شناسهٔ خبر: 37072 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

داعش محصول خلأ عقلانیت و معنویت و غلبۀ ظاهرگرایی در تفسیر دین است

خلأ عقلانیت و معنویت و غلبۀ ظاهرگرایی و سطحی نگری در فهم و تفسیر دین، از زمینه های شکل گیری داعش است البته اغراض سیاسی و شیطانی هم در شکل گیری و تقویت این جریانها تأثیرگذار است.

به گزارش فرهنگ امروز به نقل ازمهر؛ متن زیر مصاحبه رادیو سلامSalam Radio)) فیلیپین با دکتر محمد فنایی اشکوری درباره ساختار سیاسی جهان اسلام و ایران است. این گفتگوی رادیویی در تاریخ ۱۴ جولای ۲۰۱۵ در دانشکدۀ ارتباطات دانشگاه یو پی مانیل صورت گرفت. مصاحبه کننده پروفسور جول کیپلی رئیس دانشکدۀ اسلام شناسی این دانشگاه بود. ترجمۀ فارسی این مصاحبه را با هم می خوانیم؛

*وضعیت کلی جهان اسلام در این عصر را چگونه ارزیابی می کنید و چه مشکلاتی در آن می بینید؟

جهان اسلام وضعیت مناسب و مطلوبی ندارد و از مشکلات بسیاری رنج می برد. در گذشته های نه چندان دور بسیاری از کشورهای اسلامی مستعمرۀ دولتهای اروپایی بودند و قبل از آن در گذشته های دورتر گرفتار فساد و ستم دستگاه خلافت و حکومتهای سلطنتی بودند. امروز هم جهان اسلام مبتلا به انواع مشکلات است که حاصل آن عقب ماندگی مادی و معنوی است. جهان اسلام امروزه با سه تراژدی بزرگ درگیر است: تراژدی اول اشغال سرزمین فلسطین و تشکیل دولت صهیونیستی اسرائیل است. تراژدی دوم ظهور جریانهای تکفیری تروریستی است و تراژدی سوم که البته پیش از اینها نیز بوده است، حاکمیت رژیمهای فاسد و مستبد بر اکثر کشورهای اسلامی است.

*رژیم اسرائیل چگونه و چرا شکل گرفت؟

توطئۀ صهیونیسم جهانی برپایۀ ایدئولوژی نژادپرستانۀ صهیونیزم، مبنای تشکیل این دولت غاصب است. استعمارگران غربی هم برای تأمین اهداف شوم خود با صهیونیستها همنوا شدند. آنها از ضعف و خودفروختگی و ناآگاهی دولتهای اسلامی سوء استفاده کردند و این غدۀ سرطانی را در قلب جهان اسلام به وجود آوردند. اسرائیل محصول قدرتهای غربی است. این رژیم بوسیلۀ استعمار پیر انگلیس بوجود آمد و با حمایت های همه جانبۀ دولت آمریکا و دیگر قدرتها ادامۀ حیات می دهد. یکی از اهداف آنها این است که از این طریق تسلط خود بر دنیای اسلام و خاورمیانه را حفظ کنند.

صهیونیستها با قتل عام مردم فلسطین و اخراج و آواره کردن میلیونها فلسطینی، سرزمین و خانه و کاشانۀ آنها را غصب کردند. آنها هم که در فلسطین باقی مانده اند زندانی و در اسارت اسرائیل هستند و هر روز شاهد فجیع ترین جنایات اسرائیل علیه آنها هستیم، مثل بمباران و قتل عام زنان و کودکان و تخریب شهرها و خانه هایشان. متأسفانه اکثر دولتهای خودفروختۀ حاکم بر جهان اسلام نسبت به این جنایات ساکت هستند و حتی برخی از آنها با رژیم صهیونیستی ارتباط دوستانۀ پنهان و آشکار دارند. دولتهای مستکبر جهان هم نه تنها در مقابل این ستمها ساکت هستند، بلکه با تمام قوا از رژیم صهیونیستی و جنایاتش پشتیبانی و حمایت می کنند و در واقع شریک جنایات آن هستند. این رژیم جنایتکار نه تنها در فلسطین هر روز مرتکب جنایت می شود، بلکه با تولید سلاحهای کشتار جمعی و بمبهای هسته ای، دیگر کشورهای اسلامی را نیز تهدید می کند.

