شناسهٔ خبر: 39703 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

زوال جهان دوقطبی‌ و معمای امنیت

اگر بی‌امنیتی از بغداد تا دمشق به امنیت تبدیل نشود و روش‌های دفاعی از طریق حمایت از نیروهای محلی امنیت طلب صورت نبندد، اصحاب تاریکی، فروش زنان و قتل عام کودکان و سر بریدن و جا به‌جایی اجباری جمعیت و سرطان بی‌امنیتی را گسترش داده به شیوه رایج همه جایی بدل می‌سازند.

فرهنگ امروز/ دکتر امیر مدنی

 

نگاهی به آرایش جدید قدرت در معادلات سیاست بین‌الملل

فروپاشی نظم جهان دو قطبی مبتنی‌ بر «تعادل وحشت» به‌همراه انحلال اتحاد جماهیر شوروی و پیمان ورشو و گسترش ناتو و سرمایه جهانی‌ به سوی شرق، آفریننده وضع نوین مبتنی‌ بر «بی‌ نظمی چند مرکزی» می‌شود. ظهور قدرت‌های اقتصادی آسیایی و بویژه چین، محور اقتصاد جهانی‌ را از حوزه امریکا - اروپا و جهان غرب به آسیا و ستیز عمده ژئوپلیتیک را به حوزه اقیانوس آرام منتقل می‌کند. بحران‌های مکرر سرمایه مالی‌ چنان به اقتصاد واقعی گسترش پیدا می‌کنند که جهان در آستانه تغییرات ژئوپلیتیک عمیقی از برای کنترل و مدیریت منابع در جهت تحکیم پایه‌های رو به سستی سرمایه مسلط قرار می‌گیرد. جنگ‌های نومحافظه‌کاران در افغانستان و عراق در این راستا برای کنترل چین و روسیه و ایران و ورود به آسیای مرکزی و کنترل منابع انرژی خاورمیانه آغاز گشتند، اما نتایج متفاوت و برخلاف انتظار بودند.

 

اگرچه در هم شکستن حکومت طالبان در افغانستان امری مثبت و مورد استقبال مردم منطقه قرار گرفت، اما تکیه دولت نومحافظه کار جورج بوش جوان بر محور پاکستانی‌ - سعودی یعنی‌ حامیان طالبان باعث بازگشت آنان به صحنه سیاسی در آن حدی شد که امریکا پس از جنگی بسیار طولانی و صرف تقریبی ۲ هزار میلیارد دلار اگرچه به طور غیر رسمی‌ اما عملاً خواستار گفت‌و‌گو با طالبان برای پایان دادن به حضور خود در افغانستان بشود. جنگ در عراق نتایجی بس وخیم‌تر به بار آورد. اشغال عراق به‌وسیله امریکا، القاعده را به‌سوی عراق سرازیر ساخت و به آن وسعتی بس حیرت آور بخشید. این هیولا با بهره‌گیری از تضاد‌های سیاست دولت‌ها در بستر فراقومی - قومی و اجتماعی - فرهنگی‌ و در پیوند با ایدئولوژی‌های بدوی برآمده از درونی‌ترین روح جوامع عربی‌ - اسلامی نا آشنا با مفهوم دولت مدرن و مردود شمار دموکراسی توانست تحت نام داعش بر بخش‌های وسیعی از دو کشور عراق و سوریه تسلط یابد و از دلتای جهانی‌ به جذب نیرو بپردازد. آنچه باعث شکل‌گیری و نیرومندی بیشتر این موجودیت ضد انسانی‌ شد، گذشته از جنگ‌های تجاوز کارانه به طور عام کسر دموکراسی در خاورمیانه و به طور خاص شکست جنبش‌های ضد گرسنگی موسوم به «بهار عربی» و استمرار حکومت‌های مبتنی‌ بر ساختار‌های امنیتی و گسترش افراطی‌گری تکفیری و کودتا‌های تحت حمایت اشرافیت نفتی‌ بود. دو جناح ملکی‌ و اخوانی به‌همراه سرآمدان نظامی به یک اندازه در نفی دولت مدرن مبتنی‌ بر حقوق شهروندی به شکل‌گیری داعش و تروریسم‌های مشابه یاری رساندند.

