شناسهٔ خبر: 39414 - سرویس کتاب و نشر
نسخه قابل چاپ

نقدی بر کتاب «نیچه و نازی‌ها» استیون آر. سی. هیکس/ بخش نخست؛

آیا نیچه فیلسوف نازیسم بود؟

نیچه و نازی ها کتاب «نیچه و نازی‌ها» نه یک کتاب پژوهشی قوی برای کارشناسان تاریخ و فلسفه، بلکه کتابی است برای مخاطبین عام و با هدف فروش در بازار کتاب که پیوند دو شخصیت جنجال‌برانگیز قرن بیستم، هیتلر و نیچه را مستمسک رسیدن به این هدف قرار می‌دهد.

 

 

 

فرهنگ امروز/ روح‌الله کریمی*:

 

معرفی

کتاب «نیچه و نازی‌ها» ** اگرچه فهرست مطالب ندارد، اما شامل نُه بخش است. بعد از یادداشت نویسنده بر ترجمۀ فارسی و پیش‌گفتار، بخش اول با عنوان «مقدمه: فلسفه و تاریخ»، بخشی حاشیه‌ای در کتاب است که توضیحی کلی در مورد چیستی فلسفۀ تاریخ ارائه می‌دهد. بخش دوم با عنوان «تبیین فلسفۀ نازیسم»، تلاش می‌کند ضمن رد پنج توضیح ضعیف دربارۀ علل پیدایش حزب ناسیونال‌سوسیالیسم در آلمان، «موجد اصلی نازیسم» را «نه در اقتصاد، نه در روان‌شناسی و نه حتی در سیاست»، بلکه در فلسفه جست‌وجو کند. بخش سوم با عنوان «فلسفۀ ناسیونال‌سوسیالیسم» اصول اساسی فلسفۀ حزب نازی را ترسیم می‌کند. نویسنده با استناد به برنامۀ ۲۵ماده‌ای حزب نازی که در سال ۱۹۲۰ یعنی سیزده سال پیش از به قدرت رسیدن هیتلر اعلام شد، جمع‌گرایی را در برابر فردگرایی، سوسیالیسم اقتصادی را در برابر سرمایه‌داری، ناسیونالیسم را در برابر انترناسیونالیسم، اقتدارگرایی را در برابر لیبرال‌دموکراسی و آرمان‌گرایی را در برابر سیاست مرسوم به‌عنوان اصول اساسی فلسفۀ حزب نازی برمی‌شمرد. بخش چهارم با عنوان «حزب نازی در رأس قدرت» تاریخچه‌ای مختصر از دوران حکومت نازی‌ها ارائه می‌دهد. این بخش با این پرسش به پایان می‌رسد که اگر انقلاب‌های کمونیستی در روسیه و چین ما را به یاد کارل مارکس و انقلاب فرانسه ما را به یاد روسو و انقلاب آمریکا ما را به یاد لاک می‌اندازد، فیلسوف نازیسم که بود؟ نویسنده مستقیماً به‌سراغ نیچه می‌رود و در بخش پنجم با عنوان «زندگی نیچه و نفوذش» تلاش می‌کند نگاهی کلی و گذار به سرفصل‌های فلسفۀ نیچه مانند مرگ خدا، نهیلیسم، سروران و بندگان، خاستگاه اخلاق بندگی و ابرانسان بیندازد. در بخش ششم با عنوان «نیچه علیه نازی‌ها»، پنج موضعی که میان نیچه و نازی‌ها اختلاف فکری وجود دارد، به این شرح برشمرده می‌شود: (۱) «نازی‌ها معتقدند آریایی‌های آلمانی به‌لحاظ نژادی برتر هستند، درحالی‌که نیچه بر این باور است که گونه‌های برتر می‌تواند در هرگونۀ نژادی تجلی پیدا کند.» (۲) «نازی‌ها معتقدند فرهنگ معاصر آلمان والاترین و برترین امید جهان است، درحالی‌که نیچه ابراز می‌کند فرهنگ آلمان رو به زوال است و مابقی جهان را آلوده می‌کند.» (۳) «نازی‌ها مشتاقانه‌ یهودستیز بودند، درحالی‌که نیچه این یهودستیزی را یک بیماری روانی می‌داند.» (۴) «نازی‌ها از هرچیز یهودی متنفر بودند، درحالی‌که نیچه یهودیان را به‌سبب سرسختی، هوش و صرف توانایی به بقا تحسین می‌کند.» (۵) «نازی‌ها مسیحیت را کاملاً متفاوت و برتر از یهودیت می‌دانستند، درحالی‌که نیچه بر این باور بود که یهودیت و مسیحیت از اساس یکی هستند. در واقع مسیحیت شکل بدتر و خطرناک‌تری از یهودیت است.»

