شناسهٔ خبر: 37541 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

تصویر کودک و بحران مهاجرت

یافته‌شدن جسد کودکی سه‌ساله روی شن‌های ساحلی در ترکیه که فقط یکی از هزاران‌هزار قربانی موقعیت جنگ‌زده پریشان کنونی در خاورمیانه است، جهان را به واکنش‌های شدیدی واداشت....

فرهنگ امروز/ ناصر فکوهی:

 

یافته‌شدن جسد کودکی سه‌ساله روی شن‌های ساحلی در ترکیه که فقط یکی از هزاران‌هزار قربانی موقعیت جنگ‌زده پریشان کنونی در خاورمیانه است، جهان را به واکنش‌های شدیدی واداشت. سیاست‌مداران همچون همیشه به‌سرعت بر آن شدند که با برگزاری کمیسیون‌های ویژه به وضعیت پناه‌جویان رسیدگی کنند! تصویر تکان‌دهنده، تأثیر خود را گذاشت و بزرگان سیاست نتوانستند مثل همیشه به‌سادگی از کنار مسئله بگذرند. اما این تصویر و تصاویر مشابهی که امروز در شماری نامحدود روی شبکه‌های اینترنتی درحال چرخش هستند آیا مسئله‌ای را در سرنوشت دردناک مردم خاورمیانه تغییر خواهند داد؟ افزون‌براین آیا صرفا مسئله جنگ در منطقه و تخریب تقریبا کامل گروهی از کشورها از افغانستان تا لیبی است که مسئله پناه‌جویان را در جهان کنونی تشکیل می‌دهد؟ شاید این نکته‌ای غم‌انگیز و حیرت‌آور باشد، اما جنگ‌زدگان خاورمیانه با تمام خشونت وحشتناکی که تحمل می‌کنند، همین که به دروازه‌های «قلعه اروپا» نزدیکند و می‌توانند شانس خود را برای رسیدن به این پهنه، در قایق‌های درهم‌شکسته، بیازمایند، شاید هنوز اقبال بیشتری داشته باشند. بیاییم کمی نیز به آنهایی بیندیشیم که کسی تصویری از آنها نمی‌بیند؛ هزاران‌هزار زن و کودکی که هرروز در آفریقای‌مرکزی قربانی شدیدترین بی‌رحمی‌ها، شکنجه‌ها و خشونت‌های قومی و قبیله‌ای می‌شوند. هزاران‌هزار کودک و نوجوانی که هرروز در حلبی‌آبادهای آمریکای‌لاتین، اجساد بی‌شمارشان که قربانی خشونت‌های شهری یا تجارت اندام‌های انسانی شده‌اند، در کف خیابان‌ها می‌افتند. آیا تصویری از آنها دیده‌اید؟ آیا باید منتظر انتشار تصویری اتفاقی بود تا فکری به حال این جهان کرد که آشفتگی و بی‌رحمی و خشونت تمام آن را فراگرفته است؟ در‌این‌میان، آیا مسئولیت قدرت‌های غربی با تشکیل چند کمیسیون و نشست برای «بازنگری در قوانین مهاجرت» پایان می‌گیرد؟ به باور نگارنده، آنچه امروز در جهان می‌گذرد، از خاورمیانه تا آفریقا و آمریکا، عمدتا نتیجه شرم‌آور بیش از پنج قرن استعمار است. میلیون‌ها برده برای کار اجباری از آفریقا به آمریکا منتقل شدند و مستعمره‌گران اروپایی بودند که این قاره را به چنین روزگار درمانده‌ای کشاندند. آمریکای‌لاتین می‌توانست رشد و توسعه خود را از اوایل قرن بیستم آغاز کند، زیرا از قرن نوزدهم شاهد شکل‌گرفتن دولت‌های ملی در خود بود، اما کودتاهای پی‌درپی آمریکا در این قاره علیه دشمن موهوم کمونیسم بود که همه‌جا خشونت را بدل به اصلی اساسی در همه روابط کرد و گستره بزرگ سرمایه‌داری مالی متأخر بود که به جنایات مافیاها از پکن تا نیویورک، از سیسیل تا مسکو و از کاراکاس تا لس‌آنجلس دامن ‌زد. به‌راستی چه کسانی مسئول تخریب نظام‌مند آمریکای‌لاتین به دست دیکتاتورهایی بودند که اقتصاددانان مکتب شیکاگو به رهبری «میلتون فریدمن» در ابتدای دهه ١٩٧٠ برای آن، سلطه خونتاهای نظامی را توصیه کردند. 