*راه حل شما برای حل مسئلۀ فلسطین چیست؟

راه حل ما راه حلی عقلانی، منصفانه و دموکراتیک است. ما معتقدیم باید میلیونها آواره فلسطینی که در کشورهای مختلف و اردوگاه ها پراکنده هستند به سرزمینشان برگردند. آنگاه براساس انتخابات آزاد، دولتی که نمایندۀ همۀ ساکنان اصلی فلسطین اعم از مسلمان و یهودی و مسیحی است تشکیل شود. غیر از این هیچ راه حل معقول و عادلانه و مسالمت آمیزی ممکن نیست.

*نظر شما دربارۀ دو دولت مستقل اسرائیلی و عربی چیست؟  

معنای این کار به رسمیت شناختن اسرائیل است. هرگونه به رسمیت شناختن رژیم صهیونیستی به معنای تأیید اشغال و تجاوز است. به علاوه، با شناختی که از خوی جنایتکارانه و تجاوزگر اسرائیل داریم، چنین طرحی هرگز موفق نخواهد بود و وجود این رژیم با امنیت و صلح و آرامش منطقه قابل جمع نیست.

*افراط گرایی معلول چیست و راه مبارزه با آن کدام است؟

ظهور جریانهای متحجر و تکفیری و خشن مثل القاعده، طالبان، داعش و بوکو حرام یکی دیگر از تلخ ترین رویدادها در جهان اسلام است. این جریان نامیمون محصول ایدئولوژی سلفی و وهابی است البته ریشه های تاریخی هم دارد و مبانی فکری آن به ابن تیمیه و حتی قبل از آن برمی گردد. خلأ عقلانیت و معنویت و غلبۀ ظاهرگرایی و سطحی نگری در فهم و تفسیر دین، از زمینه های شکل گیری چنین گرایشاتی است البته اغراض سیاسی و شیطانی هم در شکل گیری و تقویت این جریانها تأثیرگذار است. یکی از انگیزه های حمایت صهیونیسم و استکبار جهانی و ارتجاع منطقه ای از این گروه ها، مقابله با جمهوری اسلامی و جریان مقاومت در برابر رژیم صهیونیستی است.

این واقعاً یک فاجعه است که جمع زیادی از جوانان جهان اسلام به جای اینکه قدرت و توانشان را در راه سازندگی و پیشرفت کشورهای اسلامی به کار گیرند، آنرا در جهت نابودی سرمایه های امت اسلامی و قتل و غارت و برادرکشی صرف کنند. طرفی که در این فاجعه سود می برد اسرائیل و استکبار است. آنها با به راه انداختن و حمایت این خشونتها و جنگهای ویرانگر، ظرفیتها و امکانات جهان اسلام را تضعیف و تباه می کنند و با مشغول کردن مسلمانان به جنگهای داخلی، با خیال راحت تری به اهداف توسعه طلبانۀ خود جامۀ عمل می پوشند. گروه های تکفیری علاوه بر فجایعی که در جهان اسلام می آفرینند، تصویری خشن و زشت از اسلام را به جهانیان معرفی می کنند.  

