شناسهٔ خبر: 35915 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

شیخ اشراق قرن ها قبل بر فلسفه لیبرالیستی مُهر ابطال زد!

در جهان پرهياهوي امروز مي‎توان به عمق سخن سهروردي پي برد. امروز حاکميت نظام جهاني مبتني بر فلسفه ليبراليستي به عجز و ناتواني خود اعتراف کرده و ليبرال‌دموکراسي غرب براي جبران خلأ‎هاي خود به اخلاق روي مي‎آورد. سهروردي رياستي را مطلوب مي‎داند که از راه چيرگي نباشد.

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از شبستان؛ آيين سياسي اشراقي بيش از هر چيز بيان باور‎هاي همگاني زمان سهروردي بر پايه اعتبار حکومت افراد دانا و حکيم يا به‎عبارتي همان پادشاه‎ـ‎ فيلسوف افلاطوني است. چنين باوري آن‎گونه که در فلسفه سياسي اسلامي مطرح شده، در اصل افلاطوني است اما سهروردي ارزش‎هاي نمادين شاهان اساطيري ايران را هم با آن پيوند زد. هر اندازه به اين ديد جنبه ‎نظري بدهيم، باز هم جنبه عملي آن مهم‎تر خواهد بود. در گفت‎وگویی با رجبعلي اسفنديار، عضو هيئت علمي پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي و نويسنده کتاب «وجوه سياسي فلسفه شيخ شهاب‌الدين سهروردي» به بررسي فلسفه سياسي اين فيلسوف پرداخته شد، در زیر بخش دوم و پایانی این مصاحبه را می‌خوانید:

 

بين حکمت ذوقي سهروردي و فلسفه سياسي او چه رابطه‎اي وجود دارد؟

فلسفه سياسي سهروردي از حکمت ذوقي وي سرچشمه مي‎گيرد. اين حکمت تنها به دريافت روش شهود و حکمت ذوقي در نزد ايرانيان باستان اکتفا نکرد، بلکه با بهره‎گيري از کاربرد‎هاي اين روش در حکمت يوناني، روشي نوين در ساحت فلسفه ايجاد کرد. نکته محوري در فلسفه سياسي سهروردي حاکميت و رهبري حکيم متاله است. در فلسفه سياسي سهروردي حکيمي الهي که فرورفته در تاله باشد ‎شأن و منزلتي بالاتر نسبت به حکماي ديگر دارد. در نظر او اگر رياست واقعي جهان به دست حکيمي متاله قرار گيرد، زمانه آن حکيم بسيار نوراني و درخشان خواهد بود و برعکس، اگر جهان از تدبير حکيم الهي خالي باشد، ظلمت‎ها و تاريکي‎‎ها بر عالم و مردم آن چيره مي‎شود. در جهان پرهياهوي امروز مي‎توان به عمق سخن سهروردي پي برد. امروز حاکميت نظام جهاني مبتني بر فلسفه ليبراليستي به عجز و ناتواني خود اعتراف کرده و ليبرال‌دموکراسي غرب براي جبران خلأ‎هاي خود به اخلاق روي مي‎آورد. سهروردي نسخه حاکميت جهاني را ترسيم مي‎کند. سهروردي رياستي را مطلوب مي‎داند که از راه چيرگي نباشد. بنابراين، با توجه به مباني حکمت ذوقي، نوع نگاه به سياست، حاکميت، قدرت و رهبري، متفاوت خواهد بود.

 

قوه شهود در فلسفه سياسي سهروردي چه جايگاهی دارد؟ به تعبير ديگر آيا سهروردي کشف و شهود را با دلايل عقلي يا حتي نقلي اثبات مي‎کند و بعد به‎عنوان اصل مسلم مي‎پذيرد يا خير؛ در واقع انديشه سياسي شيخ اشراق بر چه روشي بنيان نهاده شده است؟

سهروردي در کتاب حکمت الاشراق در بحث و شناخت، اختلاف ميان حکما را تنها در الفاظ و عبارات و از جهت اختلاف در عادات و روش آن‎ها مي‎داند و با بيان تمايز ميان روش‎هاي کسب معرفت، معرفت شهودي را بر ساير معارف مقدم مي‎دارد. ويژگي اساسي نظريه اشراقي سهروردي اين است که وي به شناختي رسيده است که تنها نظري نيست بلکه اشراقي و رستگارکننده است. شيخ اشراق با تلفيق شناخت نظري و عملي و با گرايش به پيوند دوباره با حکمت الهي نور ـ‌که حکماي ايران باستان مبشر آن بودند ـ چشم‎انداز جديدي به مباحث حکمت به‎طور کلي و حکمت سياسي به‎طور خاص باز مي‎کند.

