شناسهٔ خبر: 35734 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

«سیاست» ناتوان از «ترس»، بی‌بهره از «عشق»

همه مساله بر سر آن است كه اگر در مقابل این «ترس» از «عشق» سخن می‌گوییم، این عشق را چگونه باید تعریف كنیم؟ و پاسخ شاید آن باشد كه این عشق را باید نه بر پایه محبوبیت داشتن و حفظ محبوبیت به هر قیمتی، بلكه بر اساس رابطه‌ای عقلانی ایجاد كرد

فرهنگ امروز / ناصر فكوهی؛

نیكولو ماكیاولی، در اثر جاودان خود، «شهریار»، به مثابه یكی از مهم‌ترین و نخستین نظریه‌پردازانی كه امر سیاسی را تحلیل می‌كند و بر اساس اسناد و تجربه خویش از دربارهای سلطنتی اروپا و نه تمایلات شخصی‌اش، كنش سیاسی را تبیین كرده است. بدین ترتیب، زمانی كه او در برابر این پرسش سهمگین قرار می‌گیرد كه برای یك شهریار یا یك حاكم، «عشق» (یا به عبارتی، محبوبیت) باید مهم‌تر باشد، یا «ترس» (یعنی نظمی كه از قانون و از الزامات و مجازات ناشی می‌شود) تا بتواند بر مردم خود حكومت كند؟ بی‌درنگ بر پایه تجربه كاربردی حاكمیت‌هایی كه شناخته است، پاسخ می‌دهد: «ترس» زیرا شهریار می‌تواند از آن مطمئن باشد چون خودش آن را اعمال می‌كند و نه عشق، یا محبوب بودن در قلب مردم كه كنترلی بر آن ندارد. اما انقلاب‌های دموكراتیكی كه از اواخر قرن هفدهم و در طول قرن نوزدهم به دولت - ملت‌ها یا دولت‌های ملی شكل دادند و سپس جنبش‌های مطالبات مردمی در این كشورها و جنبش‌های ضد استعمار و سرانجام جنبش‌های آزادیبخش و مردمی كه تا امروز در سراسر جهان ادامه دارند، راهی دیگر پیش گرفتند: در این فرآیندها همواره این اراده وجود داشت كه خودآگاهانه یا ناخودآگاهانه از اصل «ترس» به اصل «عشق» رسیده شود. البته نمی‌توان منكر شد كه این جنبش‌ها و تمایلات زیر فشار ایدئولوژی‌های اتوپیایی، هراس‌ها و نفرت‌های نژادی و قومی، ملی‌گرایی‌های مبالغه‌آمیز، اندیشه‌های توطئه‌بار و حركت بر مسیرهایی نادرست از آنچه شاید می‌پنداشته‌اند راه درستی است، اغلب مردم خود را به جای بهشت به جای دوزخ رساندند. اكثریت این اراده‌های سیاسی به رسیدن به «عشق» و محبوبیت، خود به همان منطق زور، ترس و فشار و ارعاب و سركوبی می‌رسیدند كه به دنبال از میان بردنش بودند. گویی در این راه، نفرینی نهفته بود كه تمایل به «عشق» را درحوزه سیاسی به سرانجام ناگزیر «ترس» برساند. اما این حركات و جنبش‌ها و مبارزات بی فایده هم نبودند و به تدریج ظرفیت جوامع انسانی را برای بالا بردن آزادی و كاهش سركوب، برای امكان دادن به «لذت» در برابر سلطه «درد» افزایش دادند و سبب شدند ارزش اسطوره زندگی (اروس)، زایش و زنانگی، در برابر اسطوره مرگ (تاناتوس)، كشتن و مردانگی (در معنای سلطه‌وار آن) بیشتر شود. اما هنوز راه درازی در پیش است كه بتوانیم به چیزی كه شاید ماركوزه آرزویش را داشت و در اثر معروفش «اروس و تمدن» بر آن تاكید داشت؛ برسیم؛ راهی كه حتی برای خود ماركوزه و جنبش‌های دانشجویی عدالت‌خواه و ضد جنگ كه تا حدی آبشخور خود را در اندیشه‌های او می‌یافتند و از دهه ١٩٦٠ در امریكا شكل گرفتند، بی‌حاصل ماند.

این آغاز را برای آن مطرح كردیم كه بگوییم، شكل مضحكی از این جست‌وجو برای «عشق» و محبوبیت، از همان ابتدای شكل‌گیری مدرنیته مدل‌های تحریف شده خود را نخست در دولت‌های استبدادی كمونیستی به ویژه در شوروی و چین با یك پوپولیسم حزبی و شعارگونه یافت و سپس شكل دیگری را در پوپولیسم تبلیغاتی و ظریف‌تری در كشورهای دموكراتیك، به ویژه از طریق ابزارهای هنری (سینما، تصویر، ادبیات...) و بالاخره شكل بسیار پیش پا افتاده، غیر كارا و مسخره اما به‌شدت مخرب خویش را در پوپولیسم‌های جهان سومی یافت: از مدل‌های امریكای لاتینی (برای نمونه پرون در آرژانتین) گرفته تا مدل‌های مختلف آسیایی و عربی كه نمونه‌هایش را در منطقه بسیار می‌شناسیم و البته برخلاف امریكای لاتین كه بهای سنگین اما قابل تحملی بابت این پوپولیسم پرداخت كرد، در منطقه ما این‌گونه روش‌ها گاه به نابودی پهنه‌های بزرگ تمدنی گاه چندهزارساله (نظیر سوریه و عراق) منجر شد.

