شناسهٔ خبر: 38317 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

ترجمه منظومم از قرآن شش سال توقیف بود/ تخیل کردم نه وهم‌بافی

امید مجد با بیان اینکه ترجمه منظومش از قرآن در دولت قبل شش سال توقیف بوده است می‌گوید تخیل به معنی اوهام و خیالات در ترجمه او راهی ندارد و سعی کرده تفکر عمومی نسبت به شعر را در ترجمه‌اش لحاظ کند.

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ دکتر امید مجید در میان اساتید دانشکده زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران، حکایتی غریب دارد. او فارغ‌التحصیل کارشناسی از دانشگاه صنعتی امیرکبیر در رشته پتروشیمی است اما علاقه‌اش به ادبیات و شعر او را در مقطع کارشناسی ارشد و دکتری به دانشکده ادبیات دانشگاه تهران وارد کرد و پس از آن نیز مدرس این رشته در همان دانشگاه شد.

مجد در حوزه شعر تاکنون ترجمه‌ای منظوم از قرآن کریم شامل ۱۸ هزار بیت را سروده و منتشر کرده و پس از آن نیز ترجمه‌هایی از نهج‌البلاغه، صحیفه سجادیه و برخی ادیعه دیگر را به زبان شعر درآورده است.

وی به تازگی نیز ترجمه منظوم مقتل امام حسین(ع) را در دست کار دارد. مروری بر فعالیت‌های امید مجد در زمینه منظوم کردن این متون بهانه گفتگوی مهر با وی شد که در ادامه از نگاه شما می‌گذرد:

* جناب دکتر مجد، ترجمه منظوم قرآن شما چند بار تجدید چاپ شده است؟

 ۴۶ یا ۴۷ بار. در قطع‌های مختلف.

* از چه سالی؟

 از بهمن ماه سال ۱۳۷۶ تا الان، که البته دولت احمدی‌نژاد حدود ۵ الی ۶ سال تجدید چاپ آن را متوقف کرده بود.

* چرا؟ از طرف ارشاد توقیف شد یا سازمان دارالقرآن؟

از طریق ارشاد. دارالقرآن اصلا به این نکات کاری ندارد؛ فقط به متن عربی توجه دارد که حتما درست باشد. در اداره ارشاد در بخش کتاب افرادی بودند که فضای فکری‌شان بر اساس این بود که قرآن منظوم نباید چاپ شود.

* یعنی اصلا به متن شعر شما کاری نداشتند و عقیدۀ کلی آنها این بود که ترجمۀ منظوم قرآن خوب نیست؟

بله. از سال ۸۶ این نوع نگاه‌ها شروع شد.

* دربارۀ نهج‌البلاغه هم این نظر را داشتند یا فقط قرآن؟

دربارۀ نهج‌البلاغه هم همین نظر را داشتند. در آن زمان پیگیری هم کردیم. آن موقع معاونت قرآنی در وزارت ارشاد وجود نداشت. اداره کل قرآن بود و زیرشاخه‌اش ادارۀ نظارت بر کل ترجمه‌ها.

به دستور وزیر ارشاد قرار شد این اداره مرجع صالحۀ این موضوع باشد که البته دو سال به طول انجامید. ترجمه را به دقت خواندند و تأیید کردند؛ ولی بعد از آن هم مدتی ادارۀ کتاب مجوز برای تجدید چاپ نمی‌داد؛ در حالی که به دلیل تأیید ادارۀ نظارت باید مجوز داده می‌شد.

خلاصه تا جایی که برایشان امکان داشت چاپ را به تأخیر می‌انداختند. عملاً حدود ۵ تا ۶ سال جلوی چاپ را گرفتند. البته در اثنای آن، کتاب را گاهی چاپ می‌کردم البته با تیراژ سالی ۳ هزار نسخه به جای سالی ۵۰ هزار نسخه، آن هم با زحمت زیاد و منّت و رفتن هر روزه به ادارۀ ارشاد. این برنامه بود تا زمان تعویض دولت.

