شناسهٔ خبر: 39509 - سرویس اندیشه
نسخه قابل چاپ

عباس کاظمی؛

خیابان و مدرنیته

خیابان خیابان و تصوراتی از مردم که به واسطه آن رخ می دهد با استعاره مدرنیته بهتر فهم می شود. این دیدگاه با امر تخیلی مرتبط است و همچنین با جنبه های مفهومی خیابان و بازنمایی هایی که به واسطه هنرمندان, نقاشان, عکاسان و فیلمسازان ارائه شده است ارتباط دارد. به زبان زیملی می توان از نوعی وضعیت ذهنی یا به دیگر سخن از حیات ذهنی خیابان سخن گفت. در موضوع بحث ما، هم حیات ذهنی خیابان مهم است هم حیات ذهنی ما در خیابان. این همان چیزی است که بودلر آغازگر روایت آن بود یعنی تجربه مدرنیته در خیابان!

فرهنگ امروز/ عباس کاظمی؛

 

  هنرمند مدرن قبل از هرچیز باید خانه خویش را در دل شلوغی جمعیت, در متن جذر و مد تحرک و جنبش, در میان آنچه گریزان و فرار و آنچه نامتناهی است بر پاسازد

بودلر

 

واضح است که خیابان عنصر ماهوی شهر است و شهر با خیابانهایش و رویدادهایی که در آن  به خاطره و  خیال بدل می گردد شهر می شود. بدین معنا که از خلال خیابان می توان وجه عمده ای از شهر مدرن را مطالعه کرد و عناصر زندگی روزمره شهری را در آن یافت. اما باید اضافه کنم که بدون خیابان تامل در باب مدرنیته نیز کاری آسان نخواهد بود. مدرنیته را از دریچه های متفاوتی می توان خوانش کرد اما از میان این گوناگونی ها  یکی از مهمترین دریچه هایی که مدرنیته خوانش شده است دریچه ای است به نام خیابان! اکنون سوال این است که مدرنیته از خلال خیابان چگونه دیده شده است؟ اما پیش از پاسخ دادن به این سوال مناسب است اضافه کنیم که به لحاظ جامعه شناختی در مورد خیابان به دو شکل تامل شده است. پیتر همیلتون(۲۰۰۲) در کتاب فهم زندگی روزمره به دو دسته از نوشته های جامعه شناسان در باب خیابان اشاره می کند. یک دسته نوشتارهایی که امر اجتماعی یا امر مدرن را در خیابان وارسی کرده اند و دسته دوم نوشتارهایی است که خیابان را با امر تخیلی در هم آمیخته اند و به وضعیتی روانی پرداخته اند که تخیل امر مدرن و در نتیجه مدرنیته را ممکن ساخته است. در اولین شیوه، خیابان جایگاه مهم روابط اجتماعی بین مردم و  عرصه ای عمومی است که همه گروههای مردم صرفنظر از نژاد، طبقه، سن و جنس در آنجا حضور می یابند. یعنی خیابان جایی است که در آن زندگی روزمره ممکن می شود. مطالعه جامعه شناسانه گروههای مختلف درخیابان و از جمله خرده فرهنگها در این دریچه ممکن شده است. تحقیق جامعه گوشه خیابان  توسط ویلیام وایت ( فکوهی، ۱۳۸۳: ۲۰۱)شاید نمونه ای گویا برای این دسته از نوشتارها باشد. نوشتارهای ارائه شده  در شیوه دوم بر حسب تاثیر و نقشی که خیابان بر تخیل از جنبه های حیاتی زندگی مدرن دارد شناخته می شود. خیابان و تصوراتی از مردم که به واسطه آن رخ می دهد با استعاره مدرنیته بهتر فهم می شود. این دیدگاه با امر تخیلی  مرتبط است و همچنین با جنبه های مفهومی خیابان و بازنمایی هایی که به واسطه هنرمندان, نقاشان, عکاسان و فیلمسازان ارائه شده است ارتباط دارد. به زبان زیملی می توان از نوعی وضعیت ذهنی  یا به دیگر سخن از حیات ذهنی خیابان سخن گفت. در موضوع بحث ما، هم حیات ذهنی خیابان مهم است هم حیات ذهنی ما در خیابان. این همان چیزی است که بودلر آغازگر روایت آن بود یعنی تجربه مدرنیته در خیابان!. در اینجاست که اهمیت خوانش خیابانی از مدرنیته اهمیت می یابد.


