شناسهٔ خبر: 38099 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

لوکوربوزیه و فرهنگ شهر

لوکوربوزيه، مهمترين فضيلت معماري مدرن را در سادگي و کاربردي شدن آن مي دانست . او اين امر را از واحد مسکوني به شهر تعميم مي داد. مسئله لوکوربوزيه در واقع آن بود که ميان زندگي فردي و زندگي جمعي سازشي به وجود آورد، که آن را در طراحي شهرک هاي مسکوني خود متبلور ساخت، جايي که يک واحد مسکوني در واقع جزئي از يک کل بزرگ و هماهنگ بود.

 

 

فرهنگ امروز/ زینب جوادنیا

هيچ يک از معماران معاصر تاثيري قابل مقايسه با لوکوربوزيه در شکل دادن به معماري مدرن نداشته است و اين تاثير نه فقط به دليل خلاقيت هنري لوکوربوزيه به مثابه يک نقاش، يک مجسمه ساز، يک طراح و يک معمار، بلکه به دليل سهم عظيم وي به مثابه يک روشنفکر و يک نويسنده پرتوان بود که مي توانست پنداره هاي هنري خود را نه فقط در شکل تجسمي، بلکه به صورت افکاري روشن به بيان ادبي درآورد و از آن طريق بر گروهي از مخاطبان که در حوزه اي بسيار گسترده تر از معماري قرار مي گرفتند، منتقل کند.
لوکوربوزيه، مهمترين فضيلت معماري مدرن را در سادگي و کاربردي شدن آن مي دانست . او اين امر را از واحد مسکوني به شهر تعميم مي داد. مسئله لوکوربوزيه در واقع آن بود که ميان زندگي فردي و زندگي جمعي سازشي به وجود آورد، که آن را در طراحي شهرک هاي مسکوني خود متبلور ساخت، جايي که يک واحد مسکوني در واقع جزئي از يک کل بزرگ و هماهنگ بود. (فکوهي، ۲۰۵:۱۳۸۳)
لوکوربوزيه رويکرد کارکردي خود را از واحد مسکوني بر شهر انطباق داده است. در نتيجه مي توان شهر لوکوربوزيه را شهري انساني دانست که کارکردها در آن بايد بيش از هر چيز معطوف به هر چه زيست پذيرتر شدن آن باشند. اگر در معماري ، سادگي به باور لوکوربوزيه بهترين پاسخ زيبا شناسانه به نيازهاي انساني است، در شهر، ترکيب مناسب و آرماني چهار کارکرد سکونت، کار، تفريح و حمل و نقل مي تواند چنين پاسخي را عرضه کند.( فکوهي،:۱۳۸۳ ۲۰۶)

مختصري از زندگي نامه لوکوربوزيه
لاشو- د- فون ( Lachaux-de-Fondes )  شهري در سوئيس بود که شارل ادوارد ژانره ( Charles-Edouard-Janneret ) در سال۱۸۸۷  در آنجا متولد شد. (کان، ۷:۱۳۸۶) او بي گمان يکي از استادان بزرگ معماري نوين است که شخصيت و شيوه کار ويژه اش، تجربه هاي او را با تجربه هاي استادان معماري و هنر نوزايي همانند مي سازد. انديشه ها و آثار لوکوربوزيه را مي توان به ۴ دوره تقسيم نمود:
در دوره نخست، همه کوشش او به پيشبرد انبوه سازي در معماري خلاصه مي شد. او در دوره دوم به شهر سازي روي آورد و ايده ساخت آسمان خراش هايي در ميان فضاهاي سبز درختان را پي گرفت. از سال ۱۹۴۷ تفکرات خردگرايانه خود را تعديل نموده و به طراحي ساختمان هاي تنديس گونه و اکسپرسيونيستي پرداخت. دوره چهارم فعاليت هاي او با طراحي شهر چنديگره و ساختمان هاي عمومي آن آغاز مي گردد و تا پايان عمر(۱۹۶۵  ) سرگرم طراحي و اجراي ساختمان هاي شهر چنديگره مي شود.(پاکزاد،۳۶۹:۱۳۸۶)