هم از این رو، شناخت جهان مدرن باید بتواند به ما این امكان را بدهد كه بفهمیم، منطق قرن بیست و یكم با مجموعه رسانه‌هایی كه تقریبا در اختیار همه گذاشته است؛ از اینترنت تا موبایل، از تمام اطلاعات رسمی تا حتی اطلاعات محرمانه‌ای كه هر روز روی شبكه‌ها منتشر می‌شود، از هزاران كانال تلویزیونی تا امكانات نرم‌افزاری خیره‌كننده‌ای كه تقریبا به هر كسی امكان می‌دهد به شكلی كه می‌خواهد با جهان رابطه برقرار كند یا دست‌كم بتواند انتخاب‌های بی‌نهایت بیشتری داشته باشد، همه اینها نیازمند نگاهی تازه به امر سیاسی، سیاست و حاكمیت است؛ نگاهی كه در آن درك كنیم داشتن محبوبیت در معنای پوپولیستی این واژه به همان اندازه كه به صورت مقطعی و در كوتاه‌مدت به نظر خیره‌كننده می‌آید، در میان و دراز مدت نه تنها كاملا بی معنا و غیركارا هستند، بلكه به‌شدت مخرب نیز به شمار می‌آیند. «قهرمان‌ها» همان لحظه‌ای كه ‌زاده می‌شوند می‌میرند و تراژدی آنها نیز در همین نهفته است. هم از این رو شاید قهرمانی واقعی، نه در رسیدن به حدی فراتر از قدرت انسانی، بلكه در رسیدن به ذات انسانیت نهفته باشد. این امر به ویژه در مورد سیاستمداران صادق است، زیرا آنها، برخلاف تصورشان، نه بر اساس گفتمان‌ها و سخنان پرطمطراق‌شان، بلكه همچون همه گروه‌های دیگر جامعه، بر پایه كنش‌های‌شان داوری می‌شوند؛ وعده و وعیدهای سیاسی همان اندازه نزد سیاستمداران برای آینده خودشان و سیاست به طور عام خطرناك و مخرب هستند كه دروغ‌های هر آدمی برای حسن شهرت و اعتبار اجتماعی‌اش. اما این امری بی‌فایده و بی‌معنا نیست كه در برابر دولت‌های باستانی و غیردموكراتیكی كه به قول ماكیاولی باید مبنای‌شان «ترس» می‌بود، مبنای دولت‌های مدرن و نظام‌های اجتماعی بزرگ كه باید بتوانند سازمان‌های بسیار پیچیده امروز جهان را با میلیون‌ها سلیقه و میلیاردها كنش روزمره اداره كنند، دیگر نمی‌تواند «ترس» یا صرفا ترس باشد و انتظار نداشت كه با یك فروپاشی و نابودی عمومی روبه‌رو نشد.

همه مساله بر سر آن است كه اگر در مقابل این «ترس» از «عشق» سخن می‌گوییم، این عشق را چگونه باید تعریف كنیم؟ و پاسخ شاید آن باشد كه این عشق را باید نه بر پایه محبوبیت داشتن و حفظ محبوبیت به هر قیمتی، بلكه بر اساس رابطه‌ای عقلانی ایجاد كرد: بر اساس رابطه‌ای مدرن، یعنی بر پایه تعاملاتی كه كنشگران اجتماعی را قادر كند مشاركتی مستقیم و شفاف و دایم در امر سیاسی و بر منطق پایین به بالا و نه بالا به پایین، داشته باشند. تقلید مضحكی كه امروز پوپولیسم‌های جهان سومی از كشورهای توسعه‌یافته می‌كنند و از آن بدتر تلاش آنها برای رسیدن به كاریزماتیسم‌های تاریخی كه قرن بیستم پیش روی ما گذاشته است و جز خشونت و مرگ و بی رحمی ثمره‌ای نداشته‌اند، كاری عبث و خطرناك است، زیرا كل نظام فكری و رابطه همه كنشگران اجتماعی در تمام فرهنگ‌ها با جهان و با یكدیگر متحول شده است. كنشگران اجتماعی دایما با هوشیاری و دقت بیشتری مسائل را دنبال می‌كنند و به عبارت دیگر سرمایه اجتماعی و فرهنگی دایما بالاتر می‌رود، پس باید كوشش كرد كه با توجه به این سرمایه رابطه خود را با مردم تنظیم كرد. در غیر این صورت سیاستمداران و سیاست همچون مردم همگی بازنده خواهند بود.

منبع: روزنامه اعتماد

نظر شما