شناسهٔ خبر: 33333 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

درباب اهمیت تجربه های شخصی مردمنگار

هر مردمنگاری ای یک امر واحد و خاص است، همانطور که هر مردمنگار، هر میدان تحقیق، هر روز، هر رخداد نیز واحد و خاص هستند. یک مردمنگاری گزارش و تفسیری از یک رخداد است که هیچگاه امکان تکرار آنها نخواهند بود و در زمانی رخ داده اند که برای همیشه گذشته است. اما انواع رخدادها، و طبقه بندی رفتار بطور بی پایانی تکرار پذیر هستند.

 

 

یک مردمشناس بودن

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از سایت انسان‌شناسی و فرهنگ؛ جبار رحمانی در خصوص اهمیت این تجربه نگاری ها بر پایه کتاب اسپیندلر نوشته است:

یکی از مهمترین نکات در مطالعات میدانی نحوه مواجهه فرد انسانشناس با فرهنگی است که قرار است آن را مطالعه کند. هرچند عموما درسنت انسانشناسی تلاش می شود این مواجهه یک امر علمی و روش مند بازنمایی شود، اما نکته اصلی آنست که درر س این تصویر علمی و روش مند، ما با مجموعه از ادراکات، احساسات، علاقه ها و نفرتها و شوق ها مواجه هستیم که یک محقق نوآموز فرهنگی را قرار است به یک فرهنگ وارد کند. به همین دلیل با نوعی فرایند جامعه پذیری مواجه هستیم که مردمنگار را به میدان تحقیق پیوند می دهد. این فکایند جامعه پذیر یو نحوه تجربه ان برای افراد اهمیتی کلیدی برای فهم انتقادی درک مردمنگار از میدان تحقیق دارد، زیرا این فرایند است که تعیین کننده منزل و موقعیت مردمنگار در میدان تحقیق و نوع دانش فرهنگی کسب شده بوسیله او می باشد. آنچه که در سنت انسانشناسی معمولا به دلیل غلبه معیارهای پوزیتیوستی علم رایج است، سرکوب این تجربه به بهانه علمی بودن و عینی بودن است. در حالیکه انسانشاسی جدید تمایل زیادی برای ثبت و گزارش این تجربه ها دارد، این تجربه ها مکانیسم مهمی برای شناخت کیفیت و مسیر تولید دانش مردمنگارانه هستند و از سوی دیگر به خوبی می توان از این تجربه به عنوان داده هایی برای شناخت فرهنگ علمی، فرهنگ محقق و حتی فرهنگ مورد مطالعه مردمنگاران استفاده کرد. متن زیر ترجمه بخشی از مقدمه کتاب "یک انسانشناس بودن: کارمیدانی در یازده فرهنگ" که توسط جورج اسپیندلر ویراستاری شده است. این مقدمه به خوبی اهمیت این نوع نوشتارها را برای توسعه دانش انسانشناختی نشان می دهد:

"زمانی که انسانشناسان  کار میدانی می کنند،‌در اصل آنها در حال توسعه خویشتن و افزایش گستره ادراکات و حساسیت های خودشان هستند. این تغییرات در ارزشهای شخصی، احساس خویشتن، و نگرشهایشان نسبت به دیگران اغلب اوقات بسیار هم عمیق هستند. انسانشناسی از رشته های مجارو خودش در کاربرد روشها در میدان و پرسش های مورد نظرش متمایز است. انسانشناس بودن در یک میدان اغلب مستلزم انطباقی جدی و موثر با شیوه های دیگری از زندگی و انطباق با دیدگاه های دیگران است. کتاب "یک انسانشناس بودن" گزارشی است از اینکه چگونه سیزده انسانشناس و اعضای خانواده هایشان این انطباق را در یازده فرهنگ متفاوت انجام داده اند. هرکدام از این فرهنگ ها به عنوان یکی از مطالعات موردی در انسانشناسی فرهنگی معرفی شده اند، و با هدف خاصی در این مجموعه انتخاب شده اند. در این کار روشها و شیوه های جمع آوری داده ها و تحلیل آنها مودر بحث قرار گرفته اند ، اما هدف اصلی مورد نظر در کتاب این بود که انطباق شخص انسانشناس را با تجربه میدانی توصیف کند. این کتاب تلاشی است برای پرکردن شکاف موجود در ادبیات روش شناختی انسانشناسی، اما در اصل این کتاب به دنبال کمکی برای دانشجویان و سایر علاقه مندان است که می خواهند انسانشناسی و انسانشناسان را بفهمند. فصول این کتاب ابعادی از تجربه، ‌مشاهده و واکنش هایی است که معمولا در مردمنگاری ها نادیده گرفته می شود و کنار گذاشته می شود، و به ندرت در جایی دیگر نیز گزارش می شوند. اما این داده های برای فهم شیوه های زندگی ای که مورد مطالعه هستند  و روش هایی که انسانشناسان این شیوه های زندگی را مطالعه کرده اند، ‌بسیار ضروری هستند. تجربه، درک، و تفسیر در یک رابطه متغیر و مشخص با همه رخدادهای گذشته و حاضر در تجربه مشاهده گر-مفسر رخ میدهند. در یک سطح انتزاعی و مطلق، نه جامعه ای هست و نه فرهنگی و نه یک سیستم اجتماعی. همیشه فرهنگ، جامعه و سیستم فرهنگی ای هست که بررسی،‌ درک و تفسیر شده است. باید دقت کرد همه مردمنگاری ها تا حدی اسناد شخصی هستند،‌ و  بواسطه تلاش برای کسب عینیت، تعدیل شده اند. اغلب تلاش های بسیاری می شود که مردمنگاران به عنوان یک مشاهده بی غرض شناخته شوند. برای اینکه بتوان به معنای دقیق در مطالعه یک جامعه انسانی بی غرض بود، باید انسان نباشیم. یک گام بلند برای رسیدن به عینیت، زمانی برداشته می شود که درگیریهای شخصی در میدان توضیح داده شوند، و از این طریق می توان تا حدی آن را کنترل کرد و حتی می توان به عنوان یک منبع از داده ها و بینش  ارزشمند مورد استفاده قرار گیرد. در نهایت ما ممکن است کاربرد درک، احساس و تجربه انسان را به مثابه ابزاری علمی متناسب با مطالعه زندگی انسان در نظر بگیریم.

 

هر مردمنگاری ای یک امر واحد و خاص است، همانطور که هر مردمنگار، هر میدان تحقیق، هر روز، هر رخداد نیز واحد و خاص هستند. یک مردمنگاری گزارش و تفسیری از یک رخداد است که هیچگاه امکان تکرار آنها نخواهند بود و در زمانی رخ داده اند که برای همیشه گذشته است. اما انواع رخدادها، و طبقه بندی رفتار بطور بی پایانی تکرار پذیر هستند. با حرکت از خلال رخدادهایی که برای ما در مردمنگاری ها متجلی شده، به رخدادهایی که در مردمنگار و تجربه او متجلی شده و بازگشت مجدد به آن رخدادها، ما می توانیم بینش و درکی را نسبت به ماهیت آن طبقه بندیهای اجتماعی بدست آوریم. وقتی ما اینکار را انجام می دهیم، ما انطباق های فردی و درگیریهای شخصی انسانشناسان در میدان تحقیق را بدست می آوریم که نه تنها در گزارش دهی و تفسیر بلکه بر خود رخداده ها نیز موثر هستند. کار میدانی یک معامله و بده بستان پیچیده است. تفسیر داده های جمع آوری شده در میدان تحقیق نیز بعد دیگری به این پیچیدگی اضافه میکند".

 

منبع اصلی متن ترجمه بالا، مقدمه کتاب زیر است:

 

Spindler, George (1970) Being an Anthropologist: Fieldwork in eleven cultures; New York: holt inc

نظر شما