انسان و شهر در ديدگاه لوکوربوزيه
هر بنايي به عنوان جزئي از فرهنگ معماري، يک انديشه ذهني را از طريق فرم ظاهري خود عينيت مي بخشد تا به عنوان نمودي براي سنجش فرهنگ قرار گيرد.  (گروتر،:۱۳۸۶صص۵۳ و۵۴)  از آنجا که ساختن ، يک فعاليت اوليه انسان بوده و به تحول وي پيوسته است، معماري به مثابه بياني از روحيه يک دوره تاريخي در مي آيد.در اين راستا، لوکوربوزيه با وقوف بر تغييرات عميقي که ماشينيزم به وجود آورده، بيان مي کند که تغيير شکل شالوده اجتماعي و نظام اقتصادي جبرا دگرگوني را در پديده معماري موجب خواهد گرديد. بنابراين او به دنبال هماهنگي بخشيدن به عناصر حاضر در دنياي مدرن و بازگرداندن معماري به انجام وظيفه اوليه اش- وظيفه اي که به نظام اقتصادي و اجتماعي پيوند داشته و در خدمت شخص انسان است- مي باشد. (لوکوربوزيه،۱۳۸۲:صص۱۸۰و۱۸۱)
او معماري انسان گرا بود که به ايجاد وحدت و هماهنگي ميان انسان و طبيعت، به جاي جامعه تصنعي و دور از طبيعت باور داشت. (پاکزاد،۱۳۸۶:۳۷۰) لوکوربوزيه، ساختمان را مجموعه اي از اجزاي به هم پيوسته ، براي رسيدن به هدف هايي سودمند مي داند. اين اجزاء، اعضايي را تشکيل مي دهند که همانند اندام يک موجود زنده به هم پيوسته اند. وحدتي که در طبيعت و در انسان موجود است به مانند قانوني است که به آثار انساني زندگي مي بخشد. همين که اين قانون درک و پذيرفته شود، بقاياي انگلي ديگر حق ادامه زندگي نخواهندداشت.(لوکوربوزيه،۱۳۵۴:۳۴)
او انسان و جامعه را پديده اي ايستا ندانسته و به تاثير محيط بر انسان و معماري آگاه بود، اما رشد و پيشرفت جامعه را خطي مي انگاشت و باور داشت که همه ي جوامع مي بايد از مرحله صنعتي گذر کنند. (پاکزاد،۱۳۸۶:۳۷۲) در ديدگاه لوکوربوزيه نيازهاي مادي و معنوي انسان در سراسر دنيا يکسان بوده و از اين رو انسان موجودي جهاني است. به اين ترتيب پاسخ هاي ارائه شده در برابر نياز وي نيز يکسان هستند. (پاکزاد،۱۳۸۶:۳۷۱)
لوکوربوزیه در پاسخ به اين پرسش که چه چيز اختراعات و اکتشافات (پيشرفت) را باعث مي شوند، سه نياز انساني را نام برد. «همان گونه که نيازها گوناگونند، انسانها نيز به مسائل مختلف توجه دارند. شکم،سکس و مغز آدمي، برنامه ها را ديکته مي کنند و موفقيت اقتصادي و اخلاقي اختراعات اوليه را تضمين مي نمايند.» (لوکوربوزيه،۱۳۵۴:۱۵)
وی دنيا را دستگاهي هماهنگ و در هم تنيده مي دانست که انسان همچون گونه اي جهاني و فارغ از وابستگي هاي فرهنگي، بومي و اقليمي، در راس آن قرار دارد: «همه منابع طبيعي و نيروهاي مصنوعي، به طور فشرده اي در يک مجموعه موزون تنظيم شده و در راس همه آنها،انسان يعني تنها نقطه نگراني هاي ما قرار دارد. انسان به مثابه جسم و روح، به مثابه عقل و احساس. اين است آن نتيجه اي که ما در مبارزه غير منطقي بين ديدگاه تکنيکي و معنوي، آرزوي آن را داريم. » (لوکوربوزيه،۱۳۵۴:۱۸) لذا او معتقد بود از آنجا که حتي معنويت نيز موضوعي عقلاني است - يا بايد باشد – فن(تکنيک)، دشمن معنويت نيست، بلکه بر عکس يکي از حادترين شکل هاي تظاهر آن است. (پاکزاد،۱۳۸۶:۳۷۷)
لوکوربوزيه يک کارکردباور بود که توجه به سنت و تقليد از گذشته را تقبيح کرده و آن را صحنه پردازي تشريفاتي مي دانست. به زعم وي «شهرسازي ما هنوز نوزادي بيش نيست و بيشتر به گذشته، موزه شناسي و تقليد پرداخته و نگران آفرينش صحنه اي به مانند زينت و پوشش مناطق، اعم از شهر و روستا بوده است، پوشش و لباسي که نقش و فايده اي نداشته و تنها تشريفاتي است.» )لوکوربوزيه،۱۳۵۴:(۱۲ بنابراين مي بايد به عقلايي کردن شهرسازي پرداخت و اين از عهده ي هيچ کس جز معمار نوگرا برنمي آيد. (پاکزاد،۱۳۸۶:۳۷۵)
