شناسهٔ خبر: 33854 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

اندر باب کتابسازی در حوزه تاریخ

عسکر بهرامی،‌ نویسنده و عضو هیات علمی مرکز دایره‌المعارف بزرگ اسلامی معتقد است: اگرچه پیشینیان اغلب کارها را انجام داده‌اند و امروزه دیگر به ندرت کشفی و نویافته‌ای مطرح می‌شود اما به این معنا هم نیست که در بر روی پژوهش بسته شده است و توجیهی برای کتابسازی باشد. به قول معروف «هزار بادۀ ناخورده در رگ تاک است».

فرهنگ امروز: عسکر بهرامی کهیش‌نژاد؛ نویسنده، مترجم و عضو هیئت علمی بنیاد دائرةالمعارف بزرگ اسلامی است. وی در سال ۱۳۴۶ خورشیدی در شهر شوش به دنیا آمد و در سال ۱۳۷۸ خورشیدی، در مقطع کارشناسی ارشد رشته فرهنگ و زبان‌های باستانی از دانشگاه تهران فارغ‌التحصیل شد. او از سال ۱۳۷۸ با بخش ایران‌شناسی دایره‌المعارف بزرگ اسلامی و از سال ۱۳۸۰ با شورای گسترش زبان و ادبیات فارسی همکاری دارد.

عناوین برخی از آثار ترجمه‌ای او «کهن‌ترین سروده‌ها»،‌ »زردشتیان، باورها و آداب دینی آن‌ها»، «عصر حجر»، «راهنمای زبان‌های باستانی»، «خاور نزدیک باستان»، «اسطوره‌های یونان و روم» و «آنگاه که زردشت سخن گفت» هستند.

همچنین تالیف «جشن‌های ایرانیان»، «تاریخ اساطیری ایران» و گردآوری «ارجنامه صادق کیا»، «کورش و ذوالقرنین(مجموعه مقالات)» و برخی از آثار دیگر، از کارهای پژوهشی وی به شمار می‌آیند.

 

آقای بهرامی ارزیابی شما از کتابسازی‌هایی که در حوزه تاریخ انجام می‌شود، چیست؟ و آیا شما این موضوع را قبول دارید یا خیر؟

بله. متاسفانه پدیدۀ کتابسازی وجود دارد. البته باید دانست که پدیدۀ جدیدی نیست و از روزگار قدیم وجود داشته است. اما به ویژه در یکی دو دهۀ اخیر، به دلایل مختلف، از جمله مدرک‌گرایی و نیاز به ارتقا در دانشگاه‌ها و مؤسسات آموزش عالی و دولتی، که خود علت پایان‌نامه‌سازی، مقاله‌سازی و کتابسازی بوده، شدت بیشتری یافته و آفت پژوهش‌های علمی شده است.

از نظر شما، بیشتر کتابسازی‌هایی که انجام می‌شود مربوط به چه دورانی هستند؟ دوران باستان است، میانه و یا معاصر (پهلوی / انقلاب)؟ و در چه مواردی؟

موضوع فرقی نمی‌کند. نه فقط در همه دوره‌های تاریخی بلکه تقریباً همۀ موضوعات علوم انسانی و فنی و پزشکی هم این پدیده شیوع دارد. اما در زمینۀ تاریخ، به نظرم کتابسازی هم در کتاب‌های دورۀ باستان دیده می‌شود و هم در کتاب‌های تاریخ معاصر، و برخی دلایل آن هم روشن است: استقبال از کتاب‌های مربوط به این دو دوره نسبتاً بیشتر است و شتاب در سرهم کردن و به بازار رساندن هرچه سریع‌تر محصول، طبعاً باعث بروز مشکلاتی می‌شود که جنبه‌های علمی کتاب را کم می‌کند.

چرا عمدۀ کتاب‌های تاریخی از روش‌شناسی خاصی پیروی نمی‌کنند و از روحیه پژوهش علمی تهی هستند؟

دلیلش روشن است. اغلب نویسندگان روش علمی را نمی‌دانند و حتی تحصیلات دانشگاهی هم ندارند و با خواندن چند کتاب و گاهی قدری تخیل، کتاب می‌نویسند. البته دو نکته دیگر را هم باید در نظر داشت: یکی این‌که لزوماً همه دانشگاهیان علمی نمی‌نویسند یا فرصت نوشتن چنین کاری را ندارند و وقتی انگیزۀ اصلی گرفتن امتیاز و گرنت دانشگاهی و ارتقا باشد و دانشگاه هم تفاوتی هم میان کتاب علمی و غیر علمی قائل نباشد دیگر جایی برای کار علمی نمی‌ماند. نکته دیگر این‌که همه کتاب‌ها هم لزوماً مدعی پژوهش علمی و دست اول نیستند. باید دید کتاب به چه منظور و برای چه مخاطبانی نوشته شده است. کتابی که صرفا بازنگاری تاریخ برای مخاطب عام است اما در عین حال مطابق اصول خودش نوشته شده، به نظرم به مراتب بهتر از کتابی دانشگاهی است که روش و دستاورد پژوهشی ندارد.

