شناسهٔ خبر: 37177 - سرویس کتاب و نشر
نسخه قابل چاپ

نقد و بررسی کتاب «فلسفه‎ی زندگی: تأملاتی در باب حیات، معنا و اخلاق»/قسمت اول؛

فلسفی نبودن زبان فارسی و چالش در امر ترجمه

ضیا موحد نقدهای همیلتن در کتاب «فلسفه زندگی: تأملاتی در باب حیات، معنا و اخلاق» به‌منزله‎ی نقد فلسفه‌ی کلاسیک دانشگاهی نیست، بلکه این نقدها به دنبال این است تا مهارت‎هایی در فیلسوفان تقویت شود که بتوانند از خودشان بنویسند.

فرهنگ امروز/ فاطمه امیراحمدی: به‌تازگی کتاب «فلسفه‌ی زندگی: تأملاتی در باب حیات، معنا و اخلاق» نوشته‌ی «کریستوفر همیلتن» با ترجمه‌ی «میثم محمدامینی» به همت فرهنگ نشر نو منتشر شده است؛ این کتاب مجموعه‌ای است از چند جستار یا مقاله‌ی فلسفی که مطابق تقسیم‌بندی رایج در حوزه‌ی «فلسفه‌ی اخلاق» قرار می‌گیرد، جستارهایی درباره‌ی تولد و مرگ، فضیلت و شکوفایی انسان، اخلاق و منش، صدق و واقعیت، دانایی، نسبی‌گرایی، پوچی و سرنوشت، اخلاق و زندگی، نیاز به خواب، ترس از مرگ و رابطه‌ی جنسی است که از دیدگاه فلسفه‌ی اخلاق تحلیل و بررسی شده است.

نشست هفتگی شهر کتاب در روز سه‌شنبه سوم شهریور به بررسی این کتاب اختصاص داشت. این نشست با حضور «ضیاء موحد»، «محسن جوادی»، «حسین‌ شیخ‌رضایی» و مترجم کتاب  برگزار شد. در ادامه مشروح سخنان مترجم و ضیاء موحد می‎آید.

 

میثم محمدامینی: رویکرد نوی این کتاب، بازگشت به فلسفه‌ی گذشته است

در ابتدا درباره‌ی کتاب باید بگویم که نویسنده‎ی این اثر «کریستوفر همیلتن» علاقهی زیادی به رابطه‌ی فلسفه و ادبیات دارد و از جمله کارهایی که وی انجام می‎دهد و نیز تدریس می‌کند کار روی سبک‌های ادبی و متن‎های فلسفی در زبان‌های مختلف است؛ روی این موضوع نیز تحقیق و مطالعه انجام داده است و مقاله‌های بسیاری نوشته است.

این کتاب در حوزه‌ی فلسفه‌ی اخلاق قرار دارد و شاید لازم باشد دیدگاه سنتی که نسبت به اخلاق فلسفی وجود دارد را تغییر دهیم و به آن وسعت ببخشیم؛ چراکه اخلاق حوزه‌های گسترده‌تری را شامل می‌شود. مقدمه‌ی این کتاب مهم است، شاید به جذابیت ۱۱ فصل دیگر نباشد، اما اهمیت بنیادین دارد.

در مقدمه‌ی این کتاب نویسنده نقد جدی و اساسی به فلسفه‌ورزی به‌ویژه فلسفه‌ورزی حرفه‌ای و دانشگاهی وارد می‌کند و ازاین‌رو یک رویکرد نو و جدیدی را معرفی می‌کند که به نوعی بازگشت به فلسفه‌ی گذشته است، به معنای حکمت و عشق به دانایی. او معتقد است فلسفه‌ی حرفه‌ای و دانشگاهی از یک سلسله اهداف اولیه‌ی خود دور افتاده است، به خصوص در درک معنای زندگی؛ برای همین در مقدمه این رویکرد جدید را یک نوع سرمشق قرار می‌دهد و ۱۱ فصل دیگر نوشته شده است.

در ۱۱ فصل بعدی کتاب، همیلتن درباره‌ی تولد، مرگ، اخلاق، منش، صدق و واقعیت صحبت می‌کند، در واقع یک مباحث گسترده‌ای را پوشش داده است که حجم کم کتاب نشان می‌دهد که به طور کامل توضیح داده نشده است، اما شروعی برای این نوع پرداختن به مسائل است.

او می‌گوید اگر ما از فلسفه انتظار داشته باشیم تا زندگی را برای ما معنا کند و درک عمیق‌تری به ما ارائه دهد، این فلسفه‌هایی که در دانشگاه‌ها در حال تدریس است با زندگی واقعی خیلی فاصله دارد.