*برای مقابله با این جریان تروریستی چه باید کرد؟

در کوتاه مدت باید مقابله سخت و نظامی کرد. آنها اهل هیچ منطقی نیستند، نه اهل تعقلند و نه عاطفۀ انسانی دارند. قدرت یافتن آنها برای منطقه و بشریت فاجعه است. آنها توحش و بربریت را به اوج رسانده اند. در کنار مقابلۀ نظامی، دیپلماسی نیز ضروری است. دولت هایی هستند که از این گروه ها حمایت مالی و تسلیحاتی می کنند. آنها مجهز به پیشرفته ترین سلاحهای آمریکایی هستند. باید به این دولتها فهماند که خود آنها در آیندۀ نزدیک از شرّ این گروه ها در امان نخواهند ماند. آنها هم برای کشورهای اسلامی و هم برای امنیت جهانی خطرناک هستند. بنابراین دیپلماسی فعال برای اتخاذ تدابیر مؤثر و دست کم قطع کمکهای دولتها به آنها و مقابلۀ جمعی با آنها ضروری است اما در درازمدت باید کار علمی و فرهنگی کرد.

بسیاری از جوانانی که به این گروه ها می پیوندند از روی ناآگاهی و جهل است. این ناآگاهان بنام دین و به عنوان جهاد دست به این جنایات فجیع و ضد بشری می زنند. علمای متحجر و متعصب وهابی در گمراه کردن اینان نقش اصلی را دارند. آنها با تکیه بر دلارهای نفتی ارتجاع عرب، تبلیغات گسترده ای با استفاده از همۀ ابزارهای تبلیغاتی مثل رادیو و تلویزیون و فضای مجازی و تریبونهای نماز جمعه و انتشارات گسترده، به تبلیغ این افکار پوسیده و خطرناک مشغولند. آگاهی بخشی و اطلاع رسانی مناسب می تواند در مقابله با این جریان مؤثر واقع شود.

*تحلیل شما از مشکل سوم جهان اسلام یعنی نظامهای استبدادی و دیکتاتوری چیست و چه باید کرد؟

متأسفانه اغلب کشورهای اسلامی مبتلا به حکومتهای نالایق، خود فروخته، فاسد و مستبد هستند. هنوز در قرن بیست یکم نظام پادشاهی موروثی و حکومتهای متناسب با عصر جاهلیت در بسیاری از کشورهای مسلمان حاکم و جاری است. با این همه تحولی که در دنیا رخ داده، در این کشورها از جهت سیاسی پیشرفت و تغییری اتفاق نیفتاده است. به همین جهت شاهد عقب ماندگی و انحطاط این جوامع از نظر مادی و معنوی هستیم. ثروت بی حساب کشوری مثل عربستان که می تواند دنیای اسلام و لااقل همان کشور را آباد کند بخشی صرف عیاشی و خوشگذرانی آل سعود می شود؛ بخشی از آن خرج گروه های تروریستی و تکفیری می شود  و بخش مهمی از َآن به جیب کمپانیهای نفتی و شرکتهای اسلحه سازی غربی می رود.

حکومت در یک خانواده فاسد هزار فامیل می چرخد و هرگونه فریاد اعتراضی سرکوب و خفه می شود. نه اقلیتها از کمترین حقی برخوردارند و نه از آزادیهای مدنی خبری است و نه چیزی بنام حقوق بشر و انتخابات و مشارکت عمومی در آن کشور معنا دارد اما با این همه، قدرتهای غربی که شعار آزادی و دموکراسی و حقوق بشر و مبارزه با تروریسم آنها گوش فلک را کر کرده و کشورها را با این بهانه ها اشغال نظامی و تحریم اقتصادی می کنند نه تنها کمترین اعتراضی به این وضعیت ندارند، بلکه رابطۀ دوستانه و صمیمی با آن دارند و بی قید و شرط از آن حمایت می کنند و همپیمان آن هستند.  