* در دولت جدید چند نوبت تجدید چاپ شده است؟

 در دولت جدید بعد از گذشت کارهای مقدماتی تشکیل دولت حدود آبان‌ماه، ما مجوز برای چاپ گرفتیم و محرومیت‌مان لغو شد. تا اکنون ازن ترجمه در شش قالب چاپ شده است؛ البته در قطع‌های مختلف؛ اما در هر قطع یک بار چاپ شده است.

* چرا در قطع‌های مختلف؟

برای آنکه سلیقه‌های مردم متفاوت است. قطعی برای هدیه دادن مناسب است، قطع جیبی برای افرادی که می‌توانند خطوط ریز را به راحتی بخوانند و یا مثلا قطعی ارزانتر هست، یا ممکن است کسی که پیر چشمی دارد خط درشت را انتخاب کند. نوع کاغذ هم در این قطع‌ها فرق می‌کند و دلایل دیگری از این نوع.

* جناب مجد اصلا ایدۀ ترجمه منظوم قرآن و در ادامه نهج‌البلاغه چگونه به ذهن‌تان رسید؟

قبلاً در سال ۷۶ در مقدمه و یا همان دیباچه‌ای که چاپ شده دلیل آن را گفته‌ام. به دلیل داشتن طبع شعر و اینکه به حالت شعر درآوردن هر متنی برای من آسان است و در کنار آن قرآن خوان هم بودم و زیاد از ترجمه‌های قرآن راضی نبودم. ترجمه‌های نثر خوبی که از قرآن هست اکثراً مربوط به سال‌های ۷۴ و ۷۵ به بعد است مانند آیت‌الله مکارم، فولادوند، خرمشاهی و غیره.

قبل از آن ترجمۀ آقایان قمشه‌ای و معزی بود و عموماً ترجمۀ تحت‌اللفظی بود و قابل فهم نبود. با خودم به این نتیجه رسیدم که من چرا از طبع شعرم در این کار استفاده نکنم و کاری است که انجام هم نشده است.

* شما از روی کدام نسخه فارسی دست به ترجمه منظوم زدید؟

در آن زمان یعنی در سال ۷۴ که من مشغول نوشتن شدم، معیار کارم را ترجمۀ آقای الهی قمشه‌ای قرار دادم به همراه تفسیر المیزان و در زمان بازنگری و ویرایش در سال ۷۵ از ترجمه‌های آقایان آیت‌الله مکارم شیرازی و فولادوند استفاده کردم؛ البته خود مرحوم فولادوند هم این ابیات مرا خواند.

* نظر ایشان چه بود؟

نظرشان این بود که هیچ تناقضی بین ترجمۀ آیات و این ابیات وجود ندارد. در آخر کتاب نظر ایشان آمده است؛ و با کمک گرفتن از دستخط ایشان اجازۀ چاپ از ارشاد گرفته شد.

* همین ایده را برای نهج‌البلاغه هم استفاده کردید؟

نهج‌البلاغه انگیزه‌ای متفاوت داشت. نهج‌البلاغه را جامعه از من خواست. در ابتدا من خود ایده‌ای برای نهج‌البلاغه نداشتم؛ اما بعد از چاپ قرآن با هرکس برخورد می‌کردم، همه سراغ نهج‌البلاغه را می‌گرفتند. مدت سه سال بازخورد مردم را می‌دیدم اما خودم هنوز راجع به انجام این کار به نتیجه نرسیده بودم.

متن نهج‌البلاغه ادبی است؛ ولی ما ترجمه‌ای که ادبی بودن آن را نشان دهد نداریم؛ فقط ترجمۀ مرحوم شهیدی بود که بار ادبی داشت. هم درخواست جامعه بود و هم اینکه خودم به این نتیجه رسیدم که یک ترجمۀ ادبی از نهج‌البلاغه را انجام بدهم. نوع ترجمۀ نهج‌البلاغه هم با کتاب‌های دیگر من کاملا متفاوت است.

