شناسهٔ خبر: 39655 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

نگاهي به كتاب انكار حضور ديگری/ فلسفه و ادبيات

كتاب انكار حضور ديگري مجموعه‌اي جالب توجه و تامل‌برانگيز از جستار (essay) هاي ادبي-فلسفي است به قلم نويسنده‌اي كه همزمان به ادبيات و فلسفه علاقه‌اي وصف ناشدني دارد.

فرهنگ امروز/ محسن آزموده؛

مشهور است كه افلاطون به شاعران بدبين بود و گفته مي‌شود كه مي‌خواست شعرا را از ناكجاآبادش تبعيد كند، به اين بهانه كه شاعر با واگويه كردن نقش‌هاي روي ديوار به جاي رهنمون شدن انسان به حقيقت خورشيد او را به نحو مضاعف از حقيقت دور مي‌كند. براي رد اين نگرش بدبينانه فيلسوفان به ادبيات اما لازم نيست راه دوري برويم، حتي نيازي نيست به شاگرد شهير افلاطون يعني ارسطو اشاره كنيم كه فن شعر (بوطيقا) را نوشت، همان گفت‌وگوهاي سقراطي امروز به عنوان يكي از برجسته‌ترين متون ادبي تاريخ محسوب مي‌شوند كه از قضا از انواع و اقسام شگردهاي ادبي بهره گرفته‌اند و براي رمزگشايي از آنها گذشته از آشنايي به غوامض استدلال‌ها و مفاهيم فلسفي بايد كه پيچش‌هاي زبان يوناني را نيز دانست و به استعارات و مجازهاي ادب يوناني نيز آگاه بود. درواقع مرز ميان ادبيات و فلسفه مبهم‌تر از آن است كه در بدو امر به نظر مي‌رسد، براي مثال متن‌هاي نيچه را به راستي آيا بايد گزين گويه‌ها و دست نوشته‌هايي فلسفي خواند يا متوني ادبي؟ تكليف آثار كي يركگور يا شوپنهاور چه مي‌شود؟ از آن سو بنگريم، آيا كسي كه دركي از فلسفه و فلسفه‌ورزي ندارد، مي‌تواند مدعي شود كه فهم عميق و دقيقي از آثار نويسندگاني چون داستايوفسكي و بكت دارد؟ با دلالت‌هاي آشكار و پنهان آثار نويسندگاني چون الياس كانتي و رولان بارت و كافكا چه بايد كرد؟ واقعيت آن است كه فلسفه و ادبيات بيش از آنكه فكرش را بكنيم، به يكديگر وابسته‌اند و كشيدن مرز فارق مشخصي ميان آنها كار ساده‌اي نيست. اين نكته را بهتر از هر كسي
سياوش جمادي در كتاب اخيرش «انكار حضور ديگري: درآمدي به تبارشناسي رمان و نقد ادبي» كه به تازگي توسط نشر ققنوس منتشر شده است، نشان داده است. آشنايان به فلسفه و ادبيات مي‌دانند كه سياوش جمادي مترجم نام آشناي متن‌هاي دشوار فلسفه آلماني معاصر و آثار گرانسنگي چون هستي و زمان (مارتين هايدگر) سابقه‌اي طولاني در ادبيات دارد. در واقع نخستين آثار منتشر شده از سياوش جمادي
بيش و پيش از هر چيز به حوزه ادبيات تعلق دارد. او خود در گفت‌وگويي كه چند سال پيش (هشتم خرداد ١٣٩٣) با روزنامه اعتماد انجام داد، مي‌گويد كه در سال‌هاي جواني رمان هم نوشته است، اگرچه نخستين كتابش با عنوان سينما و زمان درباره سينماي تارانتيو است، اما محبوب‌ترين كتابش «ياد‌بود ايوب در جهان كافكا» است. تحصيلات جمادي نيز بعد از فارغ‌التحصيلي از رشته حقوق از دانشگاه تهران، با ادبيات شروع مي‌شود. او فارغ‌التحصيل كارشناسي ارشد ادبيات انگليسي است و در اين رشته از پايان‌نامه‌اي با موضوع «نقش درونمايه‌اي و مضموني زمان در
خشم و هياهو»ي ويليام فاكنر دفاع كرده است. آثار ديگر او چون «سيري در جهان كافكا» و «نامه‌هايي به ميلنا» (ف. كافكا) و نقب و تفسير آن (ف. كافكا) نشان از علاقه او به ادبيات به خصوص ادبيات آلماني و بالاخص به فرانتس كافكا است. كتاب حاضر اما گستره وسيع‌تري از علايق ادبي جمادي را نمايان مي‌كند. كتاب در واقع با درآمدي به تبارشناسي رمان و نقد ادبي آغاز مي‌شود. جمادي در اين مقاله مي‌نويسد كه «نقد ادبي به ويژه در عصر مدرن از زمينه نقد كلي‌تري برخاسته است كه نه فقط بر هنر، ادبيات، فلسفه و علوم انساني بلكه بر حيات سياسي و اجتماعي، بر مناسبات قدرت و بر فرهنگ وارد آمده است.» در اين مقاله جمادي به بازخواني مقاله معروف
رولان بارت با عنوان مرگ مولف مي‌پردازد و معتقد است كه« نظريه مرگ مولف بيشتر نوعي فراخوان است براي كشتن مولف به دست خوانندگاني كه به يمن بازتوليد‌پذيري تكنيكي همچون تاتارها به اثر حمله مي‌كنند.» بنابراين «نويسنده خالق معنا و مضمون نيست و نمي‌تواند براي متن مالكي فعال مايشاء باشد. دليل عمده اين ادعاي بارت زبان‌شناختي و نشانه‌شناختي است. به اين نحو كه نشانه‌هاي متن اساسا در معرض معاني و خوانش‌هاي متكثر خوانندگان است. متن فضاي مراوده نوشتارهاي متكثر است. خواننده بايد خود را اسير اسطوره صداي واحد خالق يا صداي واحد غالب در متن نكند.»