*چرا انقلابهای عربی به نتیجۀ مطلوب نرسید؟

انقلاب تنها با اعتراض و تظاهرات به ثمر نمی رسد. انقلاب اولاً نیازمند به یک نظام فکری و طرح حکومت و برنامۀ کشورداری است؛ ثانیاً وجود رهبری بصیر و مقتدر و مردمی از ضروریات آن است. متأسفانه انقلابها و جنبشهای عربی با همۀ جدیت و عظمتی که داشتند فاقد هر دو مؤلفه بودند. همین امر موجب شد که چندان موفقیت آمیز نباشند. بعضی از آنها در سرنگونی رژیم مستبد موفق شدند، اما پس از چندی مستبدی دیگر جای مستبد قبلی نشست مثل مصر و یا گرفتار آتش افروزی گروه های تکفیری شدند مثل لیبی. در چنین فضایی آمریکا و ارتجاع عرب به ویژه عربستان توانستند بر موج این تحولات سوار شوند و به سود خود آنرا مدیریت کنند و انقلابهای عربی را که می رفت دنیای عرب و اسلام را متحول کنند ناکام گذاشتند. در بعضی از این کشورها مثل بحرین و یمن انقلاب ادامه دارد، اما استکبار و ارتجاع با تمام قوا مانع پیروزی آن هستند.  

*به نظر شما چه مشکل ایدئولوژیکی در این انقلابها بود که مانع توفیق آنها شد؟

به طور کلی امروزه در جهان عرب سه جریان فعال سیاسی مطرح است: ناسیونالیستهای عرب، غرب گرایان و اسلام گرایان افراطی. تحولاتی هم که در قرن گذشته در این کشورها رخ داده عمدتا به یکی از این سه جریان مربوط بوده است البته در دهه های پیش گرایش به کمونیسم هم وجود داشت که با فروپاشی شوروی و شکست کمونیسم این گزینه عملا از گردونه خارج شد. هیچ یک از این گرایشها و گروه ها نمایندۀ اکثریت ملت نیستند و توان و تناسب لازم برای رهبری یک ملت مسلمان و ادارۀ یک کشور اسلامی را ندارند. آنها راه حل موفقی برای تعارض سنت و تجدد ندارند. تنها فکر عقلانی و انقلابی و معتدل اسلامی است که می تواند موفق و منشأ تحول مثبت شود و بین سنت و تجدد به نحو معقولی جمع کند، که آن هم متأسفانه جایگاه و پایگاه محکمی در این کشورها ندارد.   

*در اینجا مناسب است به انقلاب اسلامی ایران برگردیم و تفاوت آن با انقلابهای یادشده را بررسی کنیم. چه عواملی در شکل گیری و پیروزی انقلاب ایران مؤثر بود؟

ایران دوران پهلوی گرفتار استبداد داخلی و سلطۀ خارجی  به ویژه ایالات متحدۀ آمریکا بود. جامعۀ ایران بدون اینکه در حال پیشرفت واقعی و جدی علمی و تکنولوژیک باشد، از جهت فرهنگ و ظواهر به سمت غربی شدن پیش می رفت. جنبشهای ملی و چپ هم تحرکاتی علیه نظام شاهنشاهی داشتند، اما این تحرکات بسیار محدود و بی نتیجه بود و از پایگاه و پشتوانۀ مردمی برخوردار نبود. امام خمینی(ره) که یک مرجع دینی بود از سال ۱۳۴۲ شمسی علیه نظام استبدادی سلطنتی قیام کرد. این قیام هرچند به ظاهر سرکوب شد و امام به عراق تبعید شد، اما مبارزه و زمینه سازی و آماده سازی مردم برای انقلاب کم و بیش ادامه یافت تا اینکه پس از حدود پانزده سال با حرکت عمومی مردم، انقلاب اسلامی در بهمن ۱۳۵۷ شمسی و ۱۹۷۹ میلادی به پیروزی رسید.  

