شناسهٔ خبر: 34453 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

قهر سینما با ادبیات، فیلم‌ها را تکراری و ملال‌آور کرده است

زنوزی جلالی معتقد است، وقتی سینما با ادبیات قهر است نتیجه این می‌شود که تمام فکرها و موضوعات در فیلم‌ها تکراری و ملال‌آور است. اگر این دو با یکدیگر تعامل گسترده داشته باشند، هم به بدنه سینما کمک می‌شود هم به ادبیات.

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از تسنیم؛ فیروز زنوزی‌جلالی هم دستی در نوشتن رمان دارد و هم فیلنامه. علاوه بر نوشتن مدرس داستان‌نویسی و فیلنامه‌نویسی است. زمانی که شورای اقتباس فارابی و شورای سیما فیلم تشکیل شدند، او با این سازمان‌ها همکاری داشت. اما زنوزی‌جلالی می‌گوید: سیما فیلم وقتی متوجه شد که این کار تا چه‌اندازه دردسر دارد و انجام آن مشکل است، خیلی زود دفترش بسته شد،‌ در شورای اقتباس فارابی آن زمانی که من حضور داشتم چند آثار تصویب شد. اما تصویب آثار تا زمانی که عرضه نشود هیچ فایده‌ای ندارد.

زنوزی‌جلالی تاکید دارد؛ کارگردانان به نوعی خودخواه هستند و دوست دارند هم فیلمنامه بنویسند و هم کارگردانی کنند اگر هم شد نقش اول را هم خود ایفا کنند. از همین رو به سمت آثار اقتباسی نمی‌روند. کارگردان ـ  مولف آفتی است که در سینمای ما به‌وفور دیده می‌شود. از سوی دیگر کارگردانان ما متاسفانه مطالعه ادبی ندارند و با ادبیات آشنا نیستند مطالعه آنان به‌روز نیست و انگار سینمای ما با ادبیات قهر است، در حالی‌که در دنیا می‌بینیم که این دو مقوله همچون دو یار جدا نشدنی با هم آشتی هستند. وقتی سینما با ادبیات قهر است نتیجه این می‌شود که تمام فکرها و موضوعات در فیلم‌ها تکراری و ملال‌آور است و فروش کتاب‌های ادبی بسیار کم است.

متن این گفت‌وگو با شرح ذیل است:‌

آقای زنوزی‌جلالی، درخصوص اقتباس سینمایی از ادبیات می‌خواستم به موضوع نبود رابطه مستمر میان ادبیات داستانی و سینما اشاره کنم تعداد آثار سینمایی که بر شالوده ادبیات داستانی شکل گرفته باشد بسیار اندک است، در حالی‌که اگر بخواهیم به اقتباس سینمایی در جهان نگاهی بیندازیم، نزدیک به ۸۰ درصد فیلم‌های برنده جایزه اسکار اقتباسی هستند و ۴۵ درصد فیلم‌های تلویزیونی آنها اقتباس از ادبیات‌شان است. اما نمونه‌های اقتباسی سینمای ما تنها به ۱۰۰ فیلم می‌رسد و این آمار بسیار کمی است. به عقیده شما به‌عنوان نویسنده، این ضعف ناشی از چه مسئله‌ای است؟

با توجه به اینکه هم در زمینه رمان کار کرده‌ام و هم فیلنامه نوشته‌ام و زمانی هم در شورای اقتباس فارابی بودم. باید بگویم در همه‌جای دنیا، سینما و ادبیات همانند دو بال یک پرواز هستند یعنی برای پیشرفت از یکدیگر کمک می‌گیرند. به این معنا که وقتی از رمانی اقتباس می‌شود نسخه سینمایی آن می‌تواند در فروش رمان کمک کند اما در ایران کارگردانان به نوعی خودخواه هستند و دوست دارند هم فیلمنامه بنویسند و هم کارگردانی کنند اگر هم شد نقش اول را هم خود ایفا کنند. از همین رو به سمت آثار اقتباسی نمی‌روند.

از دیگر معضلات ما این است که کارگردانان ما متاسفانه مطالعه ادبی ندارند و با ادبیات آشنا نیستند، برخلاف ادعایی که دارند البته من در جایی این موضوع را مطرح کردم که حاضرم با بهترین کارگردانان در خصوص ادبیات دیالوگ داشته باشم تا حدود شناخت آنان از ادبیات را نشان دهم، متاسفانه آشنا نبودن آنان با ادبیات کشورمان آفت است. البته آن دسته از کارگردانانی هم که مطالعه ادبی دارند به سرقت ادبی روی می‌آورند، باید بگوییم در مورد رمان‌های بنده این سرقت صورت گرفته، کارگردان موضوع اولیه داستان‌ام را به عنوان فیلمنامه خودش استفاده کرده است. شما تصور کنید که فکر اولیه را سرقت می‌کنند و پایان آن را تغییر می‌دهند که این اتفاق داستان را خراب می‌کند برای اینکه حق و حقوق نویسنده را ندهند دست به این اعمال می‌زنند.

با توجه به اینکه زمانی در شورای اقتباس فارابی و شورای سیما فیلم بودم، می‌توانم به صراحت به شما بگویم که در ادبیات داستانی ما سوژه‌های ناب و فکرهای دست‌نخورده وجود دارد که امکان و قابلیت تبدیل شدن به نسخه سینمایی را دارند.

همان‌گونه که شما بیان کردید رمان‌های خوبی که قابلیت تصویری شدن را دارند، دست‌نخورده باقی مانده‌اند، لذا باید تعاملی بین نویسنده و کارگردان برقرار شود تا اقتباس صورت گیرد، اما نویسنده‌ها نسبت به کارگردان‌ها بی‌اعتماد شده‌اند و آثار خود را بسیار سخت به دست فیلمساز می‌سپارند و این امر باعث شده که رمان‌های ما در دهه‌های اخیر کم‌تر به فیلم تبدیل شوند.

