شناسهٔ خبر: 39808 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

آموزش نقد ترجمه در کشور صرفاً نظری است/رشته ترجمه را تقویت کنیم

حسین پاینده معتقد است: آموزش ترجمه و به خصوص آموزش نقد ترجمه در کشور جنبه‌ صرفاً نظری دارد، در حالی که هدف از سرمایه‌گذاری در رشته‌های آکادمیک تربیت کسانی است که نیازهای عملی و واقعی را هم اجابت کنند.

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ نگاه کردن به ترجمه در مقام یک صنعت، تبعاتی دارد که باعث می شود نگاه به دیگر مقولات مرتبط به ترجمه نیز تغییر کنند. یکی از این مقولات، حوزه نقد ترجمه است. به خصوص که نقد، به خودی یکی از حوزه های مهم ادبی است که درباره اش مناقشات و چالش هایی وجود دارد.

در پی رویکرد بررسی این مساله، گفتگویی با حسین پاینده نویسنده، مترجم و منتقد ادبی داشتیم که در این حوزه نظریات مشخص و جالبی دارد.

پیش از این با پاینده گفتگوهایی در حوزه نقد ادبی داشته‌ایم. اما این گفتگو از حیث این که ترجمه نیز به مساله و مناقشات پیشین افزوده شده، جامع تر از گفتگوهای پیشین است.

مشروح گفتگو با حسین پاینده درباره نقد ترجمه را در ادامه می خوانید:

* آیا نقد ترجمه با ارزشیابی آن یکی است؟ اگر متفاوت است این تفاوت در کجا و در چه چیزی است؟

ارزشیابی می‌تواند صرفاً بخشی از نقد ترجمه باشد؛ به بیان دیگر، نقد ترجمه به ارزشیابی محدود نمی‌شود. نقد ترجمه، هم واجد جنبه‌ای نظری است و هم واجد جنبه‌ای عملی. در بُعد نظری، نقد ترجمه تلاشی است برای تبیین مبانی تئوریکِ چیستی، روش‌شناسی و سنجش ترجمه. در بُعد عملی، بخشی از فرایند نقد ترجمه به بررسی و مشخص کردن نقصان‌ها و موفقیت‌های یک ترجمه‌ معیّن در انتقال معانی متن مبدأ به متن مقصد معطوف می‌شود. پیداست که وقتی منتقد عملیِ ترجمه کاستی‌ها و خطاهای ترجمه‌ خاصی را برمی‌شمرَد و در بحثی استدلالی با استناد به نظریه‌های ترجمه آن را اثبات می‌کند، همچنین وقتی که او دستاوردهای یک ترجمه‌ قابل قبول را نشان می‌دهد، البته نوعی ارزشیابی هم، خواه تلویحی و خواه صریح، در این کار ملحوظ می‌شود.

تمایز ترجمه‌ موفق از ترجمه‌ ناپذیرفتنی با ارزیابی هر دو جنبه صورت می‌گیرد، هم ارزیابی ضعف‌های یک ترجمه و هم ارزیابی مزیّت‌های آن. اما برخی از نظریه‌پردازان نقد ترجمه اعتقاد دارند که داوریِ صریح یا ارزش‌گذاری بر ترجمه‌ها جایی در نقد ترجمه ندارد. به نظر من، برخلاف استنباط رایج از نقد ترجمه در کشور ما، منتقد ترجمه فقط فهرست‌کننده‌ خطاهای صورت‌گرفته در ترجمه‌ای معیّن نیست، بلکه همچنین کارهای دیگری می‌تواند انجام بدهد که جنبه‌ تئوریک نقد ترجمه را برجسته‌تر کند، از جمله این‌که او می‌تواند دو ترجمه‌ مختلف را با رویکردی تطبیقی از حیث نحوه‌ واگرداندن معانی متن مبدأ با هم مقایسه کند.