همیلتن در کتاب نقل‌قولی از رابرت نوزیک (فیلسوف سیاسی) می‌آورد و می‌گوید، شکلی در کار فلسفی است که به نظر می‌آید شبیه هل دادن خیلی چیزها درون محیط ثابت به شکل مشخص است، اما همه‌ی چیزهایی که بیرون است باید در این چارچوب بگنجد، مع‌ذلک محتوا را با فشار از یک سو به درون مرزهای محوطه‌ی خشک هل می‌دهید، اما از سوی دیگر بیرون می‌زند، چیزهایی که بیرون زده را فشار می‌دهید، اما چیزی دیگر از جایی دیگر بیرون می‌زند، سپس سعی می‌کنید با زور و فشار و بریدن گوشه‌ی چیزها آن‌ها را کنار هم جای دهید و کاری می‌کنید که در نهایت تمام چیزها در وضعیتی کم‌وبیش ناپایدار در کنار هم و در درون چارچوب قرار گرفته‌اند؛ هر چیزی را که خوب جا نگرفته است به دوردست‌ها پرت می‌کنید تا کسی متوجه آن نشود، به‌سرعت زاویه‌ای را پیدا می‌کنید که از آنجا به نظر می‌رسد همه‌چیز حسابی کنار هم قرار گرفته‌اند و پیش از آنکه چیز دیگری از جایی دیگر بیرون بزند و خیلی به چشم بیاید چند عکس می‌گیرید، بعد هم در تاریک‌خانه ترک و شکاف و پارگی در ترکیب را پاک و اصلاح می‌کنید، حال تنها کاری که باقی مانده است این است که این عکس را به‌عنوان بازنمودی از وضعیت زمین به طور عمومی منتشر کنید.

در ادامه پرسیده می‌شود که چرا فیلسوفان می‌کوشند که همه‌چیز را در چارچوب ثابت می‌بینند و چرا به دنبال چارچوب دیگر نمی‌روند؟ یا چرا نمی‌گذارند همه‌چیز در همان جایی که هست باقی بماند؟ اینکه همه‌چیز در درون این چارچوب ثابت قرار بگیرد چه فایده‌ای دارد؟

پاسخی که همیلتن به این پرسش‌ها می‌دهد، می‌گوید صورت و شکل اندیشه‌ورزی و نیز نگارش فیلسوفان در این مسئله دخیل است که در سطح غیرشخصی می‌نویسند، گویا هیچ‌یک از ویژگی‌های آن فیلسوف نباید در نوشته‌ی او بیاید؛ ازهمین‌رو، از نوشتارها و موضوع این نوشتارها نمی‌توان فهمید این نوشته برای کیست، در واقع یک نوع یک‌سان‌سازی بین تمام آن‌ها اتفاق افتاده است و ویژگی و ممیزی افراد به فراموشی سپرده شده است.

به همین دلیل نقد همیلتن به این مسئله است و نقد او را می‌توان مثبت ارزیابی کرد؛ زیرا برای آن راهکاری را پیشنهاد می‌دهد و راه‌حل ارائه می‌کند و یک نوع شکل اندیشه‌ورزی و فرزانه‌ورزی پیشنهاد می‌دهد و این کتاب منبعی است که می‌توان با آن به این رویکرد پرداخت، زیرا بیان فیلسوف از بیان شخصی فاصله می‌گیرد و این بیان غیرشخصی باعث می‌شود که انتقادهایی به آن وارد شود؛ اما همیلتن می‌گوید باید این حساسیت‌ها اهمیت داده شود و به همین دلیل است که این کتاب به ادبیات بسیار نزدیک است و نقل‌قول‌هایی در متن می‌آورد که تصنعی نیست و از سوی خواننده قابل پذیرش است.

نقل‌قولی که از نوزیک خوانده شد از این سخن می‌گوید که به‌رغم حرفه‌ای و تخصصی شدن فلسفه وابسته به پرسش‎های بنیادی است.

نکته‌ی دیگری که شاید لازم به یادآوری در مورد متن این کتاب باشد این است که این‌طور پرداختن به مسائل فلسفی به دنبال راه‌حل قطعی نیست، در واقع هرکسی که با مسئله‌ای مواجه می‌شود سعی می‌کند یک روایتی از مسئله‌ای که به آن می‌پردازد معرفی کند و این نوع نگاه به فلسفه که بخواهد مسائل را معرفی و تبیین کند و سپس راه‌حلی نیز ارائه دهد، نگاه درستی نیست.

نکته‌ی پایانی اینکه، نقدهای همیلتن به‌منزله‌ی نقد فلسفه‌ی کلاسیک دانشگاهی نیست، بهتر است این نوع نقد را از این زاویه ببینیم که به دنبال چیزهای دیگر برای اضافه شدن به مسائل قبلی است و مهارت‌هایی در فیلسوفان تقویت شود که بتوانند از خودشان نیز بنویسند.

 

نشست فلسفه زندگی

 

ضیاء موحد: زبان ما هنوز زبان فلسفی نیست

من قصد دارم در مورد ترجمه‌ی برخی واژه‌های برگردان‌شده در این کتاب صحبت کنم، به‌عنوان مثال واژه‌هایی که به «صدق و واقعیت» ترجمه شده‌اند. واژه‌ای که به‌عنوان «واقعیت» برگردان شده است «Reality» است، اما بین Reality و actuality تفاوت وجود دارد. در مقابل Reality واژه‌ی appearance قرار دارد؛ آنچه که «حقیقی» است و آنچه که «ظاهری» است و در واقع باطنی ندارد.

