شناسهٔ خبر: 33336 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

مشق آزادی؛ نگاهی به کتاب سوزان سونتاگ

بخش مهمی از کتاب «در عین حال»، مقالات و گفتارهایی درباره ادبیات است. درباره رمان‌هایی که زندگی‌های دیگر و زیستن‌های دیگر را به تصویر می‌کشند و ما با خواندن آنها در تجربة پرسوناژهای رمان‌ها شریک می‌شویم و همراه با آنان لذت می‌بریم و رنج می‌کشیم. رمان‌ها دریچه‌ای هستند گشوده به دنیاهای دیگر و به زندگی‌های دیگر. فرصتی برای رهایی از دام ملال و روزمره‌گی و امکانی برای تأمل درباره حقیقت و معنا دادن به زندگی.

images.jpg

 

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از سایت انسان‌شناسی و فرهنگ؛ حمید نامجو در خصوص کتاب «درعین حال: رمان‌نویس و استدلال اخلاقی» اثر سوزان سونتاگ نوشته است:

چیز هولناک به هنگام جست‌وجوی حقیقت، یافتن حقیقت است.
«در عین حال: رمان‌نویس و استدلال اخلاقی»، آخرین مقالات و سخنرانی‌های سوزان سونتاگ به انتخاب خود اوست. کتابی که یک سال پس از مرگ او به همت پسرش «دیوید ریف» انتشار یافته و ریف مقدمه‌ای درخور بر این کتاب نگاشته است. او در این مقدمه از اشتیاق سونتاگ به زندگی می‌گوید و از ترس بی‌شائبه‌اش از نیستی و مرگ. همچنین از لذت زندگی که برای او همان لذت دانستن بود. به عقیده ریف آنچه ورای تمام آثار او اعم از رمان‌ها، کتاب‌ها، مقالات و جستارها، نمایشنامه‌ها، فیلم‌ها و سخنرانی‌هایش می‌توان مشاهده کرد، تعلق خاطر همیشگی او به دو مقوله «زیبایی‌شناسی» و «اصول اخلاقی» است. کشمکش‌ها و دوپارگی‌های ذهنی او درباره زیبایی و علم اخلاق نشانگر آن است که این دو مقوله در آثار وی جدایی‌ناپذیرند. نشانة سرسپردگی سوزان سونتاگ به هنر و خصوصا به ادبیات، تکریم او از نویسندگان و هنرمندان بی‌شماری است که آثارشان را خوانده و درباره آنان تأمل کرده و نوشته و گاهی برای اولین بار آنها را به آمریکایی‌ها معرفی کرده است.

این کتاب ۱۵ مقاله و گفتار و یک مصاحبه با موضوعاتی متنوع را در بر دارد و شامل جستارهای نظری، شرح و نقد بر آثار نویسندگان مورد علاقه او و همچنین شامل مقالاتی درباره وقایع سیاسی مثل حملات ۱۱ سپتامبر یا کشته شدن دانشجویی آمریکایی به نام «ریچل کوری» است دانشجویی که هنگام مقاومت در برابر تخریب خانه‌های فلسطینیان در رفح توسط اسرائیل، کشته شد.

دامنة فراخ این مقالات و گفتارها نشان‌دهندة وسعت تعلقات ذهنی سوزان سونتاگ است. مطالعات پردامنه و غورهای عمیقش در ادبیات و فلسفه و دغدغه‌های او به عنوان روشنفکری جهانی که جز آزادی و حق انتخاب هیچ تعلق فکری و مرام دیگری ندارد مؤید این سخن است.