تولد خیابان مدرن: در قرن نوزده تحت تاثیر گسترش نظام اقتصادی مدرن با تولد شهرهای بزرگی مواجه شدیم. جمعیت انبوهی که در متروپولیس‌ها شکل گرفته اند شرایط اجتماعی جدیدی فراهم کرده اند که پیش از این وجود نداشته است. خانه ها و ساختمان‌های جدیدی شکل گرفت و اشکال جدیدی از توسعه شهری خلق شد. شهرنشینی و توسعه حمل ونقل شهری نقش خیابان‌ها را بیش از پیش مهم کرد(همیلتون,۲۰۰۲: ۱۰۱).گسترش مشاغل جدید, طبقات کارگری، طبقات متوسط شهری شیوه حضور در خیابان را تغییر داد و سبک زندگی بودن در خیابان را آفرید. بنابر این، بودن در خیابان خود موضوعیت پیدا کرد. خیابان محل گذر نیست بلکه مکان اقامت است. پیاده روها  جایی برای پرسه زدن و کافه ها جایی برای نشستن و تماشا کردن عابران شده است. امروزه, در کانون خیابان, ماشین شکل و زیست خیابانهای مدرن را با خیابانهای پیش از مدرن متفاوت کرد. متفاوت بودن این زندگی شهری جدید و این خیابانهای جدید خود به موضوعی قابل مطالعه بدل شده بود و ذهن جامعه شناسان بزرگی چون تونیس و زیمل را به خود مشغول داشت. بسیاری از این جامعه شناسان کلاسیک از گسست و حرکت بزرگ میان دو نوع جامعه سخن گفته اند. تفکیک میان گمینشافت و گزلشافت یعنی اجتماع و جامعه یکی از این پاسخها بود. در بیشتر مواقع خیابان مهمترین عنصر توضیح این تفاوت بوده است. برای مثال شیوه حضور مردم در خیابان‌های مدرن و سنتی می تواند بر مبنای دو خواست طبیعی و خواست عقلانی تونیسی توضیح داده شود. در   Natural will  که در اجتماعات کوچک و عمدتا روستای یافت می شود گرد هم آمدن آدمها بیشتر بر ابعاد عاطفی یا عادتی مبتنی است. در حالی که rational will  در شهرها یافت می شود که مناسبات اجتماعی شان بر مبنای محاسبات عقلانی است (تونیس،۱۹۵۷). همه اینها به شیوه های جدید از روابط و مناسبات در شهرها و خیابانهای مدرن دامن زد. شیوه هایی از روابط که برخاسته از خواسته‌ای عقلانی بود تا طبیعی.
تولد امر مدرن در خیابان: یکی از مهمترین کانون‌های زایش امر مدرن خیابان است. جامعه شناسانی در این امر کوشیدند که به اشکال نوین روابط اجتماعی در خیابان توجه کنند. البته یکی از مهمترین دریچه های توضیح این اشکال جدید ناشی از همین روابط عقلانی است که در نظریه تونیس توضیح داده شده است. روابط اجتماعی جدید، جماعت‌ها، همگروهی ها، شورشها، اعتراضات و جنبش‌های بزرگ و کوچکی که در خیابان ظهور کرد هریک به موضوعاتی جدی برای مطالعه جامعه شناسانه بدل شده است.


خیابان و تجربه مدرنیته: چنانچه پیش از این گفته شد, شکل دیگر بررسی رابطه خیابان با مدرنیته در آثار اندیشمندان این بوده است که مدرنیته را در چهره خیابان نظاره کنند. برای چنین نظاره‌ای ایده تجربه مدرنیته بسیار راهگشاست. عمدتا چنین رویکردی به ناگزیر به نوشته های بودلری اشاره خواهد داشت. تجربه مدرنیته به تعبیر مارشال برمن(۱۳۷۹) محصول نگاه تعاملی میان مدرنیسم و مدرنیزیشین است. چنین نگاهی است که نقش بودلر را در  بحث مدرنیته و خیابان مهم می سازد. خیابان و رویدادهایی که در آن به وقوع می پیوند یکی از اساسی ترین مولفه ها در بحث‌های بودلری است.