او چنين مي انگاشت که مسائل اصلي شهر ، کالبدي و معمارانه است. براي همين از خود مي پرسيد که: «چه کسي بايد اين بيماري را درمان کند؟» به باور لوکوربوزيه اين معمار است که مي بايد وظيفه شهرسازي را به عهده گيرد. براي او شهرسازي در جانمايي و تنظيم کاربري ها خلاصه مي شد: « از آنجا که شهرسازي، جانمايي و تنظيم کاربري ها و پيوند آن به يک شبکه آمد و شد است، اين کار از عهده معمار نيز برمي آيد.» (پاکزاد،۱۳۸۶: ۳۷۵)
او به دنبال حل معضلي بود که به دست سرمايه داري و صنعت پديد آمد. يعني قطع رابطه واحد مسکوني با طبيعت:«رويدادهاي نامطلوب مرحله نخست صنعتي از نيمه دوم سده ۱۹ ، بحثي پديد آورد که هدفش تعيين نظرگاه درستي به عنوان مبدا بود تا تعادل مناسبي ميان انسان و ماشين به وجود آيد. در شرايطي که صنعت چيرگي قطعي يافته بود و ماشين به يک حاکم تبديل مي شد، انسان بي رحمانه و در نهايت بدبختي به يک زندگي مخالف طبيعت کشيده شد. در هرج و مرج پيروزي هاي صنعتي از ماشين ها همچون خدايان، نگهداري و مواظبت مي شد و در چنين شرايطي، طبيعي و گريز ناپذير بود که انسان ها در گوشه اي رها شوند.» (لوکوربوزيه،۱۳۵۴:۲۵)  لوکوربوزيه ي انسان گرا که حاکميت ماشين بر انسان را نمي پذيرفت و به دنبال خدمتگزاري ماشين براي انسان بود جهت پاسخگويي به مسائل موجود ، عقلاني کردن طراحي را پيشنهاد کرد. (پاکزاد،۱۳۸۶:۳۸۱)
تاريخ به باور لوکوربوزیه در هر شهر در نقشه هاي آن و در معماري هايش نوشته شده  و تبلور می یافت. آنچه از اينها در شهر باز مي ماند، سازنده رشته ارتباط دهنده اي است که همواره با کتب و اسناد ترسيم شده و به ما اجازه مي دهد که مراحل پي در پي وجودي آن را تصور کنيم. محرک هايي که باعث زاده شدن و به وجود آمدن شهر شده اند داراي ماهيت هاي متفاوتي هستند.(لوکوربوزيه،۱۳۸۲:۸۰)
زندگي يک شهر رويداد مداومي است که طي قرن ها با انجام کارهاي مادي، شبکه راه يابي و ساختمان ها، جريان دارد. اينها به عنوان بخشي از ميراث انساني ، به شهر شخصيت معيني مي بخشند و از اينهاست که به تدريج روح شهر بروز مي کند. (لوکوربوزيه،۱۳۸۲:۱۴۹) بدين ترتيب لوکوربوزيه، شهرسازي را تنظيم محيط هاي متفاوتي مي دانست که بايد توسعه زندگي مادي، احساسي و معنوي را در همه شکل گيري هاي فردي و اجتماعي آن، حراست نمايد. (لوکوربوزيه،۱۳۸۲:۱۸۲)
در ديدگاه لوکوربوزيه شهر به عنوان معرف روابط اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي مردم آن، همواره تغيير شکل داده و هر بار - در پي نيازهاي معين لحظه تاريخي اي که در آن مي زيسته - شالوده فضايي و نظام اجتماعي و اداري متفاوتي پذيرفته است. شهر مدرن که بر خلاف گذشته از سرعت سرسام آور ناشي از تحرک اجتماعي-اقتصادي خاص دوران ماشينيزم متضرر است، هنوز در نوعي بلاتکليفي به سر مي برد. جامعه شهري هنوز نتوانسته روشي را در حضور پيشرفت تکنولوژيک و تکامل دانش هاي اجتماعي براي خود بيابد تا به کمک آن بتواند براي همگي شهروندان فضاي زيستي اي را خلق کند که از وقار انساني آن نکاهد، برعکس شخصيت آن را تاييد کند. قدرت يافتن هميشه بيشتر بخش خصوصي در انجام انتخاب ها و اتخاذ تصميم هاي بزرگ روي فضاي شهري ، نکته اي است که به عنوان يکي از بلاهاي محيط هاي انساني بايد به آن توجه کرد.