البته به این‌گونه نیست، ولی خب باید به نکته‌ای اشاره کنم که این فکر اشتباهی است که بگوییم رمان را می‌توان فیلم کرد، زیرا رمان و فیلمنامه ساختار جداگانه‌ای دارند، رمان می‌تواند طرح اولیه به کارگردان بدهد تا فیلمنامه بنویسد. ببینید بعضی از رمان‌ها هستند که ۹۰ درصد جان‌مایه فیلمنامه شدن را دارند و بعضی رمان‌ها هم ۵۰ درصد و باقی را فیلمنامه‌نویس باید خودش به موضوع اضافه کند. اینکه نویسنده‌‌ها تصور می‌کنند و گاهی‌اوقات توقع دارند باید همان‌گونه که روایت داستانی در کتابش وجود دارد در فیلم هم آورده شود، اشتباه است. البته این طرز تفکر برای این است که آنها سینما را به‌خوبی نمی‌شناسند و تعامل دوسویه بین کارگردان و نویسنده شکل نگرفته است.

تکلیف ادبیات داستانی ِدست‌نخورده و بکر چه می‌شود؟

باز هم می‌گویم که ما در ادبیات داستانی چه در ادبیات دفاع مقدس و چه ژانرهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی متن‌های ادبی غنی و پرباری داریم اما مطالعه کارگردانان به‌روز نیست و انگار سینمای ما با ادبیات قهر است، در حالی‌که در دنیا می‌بینیم که این دو مقوله همچون دو یار با هم آشتی هستند. وقتی سینما با ادبیات قهر است نتیجه این می‌شود که تمام فکرها و موضوعات در فیلم‌ها تکراری و ملال‌آور است. شما تصور کنید وقتی سینما و ادبیات با یکدیگر تعامل گسترده داشته باشند هم به بدنه سینمای ما کمک می‌شود و هم به‌فروش آثار نویسندگان کمک می‌کند. درحالی‌که امروز با این موارد مواجه نیستیم.

آقای زنوزی‌جلالی شما اشاره داشتید که در شورای اقتباس فارابی و شورای سیما فیلم بودید، شورای اقتباس فارابی از زمان تاسیس تا به امروز چند آثار اقتباسی تولید کرده است؟

خب! سیما فیلم وقتی دید که این کار تا چه‌اندازه دردسر دارد و انجام آن مشکل است، خیلی زود دفترش بسته شد و در شورای اقتباس فارابی آن زمانی که من حضور داشتم چند آثار تصویب شد اما...

آنچه که منتقدان ادبی در مورد اقتباس سینمایی به عنوان ایراد مهم به آن اشاره می‌کنند، این است که در تجربه خواندن چیزی وجود دارد که در میان فیلم بر پرده سینما وجود ندارد و آن هم سبک نویسنده است و یا اینکه عینی بودن سینما، گشودگی‌های متن را از بین می‌برد. عقیده شما در این خصوص چیست؟ آیا چنین مشکلاتی مانع اقتباس‌ سینمایی از ادبیات می‌شود؟

بله، این موضوعی که مطرح کردید بسیار خوب و درست است و می‌توان در مورد آن ساعت‌ها بحث کرد، اما باید بگویم که جهان کلمات گسترده است، هر مخاطبی رمانی را که می‌خواند تخیل مختص خودش را دارد، یعنی شما فرض کنید ۱۰ نفر یک رمان را بخوانند ۱۰ نوع برداشت متفاوت از آن رمان به وجود می‌آید، در حالی‌که تماشاچیان فیلم یا سریال تخیل کارگردان را می‌بینند و به قولی تماشاگر در آن تصویر می‌ماند و بال پرواز از مخاطب گرفته می‌شود. به عنوان مثال مارکز نویسنده کتاب «صد سال تنهایی» با توجه به این‌که خودش فیلنامه‌نویس بود، اجازه نداد کتاب‌اش فیلم شود او گفته بود اگر این اثر من تبدیل به نسخه سینمایی شود آدم‌ها در تصویری که سینما به آن‌ها می‌دهد باقی می‌مانند و قدرت تخیل از آن‌ها گرفته می‌شود. به همین علت بسیاری از نویسندگان با اقتباس مخالف‌اند و اجازه نمی‌دهند که کتاب‌شان تبدیل به فیلم شود.

مسلما اقتباس ادبی به نویسندگان بسیار کمک می‌کند تا آثارشان به فروش رسد.

ببینید! وقتی تلویزیون برای اولین بار ایجاد شد همه گفتند که دیگر کسی رمان نمی‌خواند یا وقتی سینما گسترده شد، همه می‌گفتند چه کسی رمان می‌خواند! اما بعد از گذشت سال‌ها ثابت شد که ادبیات و کلمات قدرتی دارند که حتی سینما با تمام تکنولوژی و هنرش قادر نیست از ادبیات پیش رود و از او جلو بزند. وقتی می‌گوییم که ادبیات و سینما دو یار جدانشدنی هستند و می‌توانند به پیشرفت یکدیگر کمک کنند برای ادبیات و سینمای ما نیست برای غرب است که می‌توانند با تکنولوژی و امکاناتی که در اختیار دارند همه‌چیز را به سلطه خود درآوردند. به عقیده من زمانی‌که سینما با ادبیات آشتی کند و آفتی چون «کارگردان – مولف» از میان برداشته شود اقتباس هم در سینمای ما رنگ دیگری می‌گیرد و ادبیات هم بیشتر شناخته می‌شود.

نظر شما