اما علی‌رغم این تفاوت‌ها، نویسنده در بخش هفتم با عنوان «نیچه در مقام نخستین نازی»، از منظر خود «دلایل مهمی» ارائه می‌دهد تا نشان دهد «نازی‌ها در انگاشتن نیچه به‌عنوان متحد فکری خود محق بودند.» از نظر نویسنده، میان نیچه و نازی‌ها، پنج پیوند برجسته وجود دارد: (۱) «نازی‌ها سخت جمع‌گرا بودند و نیچه هم با ملاحظاتی مضامین شدیداً جمع‌گرایانه و فردستیزانه را پیش می‌برد.» (۲) «هم نیچه و هم نازی‌ها منازعه با حاصل جمع صفر را برای وضعیت انسان گریزناپذیر و ضروری می‌دانند.» (۳) «هر دو در نظریات روان‌شناختی خود، خردستیز هستند و نقشی را که خرد در زندگی ایفا می‌کند، کم‌اهمیت جلوه می‌دهند و بر قدرت و شکوه غرایز و احساسات تأکید می‌کنند.» (۴) هم نیچه و هم نازی‌ها مشتاقانه، حتی عشق‌ورزانه، می‌پذیرند که جنگ ضروری، طبیعی و حتی باشکوه است.» (۵) «و در نهایت، هم نیچه و هم نازی‌ها ضددموکراسی، ضدسرمایه‌داری و ضدلیبرال هستند.» بخش هشتم نیز با عنوان «نتیجه‌گیری: فلسفۀ نازیسم و ضدنازیسم» ادعا می‌کند که «ما» با فردگرایی، خِرد، تولید و دادوستد برد-برد، لیبرالیسم و سرمایه‌داری در برابر جمع‌گرایی، دفاع از غریزه و شور، جنگ‌طلبی، اقتدارگرایی و سوسیالیسم، «استدلال‌های قدرتمندتری» خواهیم داشت که «به شکست دادن‌شان قادر خواهیم بود». بخش نهم و پایانی کتاب نیز شامل «پیوست‌ها»یی است در مورد حزب ناسیونال‌سوسیالیسم، مانند برنامۀ ۲۵ماده‌ای این حزب که از آن سخن رفت.

 

نقد

کتاب «نیچه و نازی‌ها» نه یک کتاب پژوهشی قوی برای کارشناسان تاریخ و فلسفه، بلکه کتابی است برای مخاطبین عام و با هدف فروش در بازار کتاب که پیوند دو شخصیت جنجال‌برانگیز قرن بیستم، هیتلر و نیچه را مستمسک رسیدن به این هدف قرار می‌دهد. برای نگارندۀ این سطور، لااقل در مورد قسمتی که نویسنده به فلسفۀ نیچه می‌پردازد، خوانش سطحی آثار نیچه محرز است. نویسنده آشنایی عمیقی با فلسفۀ نیچه، پیچیدگی‌ها و ابعاد آن، دوره‌های مختلف فلسفی وی و تفاسیر گوناگونی که در سنت‌های تحلیلی و قاره‌ای از فلسفۀ او ارائه شده است، ندارد. کمترین انتظار از نویسنده این است که تلاش‌های هموطن خود، والتر کافمن، مترجم و مفسر مشهور نیچه، در کتاب «نیچه: فیلسوف، روان‌شناس، مسیحاستیز» را برای پژوهش نسبت میان نازی‌ها و نیچه، از نظر می‌گذراند. کتاب در بسیاری از موارد، بدون استناد به متون نیچه، صرفاً به توصیف فهم خود از آن‌ها بسنده می‌کند. نداشتن فهرست منابع، فهرست کوته‌نوشت‌ها، اشتباهات حروف‌چینی و ویرایشی (برای مثال در صفحۀ ۶۴ شروع دورۀ فروپاشی عصبی نیچه به‌جای ۱۸۹۰، ۱۸۷۰ آمده است) و دیگر نشانه‌های تعجیل در انتشار به زبان فارسی، بیش‌ازپیش دلیلی است بر «بازاری» بودن کتاب. از آنجایی که در این یادداشت کوتاه، مجال کافی برای تبیین و نقادی تک‌تک نکاتی که کتاب متعرض آن‌ها شده است، وجود ندارد، به بیان چند نکتۀ مختصر دربارۀ فلسفۀ نیچه و نسبت او با نازی‌ها بسنده می‌کنیم.