اما آنچه کیفیت زندگی در خیابان را درخور تامل کرده است موضوع جمعیت است.(البته تحقیقاتی بوده که رویکرد منفی به جمعیت داشته اما در رویکرد مورد نظر ما جمعیت عنصر مطلوب زندگی شهری دانسته شده است). از قرن نوزدهم به بعد بود که جمعیت مورد توجه نویسندگان قرار گرفت (بنيامين, ۱۳۷۷) شاید پیش از این, اربابان و اشراف بودند که مورد توجه نویسندگان بوده اند. در رمان‌هایی که از قرن نوزده به بعد نوشته شده است می توان چهره جمعیت را به وفور یافت. اما همواره جمعیت در خیابان موضوع تحسین نبوده است و ای بسا که به چشم حقارت در آنها نظر شده است. برای مثال انگلس در کتابش از شرایط طبقه کارگر در انگلیس(۱۸۴۵) در باب خیابان‌های لندن می نویسد:

شهري چون لندن، جايي كه آدمي مي‌تواند براي ساعت‌ها پرسه‏ زند بي‌آنكه حتي به نزديكترين نقطة پايان شهر برسد،......اين تمركز عظيم، اين امتزاج و تراكم سه و نيم ميليون انسان در يك نقطه واحد، نيرو و توان اين سه و نيم ميليون سكنه را صدبرابر كرده‌است.....ليكن آدمي پس از مدتي ملتفت قيمتي مي‌شود كه براي اين امر پرداخت شده‌است. فقط پس از چند روز گام زدن در پياده‏روهاي خيابان‏‌هاي اصلي است كه آدمي متوجه مي‌شود اين لندني‌ها براي خلق همه عجايب تمدن كه در سراسر شهر آنها مشهود است، مجبور شده‌اند بهترين عناصر سرشت بشري را فدا كنند و اين كه صدها قوه خلاق كه در وجود ايشان به صورت بالقوه نهفته بوده، منفعل باقي مانده و سركوب شده‌اند...نفس جوش و خروش خيابان‏‌ها واجد كيفيتي نفرت انگيز است، كيفيتي كه خود طبع بشر از آن بيزار است. صدها هزار انسان از تمامي طبقات و اقشار جامعه به هم تنه مي‏زنند و از كنار هم عبور مي‌كنند.....چنان به سرعت ازكنار هم مي‌گذرند كه گويي هيچ وجه اشتراكي ندارند( انگلس به نقل از والتر بنيامين, ۱۳۷۷ :۳۹).

آن کیفیت زیستن در خیابان که انگلس آن را نفرت انگیز بر می شمرد همان کیفیتی است که بودلر(۱۳۸۱ الف)  مدرنیته نامیده است. امری جدید که وی در مقاله نقاش زندگی مدرن آن را امریی گذرا، حادث و تصادفی دانست. خیابان در واقع مظهر آن امر حادث و تصادفی است.

تردیدی نیست که جمعیت خیابان عنصری مهم در تحلیل‌های بودلر از مدرنیته  بوده است. بی سبب نیست که بودلر داستان مرد جمعیت ادگار آلن پو را ترجمه می کند و با شور و شوق در مورد پو می نویسد(بودلر،  ۱۳۸۱ ب). مرد جمعیت پو انسان فرهیخته ای است که خیابانها را به تأمل می نشیند. گاهی در قهوه خانه می نشیند و گاهی در میان جمعیت می رود و مشتاقانه و شورمندانه جمعیت را تماشا می کند. پرسه زنی که غرق تماشا و تعمق شده است. لباس پوشیدن مردم, طرز راه رفتنشان، چهره آنان مورد توجه بوده است و با علم چهره شناسی دست به طبقه بندی مردم می زند. پرسه زن بودلری از مرد جمعیت پو نیز فراتر می رود. پرسه زن در دل جمعیت خانه کرده است و حاضر نیز از آن دست بکشد و در عین حال تلاش می کند خود را از جمعیت متمایز سازد.