 بحران‌های اقتصادی و جنگ‌های نو محافظه کاران

هزینه جنگ‌ها در افغانستان و عراق و ناکامی‌ نو محافظه کاران در ایجاد نظم جدید در خاورمیانه و افزایش وزن اسرائیل چنان بحران‌هایی را در قلب اقتصاد و سرمایه جهانی‌ آفریدند که باعث بیرون رفتن نو محافظه کاران از کاخ سفید و ورود اوباما و حزب دموکرات به مرکز تصمیم شدند. به این ترتیب سیاست مبتنی‌ بر لشکرکشی‌ نو محافظه کاران جای خود را به سیاستی اساساً مبتنی‌ بر کاربرد دیپلماسی می‌داد و امریکای دوران اوباما با وجود داشتن بزرگترین بودجه نظامی جهان از برای صرفه‌جویی از حوزه مدیترانه و تا حدی خلیج فارس عقب‌نشینی کرده تا در حوزه اقیانوس آرام و در برابر چین متمرکز شود. عقب نشینی از مدیترانه و خاورمیانه در کنار ناتوانی‌ اروپا در پر‌سازی خلأ حضور امریکا، خواهان سیاستی جانشین است، آقای اوباما در کنار تلاشی ناموفق برای یافتن راه حلی‌ متعادل برای معضل اسرائیل - فلسطین در درک و اتحادی نانوشته با اخوان المسلمین - بویژه در مصر مرسی - بر آن شده بود تا «بهار عربی» را سمت و سویی چون ترکیه اخوانی اما عضو ناتو (اردوغان و حزب عدالت و توسعه) بدهد. اما جناح ملکی‌ اشرافیت نفتی‌ عربستان سعودی و شیوخ متحد با تأیید اسرائیل در کنار لشکرکشی به بحرین و ترویج افراط‌گرایی فرقوی با صرف دلار‌های نفتی‌ و حمایت از کودتا در مصر به گسترش سیاسی اخوان حد می‌گذارد. در حالی که دولت وقت ایران و امریکای اوباما بر جست‌و‌جوی توافق هسته‌ای امنیت آفرین متمرکز می‌شوند، حصول مهم توافق گذشته از آفرینش امنیت باعث افزایش وزن ژئوپلیتیکی ایران به مثابه رکن تاریخی‌ امنیت منطقه می‌شود. دو جناح سلفی و اخوانی تحت هدایت ترکیه با گرایش‌های نو عثمانی اردوغان و عربستان سعودی قدرت ترمیم شده شاخه سدیری آل سعود عبور کرده از محافظه کاری سنتی‌ به اقتدار‌گرایی جنگ طلب در برنامه‌ای مشترک حمایت از گروه‌های تروریستی در سوریه را بدان حد گسترش می‌دهند که تمامی‌ منطقه می‌تواند دچار بی‌امنیتی سراسری پایدار بشود. ترکیه اردوغان روابط بسیار پیچیده‌ای را با داعش بر ضد کرد‌ها حفظ می‌کند و به‌نام مبارزه با داعش عملاً به بمباران کرد‌هایی می‌پردازد که در خط نخست نبرد با داعش ایستاده‌اند. عربستان نیز با آغاز جنگ بر ضد یمن اقتدار‌گرایی ماجراجویانه بی‌سرانجامی را به نمایش می‌گذارد که دامنه بی‌امنیتی را گسترش بیشتر می‌بخشد. عربستان با وجود شرکت در ائتلاف به رهبری امریکا بر ضد داعش حمایت از گروه‌های افراطی نزدیک به داعش همچون شاخه سوری القاعده و مشابهات را چنان افزایش می‌دهد، تا نتیجه اندک بمباران‌های ائتلاف با حمایت از دیگر گروه‌های افراطی در سوریه و عراق جبران شود و افراطی‌گری‌های بر آمده از زهدان وهابیت و جناح تکفیری اخوان المسلمین به عنوان ابزار ژئوپلیتیک (کنترل منابع، تجارت‌ها، راه‌های ارتباطی‌، نفوذ، سلطه و ... ) بویژه در سوریه و عراق پا بر جا بماند. جالب توجه است که دموکراسی‌هایی چون انگلیس و فرانسه با وجود اشراف به نقض حقوق بشر و پرورش تروریسم به دلایل ژئوپلیتیکی و سرمایه گذاری‌های سنگین اشرافیت نفتی‌ در اقتصاد غرب در کنار شیوخ قرار می‌گیرند.

