شناسهٔ خبر: 33774 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

«باغ های کیوتو» بالاخره چاپ شد

رمان «باغ های کیوتو» نوشته کیت والبرت با ترجمه علی قانع پس از چند سال انتظار در وزارت ارشاد، توسط نشر ققنوس منتشر و راهی بازار نشر شد.

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ نسخه اصلی این کتاب در سال ۲۰۰۱ منتشر شده و علی قانع نسخه ترجمه آن را در سال ۹۱ به انتشارات ققنوس سپرد که انتشار آن تا سال ۹۴ به طول انجامید.  این رمان داستانی عاشقانه دارد اما این داستان در حاشیه وقایع و حوادث جنگ جهانی دوم رخ می‌دهد.

داستان این رمان به این شرح است که دختری ژاپنی، نامزد خود را در خلال جنگ جهانی دوم از دست می‌دهد و بعد از این حادثه، سعی می‌کند به نگهداری و جزئیات جالبی که درباره باغ‌های کیوتو وجود دارد، رو بیاورد. کیوتوها، باغ‌های سنتی ژاپن هستند که از سنگ، کاغذ و چوب ساخته می‌شوند و با ظرافت زیادی که دارند، دربردارنده یک روح و حالت مینیاتوری هستند. این باغ‌ها در واقع برای امپراطورهای ژاپنی و تفریح آن‌ها ساخته می‌شدند.

این کتاب مدت چند سال را در وزارت ارشاد معطل بود و ناشر و مترجم معتقد بودند که کتاب هیچ مشکلی به ویژه مشکل ممیزی ندارد اما علت معطل ماندنش مشخص نیست. نشر ققنوس نیز یک نامه اعتراضی درباره وضعیت نامشخص این کتاب به وزارت ارشاد نوشت. بعد از روی کار آمدن دولت جدید، کتاب مورد نظر دوباره برای بررسی به وزارت ارشاد ارسال شد و در نهایت در سال ۹۴ به چاپ رسید.

علی قانع مترجم این اثر در گفتگوهایی که در این باره با خبرنگار مهر داشت، گفته بود: والبرت نویسنده‌ای نیست که داستان‌هایش مشکلی برای چاپ در کشورمان داشته باشند و من پیش از این، داستان کوتاهی را از او ترجمه کرده‌ام که در کتاب «قرار بازی» به چاپ هم رسید. درباره عنوان کتاب می‌توانم بگویم که کیوتو، باغ‌های سنتی ژاپنی است که از سنگ، کاغذ و چوب ساخته می‌شود. این باغ‌ها دارای روح ظریف و مینیاتوری هستند و در تاریخ کشور ژاپن برای امپراطورها ساخته می‌شدند.

این کتاب به تازگی توسط نشر ققنوس به چاپ رسیده است که در قسمتی از آن می خوانیم:

به هر حال قبل از طلوع آفتاب بیدار می شدم و هیچ وقت تا قبل از نیمه شب به رختخواب نمی رفتم. به سوال های دانش آموزان در حد توانم پاسخ می دادم. در کلاس می نشستم  و یکریز به سوال های بی سر و ته بچه ها جواب می دادم. کار دیگری هم مگر می شد انجام داد؟

و اما اکتبر. روزها داشت کمی بهتر می شد. اغلب اوقات که اشکم در می آمد در اتاق استراحت معلم ها پشت پنجره می ایستادم و وانمود می کردم که به تمرین فوتبال پسرها خیره شده ام. گاهی می رفتم در زمین بازی می نشستم روی نیمکت ها و تماشایشان می کردم و شاید هم می خواستم تنها باشم. بین کارکنان دبیرستان دوستی دست و پا نکرده بودم. سن همه بیشتر از من بود، سعی می کردم به تدریس خودم برسم و زندگی خودم را بکنم. چند تایی را می شناختم که تا دوران بازنشستگی چند ماه و چند سال بیشتر نداشتند.

موقع ناهار بیرون می نشستم، پسرهای فوتبالیست در کافه تریا می پلکیدند و مربی هایشان جایی دیگر. مدرسه در حاشیه شهر بنا شده بود و زمین های اطرافش را مزارع ذرت و جنگل تشکیل می داد. به فاصله ای نزدیک در میان درختان بلوط پرپشت و افراها یک بیشه درخت صنوبر لرزان وجود داشت، لکه ای به رنگ سبز خالص در بین رگه های قهوه ای و قرمز به شکلی کاملا جادویی که نور در آن محو می شد، اما می دانستم که خطای چشم است، انگار که نور در جستجوی آب باشد. به این دلیل وارد جزئیات می شوم که اولین روزی بود که قدم به داخل بیشه می گذاشتم و به هر جهت برایم جادویی بود، گویی با عبور از آن جا به یکباره زندگی واقعی ام آغاز شد.

این کتاب با ۳۴۴ صفحه، شمارگان هزار و ۱۰۰ نسخه و قیمت ۱۸ هزار تومان منتشر شده است.

نظر شما