در واقع کلیت زندگی مدرن در خیابان متجلی می شود و در نقاشی‌هایی که از کنستانتین گی برای ما می گوید همه این جزئیات مندرج است.

او به چشم اندازهاي شهر بزرگ خيره مي‌شود.....از ديدن كالسكه‌هاي زيبا و اسب‌هاي مغرور, از زيركي خيره‌كننده مستخدمان, ....از خراميدن پرپيچ و تاب زنان, از زيبايي كودكان سرخوش از زندگي كه لباس‌هايي برازنده به‌تن دارند لذت مي‌برند, در يك كلمه از همه زندگي لذت مي‌برد....... اگر مدل يا برش لباس مختصر تغييري كرده باشد....اگر زينت پشت كلاه بانوان قدري پهن‌تر شده باشد و طره‌‌اي از موي جمع شده بالاي سر به پشت گردن سرازير شده باشد....كاملا مطمئن باشيد كه چشمان تيزبين او، حتي از دور، اين تغييرات را ديده‌است......اين مرد تنها، كه از موهبت تخيلي فعال برخوردار است و به‌طور خستگي ناپذير به چهار سوي صحراي بزرگ  انسان‌ها سفرمي‌كندـ هدفي عالي‌تر از هدف يك پرسه‌زن صرف دارد، هدفي كلي‌تر، چيزي سواي لذت فرار اوضاع و احوال. او در جست‌و‌جوي آن كيفيتي است كه بايد به من اجازه دهيد آن را مدرنيته بنامم(بودلر‌، ۱۳۸۱ الف :۱۴۳- ۱۴۵).

در واقع مد و سبک زندگی، عشق، پرسه زدن همه بخشی از کیفیتی است که از نظر بودلر در خیابان مدرن به نمایش در می آید. نمایشی که قهرمانان و بازیگران آن انسان‌های مدرنی اند که در خیابان می زییند. شاید در این میان بیش از همه  این مفهوم پرسه زن است که با مقوله جمعیت گره خورده است. اگر خیابان کیفیت زندگی مدرن را دربر گرفته باشد چه کسی قادر به درک این کیفیت جدید است؟ بی تردید پاسخ بودلری در پرسه زنی خلاصه می شود که در جمعیت غوطه ور می شود و در خیابان‌ها زندگی می کند. نویسندگانی چون بودلر، زیمل و بنیامین به کمک مفهوم پرسه زن است که نقد فرهنگی خود از مدرنیته را صورتبندی کرده اند.

حداقل دو شکل از پرسه زن در نوشتارها و تصاویری به جای مانده منعکس شده است.

اولين شكل، پرسه‏ زن عامه[۱]‌ است كه در صفحات انبوه روزنامه‌ها و مطبوعات تجاري دهة ۱۸۴۰ ظاهر شدند و به ايده‌آل‌هاي يك فرهنگ شهري پويا تجسم بخشيدند. دومين شكل، پرسه‏زن آوانگارد[۲] است كه آشكار ترين نمونه آن را مي‌توان در متون انتقادي بودلر در دهة ۱۸۵۰ و ۱۸۶۰ جستجو كرد. این پرسه زن نقاش زندگی مدرن است و کارش تخیل ورزی تجربه های مدرن است(کاظمی،۱۳۸۸).

پرسه ‏زن عامه كه در طول سال‌هاي ۱۸۳۰ تا ۱۸۴۰ ظاهر شده, پيوند نزديكي با چشم‌انداز عمومي پاريس دارد. تمثال‌ها و تصاوير دهة ۱۸۴۰ همواره شكلي از فرد را با كت سياه بلند، كلاه بر سر، سيگار دردست و عصا يا چتري در دست نشان مي‏دهد. به سادگي مي‌توان ديد كه او در پارك، پاساژ، رستوران و كافة شهر حضور دارد. پرسه‏ زن بيشتر به مكان‌هايي مي‌رفت كه هم منظره ای بشود برای تماشای دیگران و هم منظره ای بیابد برای تماشا کردن. بيننده‏اي است كه ديده مي‏شود. او خود بخش جدائي ناپذيري از منظرة نمايش شهري است. به همه جا مي‏نگرد، سرش به همه جا حركت مي‏كند، پاهايش خستگي ناپذير است و چشمهايش مهمترين ابزار براي پرسه‏ زني است. مكان‌هائي دوردست تر كه به لحاظ فيزيكي به آنجا قدم نمي‏‌گذارد با چشم سفر مي‏كند. ميدان كنش پرسه ‏زن شديدا به ميدان بصري‏اش وابسته است(فرگوسن۱۹۹۴: ۲۷).