پنداره هايي چون: وجود پيوندهاي ناگسستني بين مجموعه اي از شرايط کالبدي ( ساختماني، اندازه ها و تناسبات فضايي،... )، شرايط رواني و ويژگي هاي تاکيد لزوم توجه به جميع واحدهاي معماري شهري اعم از خصوصي يا عمومي/ توجه دادن به مسئوليت هاي اجتماعي معماران و شهرسازان در امر شکل دادن به فضاي کالبدي و فضاي زيستي و رواني / ناديده نگرفتن لزوم قوانين و مقررات در تضمين اجراي آنچه طرح ريزي مي شود / مشارکت دادن مستقيم و غير مستقيم شهروندان در تدوين نظام کالبدي- جغرافيايي شهر / احترام به طبيعت و انجام جايگزيني هاي صحيح بخش ها و نواحي نوين شهر در تبعيت از آن / احترام به مواريث فرهنگي- معماري موجود در محلات قديمي يا در هسته هاي مرکزي شهرها،...بسيار مورد توجه لوکوربوزيه بودند.
او براي چهار کارکرد که سازنده چهار نکته کليد شهرسازي هستند، اهميت فراواني قائل بود:
۱ تضمين خانه هاي سالم براي انسان ها. يعني توجه به محيط و آفتاب، که سازنده شرايط اساسي زندگي هستند.
.۲ متشکل کردن فضاهاي کار به صورتي که اين امر به جاي اينکه نوعي بردگي ترحم آور باشد، خصوصيت يک فعاليت طبيعي انساني را بازيابد.
.۳ پيش بيني تجهيزات لازم براي استفاده از ساعات آزاد جهت پربهره نمودن آنها
.۴ بوجود آوردن پيوند بين اين سه تشکيلات متفاوت توسط يک شبکه ترافيک که بتواند حين جوابگويي به امور و نيازهاي هريک ، تبادل را بين آنها تضمين کند. (لوکوربوزيه،۱۳۸۲:۱۶۲) 
بنابراين، شهر به مثابه منظومه اي دانسته مي شود که ۳ گونه کاربرد اصلي اش ( سکونت و کارهاي توليدي و گذران وقت آزاد ) به وسيله شبکه راه يابي يا ارتباطي با يکديگر پيوند مي خورند و به قيد نظم، هر يک ، کارا مي شوند. در عين حال نظم يافتگي اجتماعي و شهري زيستن به ترتيبي بهينه براي تمامي لايه هاي اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي شهروندان ، بر کارايي داشتن انديشه ها و ساختار دموکراتيک شهر ( به مثابه يک نهاد انساني- مدني ) مشروط مي گردد.
بدين شکل مکان هاي برگزاري امور سکونت و کار و گذران وقت آزاد از يکديگر قابل تفکيک اند. خانه، پذيراي امور گوناگون مربوط به توليد نيست، در کارگاه ها نمي توان و نبايد زيست و... در اين زمينه مقوله سنت در شهر زيستن و شهري زيستن بيشتر مورد توجه قرار مي گيرد. (لوکوربوزيه،۱۳۸۲:۵۳)
حاصل حضور فعال اين شاخص ها به وجود آورنده برابري حقوقي است که ساکنان، شاغلان و مهمانان در هر شهري بايد از آن برخوردار باشند و اين مهم آنجا که جامه عمل بپوشد، شرايط بهره وري يکساني از فضاي ساخته شده را براي تمامي شهروندان فراهم خواهد کرد. (لوکوربوزيه، ۱۳۸۲:۵۱) لوکوربوزيه، شهرسازي را آخرين جمع بندي يک طرز تفکر مي دانست که با فن عملي خود، زندگي را در بر مي گيرد. به نظر او داده هاي يک مسئله شهرسازي از مجموعه فعاليت هايي به دست مي آيند که فقط در شهر صورت نگرفته، بلکه در تمام منطقه اي که شهر مرکز آن است، جريان دارند. علت وجودي شهر مي بايست در اعداد و ارقامي بازگو شوند که بتوانند مراحل آينده توسعه صحيح شهر را پيش بيني کنند. شهر که در هر حال به عنوان يک واحد، تعريف شده، مي بايست به شکلي هماهنگ در هر يک از بخش هاي خود ، رشد کند و فضاها و پيوندهايي را ارائه دهد که با قيد تعادل مراحل توسعه بعدي بتوانند در آن جايگزين شوند. (لوکوربوزيه،۱۳۸۲:۱۶۷)    

