرین فیلم خود «دیپان» از قرار معلوم به سراغ سریلانکاییها رفته است. آنطور که در خبرها آمده است، دیپان داستان یک خانوادهی سریلانکایی است که از هراس جنگ داخلی سریلانکا به فرانسه مهاجرت کردهاند، اما در فرانسه درگیر خشونتهای جدیدی میشوند. مهاجران برای اودیار مسئلهاند و در قصههایش نقش اساسی دارند، شاید برای آنکه تنها هستند و بیگانه با محیط و به راحتی میتوانند در قصههای او که سراسر ماجرای جنگ برای قدرت بیشتر است رها شوند تا معادله را به هم بزنند، مانند مالکالجبنای عرب که دورِ قدرت را از سزار لوچیانوی ایتالیایی میگیرد و نظم جدیدی ایجاد میکند (یک پیامبر)؛ یا بهطورکلی هویت خودشان را از دست میدهند، مانند آن جوان چینی در «ضربان قلب من متوقف شده است» که نامش ژان پیر است؛ یا تلاش مالک در «پیامبر» برای آنکه زبان کورسی یاد بگیرد و بتواند به دنیای مافیا وارد شود.

عدهای از منتقدان، اودیار را از جهت میزان خشونت جاری در سینمایش با کوئنتین تارانتینو مقایسه میکنند، اما او اصلاً علاقهای به این مقایسه ندارد و بنا به گفتهی خودش ترجیح میدهد با سام پکینپا، فیلمساز محبوبش در این زمینه مقایسه شود. ژاک اودیار در سینمای بیرمق این سالهای فرانسه حالا دیگر وزنهای محسوب میشود، کارگردانی که تسلط تکنیکیاش بر ابزار کارگردانی شاید بتوان گفت در میان سینماگران فرانسوی بینظیر باشد.

در سال ۲۰۰۹ که ژاک اودیار فیلم یک پیامبر را ساخت و به جشنوارههای مختلفی فرستاد، میشائیل هانکه فیلمساز مطرح اتریشی فیلم «روبان سفید» را ساخته بود. این دو فیلمساز در جشنوارههای کن و گلدن گلوب با یکدیگر رقیب بودند و در انتها هر دو جایزه به روبان سفید رسید. اودیار آن سال در مصاحبهای گفت: «از وقتی که فیلم تمام شده، با هواپیما سفر میکنیم، لباسهای شیک و تروتمیز میپوشیم و توی مراسمی که دعوت داریم، شرکت میکنیم و میشائیل هانکه را تحسین میکنیم و بعد آماده میشویم برای مراسم بعدی. من و هانکه دوستان خوبی برای هم هستیم، همهی فیلمهای هانکه را دیدهام، اما چیزی که دوست دارم این است که این بار او برای ما کف بزند و ما را تحسین کند، شاید بهزودی.»

حالا پس از دریافت نخل طلای کن شصتوهشتم شاید حال اودیار شبیه مالکالجبنی شخصیت اصلی «یک پیامبر» در سکانس آخر فیلم باشد؛ وقتی که مالک تمام رقبا را کنار زده و پس از آزادی از زندان با لبخندی بر لب در لانگشاتی به یاد ماندنی همچون یک میلیونر قدم میزند و ماشینهای گرانقیمتش در پشت سر یکبهیک به راه میافتند!

نظر شما