در سال ۲۰۰۲ پاپ ژان پل دوم در پاسخ به فاش شدن رسوایی‌های برخی از کشیشان کاتولیک گفت: «اثر هنری ممکن است خدشه‌دار شود اما زیبایی‌اش باقی می‌ماند». این قیاس بی‌بنیاد پاپ بین اثر هنری و میراث کاتولیسم برای لاپوشانی بزهکاری‌های شنیع، بهانه‌ای شد تا سوزان سونتاگ به واکاوی مفهوم زیبایی بپردازد و آن را از زوایای مختلف تحلیل کند. مؤید این سخن مقاله‌ای ۱۲ صفحه‌ای است که طی آن پیش‌فرض‌های ما درباره زیبایی را به چالش کشید و نشان داد بسیاری از ویژگی‌ها یا اموری که بدیهی فرض می‌کنیم، چندان بدیهی و بی‌نیاز از هرگونه مداقه‌ای نیستند. او یکایک ویژگی‌های زیبایی اعم از دوام و استمرار، تعالی‌بخشی، تسلی‌بخشی، تناسب و... را مورد پرسش قرار می‌دهد تا ما در نهایت دریابیم که مفهوم و مصداق زیبایی چگونه در طی تاریخ و در موقعیت‌های اجتماعی مختلف تغییر کرده است. او کوشش‌های مختلف برای رسیدن به یک دریافت مشترک و پی‌افکندن بنیانی برای داوری در مورد زیبایی در فلسفه‌های مختلف را واکاوی کرد تا نشان دهد که نه نخبه‌گرایی و واگذاری رأی نهایی به دارندگان ذوق سلیم یا ایجاد نهادی برای سنجش هنر راه به جایی می‌برد نه، وضع کردن گفتمان‌های دوبخشی و تعریف زیبایی از طریق برابر نهادن آن در مقابل زشتی، و نه حتی طفره رفتن با این تعریف که زیبایی امری بیان ناشدنی است. تن ندادن زیبایی به یک تعریف یا چارچوب و شاخص معین یا پرهیز از تعهد دوست داشتن اثری که زیبایش می‌دانند، باعث شده مردم از واژه «جالب» استفاده کنند و بعدها به تدریج کلمه جالب نیز جایش را به واژه «خوش‌ترکیب» داد. در ادامه سوزان سونتاگ به ارتباط مقوله زیبایی با امر اخلاقی می‌پردازد و با تاکید بر زیبایی به عنوان بخشی از تاریخ آرمانی‌سازی نشان می‌دهد که جز زیبایی طبیعت، معمولا نمودهای دیگر زیبایی، بی‌طرف نیستند.

بخش مهمی از کتاب «در عین حال»، مقالات و گفتارهایی درباره ادبیات است. درباره رمان‌هایی که زندگی‌های دیگر و زیستن‌های دیگر را به تصویر می‌کشند و ما با خواندن آنها در تجربة پرسوناژهای رمان‌ها شریک می‌شویم و همراه با آنان لذت می‌بریم و رنج می‌کشیم. رمان‌ها دریچه‌ای هستند گشوده به دنیاهای دیگر و به زندگی‌های دیگر. فرصتی برای رهایی از دام ملال و روزمره‌گی و امکانی برای تأمل درباره حقیقت و معنا دادن به زندگی.