و اما actuality که در این متن به «واقعیت» ترجمه شده است ولی در مقابل آن Possibility قرار دارد؛ یعنی چیزی که «واقعیت» است اما در مقابل آن «امکان» وجود دارد.

کسانی که اهل‌فلسفه هستند متن‌های فلسفی را سعی دارند که درست به کار ببرند. در متن هر جا که Reality است به‌عنوان واقعیت درست آمده است، اما مترجم این واژه را در جایی «واقعیت» ترجمه می‌کند و در جایی دیگر «صدق» و یا معادل‌هایی دیگر آورده است، البته مترجم مقصر نیست زیرا زبان ما هنوز زبان فلسفی نیست.

تفاوت Reality و actuality را با مثالی برای شما روشن می‌کنم؛ مثلاً می‌گوییم اگر فلانی کمتر غذا می‌خورد وزن او کمتر از آن بود که واقعاً هست (actuality)، اما اگر گفته شود که فلانی اگر کمتر غذا خورده بود وزن او کمتر از آن بود که حقیقتاً هست، این معنی ندارد زیرا وزن حقیقی نداریم.

و اما واژه‌ی «صدق»، مسئله‌ی صدق باید حتماً صدق ترجمه شود، از این نظر متون کلاسیک ما خیلی به ما کمک می‌کند، وقتی ما یک معادلی را انتخاب می‌کنیم این معادل باید همه جا یک‌سان بیاید و بتوانیم صرف کنیم: صدق، صادق، تصدیق، مصداق؛ حال اگر قرار باشد به جای این کلمات راست و دروغ گذاشته شود، صدق می‌شود راستی و در مقابل کذب، دروغ نمی‌توان آورد، ناراستی می‌شود گفت اما ناراستی لزوماً به معنای دروغ نیست، اگر کسی سخن راست نگوید به این معنی نیست که دروغ می‌گوید.

این ایرادها، ایرادهای ملالغتی نیست، بلکه لازم است ما آن‌ها را یک‌دست کنیم؛ تقریباً Real به کار برده شده است همیشه به واقع‌گرایی اخلاقی ترجمه شده است و این درست نیست.

اما مسئله این است که آیا مفاهیم اخلاقی به امور حقیقی هم ارجاع می‌دهند یا خیر؟ اولاً باید دید جمله‌های اخلاقی صادق و کاذب دارند یا خیر، اگر صادق و کاذب دارند به چه اعتباری است؟ به اعتبار امر حقیقی است؟ حقیقت‌گرایان اخلاقی معتقدند بله به امر حقیقی ارجاع می‌دهند.

بنابراین، اینکه ما بگوییم یک امور حقیقی وجود دارد که آن پایه و بنای صدق و کذب اصول اخلاق هستند، سخن درستی نیست.

نهایتاً می‌خواهد بگوید که هر فردی برای خودش یک اخلاق دارد و ما باید اصول اخلاقی را از مجموعه‌ی زندگی بیرون بکشیم و حکم کلی را تنها مذهب‌ها و ایدئولوژی‌ها می‌دهند.

در واقع آن‌ها یک راه‌حل منحصربه‌فردی را برای خود در نظر می‌گیرند و معتقد هستند این هست و جز این نیست و اصول اخلاقی‌شان جزم (Dogma) دارد و مبنای کارشان است؛ اما انسان اخلاقی متوجه می‌شود بین خودش و دیگران چیزهای مشترک زیادی وجود ندارد و در بسیاری از مسائل اخلاقی با هم مشترک نیستند و اینکه جست‌وجو کنند و اصولی بیابند که تمام افراد روی آن متفق باشند وجود ندارد.

نکته‌ی جالبی که در این کتاب می‌بینیم این است که در موارد مختلف از متون ادبی مثال می‌آورد و بار دیگر برای کسانی که ادبیات و رمان را دارای اهمیت نمی‌دانند باید بگویم که منبع و منشأ مسائل و دل‌نگرانی‌های اخلاقی رمان‌ها هستند؛ یکی از بزرگ‌ترین این افراد نیز داستایوفسکی است که در این کتاب از او نقل‌قول‌هایی شده است. در مجموع باید بگویم برگردان کتاب ساده و روان است.

نظرات مخاطبان 0 1

  • ۱۳۹۴-۰۶-۱۷ ۱۴:۲۵امیرحسین 0 0

    «نشست هفتگی شهر کتاب در روز سه‌شنبه سوم شهریور با حضور «ضیاء موحد»، «محسن جوادی»، «حسین‌ شیخ‌رضایی» و نویسنده به نقد و بررسی این کتاب پرداخته شد. در ادامه مشروح سخنان نویسنده و ضیاء موحد می‎آید.»
    
    احتمالا اشتباه شده و بجایِ «مترجم» نوشته‌اید «نویسنده» .
                                
    پاسخ سایت: ممنون. اصلاح شد
                                

نظر شما