عوامل متعددی در پیروزی انقلاب اسلامی ایران نقش داشت: عامل اول اعتقاد اسلامی مردم بود. انقلاب با ایمان دینی مردم گره خورده بود بطوری که مبارزه با طاغوت را به عنوان تکلیف واجب شرعی تلقی می کردند. رهبری داهیانۀ امام خمینی عامل تعیین کنندۀ دیگر در وقوع انقلاب و پیروزی آن بود. مردم به امام خمینی نه فقط به عنوان یک فعال سیاسی بلکه به عنوان یک رهبر دینی اعتماد و اعتقاد کامل داشتند به طوری که رهنمودهای امام برای مردم حکم تکلیف دینی را داشت. یکی از عوامل الهام بخش و بسیار تأثیرگذار در انقلاب ایران، واقعۀ کربلا و شهادت امام حسین(ع) بود. مردمی که قرنها در سوگ حادثۀ کربلا عزاداری کرده بودند، اینک خود را در وضعیتی مشابه با قیام امام حسین(ع) می دیدند و از الگوی امام حسین(ع) پیروی می کردند. علمای دین به ویژه شاگردان امام خمینی(ره) نقش مهمی در بیداری مردم و ترغیب آنها به مبارزه داشتند.

انقلاب اسلامی یک انقلاب مردمی به معنای واقعی آن بود. این انقلاب از سوی حزب یا گروه یا جریان خاص صورت نگرفت، بلکه تقریباً همۀ مردم ایران در این انقلاب مشارکت داشتند. با حضور جمعیتهای میلیونی در خیابانها، ارتش هم سرانجام به مردم پیوست و ایرانیان یکپارچه فریاد استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی را سر دادند. در این شرایط شاه و اطرافیانش چاره ای جز فرار نداشتند.

بنابراین، انقلاب اسلامی تفاوتهای بنیادی چشم گیری با انقلابهای دیگر داشت. نخست اینکه هدف در این انقلاب روشن بود: سرنگونی رژیم شاهنشاهی و استقرار نظام اسلامی؛ دوم اینکه این انقلابی عمومی و همگانی بود؛ سوم اینکه الگوی الهام‌بخش مقدسی همچون واقعۀ کربلا داشت و چهارم اینکه این انقلاب از رهبری بصیر و شجاع و با قدرت و نفوذ معنوی بی نظیری برخوردار بود. هر انقلابی با این عناصر در هر جای جهان صورت گیرد قطعاً پیروز خواهد شد.

*چرا علمای دیگر پیش از امام خمینی موفق نشدند چنین انقلابی را رهبری کنند و نظامی اسلامی برپا کنند؟

شخصیت امام خمینی(ره) ویژه بود: اولاً شناخت او از اسلام شناختی جامع و همه جانبه بود. او یک فقیه، فیلسوف، و عارف بود و اسلام را در همۀ ابعاد و تمامیتش مورد نظر داشت. امام خمینی از بصیرت و بینش سیاسی منحصر به فردی برخوردار بود. امام خمینی(ره) با صدای رسا می گفت دین از سیاست جدا نیست و بین دیانت و سیاست نباید جدایی انداخت و انبیا و اولیا برای اصلاح جامعه بشری آمده اند. از نظرامام خمینی(ره) بخش مهمی از احکام اسلام ناظر به زندگی اجتماعی است و نباید آن را نادیده گرفت و به احکام فردی بسنده نمود. عرفان امام خمینی(ره) عرفان انزوا و عزلت نبود، بلکه عرفانی بود که علاوه بر ارتباط با خدا، اصلاح جامعه نیز لازمۀ آن بود. علاوه بر بعد اندشیه ای امام خمینی که متمایز بود، از لحاظ روحی و شخصیتی نیز امام چهره ای برجسته و استثنایی بود. او به راستی شجاع بود و چیزی بنام ترس در وجودش راه نداشت. بدون چنین روحیه ای رهبری این انقلاب و ایستادگی شجاعانه در برابر نظام استبدادی و استکبار جهانی ممکن نبود.        