یکی از این رمان‌ها، اثری زیبا و هیجان‌انگیز است از نویسنده‌ای ایتالیایی به نام «آنا بانتی» که در سال ۱۹۴۷ منتشر شده است. نام کتاب «آرتمیزیا»ست. آرتمیزیا نام زنی است که سیصد سال قبل و در دوران شکوفایی هنر نقاشی ایتالیا و سبک باروک، شیفته نقاشی بوده و آرزوی نقاش شدن داشته. او فرزند نقاش معروفی به نام «اوراتزیو جنتیلسکی» استاد و دوست «کاراواجو»ست. تحقق این آرزو در دوره‌ای که نقاشی اساساً کاری مردانه به شمار می‌رفت محال بوده است، با این حال آرتمیزیا با جد و جهد فراوان و تحمل رنج‌های بی‌شمار این آرزو را محقق می‌سازد. اما داستان نگارش این رمان در سال‌های پایانی جنگ جهانی دوم در فلورانس صورت گرفته است. اشغال آن شهر ابتدا توسط ارتش آلمان و نیروهای متفقین و تجربه‌های مشابه راوی و آرتمیزیا به عنوان یک زن، داستان را جذاب‌تر کرده است. سوزان سونتاگ در توصیفی زیبا از این رمان و شرح تأثرات روحی زنانه، تلاش می‌کند استنباط‌های رایج درباره مفهوم فمنیسم را واکاوی کرده و تعبیرهای خودش از این مفهوم را تشریح کند. اما درنگ اصلی سونتاگ در این مقاله بر ویژگی‌های نوع خاصی از رمان است که به آن رمان تاریخی می‌گوییم. آثاری که بر پایه تخیلی از زندگی یک شخص واقعی و بازآفرینی دنیایی که متعلق به گذشته است خلق شده‌اند. راویِ رمان بانتی یک راوی مطلق همه چیزدان نیست، بلکه این اثر بر پایه روایتی دوگانه و امتزاجی از روایت اول شخص و سوم شخص نوشته شده است.

موضوع سومین مقاله این کتاب با عنوان «دوست داشتن داستایوفسکی» نیز شرحی است بر رمان «تابستان در بادن بادن» نوشته «لئونید تسیپکین» که بر پایه حضور گذشته در زمان حال و مراوده و مراجعه مکرر بین گذشته و حال شکل گرفته است.

«دادنامه‌ای برای ویکتور سرژ» عنوان مقاله دیگری است که با نقل جمله‌ای از رمان «دادنامه رفیق تولایف» آغاز می‌شود. سوزان سونتاگ طی این مقاله ۴۰ صفحه‌ای زندگی و آثار «ویکتور سرژ» را مرور می‌کند؛ نویسنده‌ای که دلیل ناشناس ماندنش شاید این باشد که هیچ کشوری او را تبعه خود نمی‌داند، زیرا او از بدو تولد یک تبعیدی سیاسی بوده. او در بلژیک. از پدری روسی و مادری لهستانی به دنیا آمده. والدین او به دلیل مخالفت با تزار از روسیه گریخته‌اند. او در بلژیک و فرانسه آموزش دیده بود و قبل از جنگ جهانی اول به دلیل همکاری در یک نشریه آنارشیستی به پنج سال زندان محکوم شد. سرژ بار دیگر در سال ۱۹۱۷ دستگیر شد و به زندان افتاد. او در سال ۱۹۱۹ و در ۲۸ سالگی برای اولین بار به روسیه رفته و عضو حزب کمونیست روسیه شد. در جنگ‌های داخلی علیه سفیدها جنگید. از سال ۱۹۲۲ به مدت چهار سال به عنوان رئیس ستاد اجرایی انترناسیونال سوم و کمینترن فعالیت کرد و در انقلاب برلین و در شورش خونین کارگران در وین شرکت کرد. در سال ۱۹۲۶ به روسیه بازگشت. روسیه پس از مرگ لنین تحت حاکمیت استالین بود و به دلیل حمایت سرژ از تروتسکی در ۱۹۲۷ از حزب اخراج و سپس دستگیر و زندانی شد. او نزدیک به ۹ سال در روسیه زندانی بود و در تبعید به سر می‌برد. در سال ۱۹۳۶ با وساطت آندره ژید و رومن رولان از روسیه اخراج شد. مدتی به اسپانیا رفت تا در جنگ داخلی اسپانیا شرکت کند. با شکست جمهوری‌خواهان به فرانسه بازگشت. اما با شعله‌ور شدن آتش جنگ جهانی دوم، اروپا دیگر جای امنی برای انقلابیون نبود. درخواست روادیدش به آمریکا به دلیل سوابق انقلابی‌اش رد شد و ناچار به مکزیک رفت. از سال ۱۹۴۱ تا ۱۹۴۷ در مکزیک ماند و چند روز قبل از عزیمت دوباره‌اش به فرانسه بیمار و تنگدست، در صندلی عقب یک تاکسی مرد، او یک انقلابی تمام‌وقت جهان‌وطن بود که سراسر زندگی پرتکاپویش صرف مبارزه علیه بی‌عدالتی و دفاع از اصولی شد که به آن پایبند بود. به تعبیر سونتاگ «هیچ چیز زندگی‌اش قرین کامیابی نبود مگر اینکه بخواهیم کامیابی او را به عنوان نویسنده‌ای مستعد و سختکوش استثنا کنیم».

