شناسهٔ خبر: 38981 - سرویس اندیشه
نسخه قابل چاپ

گزارشی از نشست «فلسفه‌ی‌ معاصر در ایران و ترکیه»/ بخش سوم؛

اسپریتوالیسم، راه مقابله با ماتریالیسم در ترکیه

ضیا موحد-علی اوتکو با ورود تفکرات ماتریالیسم، تکامل و تجربه‎گرایی به ترکیه، زمینه‌ی بازتولید سنت فکری فلسفه‌ی اسلامی مهیا شد؛ با ورود این جریان‎های فکری به امپراتوری عثمانی روشن‌فکران و فیلسوفان ترک برای مقابله با آنان از روح‎گرایی (اسپریتوالیسم Spiritualisme) که از قبل وارد تفکر آنان شده بود، استفاده کردند.

فرهنگ امروز/ فاطمه امیراحمدی: نشست فلسفه‌ی معاصر در ایران و ترکیه با همکاری مؤسسه‌ی پژوهشی حکمت و فلسفه‌ی ایران و انستیتو یونس امره تهران، یکشنبه پنجم مهرماه در مؤسسه‌ی حکمت و فلسفه‌ی برگزار شد. در این نشست «احمت اینام»، «غلامحسین ابراهیمی‎دینانی»، «کریم مجتهدی»، «کنعان گورسوی»، «ضیاء موحد»، «علی اوتکو»، «علی‎اصغر مصلح» و «شامیل اوچال» به سخن پرداختند که بخش اول و دوم این نشست یک‌روزه پیش‌تر آمد و در ادامه بخش سوم با سخنرانی «ضیاء موحد» و موضوع «منطق در ایران معاصر» و نیز «علی اوتکو» با موضوع «شرایط فلسفه‌ی در اواخر دوران عثمانی: سرفصل‎های فلسفه‌ی معاصر در ترکیه» می‎آید.

 

ضیاء موحد: منطق جدید با کتاب منطق صوری مصاحب معرفی شد

در این جلسه قصد دارم به معرفی وضع فلسفه و منطق (وضع فعلی) بپردازم؛ برای این کار لازم است یک تقسیم‎بندی داشته باشیم: منطق قدیم، منطق جدید و فلسفه‌ی منطق یا منطق فلسفه.

اما منطق قدیم، مربوط به دوره‌ی ابن‌سینا است و البته امروز هم در دپارتمان‌های فلسفه (به طور مثال در تهران تنها حدود ۳۰ دپارتمان فلسفه داریم) اغلب منطق قدیم را تدریس می‌کنند، یعنی واحدهای منطق قدیم چندین برابر منطق جدید است.

اما در منطق قدیم تحرکاتی ایجاد شده است که لازم است درباره‌ی آن توضیحی بدهم. منطق جدید -که گاهی اوقات به آن منطق سمبولیت نیز می‌گویند- اولین بار در سال ۱۹۵۵ با کتاب مدخل «منطق صوری» دکتر مصاحب معرفی شد، وی یکی از ریاضی‌دانان بود و کتاب را به گونه‌ای تألیف کرده است که برای خواننده‌ای که ریاضی نمی‌دانست فهمش مشکل بود؛ ازاین‌رو این کتاب بدون خواننده ماند و می‎شود این‌طور گفت که با این کتاب در این حوزه تعللی اتفاق افتاد.

بعد از انقلاب کسانی که خارج رفته بودند (که تعداد کمی هم بودند) به ایران بازگشتند و منطق جدید را با روش‌های جدید شروع به تدریس کردند؛ بدین‌ترتیب منطق جدید معرفی شد و مخاطب پیدا کرد. اما رویدادهای مهمی که بر منطق جدید تأثیر داشت: کنگره‌ی ملی منطق در سال ۱۹۹۰ در دانشگاه شهید بهشتی بود که با حضور برخی منطق‌دانان و فلاسفه‎ی بزرگ غربی برگزار شد؛ کارگاه آموزشی (Workshop) در دو هفته در همین دانشگاه بود که از بهترین منطق‌دانان ریاضی چه از داخل کشور و چه از خارج از کشور شرکت داشتند؛ همچنین تأسیس پژوهشگاه دانش‌های بنیادی (IPM) بود که با دعوت از اساتید خارجی دوره‌های منطق‌های ریاضی برای دانشجویان تدریس شد. در یکی از میزگردهایی که با اساتید داخلی و خارجی داشتیم یکی از اساتید خارجی عنوان داشت که شما دنبال چیزهایی که در منطق غرب مد شده است، نروید، آن‌ها به اندازه‌ی کافی متفکر دارند و لازم است شما بیشتر به میراث خود تکیه داشته باشید. بعضی از منطق‌دانان غربی زبان عربی را به‌خوبی یاد گرفتند و کتاب‌های ابن‌سینا و خواجه نصیرالدین طوسی را از عربی ترجمه کردند و تحلیل‌های بسیار جالب توجهی دارند.