معروف است که سهروردي شناخت شهودي را در رويايي از ارسطو آموخته است. در اين رويا ارسطو به سهروردي مي‎گويد به خويشتن خود برگرد. اين پاسخ و سوال‎هاي بعدي که پرسيده مي‎شود حکايت از نوعي ارشاد تدريجي براي رسيدن به خودشناسي دارد؛ نوعي شناخت شهودي که نفس در آن، خود را مي‎بيند و با اين بينش همه چيز را به رمز و نماد برمي‎گرداند. آدمي را به شناخت اشراقي مي‎رساند که نجات‌بخش و رستگارکننده است چون اندام اين‎گونه معرفت در تعقل بشري، عقل قدسي است، اين شناخت، همه داده‎‎هاي مادي حواس را به ارقام و رموز معنوي برمي‎گرداند که تنها در عالم مثالي نفس نمودار است لذا در شناخت شهودي، حواس ظاهري انسان استحاله مي‎شود به حواس دروني و معنوي. سهروردي خود را مجهز به اين نوع شناخت مي‎کند و معتقد است که پيشينيان او تنها به اجمال آن آگاه بوده‎اند و مدعي است که اين حکمت را در مسير خاص خود تنظيم کرده و گسترش داده است.

 

عرفان پيوستگي و ارتباط مناسبي با سياست دارد. يعني عرفا در سفر چهارم بايد براي هدايت مردم وارد عرصه اجتماع شوند و... . سهروردي چون عارف هم بوده و به مباحث عرفاني و ذوقي توجه خاصي داشته در اين ارتباط چه ديدگاهي دارد و عرفان او در سياست چه تاثيري داشته است؟

اسفار اربعه يا سفر‎هاي چهارگانه اهل سلوک را در انديشه هر صاحبدلي مشاهده مي‎کنيم. سهروردي نيز از اين مجموعه مستثنا نيست و اين سفر‎ها را در تمامي آثار خود به رمز بيان کرده است. سفر چهارم صبغه سياسي دارد و انسان پس از گذشتن از اين سفر، تجارب بسياري اندوخته است و توانايي رهبري جامعه انساني را دارد. ملاصدرا نيز به اين مطلب توجه داشته و انسان را همانند مسافري دانسته است که از سوي خدا آمده و به‎سوي او در حرکت است. وي تصريح مي‎کند که مقصود اصلي از وضع قوانين الهي، سوق دادن آفريدگان به جوار الله تعالي و رساندن آنان به معرفت ذات او و رهاسازي ايشان از صفات نکوهيده و خوي‎‎هاي ناپسند است که موجب وابستگي ذات آنان به امور پست و دنيايي‎شان در مراتب دوري و حرمان خذلان مي‎شود.

سهروردي ضمن ترسيم حکومت حکيم متاله که در آن خدا در راس قرار دارد و در مراحل بعدي جبرئيل (ملک)، نبي، حکيم الهي و مردم واقع مي‎شوند، بنيان نظريه سياسي خود را طرح‎ريزي مي‎کند. وي تصريح مي‎کند که مقصود از رياست، رياست از راه چيرگي نيست. با اين بيان، شيخ اشراق ضمن نفي هرگونه سياست مبتني بر سلطه‌گري، غلبه، خودکامگي، استبداد و زور و تزوير، درصدد است سياست و رياستي را طرح‎ريزي کند که بر مبناي آن، انسان‎ها را به‎سوي رستگاري سوق دهد. نکته ديگري که در تببين ماهيت سياست در انديشه سهروردي اهميت دارد، سلوک عملي و جرات بي‎حد و حصر وي در بيان عقايد خود است. بدين معنا که سيره عملي سهروردي و نوع نگاه او به مسائل اطرافش و نيز چگونگي تعاملش با سلاطين، ابهامات نگرش وي به سياست را روشن مي‎سازد.