 

۱. اختلافات نیچه و نازی‌ها منحصر به پنج مورد ذکرشده نیست.

نیچه و نقد سوسیالیسم: میان نیچه و نازی‌ها اختلافات مهم دیگری را نیز می‌توان مشاهده کرد که عدم توجه نویسنده به آن‌ها، جای تعجب دارد. یکی از مهم‌ترین آن‌ها، نقدهای کوبنده و آتشین نیچه به سوسیالیسم است. نویسنده اگرچه سوسیالیسم را از اصول اساسی حزب ناسیونال‌سوسیالیسم نازی می‌داند، اما انتقادهای نیچه به سوسیالیسم را نادیده می‌گیرد. نیچه انتقاداتی را علیه سوسیالیسم مطرح می‌کند که گاهی به‌اندازۀ نقدهایش از لیبرالیسم، تندوتیز است. از نظر نیچه، هر دو نظام سیاسی لیبرالیسم و سوسیالیسم، ریشه در مفاهیم فلسفی مدرن دارند. سوسیالیسم نیز همچون لیبرالیسم، نمایانگر سیاست گله‌ای است. به‌علاوه، سوسیالیسم با تأکید بر ایدۀ پیشرفت بشر به‌سوی جامعۀ کامل، تجلی‌بخش یکی دیگر از مفاهیم عصر جدید است و مهم‌تر از همه اینکه درست است سوسیالیسم، واکنشی علیه لیبرالیسم است و لیبرالیسم به‌صورت واضحی مبتنی بر سوژه‌باوری دکارتی است، اما این سوژه‌باوری حتی در سوسیالیسم نیز اگرچه به‌صورتی مخفی‌تر، حضور دارد. سوسیالیسم با به محاق بردن آزادی و مالکیت خصوصی سوژه، می‌خواهد برابری و در نهایت رفاه و نیکبختیِ تعداد بیشتری سوژه را تأمین کند و این چه‌بسا بدتر از لیبرالیسم، سد راه رشد «انسان‌های والا» شود. از نظر نیچه، سوسیالیسم نیز همچون لیبرالیسم، در واقع همان مسیحیت نقاب‌زده است و همان آرمان زاهدانۀ مسیحیت را دنبال می‌کند و از این‌رو نهیلیستی است. از نظر نیچه، کینه‌توزی که در اخلاق مسیحی وجود دارد، در سوسیالیسم بار دیگر سر برمی‌آورد.

«امروز در میان انسان‌های پست از که بیشتر متنفرم؟ از دون‌مایگان سوسیالیست، از رسولان نجس که غریزۀ کارگر، لذت او و احساس خشنودی از طرز زندگانی حقیرش را تضعیف می‌کنند، حسد او را برمی‌انگیزند و درس کینه‌توزی‌اش می‌آموزند. منشأ اشتباه ایشان نه حقوق نابرابر، بلکه ادعای حقوق برابر است» (A:۵۷).

پیش‌بینی نیچه در مورد آیندۀ سوسیالیسم نیز جالب توجه است. به نظر نیچه، به وجود آمدن جامعۀ آرمانیِ سوسیالیسم، مستلزم گسترش عظیم کنترل اجتماعی بر زندگیِ خصوصی افراد است و برای نیل به این هدف، لازم است چنان قدرتی در دولت متمرکز شود که به‌طور معمول، مخوف‌ترین استبدادها را رقم می‌زند. نیچه با هوش و نبوغ خود، استبداد و تمامیت‌خواهی سوسیالیسم را، که بعدها در قرن بیستم شاهد آن بودیم، پیش‌بینی می‌کند:

«سوسیالیسم، برادر جوان‌تر و خیال‌پردازترِ استبدادِ تقریباً منقضی‌شده است و در پی میراث‌خواری از این برادر است. از این‌رو، تلاش‌هایش به عمیق‌ترین معنا، ارتجاعی است، زیرا سوسیالیسم، قدرت فراوان دولت را می‌طلبد که نمونۀ آن را تنها در حکومت استبدادی سراغ داریم. در واقع سوسیالیسم روی تمام استبدادهای گذشته را سفید خواهد کرد؛ چراکه صراحتاً در پی نابودی فرد است. فردیت برای سوسیالیسم گوشه‌ای تجملی از طبیعت است و مقدر اوست که به‌سوی عضوی مفید از اجتماع رشد کند» (HH، II: ۴۳۷).