سونتاگ با اینکه برای فسادناپذیری شجاعت سرژ و به‌طور کلی زندگی پرمخاطره و از حیث اخلاقی دلیرانه او ارزش قائل است، اما با این گفتار که «بزرگ‌ترین اثر ادبی او زندگی‌اش است»، مخالفت می‌ورزد و چنین اظهاری را نشانه بی‌ذوقی و نافرهیختگی می‌داند. چراکه کتاب‌هایش مهم‌تر و خردمندانه‌تر از شخص نویسنده است. زیرا در آنها پاسخ پرسش‌هایی جست‌وجو شده که به زندگی معنا می‌دهند. او تاکید می‌کند حقیقتی که رمان‌نویس بیان کرده با حقیقت تاریخ تفاوت دارد و حتی از آن برتر است زیرا غنی‌تر و کلی‌تر از حقیقت مشاهده است.

ویکتور سرژ صدها مقاله و رساله‌اش را به زبان‌های روسی، فرانسه، انگلیسی، اسپانیایی و آلمانی نگاشته است، اما رمان‌ها و شعرهایش را به زبان فرانسه نوشته است. رمان‌هایی که به‌ زعم سونتاگ درون‌مایه بنیادی اکثر آنها انقلاب و مرگ است. برای انقلاب کردن باید بی‌رحم بود. انقلاب قربانی می‌خواهد و به ناچار بخشی از این قربانیان بی‌گناهان خواهند بود.

«بیگانه» عنوان مقاله دیگری با موضوع ادبیات است که در آن یکی از زیباترین رمان‌های «هالدور لاخسنس» مورد نقد و بررسی قرار گرفته و طی آن ویژگی‌های مشترک گونه‌های مختلف رمان مثل علمی، تخیلی، کمیک، رویایی، شهودی و... بازشناسی و صورت‌بندی شده است. علاوه‌ بر اینها مقالات و گفتارهای دیگری با موضوع رمان و ادبیات نیز وجود دارند. گفتارهایی که سوزان سونتاگ در خلال آنها اشکال مختلف روایی یا دغدغه‌های فکری نویسندگانشان را مورد واکاوی قرار داده و در این گفتارها و نقدها نوع نگاهش به ادبیات و کارکردهای ویژه آن را بیان می‌کند.

یکی دیگر از خواندنی‌ترین بخش‌های این کتاب گفتاری است درباره «ترجمه‌« با نام «جهان به مثابة هند». سوزان سونتاگ در آغاز این گفتار ساده‌ترین دلایل و انگیزه‌ها را در کر ترجمه این‌طور بیان می‌کند: «ترجمه برای آنکه اثری ارزش خواندن دارد یا برای اینکه عده بیشتری آن را بخوانند و یا ترجمه به دلایل بازاری». او به تاریخ ترجمه که با ترجمه متون مقدس آغاز شده، اشاره می‌کند. ترجمه همیشه انتخابی آگاهانه است از میان صدها انتخاب ممکن. انتخابی پراکنده در میان پیچیدگی‌ها. انتخاب در معنای وسیع آن. انتخابی که متضمن معیارهای اخلاقی محمل ارزش‌هایی چون درستی، مسئولیت، وفاداری، شجاعت و تواضع است. نویسنده به این امر که هیچ متنی بدون هدر رفتن بخشی از آن قابل برگرداندن به زبانی دیگر نیست اذعان دارد.