به علاوه، برای چنین تحول عظیمی وضعیت اجتماعی و آمادگی مردمی هم باید فراهم باشد. امام خمینی(ره) در سال ۱۳۴۲ هم قیام کرد، اما آن قیام منجر به انقلاب عمومی نشد و اقلیتی که به ندای امام لبیک گفته بودند در پانزدۀ خرداد ۴۲ سرکوب شدند و سازمان مخوف امنیتی شاه (ساواک) توانست تا سال ها هر حرکتی را سرکوب و هر صدای مخالفی را خفه کند.

*پس آیا می توان گفت به نظر شما بدون شخص امام خمینی این انقلاب امکان وقوع نداشت؟

بله!، به نظر من این انقلاب با این ویژگیها بدون شخصیتی با اندیشه و بینش و روحیۀ و جایگاه مردمی امام خمینی(ره) متصور نبود.

*می دانیم تئوری سیاسی امام خمینی(ره) بر محور ولایت فقیه است. منظور از ولایت فقیه چیست و چه نوع نظام سیاسی مورد نظر ایشان است؟

 از نگاه شیعه حق حاکمیت از آن خداوند است که به وسیلۀ خلفای الهی یعنی انبیا و ائمه که معصوم هستند اعمال می شود. در زمان غیبت امام معصوم، نزدیکترین شخص به امام از جهت علم و عمل به نیابت از امام عهده دار حکومت است و آن ولی فقیه است. ولی فقیه کسی است که از جهت شناخت اسلام و تقوا و عدالت و مدیریت و سیاست برتر از دیگران باشد. چنین کسی سکان و رهبری نظام را بر عهده دارد. این یک امر عقلی و عقلایی هم است. طبیعی است که آن کس که اعلم و اتقی و اصلح برای مدیریت است مقدم بر دیگران در این امر است.  

*شیوۀ انتخاب و به قدرت رسیدن ولی فقیه چگونه است؟

براساس قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، ولی فقیه نیز کاملاً به شیوۀ دموکراتیک انتخاب می شود اما چون شناخت ولی فقیه امری تخصصی است و نمی توان انتظار داشت که مردم عادی بتوانند از میان علمای مطرح برجسته ترین را انتخاب کنند، این انتخابات با واسطه و توسط مجلس خبرگان صورت می گیرد. اعضای مجلس خبرگان که همگی باید مجتهد باشند از طریق انتخابات عمومی توسط مردم انتخاب می شوند.

*در ظاهر، حکومت دینی و حکومت دموکراتیک قابل جمع نیستند. حکومتی دینی حکومتی است بر اساس آموزه های دین و دموکراسی حکومتی است براساس خواسته های مردم، نه دین. جمهوری اسلامی چگونه بین دین و دموکراسی جمع می کند؟      

بله! برای مردم سکولار نمی توان حکومت دینی داشت اما اگر مردم دیندار باشند خواستشان مطابق با دین خواهد بود و در یک راستا قرار می گیرند. در جمهوری اسلامی که بر اساس مردم سالاری دینی است سهم مردم و جایگاه دین مشخص و از هم متمایز است. اولاً اصل جمهوری اسلامی با رفراندوم عمومی و رأی اکثریت قاطع مردم تصویب شد. نهادهای حکومتی مثل ولی فقیه، رئیس جمهور و اعظای پارلمان مثل نظام های دموکراتیک توسط مردم انتخاب می شوند اما اصول حکومت و قوانین آن باید مطابق با اسلام باشد. از این رو، این نظام هم جمهوری و متکی بر آراء مردم است و هم اسلامی است، یعنی قوانین آن برگرفته از اسلام است و یا دستکم ناسازگار با آن نیست.     