مقاله دوم كتاب با عنوان انكار حضور ديگري خوانشي از رمان مشهور و تاثيرگذار الياس كانتي يعني كيفر آتش (برج بابل) است. جمادي مي‌نويسد كه «رمان كانتي اثري است انديشه‌برانگيز كه صورت‌هاي كثيري از غفلت‌ها و خودفريبي‌هايي را فاش مي‌كند كه بعيد است كسي خود را نيز در آنها پيدا نكند. از حيث زيبايي شناختي همه هنر كانتي در آن است كه هيچ چيز زيبايي را نشان نمي‌دهد بل جهان زشت را به زيبايي رسوا مي‌كند. اين تعبير فلسفي كه جهان تصور يا تفسير و منظرگاه من است در بيان پيام نهفته در كيفر آتش هنوز چيزي كم دارد. جهان واقعي يا به تعبير كانتي، جهان بي‌سر كه راه ميان نخبگان و ديوانگان است در آن بيرون وجود دارد، ‌لمس مي‌شود، مي‌سوزاند، مي‌كشد، چپاول مي‌كند و شمار انبوه انسان‌ها را با زنجيرهاي نامريي هم زنجير مي‌كنند... رمان كانتي گونه‌اي هشدار و محاكمه است. محاكمه خرد و فرهنگ بزك كرده و رياكارانه‌اي كه حضور پافشارانه‌اش صرفا غفلت از شرارت واقعي را مجاز مي‌دارد. اگر در نهايت خود را ناگزير‌سازيم كه كمينه پايان خوشي از ديوانه‌خانه تكان‌دهنده كانتي برون آوريم تنها مي‌توانيم به جمله‌اي شرطي بسنده كنيم: اگر بناست جهاني بهتر و امن‌تر داشته باشيم، طرح آن را بايد از همين جهان، در همين جهان و براي همين جهان دراندازيم.»

ايمان به روايت كي يركگور ديگر مقاله كتاب است كه شرحي است بر اثر سترگ اين فيلسوف دانماركي يعني ترس و لرز. جمادي مي‌نويسد: «كي يركگور در ترس و لرز بيش از آنكه به كنه و ذات ايمان رسد در نشانه‌هاي رفتاري ابراهيم در مقام پدر ايمان غور مي‌كند. برجسته‌ترين اين نشانه‌ها آن است كه ايمان به خدا همزمان ايمان به خدايي است كه هرگز حتي با تعليق غايت‌انگارانه امر اخلاقي عمل شرورانه را تجويز نمي‌كند.»

ما مرده به دنيا آمدگانيم، ديگر مقاله كتاب است كه تاملي بر رمان شگفت‌انگيز داستايوفسكي يعني يادداشت‌هاي زيرزميني است. در مقدمه اين مقاله جمادي اشاره‌اي به بحث آغازين اين نوشته يعني رابطه ادبيات و فلسفه مي‌كند و درباره رمان فلسفي بحث مي‌كند. او مي‌نويسد كه «رمان فلسفي يعني تبيين و توجيه انديشه فلسفي از طريق رمان با همه عناصر ساختاري و روايي آن.» او بر اساس همين ديدگاه معتقد است «يادداشت‌هاي زيرزميني رماني فلسفي است نه آنسان كه قدرت بلاغي ادبيات را پشتوانه گزاره‌هاي فلسفي توجيه ناشده كند، بل به آن گونه كه در كل بلاغت ادبي را در توجيه و تبيين گزاره‌هاي فلسفي متلاشي مي‌كند و در عين حال يك اثر ادبي تمام‌عيار باقي مي‌ماند.»

هملت و مرگ انديشي، مدرنيسم عليه حماسه (كاوشي در ادبيات جويس و بكت)، قيامت سلين (تاملي در سه رمان فردينان سلين) و محاكمه و جهان فرانتس كافكا ديگر جستارهاي اين كتاب هستند. در واقع كتاب انكار حضور ديگري مجموعه‌اي جالب توجه و تامل‌برانگيز از جستار (essay) هاي ادبي-فلسفي است به قلم نويسنده‌اي كه همزمان به ادبيات و فلسفه علاقه‌اي وصف ناشدني دارد. جمادي در اين جستارها همزمان با نگارش كتاب به تامل مي‌پردازد، فكر مي‌كند و از اين كتاب و نويسنده به كتاب و نويسنده‌اي ديگر ارجاع مي‌دهد. قلم شيواي او همچنين نشان‌دهنده تسلطش بر ادبيات و زبان فارسي است. اين چند سطر از مقاله بسيار خواندني قيامت سلين تنها نمونه‌اي از قدرت قلم جمادي است: «احتمالا چه بدگويان و چه شيفتگان سلين داستان‌هاي او را با جذبه و ولع مي‌خوانند تا از تماشاي امعا و احشاي گنديده و كريه روح خويش در جايي كه هيچ ناظر و شاهدي اعتبار وانمودين آنها را در خيل خلايق در بوق نمي‌دمد دمي سبك بار گردند؛ همچون عصاقورت‌داده‌اي كه گاهي نياز دارد در گوشه خلوتي عصايش را بالا آورد تا بهتر بتواند نفس بكشد. خفقان جلوت از آن است كه آدمي بايد از كسوتي صيانت كند كه وجود نمادينش بسته آن است.»

 

روزنامه اعتماد

نظر شما