سوزان سونتاگ معتقد است ترجمه شاخه‌ای از ادبیات است. او نگرش‌های مختلف مترجمان، به امر ترجمه را به سه گروه تقسیم‌بندی می‌کند:

گروه اول کسانی‌اند که مهم‌ترین وظیفه مترجم را دقت و وفاداری می‌دانند؛ به‌طوری‌که حتی یک واژه از دست نرود. نتیجه محتوم چنین دقتی قربانی شدن معنا و زیبایی است. ترجمه‌های سن ژروم از عبری و یونانی به لاتین در اواخر قرن چهارم میلادی و همچنین ترجمه نابوکوف از «یوگنی آنگین» پوشکین به انگلیسی نمونه این ترجمه‌ها هستند.

گروه دوم همانند «اشلایر ماخر» معتقدند که هر زبان ویژگی‌ها و ارزش‌های بنیادین معنوی و هویت درونی خود را دارد. ترجمه باید هویت درونی زبان را حفظ کند و تا حد ممکن به متن اصلی نزدیک بماند، ولو اینکه نتیجه کار کاملا رنگ و بوی ترجمه از زبانی دیگر را داشته باشد. طبیعی ساختن کتابی خارجی یعنی نابود کردن ارزشمندترین چیز آن.

گروه سوم اما نگرش «والتر بنیامین» را در نظر دارند. نظر او از بُعد تاکید بر حفظ هویت زبان مبدأ، به اشلایر ماخر نزدیک است با این تفاوت که نتیجه ترجمه معمولا زبان مقصد را غنی‌تر می‌کند. اساسا زبان، درهم‌بافته با ادبیات است و تنها از طریق این‌گونه ترجمه‌هاست که ما از لذت و زیبایی ادبیات زبان‌های دیگر برخوردار و بهره‌مند می‌شویم.

اما یکی از دغدغه‌های اصلی سوزان سونتاگ و هدفش از طرح این بحث واکاوی ایده ترجمه توسط کامپیوتر است. و اینکه ترجمه تنها معادل‌یابی یک واژه در زبانی دیگر نیست، بلکه ترجمه خوب هم‌ارز خلاقیت ادبی است. تعمق او در امر ترجمه بسیار چالش‌برانگیز است. در این واکاوی دنیای سرمایه‌داری و نگرش‌ها وآرمان‌هایش از گذر تیغ تیز انتقادهای او مصون نمی‌مانند.

سوزان سونتاگ، شهرت خود را تنها مدیون کوشش‌هایش در عرصه ادبیات و هنر و به‌ویژه عکاسی نیست. شخصیت او یک وجه موثر دیگر هم دارد؛ فعالیت‌هایش در نقش یک کنشگر سیاسی نیز از وجوه قوی شخصیت او است. فعالیت‌های سیاسی او از سال‌های ۱۹۶۰ با اعتراض‌های گسترده به حضور نظامی آمریکا در ویتنام آغاز شد و تا چهل و اندی سال بعد از آن ادامه یافت. اعتراضش به جنگ عراق، حضورش در سارایوو در بحبوحه نسل‌کشی صرب‌ها، حضورش در روآندا برای اعتراض به بی‌تفاوتی غرب در آن فاجعه انسانی، اعتراض به قتل‌عام فلسطینی‌ها در غزه و لبنان و در خود اسرائیل و مقالات بی‌شمارش علیه سیاست خارجی آمریکا و نقد ابزارهای به ظاهر فرهنگی مثل تلویزیون و سینما، بخش‌هایی از کوشش‌های او به عنوان یک کنشگر سیاسی و مبارز راه آزادی است. یکی از معروف‌ترین واکنش‌های او مقالات و مصاحبه‌هایش در مورد حادثه ۱۱ سپتامبر بود. دو یادداشت و یک مصاحبه از او در این کتاب منتشر شده است.