هيچ چيز از تيررس چشمان تيزبينش و نگاه خيره‌اش در امان نمي‌ماند، نمايشي جديد در ويترين فروشگاهي مجلل، تصويري كه براي اولين بار در معرض ديد عامه قرار گرفته‌است ... يك رويارويي غير عادي در بلوار....هرچيزي او را علاقمند مي‌كند، همه چيز در چشمانش متني براي مشاهده است(گلاك، ۲۰۰۳ : ۶۹).

شكل دوم پرسه‏ زن كه با نام پرسه‏زن آوانگارد يا به تعبير بالزاك پرسه‏ زن هنرمند شناخته شده است بعد از افول پرسه‏ زن اوليه پديد آمده است. (این پرسه زن خالق زندگی مدرن است). پرسه‏ زن هنرمند در اشكال مختلفي ظاهر شده‌است. گاهي درقامت نقاش موبلند همراه با وسايل نقاشي و در كنار جماعت و زماني نيز در شكل خواننده‌اي در منزل با تخيلات و اشكالي افسانه‌اي‌ كه در ذهنش عبور مي‌كنند نشان داده شده‌است.(گلاک,۲۰۰۳).

بودلر(۱۳۸۱) اين نوع پرسه‌زن را « نقاش زندگي مدرن»[۳] نام نهاد. نقاش زندگی مدرن به شهر و خیابانهایش از وجهی زیباشناسانه می نگرد. در اینجا تخیل هنرمند است که نقش مهمی ایفا می کند.در واقع کار بودلر توصیف بازنمایی های است که در آثار هنرمندانی چو کنستانتین گی مشاهده می شود.

در اينجاست که  بودلر كنستانتين ‌گي را با پرسه ‏زن مقايسه مي‌كند. اعتقاد دارد که او همانند پرسه‌زن، عاشق شهر و شلوغي است و اساسا خانه اش را دل شلوغي شهر بنا مي‏‌كند، فردي كه در مركز جهان است و در عين حال از چشم جهان پنهان است. پرسه ‏زن به شهر و جماعتش نياز دارد در عين حال اين به معناي ذوب شدن او در شهر نيست او همواره فاصله خود را با شهر و جماعت حفظ مي‏كند.

جمعيت همانند هوا براي پرندگان و آب براي ماهيان عنصر حياتي اوست. در جمعيت است كه شورش با حرفه‌‌اش يكي مي‌شود. براي پرسه‌زن تمام‌عيار و براي تماشاگر پراشتياق سكني‌گرفتن در قلب جمعيت، درون فراز و فرود حركت و در متن گريزنده و نامتناهي لذتي بس عظيم دارد. دور از خانه‌بودن اما همه‌جا خود را در خانه احساس كردن؛ دنيا را ديدن،  در مركز دنيا بودن اما از جهان پنهان ماندن، اين‌هاست اندكي از جزئي‌ترين لذات آن اشخاص مستقل پرشور بي‌طرفي كه زبان از تعريف‌شان قاصر است. تماشاگر شاهزاده‌اي است كه همه جا از ناشناس ماندن لذت مي‌برد(بودلر, ۱۳۸۱ :۱۴۳ ).