 سخن آخر
لوکوربوزيه بر اين باور بود که معماري و شهرسازي جدايي ناپذيرند و بيان مي کرد که با استفاده از نظم منتج از توزيع استدلالي فعاليت ها، توجه به تعدد فضاهاي شهري، طبقه بندي کارکردهاي فضاهاي شهري و بخردانه کردن زيستگاه همگاني مي توان از اغتشاش شهرها جلوگيري کرد. (سيف الديني،۱۳۶۸:۱۰۰) او براي حل مشکل شهرهاي زمان به اين نتيجه رسيد که: «براي پاسخ دادن به مسائل دشواري که زمان دربرابرمان نهاده، يعني مسائل مرتبط به تاسيسات جامعه، تنها يک راه پذيرفتني وجود دارد، راهي که مسائل را به ريشه هاي حقيقي آن خواهد کشاند. بنابراين بايد به دنبال ايجاد تعادلي بين انسان و محيط او برويم.»(لوکوربوزيه،۱۳۵۴:۳۳) 

 

منابع

  • پاکزاد، جهانشاه (۱۳۸۶)، سیر اندیشه ها در شهرسازی (۱)، تهران شرکت عمران شهرهای جدید
  • سيف الديني، فرانک (۱۳۶۸)، فرهنگ واژگان برنامه ريزي شهري و منطقه اي، شیراز: انتشارات دانشگاه شيراز.
  • فکوهي، ناصر (۱۳۸۳)، انسان شناسي شهري ، تهران: نشر ني.
  • کان،جان- لوئيس (۱۳۸۶)، لوکوربوزيه، ترجمه زهرا رضوي ، تهران: انتشارات گنج هنر.
  • گروتر، يورگ کورت (۱۳۸۶)، زيبا شناسي در معماري، ترجمه جهانشاه پاکزاد و عبدالرضا همايون، تهران:انتشارات دانشگاه شهيد بهشتي.
  • لوکوربوزيه (۱۳۸۲) منشور آتن (چهارمين کنگره بين المللي معماري مدرن)، معرفي و برگردان محمدمنصور فلامکي ، تهران: نشر فضا.
  • لوکوربوزيه (۱۳۵۴)، چگونه به مسائل شهرسازي بيانديشيم؟ ترجمه محمدتقي کاتبي، تهران: نشر سپهر.

 

سایت انسان شناسی و فرهنگ

نظر شما