وقتی برخی مطالب را در منطق جدید تدریس می‌کردم از کتاب‌های قدیم هم مطالعه داشتم و نکته‌های بسیار مهمی از آن‌ها پیدا کردم و درباره‌ی این نکات مقاله‌هایی نیز نوشتم. امروزه برخی از منطق‌دانان جوان ما به تصحیح و تحقیق در متون منطقی می‌پردازند. در منطق به ذهن منسجم نیاز است تا کار پیش برود؛ ازاین‌رو دانشجویان ریاضی ما در این زمینه خوب در حال کار هستند و در آینده ما در زمینه‌ی منطق اسلامی کارهای خوبی خواهیم داشت.

نکته‌ی آخر این است که ما در ایران انجمن منطق را پایه‌گذاری کردیم که دارای ۱۰۰ عضو است و در حال حاضر نیز ۵ دپارتمان داریم که در منطق فلسفی دکترا می‌دهند و ۹ دپارتمان نیز در منطق ریاضی به دانشجویان خود مدرک می‌دهند.

 

نشست فلسفه در ایران و ترکیه

 

علی اوتکو: «گفتار در روش» دکارت اولین مواجهه‌ی سیستماتیک با فلسفه‌ی غرب است

من لازم می‌دانم که در ابتدای سخنان خودم به این نکته اشاره داشته باشم که در مباحث خود اگر به جهان عرب نیز توجه داشته باشیم این قطعات جهان اسلام را کامل خواهد کرد.

موضوعی که قرار است من درباره‌ی آن سخنرانی کنم موضوع گسترده‌ای است، اما تنها به برخی موضوعات اشاره می‌کنم، اینکه فلسفه در ترکیه‌ی معاصر چگونه آغاز شد و چه جریانی باعث ادامه‌ی این خط فکری شد؟

در ترکیه نگاه تاریخی به فلسفه به‌عنوان یک فعالیت فلسفی تفسیر نمی‌شود و از آن به‌عنوان یک مسئله‌ی فلسفی دیده نمی‌شود؛ البته من بر این باور هستم که نگاه تاریخی و پرسش‌های تاریخی نسبت به فلسفه نه تنها برای ما، بلکه برای جهان عرب نیز بسیار مؤثر است. می‌خواهم به نکته‌ی مهمی اشاره کنم، اینکه چگونه فلسفه‌ی اسلامی و فلسفه‌ی غربی در مقابل هم قرار گرفتند و این مقابله دو بار بوده است؛ این مقابله‌های دوگانه یکی در قرن هشتم بود که با فلسفه‌ی یونان مواجه شد و دیگری در قرن نوزدهم اتفاق افتاد که با فلسفه‌ی مدرن روبه‌رو شد.