در زمان سرودن نهج‌البلاغه فکر شعری من در فضای تشبیهات و استعاره‌ها و در کل چیزی بود که عموم جامعۀ ادبی به عنوان شعر می‌شناسند، خود متن نهج‌البلاغه هم اجازۀ این تفکر را به من داده بود.

* یعنی ترجمۀ شما خیلی وفادار به متن نیست و تخیل در آنها راه پیدا کرده است؟

خیر؛ اصلا اینگونه نیست. تخیل نه به معنی اوهام و خیالات.

* پس منظورتان از تخیل یعنی اینکه شما یک تشبیه اضافه به کار ببرید؟

 بله. بعد خود نهج‌البلاغه هم این اجازه را به من داد. در خود نهج‌البلاغه هم این استعارات هست. در خیلی از جاها برای اینکه بار ادبی متن بیشتر شود من چیزی را اضافه کرده‌ام که در متن اصلی نبوده است؛ مثلاً:

ای پسر جان پارۀ جان منی
نه خطا گفتم که خود جان و تنی

مصرع دوم را من اضافه کرده‌ام؛ برای اینکه واقعاً متن را زیباتر می‌کند.

* در قرآن ولی این کار را نکرده‌اید؟

خیر؛ اصلاً. نه در ترجمۀ اول و نه در ترجمۀ دوم. مثلا در جایی از متن نهج‌البلاغه، حضرت علی (ع) می‌فرمایند: من همیشه مانند بچه شتری در کنار پیامبر(ص) بودم. من این عبارت را در این مصرع خلاصه کردم:  «روز و شب بودم همیشه در برش». می‌شد که در مصرع بعد بگویم: «چون شتر بچه کنار مادرش» ولی قبول بفرمایید که خیلی جالب نیست.

* بله درست است با توجه به اینکه شتر مربوط به فرهنگ فارسی نیست.

به این صورت نوشتم: همچو طفلی در کنار مادرش

* پس یعنی مسأله فرهنگ ترجمه کاملاً رعایت شده است؟

بله. و نکتۀ دیگر اینکه در ترجمۀ متون نثر بعضی اصرار دارند که تحت اللفظی ترجمه شود مثلا اینگونه ترجمه می‌کنند: «پیامبر مرا شبها در کنار خود می‌خوابانید و عطر تنش را به من می‌بویانید» شخصی که این موضوع را می‌شنود فکر می‌کند که پیامبر(ص) پیراهنشان را به سوی علی(ع) می‌کشاند. ولی شما توجه بفرمایید که من چه الفاظی را اضافه کرده‌ام:

خوب می‌دانید فرزند ویم
تا نفس باقی است پابند ویم

کودکی بودم کنارش می‌نشاند
دامن پاکش مرا می‌پروراند

سینۀ پر مهر خود را می‌گشود
چون پدر شبها کنارم می‌غنود

تنگ در آغوش پاکش می‌کشید
رنج من او را به آتش می‌کشید

پیکرم عطر تن او می‌گرفت
بودنم با بودنش خو می‌گرفت

* جناب مجد ارزش افزوده متن شعری شما در ترجمۀ قرآن چیست؟ به طور مثال در مورد نهج‌البلاغه اشاره‌ای داشتید به تشبیهاتی که اضافه شده و به اصطلاح مقداری متن پرورانده شده است. در ترجمۀ قرآن هم این کار انجام شده است؟

در ترجمۀ قرآن هم این کار شده است؛ البته بدون تشبیه و استعارات. در ترجمۀ قرآن ابتدا ۳۰ الی ۴۰ تفسیر را مطالعه کردم و بعد نوشتن را شروع کردم. در زمانی که ترجمۀ اول قرآن انجام شد فقط به صورت شعر شده بود بعضی از افراد در نکاتی ایراد می‌گرفتند که اینجا اشتباه ترجمه شده است که البته خودتان می‌دانید که بعضی از آیات قرآن حتی به شش گونۀ مختلف هم ترجمه شده است.