*آیا این الگو برای دیگر کشورهای اسلامی قابل اعمال است؟

این الگو البته برخاسته از فکر اسلامی شیعی است و با تمام جزئیاتش در جوامعی که اکثریت آن شیعه نیست قابل اعمال نیست، اما مبنای اساسی این تفکر یعنی مردم سالاری دینی در کشورهای اسلامی دیگر نیز قابل الگوبرداری است. به علاوه، بسیاری از ارزشهای انقلاب اسلامی فرامذهبی و فراملی و جهانی هستند، مثل استکبارستیزی، استقلال طلبی، آزادی خواهی، و حاکمیت ارزشهای دینی و معنوی که در جوامع اسلامی دیگر و بسیاری از این عناصر حتی در جوامع غیر اسلامی نیز قابل پیگیری است.

*یک حکومت مطلوب چه ویژگی هایی دارد و آیا جمهوری اسلامی در این زمینه موفق بوده است؟

حکومت مطلوب اولاً باید مشروعیت عقلانی و حقوقی داشته باشد. ثانیاً باید جایگاه مردمی و مقبولیت اجتماعی داشته باشد، در غیر این صورت موفق نخواهد بود. ثالثاً باید در مقابل قدرتها مستقل و عزتمند باشد. رابعاً باید در ادارۀ کشور کارآمد باشد. در رأس وظایف حکومت، برقراری عدالت، امنیت و رفاه نسبی برای ملت است که لازمه اش رشد و توسعۀ علمی و اقتصادی است.

هر تحول و پیشرفتی باید از تحول فکری و فرهنگی و اخلاقی آغاز شود. به صرف تغییر افراد و دولتها و نظامها نمی توان انتظار تحولی بنیادین داشت. یک جامعۀ عقب مانده تنها با تغییر افراد و نهادها و کنار رفتن یک حزب و به روی کار آمدن حزب دیگر بدون اینکه پیشرفتی در فرهنگ عمومی حاصل شود، به پیشرفت نمی رسد. موفقترین افراد و دولتها کسانی هستند که در پیشرفت فکری و فرهنگی جامعه بیشترین توفیق را داشته باشند. به دنبال این پیشرفت می توان انتظار پیشرفت و توسعۀ عمومی در ابعاد دیگر را داشت.

جمهوری اسلامی با مخالف ها و چالشهای بزرگی مواجه بوده است که از بیرون بر آن تحمیل شده، مانند جنگ تحمیلی هشت ساله و ستیز و خصومتی که آمریکا و اتباعش در طول این چهار دهه با ایران داشته اند. جمهوری اسلامی به دلیل مواضع ضداستکباری و ضد صهیونیستی اش همواره در تحریم اقتصادی و فشارهای سیاسی و تهدید نظامی بسر برده است. از این رو بیشترین انرژی و امکانات این کشور صرف مقابله با این تهدیدها شده است. اما در عین حال در ابعاد مختلف، پیشرفتهای نسبی و در بعضی از حوزه ها پیشرفتهای چشمگیری داشته است اما جمهوری اسلامی هنوز در آغاز راه است و تا تأمین اهداف و آرمانهایش فاصلۀ بسیاری دارد.  

*انقلاب اسلامی، انقلاب موفقی بود و جمهوری اسلامی توانسته است به بسیاری از اهدافش برسد و تا حد زیادی در منطقه و جهان تأثیرگذار بوده است اما چه تضمینی برای بقای این نظام هست؟ به ویژه با مخالفتهای داخلی و خارجی که وجود دارد آیا نگران استمرار و بقای آن نیستید؟

هیچ نظامی در عالم نیست که برای بقایش تضمین مطلقی وجود داشته باشد. این امر بیش از هر چیز به عملکرد نظامها از جمله جمهوری اسلامی بستگی دارد. بزرگترین پشتوانۀ این انقلاب مردم ایران هستند. اگر نظام بتواند با عملکرد مناسب حمایت مردم را به همراه داشته باشد، نگرانی دربارۀ آینده اش نیست البته تهدید خارجی همیشه هست، اما اگر ملتی مصمم و متحد و ثابت قدم باشند، با رهبری بصیر و هوشمند بعید است دشمن خارجی بتواند کاری از پیش ببرد.   

نظر شما