فلسفه‌ی غرب در غرب بیشتر با ارتباطات پارادایمی مواجه است، یعنی اینکه فلسفه در غرب به طور متداوم با ارتباطات سروکار دارد. در قرن هشتم زمانی که مسلمانان با فلسفه‌ی یونانی مواجه شدند و این ارتباط پارادایمی را دیدند به این باور رسیدند که فلسفه به طور مداوم با این ارتباط پارادایمی سروکار دارد (در قرن نوزدهم ایران و ترکیه نیز شامل این طرح می‌شوند). در این مواجهه‌ی دوم ما با فلسفه‌ی غرب، در واقع این ارتباط پارادایمی دین جایگاه خودش را ندارد و به جای آن، علم می‌نشیند. در فلسفه‌ی اسلامی آن تضاد عمومی که با آن مواجه هستیم مسئله‌ی فلسفه، دین و علم را پیش روی ما می‌آورد. فرهنگ زودهنگام اسلامی در قرن هشتم با توجه به عقل‌گرایی موجود در یونان که آن طرز تفکر را در فلسفه‌ی غرب چید و این بار در مواجهه‌ی دوم که علم جای دین را گرفته بود و فلسفه‌ی اسلامی باز هم سعی می‌کرد سازگاری خودش را با این فلسفه‌ به وجود آورد. مواجهات با فلسفه‌ی غرب در قرن نوزدهم برای مسلمانان ملزوماتی را به وجود آورد که آن را به فلسفه‌ی اسلامی و تفکر اسلامی هم اضافه کرد که البته امپراتوری عثمانی را نیز تحت تأثیر قرار داد. این مقابله با فلسفه‌ی یونان تنها یک نوع طرز تفکر فلسفی بود که در مورد موضوع‌هایی مثل تئوریک و دینامیکی که در فلسفه مطرح می‌شود، نظر می‌دهد. روشن‌فکری که در زمان عثمانی بود این را لازم می‌دانست که تفکراتی که در غرب هست به فلسفه‌ی اسلامی راه پیدا کند. در قرن نوزدهم برای یک متفکر مسلمان و یک متفکر عثمانی فلسفه یک ایدئولوژی و عقل‌گرایی بود.

امروزه فیلسوفان و متفکران ترکیه این اتفاق را به‌عنوان یک اتفاق نامطلوب تلقی می‌کنند. آن چیزی که در غربِ قرن نوزدهم به‌عنوان یک ایدئولوژی در مقابل ما ظاهر شد، در واقع همه‌ی موضوعاتی که درباره‌ی مدرنیته و مدرن شدن بود با فلسفه‌ای که در آن بود ارتباط داشت؛ این ارتباط مشکل‌دار در فلسفه را می‌توانیم این‌گونه توضیح بدهیم: استاد بنده در دارالفنون که در سال ۱۹۱۵ موضوعات تحقیقی را تدریس می‌کردند، آن زمان بر این باور بودند که نتیجه‌ای که سرمنشأ غربی داشته است اگر موافق با کار و صنعت و مدرن شدن بود (در واقع برای معیشت مفید بود) باید کاملاً مورد استفاده قرار گیرد، درحالی‌که در فلسفه و اخلاقیات باید انتخاب‌گرا عمل کنیم و آن چیزی که با اصول فکری ما سازگار است، مورد استفاده قرار داد. از آنجایی که این انتخاب امکان‌پذیر نبوده است و امپراتوری عثمانی موافق با استفاده از موضوعات معیشتی و صنعتی بود، موضوعات فلسفی و اخلاقیات نتوانستند انتخاب‌گری کنند. اینکه مؤسسات و بنیادهایی در استانبول تشکیل شد که به فرانسه تدریس می‌کردند؛ در نتیجه این اولین رویارویی ما با فلسفه‌ی غرب در قرن نوزدهم است.

در ابتدا فلسفه در ترکیه در قرن ۱۹، سیستم به معنای امروزی آن هنوز شکل نگرفته بود. ترجمه‌ای در سال ۱۸۵۴ توسط یکی از اندیشمندان ترک شد که اولین گام در راستای مقابله با فلسفه‌ی غرب بود؛ این تاریخ در واقع اولین دوره‌ی تنظیمات در دوره‌ی عثمانی است. متفکران و روشن‌فکران دوره‌ی تنظیمات که همراه بود با کسانی چون «عبدالحمید ضیاء‌پاشا» و دیگران، به گونه‌ای با فلسفه‌ی غرب مواجه شدند و به ترجمه‌ی آثار فیلسوف غرب پرداختند. این اندیشمندان روزنامه‎نگار نیز بودند و اندیشه‎های غرب را در روزنامه‎های خود نیز استفاده می‌کردند. این‌طور می‌شود گفت که ترجمه‌ای که در سال ۱۸۹۵ از کتاب دکارت با عنوان «گفتار در روش» صورت گرفت، اولین مواجهه‌ی سیستماتیک با فلسفه‌ی غرب بود. همان‌طور که استاد عزیز نیز اشاره کردند در ایران نیز نزدیک به همین تاریخ کتاب ترجمه شده است. کتاب حاضر جزو مبناهای فیزیک مدرن است که از همین موضوع می‌توان متوجه شد که چرا در ترکیه ما این کتاب را جزو اولین گام‌های سیستماتیک مواجهه با مدرنیته می‌دانیم.