تاثیرات کتابسازی بر جامعه کتابخوان چه می‌تواند باشد؟

طبیعی است که گمراه می‌کند و اعتماد خواننده را از بین می‌برد. به همین دلیل است که اغلب پژوهشگران حرفه‌ای و علمی بیشتر از منابع خارجی بهره می‌گیرند و به نوشته‌های داخلی به دیدۀ تردید نگاه می‌کنند.

به نظر شما چقدر در کتاب‌های تاریخی ما از منابع علمی، اسناد و مدارک استفاده می‌شود؟

دست کم در برخی دوره‌ها، و تا جایی که خوانده‌ام، هیچ! و فقط بازنویسی آثار مشابه فرنگی یا فارسی قدیم‌تر است. اغلب این کتاب‌ها را که می‌خوانید می‌بینید حرف تازه‌ای نگفته‌اند. نوشته‌های دیگران را قدری بالا و پایین می‌کنند و مثلاً یکی دو تا منبع جدیدتر را ــ که البته خودشان هم ندیده‌اند ــ به فهرست منابع اضافه می‌کنند و به عنوان پژوهشی نو به چاپ می‌رسانند.

به نظر شما چه معیاری برای اعتبار و موجودیت یک نوشته باید باشد که سهم واقعی صاحب نوشته در خلق آن تلقی شود؟

پژوهش این نیست که ما هر کاری را از صفر شروع کنیم و همه را کشف خودمان نشان دهیم. پیشینیان اغلب کارها را انجام داده‌اند و امروزه دیگر به ندرت کشفی و نویافته‌ای مطرح می‌شود. اما به این معنا هم نیست که در بر روی پژوهش بسته شده است. به قول معروف «هزار بادۀ ناخورده در رگ تاک است.» می‌توان با همان داده‌های پیشین موضوعی تازه را کار کرد یا نگاهی تازه داشت به موضوعی قدیمی.

کسی که روحیۀ پژوهشی دارد، وقتی در زمینۀ موضوعی مطالعه می‌کند به نکاتی مبهم برمی‌خورد یا به نکاتی که با توجه به مطالعات او پذیرفتنی نیست و مثلاً در منابع دیگری که مؤلف آن اثر ندیده، نکاتی یافته که در رفع مشکل کمک می‌کند. همین می‌تواند کار پژوهشی تازه‌ای را موجب شود. بنابراین اعتبار اثر به تازگی موضوع یا نگاه است و این خود برخاسته از نیازی است درونی و محصول مطالعه نویسنده در آن موضوع.

راهکارهای شما برای این مساله چیست؟

همان‌طور که اشاره کردم پژوهش باید در پاسخ به نیازی درونی باشد. من تنها وقتی می‌توانم کاری پژوهشی انجام دهم که ابتدا در موضوعی مطالعه کرده و به نکاتی رسیده باشم که مرا وادار به کندوکاو در منابع دیگر کند و در پایان این راه اگر حرفی تازه برای گفتن داشته باشم آن وقت می‌توانم اثری علمی بنویسم.

متاسفانه در نظام آموزش دانشگاهی این موضوع اغلب نادیده می‌ماند و مثلا استادی به دانشجو موضوع پیشنهاد می‌کند یا می‌گوید از فلان استاد موضوع بخواه! این برای جامعه پژوهشی فاجعه است. استاد باید روش تحقیق را به دانشجو یاد بدهد و او را در مسیر کارش هدایت کند نه این‌که به او موضوع بدهد. به نظر من بهترین کار این است که وزارت علوم و دیگر موسسه‌هایی که دانشجویان و استادان را وادار به چاپ کتاب و مقاله می‌سازند در این موضوع تجدید نظری بکنند و نخواهند که آن‌ها با زور و زحمت زیاد یا صرف هزینه‌های گزاف (!) کتاب و مقاله چاپ کنند و گرنت و ارتقا بگیرند. بهتر است برای این گونه ترفیعات راه حل دیگری بیابند. پژوهش با انگیزه بیرونی انجام نمی‌شود و نتیجه‌اش چیزی جز اتلاف وقت و هزینه، و کار بی‌ثمر نیست. این واقعیتی است که به چشم می‌بینیم و آمار و کمیت آثار چاپ شده هم به هیچ وجه گویای واقعیت پژوهش در ایران نیست.

 

منبع: میراث مکتوب

نظر شما