نیچه و نقد اقتدارگرایی: نویسنده دل‌نگرانی‌های نوع عصر روشنگری نیچه را در مورد اقتدار دولت و ضعیف شدن فرد در آثار دورۀ میانی‌اش نادیده می‌گیرد. نیچه در «انسانی، بس-بسیار انسانی» می‌نویسد: «دولت، نهادی دوراندیش و آینده‌نگر برای حفاظت افراد در برابر یکدیگر است: اگر دربارۀ اهمیت آن مبالغه شود، در نهایت فرد است که تضعیف می‌شود و از بین می‌رود. به ‌عبارت دیگر، هدف اصلی دولت از اساس با شکست مواجه خواهد شد» (HH، II: ۲۳۵). به‌راستی آیا این نیچه فردگرا نیست؟ به تعبیر کافمن، «دولت، شیطان اخلاق نیچه است. دولت، شهروندان را به‌سوی انطباق با اکثریت که همان توده باشند، ترغیب می‌کند و آن‌ها را اغوا می‌کند و وامی‌دارد که به سرنوشت [=فردانیت] حقیقی‌شان پشت کنند» (Kaufmanm، ۱۹۷۴: ۱۵۸).

نیچه و نقد سیاست و اخلاق گله‌ای: آنچه نویسنده از دوران هیتلری توصیف می‌کند، به‌خوبی نمایانگر دورانی است که پوپولیسم و اخلاق و سیاست گله‌ای در اوج خود قرار دارد. نیچه دشمن درجه‌یک چنین اخلاقی است. گرایش به ناسیونالیسم از نظر نیچه، نمود اخلاق گله‌ای در آلمان است. «ناسیونالیسم نزد نیچه تلویحاً به‌معنای ادامۀ تنگ‌نظری‌ها، نیاپرستی و قبیله‌گرایی انسان‌های نخستین است» (اسمیث، ۱۳۸۰: ۲۱۸) علاقۀ نیچه به فرهنگ در برابر سیاست و دفاع از آفرینندگی و فردیت «انسان والاتر» به نیچه اجازه نمی‌دهد که مدافع ناسیونالیسم حزب نازی باشد. نیچه «هرگز از مخالفت با ناسیونالیسم و دفاع از آرمان ایجاد اروپایی متحد به‌عنوان راهی برای غلبه بر سیاست حقیر ناسیونالیسم، که به نظر او آشکارا نژادپرستانه است، بازنایستاد» (انسل-پیرسون، ۱۳۷۵: ۱۳۸).

اختلاف اساسی با نظام سیاسی آلمان: نیچه در «غروب بت‌ها» می‌نویسد: «همۀ نظریه‌های سیاسی ما و قانون‌های اساسی ما (که رایش آلمان هم بی‌چون‌وچرا یکی از آن‌هاست) پیامدهایِ [و البته] پیامدهایِ ضروریِ انحطاط‌اند» (TI، IX: ۳۷).

نیچه مخالف هیاهو و تغییرات سطحی ناگهانی: «شما همگان غرّیدن برای آزادی را از همه بیش دوست می‌دارید. اما من بی‌ایمان شده‌ام به رویدادهای بزرگی که پیرامونشان غرش و دود فراوان باشد. باور کن رفیقِ دوزخی، هیاهوی رویدادهای بزرگ نه پربانگ‌ترین، که خاموش‌ترین ساعت‌های مایند. جهان نه گِردِ پایه‌گذاران هیاهوهای نو، که گرد پایه‌گذاران ارزش‌های نو می‌گردد: با گردشی بی‌صدا» (Z، II: ۱۸).

مخالفت با آرمان‌خواهی: «هنوز هم از روسو به‌خاطر نقشش در انقلاب فرانسه متنفرم. نقشی که زبان حالِ آن در تاریخ جهانی، دو روی یک سکه بودنِ آرمان‌خواهی و فرومایگی است» (TI، IX: ۴۸).

 

ادامه دارد....

 

* عضو هیئت‌علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی

«نیچه و نازی‌ها»، استیون آر. سی. هیکس، مترجم: محسن محمودی، انتشارات میلکان، تعداد صفحه: ۱۵۳ صفحه، قیمت: ۱۰ هزار و ۵۰۰ تومان

نظر شما