سوزان سونتاگ در این یادداشت‌ها نگرانی‌هایش را از عواقب این حمله بیان کرده. او تروریسم را محکوم می‌کند اما ضمناً هشدار می‌دهد که سخنرانی‌های گاوچرانی مانند بوش به کجا خواهد انجامید؛ از یک طرف تیز کردن آتش ناسیونالیسمی ابلهانه و بی‌بنیاد که آزادی و حقوق شهروندی را تهدید می‌کند و از طرف دیگر حمله آمریکا به کشورهایی که تنها قربانیی‌اش مردم بدبخت و مفلوک و بی‌پناه خواهند بود. بعد از گذشت ۱۳ سال از حادثه ۱۱ سپتامبر امروز به خوبی می‌توان در مورد هشدارهای سوزان سونتاگ داوری کرد و محقق شدن پیش‌بینی‌های پیامبرگونه‌اش را به چشم دید.

همچنان‌که قبلا اشاره شد سوزان سونتاگ هنرمندی فرهیخته، منتقدی دقیق، نظریه‌پردازی کم‌نظیر، خواننده‌ای باریک‌بین و مبارز خستگی‌ناپذیر آزادی و حفظ کرامت انسانی بود. یکایک جستارها و گفتارهای این کتاب گواه این مدعاست. با این حال اشاراتی کوتاه به برخی نکات ضروری به نظر می‌رسد.

۱- سوزان سونتاگ در سال ۱۹۶۳ مقاله «علیه تفسیر» را منتشر می‌کند. در این مقاله او ضمن رد کردن تمایز بین فرم و محتوا، تفسیر را نوعی تقلیل آثار هنری به محتوا می‌داند. درحالی‌که فرارَوی در هنر، در فرم اتفاق می‌افتد. او در مقالات فراوانی که درباره آثار هنری و به‌خصوص آثار ادبی نوشته است همیشه سعی دارد از تفسیر پرهیز کند. با این حال در برخی از مقالات این کتاب و در شرح پیرنگ یا درون‌مایه برخی از رمان‌ها و داوری آنها از حیث امر اخلاقی از مرزهای خودش فراتر رفته و آنها را تفسیر می‌کند.

۲- سوزان سونتاگ از اولین کسانی است که برخی از نویسندگان اروپایی از جمله والتر بنیامین را به آمریکائیان معرفی کرده. پر بیراه نخواهد بود اگر بگوییم او به نوعی متاثر از متفکران مکتب فرانکفورت مثل بنیامین، آدورنو، هورکهایمر، مارکوزه و حتی هابرماس است. توجه او به فرم در هنر، نگاه ویژه‌اش به عکاسی، انتقادش به رسانه‌های جمعی به عنوان ابزار تحمیق مردم و دشمنی آنها با ادبیات جدی، توجهش به عدالت به مثابه امری اخلاقی، نگره‌اش در خصوص کارکرد ادبیات، تعبیرش از مفهوم مدرن و انتقادش از نظام سرمایه‌داری به عنوان نظام سلطه همگی تعابیری هستند که در آثار متفکران مکتب فرانکفورت طرح و بحث شده‌اند.

۳- سونتاگ تعبیرهای عمیق و زیبایی درباره ادبیات دارد. این تعبیرها و نگره‌ها شوق خواندن را در دل آدمی بیدار می‌کند. او تاکید دارد که نویسنده شدن با خواندن آغاز می‌شود و به واسطه خواندن است که فرد، عضوی از جامعه ادبیات می‌شود. او می‌گوید احترامی ویژه برای ادبیات به عنوان حرفه قائل است زیرا نویسنده شدن مشق آزادی است.

درپایان لازم می‌دانم تاکید کنم که ترجمه این کتاب با معیارهای نویسنده آن در خصوص ترجمه خوب تطابق دارد و حاصل کار، ترجمه‌ای موفق است. 

این مطلب در چارچوب همکاری انسان شناسی و فرهنگ و مجله نمایه تهران منتشر می شود.

نظر شما