 

دکتر مجتهدي مي‎گويد نمي‎توان افلاطوني بود و در انديشه خود از مدينه فاضله سخني نراند. با توجه به اينکه سهروردي نيز افلاطوني است، مدينه فاضله او چه ويژگي‎هايي دارد؟

مجموعه‎اي منسجم از مباني معرفت‎شناسي، هستي‎شناسي، انسان‎شناسي و غايت‎شناسي، حکومت مطلوب سهروردي را در پي خواهد داشت که مبتني بر حکومت حکيم متاله است. وي خاستگاه حکومت مطلوب خود را تنها از منظر الهي مطرح مي‎کند و با اثبات نبوت براي بشر، به رسالت انبيا اشاره کرده و ضمن بيان وظايف مردم در قبال پيامبران، حکومت حاکم متاله را نيز ادامه سلسله هدايت الهي بشر مي‎داند و براي حاکم متاله، مشروعيتي الهي قائل است. بدين ترتيب داناترين فرد جامعه، به شرط داشتن تاله، رهبري جامعه را به‎عهده خواهد گرفت و پذيرش مردم در مشروعيت حکومت وي تاثيري ندارد زيرا سهروردي خود به دو نوع رياست ظاهري و نهاني تصريح دارد.

شيخ اشراق در پي رويکرد سياست متعالي است. نظريه سياسي و حکومت مطلوب او، توسعه مادي را با تعالي معنوي توأمان تبيين و تامين مي‎کند. رهيافت اشراقي که حکمت ذوقي و حکمت بحثي را توأمان در خود جمع کرده است، چشم‎انداز جديدي به زندگي سياسي مسلمانان دارد که از قِبَل آن نظريه دو ساحتي انساني‌ـ الهي (اسلامي‌ـ اشراقي) جايگزين نظريه و رويکرد مادي جسماني (دنيوي) و تک‎ساحتي مي‎شود. انديشه سياسي سهروردي با رويکردي اسلامي‌ـ اشراقي در نسبت با تفکر يوناني و تفکر ايران باستان، تفکر شيعي اثني‌عشري و تفکر اسماعيلي قابل بررسي است.

 

حکومت مطلوب شيخ اشراق چه ويژگي‎هايي دارد؟

سهروردي براي اثبات ضرورت حکومت، ابتدا به ضرورت زندگي جمعي و نبوت اشاره مي‎کند و از اين رهگذر به حکومت حکيم متاله مي‎رسد. وي وجود نبي و رهبر را لطف به انسان‎ها از سوي پروردگار عالم مي‎داند و ضمن تشريح ضرورت هدايت، رسالت، شريعت و نبوت، حکمت را به نبوت متصل مي‎کند و اصل سياستمداري خود را تکميل مي‎کند. سهروردي به‎صورت مستقيم به تعريف مفاهيمي چون دولت و حکومت نمي‎پردازد، اما حول محور حکيم متاله اين مفاهيم نيز معنا پيدا مي‎کند. شيخ اشراق رئيس مدينه را در هر عصر، خليفه‌الله مي‎داند. از نظر او رياست يا تاله مي‎تواند با هم در شخصي واحد ظاهر شود که همان خليفه‌الله است و حکما فرمان‎هاي خداوند را دريافت مي‎کنند و اين امر به آن‎ها قدرت و اقتدار مي‎بخشد.

دولت مقتدري که سهروردي از آن ياد مي‎کند از آنِ حکيمي است که به منبع فيض الهي متصل است و او کسي است که با سفر به عالم مافوق قمر و بازگشت از آن به مفاهيمي دست پيدا مي‎کند که مي‎تواند هدايت بشر را در دست گيرد. نظام سياسي‎اي که سهروردي ترسيم مي‎کند، مبتني بر حاکميت داناترين افراد جامعه است. در راس هرم قدرت چنين نظامي، حکيمي فرورفته در تاله و بحث وجود دارد که تمامي خواسته‎ها و نياز‎هاي جامعه خود را درک مي‎کند. حاکم مطلوب سهروردي، حکيمي است که از خداوند الهام مي‎گيرد و به‎واسطه ارتباط با خداوند، صاحب کرامات است تا اهل مدينه با ديدن کرامات او از وي فرمان ببرند. سهروردي، خود در سلوک معنوي از شهود و انديشه استفاده کرده است و ديگران را هم به طي همين طريق توصيه مي‎کند. ايشان منشأ علم خود را استشراق دانسته و برهان را تنها، مويد آن نقل مي‎کند. بنابراين در دستگاه فلسفي او کشف و شهود حرف اول را مي‎زند و دولت مورد قبول ايشان نيز دولتي است که مبتني بر چنين يافته‎‎هايي باشد.