یاداشت‌های بودلر تاثیر زیادی بر متفکران بعد از خود چون زیمل و بنیامین گذاشت.زیمل(۱۳۷۲) نیز هنگامیکه از حیات ذهنی کلانشهر سخن می گفت در واقع به گونه ای حیات ذهنی خیابان را نیز مدنظر داشت.تلاش زیمل یکی از اولین تلاش‌هایی بود که پویایی ها و داینامیک‌های زندگی  روزمره خیابان را به عنوان وجهی از مدرنیته به تصویر کشید.  زیمل (۱۳۷۲)به رفتارهای مردم  و به کیفیت  انرژی عصبی شان اشاره کرد. به نظر زیمل، اشکالی جدید از حضور اجتماعی در شهر پدید آمده است. اشکالی که رابطه فرد را به دیگران تغییر داده است. شاید به همین دلیل است که می گوید  انسان مدرن شهری حتی در زادگاه و سرزمین خود نیز تنهاست بسان غریبه ای که همزمان هم دور است و هم نزدیک. پرسه زن خیابان مدرن یک سرگردان بالقوه است.

زیمل از جدال بین تلاش فرد برای حفظ استقلال خود با نیروهای اجتماعی موجود در شهر سخن می گوید. خیابان محل چنین کشمکشی است. جدال بین آزادی و استقلال فردی با نیروهای سهمگین اجتماعی در خیابان موضع مهمی برای بررسی زیملی است.  خیابان می تواند مردم را به پنهان شدن از طریق همشکلی اجتماعی دعوت کند اما افراد می کوشند تا بر تفاوت و کسب هویت جدید در خیابان مبارزه کنند. در اینجا پیوند میان مد و خیابان یکی از موضوعات مورد توجه محققان زیملی است. به این معنا که وقتی در خیابان شبیه و همرنگ جماعت می شویم در واقع  پنهان می شویم اما وقتی متفاوت می شویم  دیده می شویم.

 این مبارزه برای در اختیار گرفتن فرد توسط خیابان و نامرئی ساختن آن و مبارزه فرد با یکرنگی  موضوع جالبی برای تامل است. ایده های زیملی چون  فاصله اجتماعی افراد در خیابان، غریبگی و تعاملات اجتماعی و طبیعت خیابان بعدها در مکتب شیکاگو دنبال شده است.

خیابان همانند پاساژها برای بنیامین از ان رو مهم بوده اند که بتواند از آن دریچه، نقدی فرهنگی را متوجه مدرنیته سازد. اینچنین بود که ایده مفهوم پرسه زن در اندیشه بنیامینی نیز تداوم یافت(هایمور،۲۰۰۲). از سوی دیگر بنیامین سعی کرد تخیل پدید آمده در خیابان و پاساژ را با نقدی روانکاوانه گره بزند و از این طریق بلوغ مدرنیته را به چالش بکشد. زرق و برق‌هایی که بودلر در بلوارهای پاریسی می دید و سنگلاخ‌ها و چشمان مستمندی که از پس این چراغانی ها مشاهد می کرد(برمن، ۱۳۷۹)  همان تناقضی بود که بنیامین در جامعه رفاه و فراموشی وعده های رهایی بخش مدرنیته در خیابان دیده بود. وظیفه منتقد فرهنگی خیابان بر ملا کردن این یا آن تناقضاتی است که در نتیجه مدرن سازی جامعه به طور موقت رفع شده است.

خیابان اکنون تجلی کیفیت مدرنیته است با همه تناقضات و نو آوری هایش. با همه آن چیزهایی مقدس که در ازای چیزهای مقدس دیگر فدا کرده ایم. این کیفیت نه کیفتی نفرت انگیز چنانچه انگلس یاد کرده است بلکه کیفتی گذرا و حادث و تصادفی است که ما را گریزی از آن نیست.

امروزه مفهوم نقاش زندگی مدرن استعاره ای است از عموم مردمی که در خیابان هستند. در سنت مطالعات فرهنگی مردم قهرمانان زندگی روزمره اند و این مردمند که در خیابان امر مدرن را پی در پی خلق می کند و تجربه های مدرن را نو به نو می کنند. اما اگر چنین خلق و تجربه ای در خیابان‌های تهران وجود داشته باشد آیا  نباید در نوشتارها، تصاویر، فیلمها و رمانها بازنمایی شده باشد؟ جمعیت تا چه اندازه مورد توجه و مورد علاقه نویسندگان ما بوده است؟برای علاقمندان به مطالعات فرهنگی و مطالعات شهر جذاب خواهد بود اگر محققان ایرانی به نحوه بازنمایی مدرنیته از طریق خیابان توجه بیشتری کنند.پرداختن به این نکته که  جمعیت و پرسه زنی از طریق رمانها، فیلمها و سایر آثار هنری چگونه بازنمایی شده اند می تواند راهی مهم برای توجه به آنچه مدرنیته ایرانی نام گرفته است باشد.