بعد از دوره‌ی تنظیمات بود که موضوعات فلسفه بسیار گسترده‌تر شد و باعث شد تا موضوعاتی که در فلسفه مورد بحث قرار می‌گیرد موضوعات معاصری باشد که در زندگی آن روزِ آنجا مدنظر بوده است.

 

ورود ماتریالیسم و تجربه‌گرایی به ترکیه و چگونگی مقابله با آن

در ادامه می‌خواهم به این بحث بپردازم که چه جریان‌های فکری وارد فرهنگ ما شدند و نیز چه جریان‌های فکری در دوره‌ی مشروعیت به وجود آمده است.

همان‌طور که استاد بیان کردند، ماتریالیسم به شکل سطحی توسط شبلی شمیل ترجمه شده و وارد فرهنگ ما شده است. با ورود تفکر ماتریالیستی به امپراتوری عثمانی نظریه‌ی تکامل نیز وارد ترکیه شد و در موازات این جریان، تجربه‌گرایی هم وارد امپراتوری ترکیه شد.

تأثیر این ۳ جریان روی تفکر اسلامی نیاز به بحث و بررسی دارد. در بحث فلسفه و علم اگر خوب دقت کنیم لزوم بررسی این ۳ جریان روشن می‌شود.

همان‌طور که مادی‌گرایی و طبیعت‌گرایی و باقی جریان‌های فکری به طور مستقیم وارد تفکرات ما شده‌اند، همان‌ها نیز باعث الهام تفکر جدید ما شدند تا به آن سنت فکری پیشین خود بازگردیم. با ورود ماتریالیسم به امپراتوری عثمانی، در مقابل روشن‌فکران و فیلسوفان ترک را می‌بینیم که برای مقابله با این تفکر شروع به نوشتن می‌کنند و این باعث می‌شود سنت کلام پیشرفت کند و موضوعی که امروز بحث می‌شود (رابطه‌ی اسلام و علم) در همین حین مورد مطالعه قرار گیرد و پیشرفت کند و موانع موجود در پیشرفت اسلام مدرن را از سر راه بردارد و اندیشمندان عثمانی برای مقابله با ماتریالیسم از روحگرایی (اسپریتوالیسم Spiritualisme) که از قبل وارد تفکر آنان شده بود استفاده کردند. البته باید اشاره کنم که تحت تأثیر تفکر ایدئال‌گرایی غرب، این تفکر نیز در ترکیه شکل گرفت که به خاطر فرصت کوتاه نمی‌توانم آن‌ها را توضیح دهم.

نهایتاً در سال ۱۹۰۱ با تأسیس دارالفنون (دانشگاه مدرن) مدرسه -همان حوزه‌های علمیه منظور است- به دانشگاه مدرن پیشروی می‌کند و نیز در سال ۱۹۱۵ در دارالفنون شعبه‌ی فلسفه آغاز می‌شود و فلسفه روحیه‌ی جدیدی به دارالفنون داد و باعث حرکت و پیشرفت شد. فلسفه‌ی آکادمیکی که امروزه شاهد آن هستیم از همان جریان‌ها شروع شده است. در ابتدا ما در ترکیه با زبان فرانسه با فلسفه‌ی غرب آشنا شدیم، ازاین‌رو تفکر فرانسه غالب بود، اما در ادامه با استفاده از زبان آلمانی، تفکر آلمانی غالب می‌شود و سپس این تفکر انگلوساکسون است که حاکم بر فضای فکری-فلسفی اندیشمندان ترک می‌شود.

با تلاشی که فلسفه‌ی اسلامی قدیم داشت، همین امر زمینه‌ای شد تا فلسفه‌ی اسلامی در موازات فلسفه‌ی غرب پیشرفت کند؛ به طور مثال در دارالفنون، حکمت یا فلسفه‌ی اسلامی شروع به تدریس شد و مطالعات زیادی روی کندی، سهروردی، فارابی و دیگران انجام شد.

 

نظر شما