 روسیه در سوریه

پس از فروپاشی شوروی و بلوک شرق و اعلام «پایان تاریخ» از سوی فرانسیس فوکویاما و گسترش ناتو و بازار‌های آزاد به سوی شرق و ظهور جمهوری‌های نوین در دریای بالتیک، آسیای مرکزی، قفقاز،  روسیه عملاً وارث شوروی سابق اما فاقد قدرت نظامی و ابعاد آن شد. اقتصاد در بحران، فزونی نیرو‌های گریز از مرکز و هویت جو، کاهش جمعیت و امنیت به موازات زوال ارتش سرخ و فشار از بیرون روسیه را به یک قدرت منطقه‌ای ضعیف تبدیل کرده بودند. روسیه فاقد وزن ژئوپلیتیک دوران یلتسین به فیلی شبیه بود که مؤسسات ملی جهانی‌ آن را سر پا نگاه می‌داشتند تا اعضای حیاتی چون قلب و کلیه و چشم را از آن جسم خارج کرده و مغز آن را تحت کنترل بگیرند. اما بوروکراسی دولتی روسیه با باز‌سازی خود و نهاد‌های امنیتی و تبدیل انرژی به ماده ژئوپلیتیک و پایان دادن به الیگارشی شکل گرفته پس از فروپاشی شوروی توانست دوباره به مثابه بازیگر ژئوپلیتیک به صحنه بازگردد. بازگشت روسیه به شمال آفریقا و خاورمیانه با اعتراض به نحوه رفتار در لیبی‌ و تبدیل آن به مأمن باند‌های تروریستی و با حمایت از نقش آفرینی نظامیان به ریاست ژنرال سیسی در مصر صورت گرفت. اما حضور قدرتمندانه در سوریه بر ضد گروه‌های تروریستی و در کنار نهاد‌های دولتی و نظامی موجود در سوریه و ایجاد بانک اطلاعاتی با مشارکت ایران، عراق و سوریه به منصه ظهور می‌رسد. حضوری که در کنار ایران به مثابه پایه تاریخی‌ امنیت منطقه و دوستداران ریشه دار منطقه‌ای‌اش می‌‌تواند به نقش آفرینی تروریست‌ها و حامیان دولتی و خصوصی آنان در منطقه پایان بخشد. روسیه اگرچه اهداف جانبی چند گانه‌ای چون میل باقی‌ ماندن به مثابه قدرت تقریباً انحصاری در بازار انرژی اروپا و سلب توجه از مسأله اوکراین از حضور نظامی در سوریه می‌تواند داشته باشد، اما صورت امنیت آفرینی حضور در سوریه حداقل در این مرحله امر غالب است. اگرچه در غرب اعتراضاتی به این حضور صورت می‌گیرد اما جهانی‌ بودن خطر امنیتی داعش و مشابهات به گونه و حدی است که حتی امریکا نمی‌تواند موافق پذیرش هزینه سنگین جنگ از سوی ایران و روسیه بر ضد تروریسم و از برای آفرینش امنیت جهانی‌ نباشد. برچیدن موشک‌های پاتریوت در خاک ترکیه می‌تواند تأییدگر این توافق باشد.