ما اکنون تصوری صحیح از نحوه بازنمایی جمعیت در خیابان و بازنمایی فرهنگی خیابانهای شهر تهران نداریم. پژوهش‌ها در این زمنیه بسیار اندک هستند. در عین حال بازنمایی رسانه ای  گسترده ای که از خیابان ارائه می شود بیشتر به بازنمایی سیاسی از خیابان معطوف اند و موضوع جمعیت را با امر سیاسی گره زده اند. به عنوان یک فرضیه می توان مطرح کرد که وجه سیاسی مدرنیته خیابان در تهران همواره بر وجه فرهنگی آن غالب بوده است. جمعیت اگر موضوعی برای توجه بوده است به این دلیل بوده است که با مقوله قدرت مرتبط می شده است. در واقع این بازنمایی ها بیشتر جمعیتِ قدرت را ممکن می ساخت. بازنمایی ای که به واسطه آن قدرت مجموع تر، منسجم تر و فربه تر می شود. همواره قدرت فرهنگی ای که در پسِ جمعیت(قدرت جمعیت) نهفته است مفغول نهاده شده است. همین قدرت فرهنگی است که شهر به واسطه آن می تواند خالق زیباترین تجربه های مدرن گردد. 

 

منابع:

برمن،مارشال(۱۳۷۹)  تجربه مدرنيته،هرآنچه سخت و استوار است دود مي‏شود و به هوا مي‏رود، ترجمه ازمراد فرهادپور، تهران: طرح نو

بودلر،شارل (۱۳۸۱ الف)، نقاش زندگي مدرن، ترجمه مهتاب بلوكي، متن برگزيده از مدرنيسم تا پست‌مدرنيسم، نشر ني، ويراستار عبدالكريم رشيديان

بودلر، شارل( ۱۳۸۱ ب) مقالات شارل بودلر، ترجمه از روبرت صافاریان، تهران: حرفه نویسنده.
بنيامين، والتر (۱۳۷۷)، درباره برخي مضامين و دستمايه‌هاي شعر بودلر، ترجمه از مراد فرهادپور، فصلنامه ارغنون، شماره ۱۴
زيمل، گئورگ(۱۳۷۲)، كلانشهر و حيات ذهني،  ترجمه از يوسف اباذري، نامه علوم اجتماعي، دوره جديد، جلد دوم، شماره ۳
فكوهي، ناصر(۱۳۸۳)، انسان‏شناسي شهري، تهران: نشر ني

کاظمی، عباس(۱۳۸۸)، پرسه زنی و زندگی روزمره ایرانی، تهران: انتشارات آشیان

-Hamilton,Peter(۲۰۰۲)"The Street and Everyday Life" in Understanding Everyday Life (ed) /Tony Bennett and Diane Watson, Oxford: Black\well publisher

-Toennies.F(۱۹۵۷)Community and Society(Tran:C.Loomis),New York: The Michigan Stat University Press of East Lansing.

-Ferguson P. Priscilla(۱۹۹۴) "The flaneur on and off the streets of parise", in keith Tester(ed) The flaneur, London: Routledge

-Highmore, Ben (۲۰۰۲)Everyday Life and Cultural theory , An Introduction, London and New York : Routledge

-Gluck,Mary(۲۰۰۳)”The Flaneur and the Aesthetic Appropriation of Urban Culture in Mid-۱۹ th _ Century Paris”,Theory,Culture& Society, SAGE, London

پی نوشت:

[۱]- the popular flaneur

[۲]- the avant_garde flaneur

[۳]- The Painter of Modern Life

 

منبع: سایت انسان شناسی و فرهنگ

نظر شما