 

امروز خاورمیانه در آتش برنامه‌های «استراتژیکی» می‌سوزد که نخستین مرحله آن در پس از جنگ جهانی دوم برای حل «مشکل یهود» با تشکیل اسرائیل آغاز شد و دومین مرحله آن در دهه ١٩٨٠ با دامن‌زدن به حرکت وهابیت و سلفی‌گری و به‌راه‌انداختن نظامی‌گری پاکستانی، تجارت مالی فساد‌برانگیز عربستان‌سعودی و بازوی تروریستی طالبان در افغانستان ادامه یافت. امروز کشورهای اروپایی و پس از آنها آمریکا، در برابر جهانی که هربار با «استراتژی»‌های خود زندگی در آن را ناممکن‌تر کرده‌اند، مسئولیت بزرگی بر گردن دارند. اروپا به دامی افتاده است که سال‌ها تصور می‌کرد می‌تواند از آن بگریزد. مردمان مستعمرات پیشین از درون در حال دگرگون‌کردن تمدن، زبان و فرهنگ آن و ایجاد یک درهم‌آمیختگی و تکثر فرهنگی غیرقابل‌مدیریت هستند و از بیرون، فشار بر دروازه‌های اروپا هرروز بیشتر می‌شود؛ فشاری که هربار تصویری چنین منتشر شود می‌تواند به بحران‌های اخلاقی بزرگ تبدیل شود. چگونه می‌توان تا به این حد ناآگاه بود و در حقیقت خود را به ناآگاهی زد که امکان ندارد در فاصله یکی، دوساعته، در جایی مردمان زیر بمب‌ها و شکنجه هیولاهایی که ساخته دست آمریکا و اسرائیل هستند، تکه‌تکه شوند و در جایی دیگر اروپایی‌ها با آرامش تمام به گردش و تفریح خود ادامه دهند؟ خطی که محل یافتن جسد کودک سوری را از واتیکان، مقر استقرار پاپ، جدا می‌کند، شاید کمتر از یکی، دوساعت پرواز باشد اما گویی ما از سیاره‌هایی متفاوت سخن می‌گوییم. اروپا خواب قلعه‌های قرون‌وسطایی خود را می‌بیند که ارباب‌ها می‌توانستند بر فراز آنها با آرامش به زندگی خود ادامه دهند و بگذارند فقرا در پایین دروازه‌هایشان از گرسنگی و طاعون هلاک شوند و اگر فشار بر دروازه‌ها زیاد می‌شد، دستور دهند تا بر سرشان روغن داغ بریزند. امروز چنین کاری ممکن نیست چراکه یک تصویر، تصویر یک کودک سه‌ساله، می‌تواند همه وجدان‌ها را بر هم بریزد و آسایش و وجدان و فراموشی زندگی در این جهان خشونت‌بار را سلب کند. در جهان، هیچ کنشی نیست که بدون واکنش باقی بماند و امروز اروپا بیش از هر زمان دیگری باید بداند که سیاست‌های مهاجرت قطره‌چکانی‌اش که در آنها نخبگان کشورهای فقیر را که با سرمایه‌های اندک این کشورها تربیت شده‌اند، به خود راه داده و بقیه مهاجران را پشت دروازه‌های بلند خود نگاه می‌دارد، سپری شده است.

 

روزنامه شرق

نظر شما