 

مقام امامت و حديث نبوي که مي‎فرمايد: «الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ اِمامانِ قاما اَوْ قَعَدا» که در فلسفه سياسي شيعه جايگاه مهمي دارد در انديشه سهروردي چه جايگاهي دارد؟

از نظر او شخص حاکم صرفا به فرمان خدا مي‌تواند حکمران مشروع باشد، از اين رو يکي از ارکان اساسي سياست اشراقي اين است که حکمرانان در آن توانايي آن را پيدا کنند که دريافت‎‌کننده‎ فرمان الهي باشند و صلاحيت اقتداري را که از طريق الهي به آن‎ها اعطا شده، داشته باشند. سهروردي از مسند مافوق قمر، جهان تحت قمر را در آرامش و ثباتي معنادار به آسمان وصل مي‎کند. تمثيل‎‎هاي پررمز و راز او حکايت از اين نگاه دارد.

سياست بي‎‌سياست او که او را جوانمرگ کرده است، منش و مشي سياسي وي را نشان مي‎ دهد. او آشکارا اعلام مي‎کند خلافت از آن کسي است که در معارف ذوقي سرآمد بوده و حتي‎‌الامکان از دانش‎هاي ظاهري بي‎بهره نباشد، خواه مردم او را بشناسند و به قدرتش رسانند و خواه نشناسند و در گوشه‎‎اي بنشانند، در هر صورت رياست از آن اوست با اين تفاوت که اگر تدبير در جامعه در دست چنان کساني باشد، دوران، دوران روشنايي خواهد بود وگرنه به ظلمت و تاريکي فرو خواهد رفت.

موضوع حکومت حکيم متاله که الگوي حکومت مطلوب سهروردي است در واقع حقايق مربوط به پديده‎‎‎هاي سياسي است که سهروردي صراحتا درباره آن اظهار نظر مي‎‎کند. حکمت مدني‎‎اي که سهروردي از آن سخن مي‎گويد علم به تمامي حقايق سياسي و به‎عبارتي پديده‎‎هاي سياسي ضمني در جامعه انساني است. زندگي جمعي انسان، نخستين و اصلي‎ترين رکن انديشه سياسي او را تشکيل مي‎دهد و از اين رهگذر ضرورت و وجود حاکم براي زندگي بشر نيز تبيين مي‎شود. سهروردي وجود نبي و رهبر را لطف به انسان‎ها از سوي پروردگار عالم مي‎‎داند. وي به رسالت انبياي عظام در طول تاريخ اشاره مي‎‎کند و ادامه رسالت آنان را به حکيمان مي‎سپارد.

 

سهروردي نتيجه حکومت حکيم متاله را چه مي‎داند؟ يعني در واقع آبادي دنيا براي او مهم‎تر است يا آبادي آخرت؟

در نظر سهروردي اگر رياست واقعي جهان به دست حکيمي متاله قرار گيرد زمانه بسيار نوراني و درخشان خواهد شد و برعکس هرگاه جهان از تدبير حکيمي الهي تهي ماند، ظلمت‎‎ها و تاريکي‎‎ها بر عالم و مردم آن چيره مي‎شود. از ديد سهروردي حکيم متاله که به حقيقت به کشف و شهود عارفان رسيده کسي است که جسم او مانند پيراهن گشته است که گاه از تن بيرون مي‎‎کند و گاه به تن مي‎کند. هيچ‎ کس نمي‎تواند در زمره‎ عارفان قرار گيرد جز آنکه به ‎واسطه خميرمايه و فطرت مقدس به حکمت عارفان دست يابد و بسان پيراهن‎ پوشيدن و از تن درآوردن مجرب شود. چنين شخصيتي به‎جانب نور عروج مي‎کند و اگر مايل باشد و لازم بداند به هر صورت که خود برگزيند متظاهر مي‎‎شود و در اين حال او با ذات خويش فرزند عالم نور است.

سهروردي به پادشاهان نصيحت مي‎کند که جهاني وراي اين جهان فاني وجود دارد که ابدي است و در آن جهان زندگي تداوم دارد. وي بر انسان‎هايي که به‎ جاودانگي اين عالم معتقد شده و به هم‌نوعان ظلم و ستم کرده‎اند، خرده مي‎‎گيرد و با بيان ناهنجاري‎‎‎هاي جامعه به‌نوعي از زمانه‎ خود خبر مي‎دهد که برخي بر اثر دور افتادن از انوار الهي به‎ جايي رسيدند که بر نوع خود ظلم روا مي‎‎دارند. او اين حالت را ناشي از عدم مشاهده‎ حال و استشراق انوار مي‎داند و با اين عبارات نشان مي‎‎دهد که از سرنوشت هم‌نوعان خود رنج مي‎برد و به‎دنبال حکيمي با اشراق کامل مي‎‎گردد تا زمين را از عدالت مملو کند.

نظر شما