ولی در زمان ترجمۀ دوم، برای اینکه خواننده متوجه شود که کار دقیق انجام شده است قسمتی را به صورت نثر اضافه کردم و به صورت پاورقی در متن آمده است؛ مثلا در جایی نوشتم که این آیه ۳ گونه ترجمه دارد در مجمع البیان به صورتی، در کشف الاسرار به نوعی دیگر و در المیزان به شیوه‌ای دیگر، ولی من مثلاً شیوۀ دوم را انتخاب کرده‌ام.

 * ملاک‌هایتان برای نوع تفاسیری که انتخاب می‌کردید چه بوده است؟

پاسخ به این سوال شما بسیار سخت است؛ زیرا دسته بندی‌های مفصلی انجام شده بود به طور مثال در جاهایی میزان شناخت نسبت به لغات و یا فضای فکری آیه به من بسیار کمک می‌کرد و یا در جاهایی ممکن بود به طور واضح مشخص باشد که از یک واقعه و یا جریان جانب داری شده است. همۀ این عوامل خیلی به من کمک کرد. گاه در حین کار برداشتهایی به انسان دست می‌دهد و به وسیلۀ آنها متوجه می‌شوی که کدام نظر درست‌تر است؛ کار دیگری که انجام دادم خواندن استدلالهایی بود که مفسران در کتابشان آورده بودند. من همۀ استدلالهای مربوط به یک واقعه را می‌خواندم و انتخاب می‌کردم.

* در گزینش مفسران تقدم و تأخر و یا مذهب آنها برای شما موضوعیت نداشته است؟

 زیاد خیر. در ظاهر، خواندن تفسیری مانند مجمع البیان بیشتر باید برای ما سندیت داشته باشد تا تفسیر سورآبادی. چون اولی شیعه بوده و دومی سنی. یا تفسیری که قدیمی‌تر است باید اولویت داشته باشد؛ مثلاً میان منهج‌الصادقین و المیزان آنکه قدیمی‌تر است یعنی المیزان می‌تواند سندیت بیشتری داشته باشد.

البته اینها مدنظرم بوده؛ اما گاهی ممکن است یک مفسر چیزی را گفته باشد که در هیچ کجای دیگر نباشد و به دل انسان خیلی بنشیند. مثلاً در تمامی این تفاسیر فقط تفسیر بیان‌السعاده بود که داستان همراهی خضر و موسی را خیلی زیبا و عرفانی ترجمه کرده و گفته بود.

آن کودکی را که خضر سر می‌برد، کودک نفس ماست و آن کودکی که قرار به داده شدنش است، کودک دل است و آن پدر و مادر اگر اشتباه نکنم عقل و نفس هستند. این تفسیر خیلی زیبا بود البته من در ترجمه اینها را ننوشتم. در ترجمه نوشتم که سر کودک را بریدند اما در قسمتی که به عنوان تفسیری اضافه کرده‌ام از میان همه تفاسیر این تفسیر را انتخاب کردم و نوشتم. به طور خلاصه هر کدام از اینها را من از جایی پسندیده و نوشتم. نکتۀ مهمی که وجود دارد این است که کسی نمی‌تواند بگوید این اشتباه است و یا منظور چیز دیگری بوده است.

من طوری نوشته‌ام که مخاطب بداند که منابع دیده شده است. ضمن اینکه شما خود بهتر می‌دانید که قرآن کریم در زبان مبدأ یک چیزهایی را حذف کرده و یا چیزهایی شرطی است اما جواب شرط را نداده؛ اما در ترجمه همۀ اینها آمده است که باعث می‌شود سخن را بهتر بفهمیم.

ادامه دارد....

نظر شما