 ایران در سوریه

حضور ایران در سوریه با وجود بهایی سنگین، حضوری مستشاری اعلام شده و در چارچوب قوانین بین‌المللی و به خواست دولت سوریه صورت گرفته است. ایران فراسوی آرایش سیاسی عصر به مثابه تاریخ، فرهنگ و مدنیت دارای روابط بسیار تنگاتنگی با عراق و سوریه دو کشور مستقل دارای حاکمیت ملی‌ و اساساً مأمن و تکیه گاه تمامی‌ اقلیت‌های خاورمیانه در برابر ایدئولوژی‌های خوف‌زای امنیت‌زدا و خلافت‌گرا بوده است. حضور ایران در دو مرز آبی خلیج‌فارس و دریای مدیترانه تأمین گر امنیت همگانی و اداره‌کننده تجارت‌ها در طول تاریخ بوده است. زمانی‌ که حضور ایران در دو دریای پارس و مدیترانه قطعی بوده است (دوره هخامنشیان) ایران به مثابه قدرت جهانی‌ تأمین گر امنیت همگانی در چارچوبی فرا فرقوی و فرا قومی است. در دوره اشکانیان و ساسانیان حضور در دریای پارس قطعی و در دریای مدیترانه به‌دلیل حضور نیرومند رم اندک است و از همین روی رومیان تعیین گر وضعیت‌ها هستند. با سقوط ساسانیان برای بیش از نهصد سال ایران به مثابه قدرت ناپدید می‌‌شود. حتی ایلخانان قدرتمند مغول به‌دلیل ناکامی‌ در رسیدن به مدیترانه از برای کنترل تجارت‌ها، به‌دلیل حضور مملوکیان مصر در دریای مدیترانه پس از ۸۰ سال سقوط می‌کنند. در دوره صفوی نیز با وجود کنترل نسبی‌ خلیج‌فارس ناامنی در حاشیه جنوبی به‌دلیل سلطه عثمانیان برقرار است. شکست ایرانیان در جنگ چالدران در کنار دیگر دلایل اساساً به‌دلیل آن است که عثمانی مسیر تجارت‌ها و درآمد‌های حاصله از چین به سوی اروپا را با نفوذ در آسیای مرکزی و قفقاز و کنترل مدیترانه به زیر سلطه خود در می‌‌آورد. از آنجا که عثمانیان کنترل مدیترانه را در دست دارند ایران تنها قدرت‌ محلی و مجبور به پذیرش اراده عثمانی است. در عصر حاضر و با گرایش امریکا برای تمرکز در حوزه اقیانوس آرام و توانایی نداشتن عملی‌ اروپا در تأمین امنیت جنوب مدیترانه و گرایش ترکیه اخوانی به درک مقاصد داعش و سرکوب کرد‌ها و ارتباط ساختاری شیوخ شبه جزیره‌ عرب با افراطی گرایی‌های آفریننده بی‌ثباتی و بی‌امنیتی، تأمین امنیت و ثبات تنها از عهده ایران و متحدان بر می‌آید. امنیتی که برای پایدار بودن باید دموکراتیک بوده، صراحت فرا قومی و فرا فرقوی داشته باشد. تنها امنیتی همگانی می‌تواند با به حاشیه راندن افراطی گری و نظامی گری و رعایت حقوق بشر و شهروندی وضعیت صلح پایدار را پدید آورد.

 اگر بی‌امنیتی از بغداد تا دمشق به امنیت تبدیل نشود و روش‌های دفاعی از طریق حمایت از نیروهای محلی امنیت طلب صورت نبندد، اصحاب تاریکی، فروش زنان و قتل عام کودکان و سر بریدن و جا به‌جایی اجباری جمعیت و سرطان بی‌امنیتی را گسترش داده به شیوه رایج همه جایی بدل می‌سازند.

منبع: روزنامه ایران

 

نظر شما