یک وجه دیگرِ نقد ترجمه که به ویژه در کشور ما مغفول مانده است اما اگر به آن پرداخته شود یقیناً جایگاه نقد ترجمه را ارتقا خواهد داد، این است که منتقد جنبه‌های گفتمانی ترجمه را بکاود و به این پرسش پاسخ بدهد که مترجم تا چه حد دلالت‌های ثانوی و سایه‌روشن‌های معناییِ گفتمان خاصی را در فرایند ترجمه به متن وارد کرده یا برعکس از آن زدوده است. به طور خلاصه، ارزشیابیْ بیشتر با تعیین برتری یا ضعف ترجمه‌ای معیّن سروکار دارد، حال آن‌که نقد ترجمه بیشتر معطوف به روشن کردن این موضوع است که ساز و کار معناسازی در متون ترجمه‌شده چیست و مترجم برای بازآفرینی معانی متن مبدأ چه شیوه‌ها یا رویکردهایی اتخاذ کرده است.

* شما نقد ترجمه را چگونه تعریف می‌کنید؟

اجازه بدهید ابتدا این موضوع را روشن کنیم که چون نظریه‌های ترجمه درباره‌ متن هستند و ریشه در آن فعالیت آکادمیکی دارند که به طور خاص درباره‌ کاویدن متن است (نقد ادبی)، عبارت «نقد ترجمه» را (به تأسی از نقد ادبی) نباید مترادف انتقاد از متن ترجمه‌شده دانست. به بیان دیگر، لازم است بین «نقد» و «انتقاد» تمایز بگذاریم. همچنان که در نقد ادبی مقصود از نقد داستان یا فیلم یا شعر یافتن عیب‌های این متون نیست، در نقد ترجمه هم کار منتقد پیدا کردن یا برشمردن اشتباه‌های مترجم نیست.

مقالات نقد ترجمه نوعاً در نشریات دانشگاهی منتشر می‌شوند و نباید آن‌ها را با مقالات روزنامه‌ها و مجلات عمومی درباره‌ کتاب‌های تازه‌ترجمه‌شده خلط کرد. نویسنده‌ این نوشته‌های اخیر، کتاب‌هایی را که به تازگی ترجمه شده‌اند مرور و معرفی می‌کند و در جریان این کار که بیشتر صبغه‌ای توصیفی دارد، ممکن است به نقاط ضعف ترجمه هم اشاره کند. در واقع، نویسنده‌ چنین مقاله‌ای می‌خواهد نتیجه بگیرد که آیا این کتاب تازه‌ترجمه‌شده درخور خواندن است یا نه. اما متقابلاً نقد ترجمه نوعی کنش دانشگاهی است که بر اساس نظریه و با به‌کارگیری اصطلاح‌شناسی و روش‌شناسی علمی انجام می‌شود و بیشتر صبغه‌ای تحلیلی دارد. این همان تمایزی است که بین مقالات مطبوعات درباره‌ آثار تازه‌منتشرشده‌ ادبی از یک سو و مقالات تخصصی نقد ادبی از سوی دیگر قائل می‌شویم.

نقد عملیِ ترجمه فرایندی تحلیلی است که منتقد طی آن متن مبدأ را نیز به دقت و مفصلاً بررسی می‌کند. البته تعاریف نقد ترجمه همان‌قدر متنوع و حتی متفاوت‌اند که تعاریف نقد ادبی در نظریه‌ها و رویکردهای گوناگون این حوزه از علوم انسانی. قاعدتاً در این‌جا بازگوییِ همه‌ آن تعریف‌ها ممکن یا ضروری نیست. من شخصاً بیشتر به آن تعریفی از نقد ترجمه متمایل هستم که ترجمه را در چهارچوبی از نشانه‌شناسی فرهنگیِ زبان قرار می‌دهد. این تعریف برآمده از نظریه‌ای است که بَزیل هَتیم و ایان مِیسن در کتاب «گفتمان و مترجم» مطرح می‌کنند.

* شما داشتن چه ملاک هایی را برای نقد ترجمه لازم می‌دانید؟

برحسب این‌که کدام رهیافت را در نقد نظری ترجمه اتخاذ کنیم، ملاک‌های نقد هم تغییر می‌کنند. برای مثال، مطابق با نظریه‌ نیومن، اجتناب از حشو در زبان مقصد، سلیس بودن متن ترجمه و همچنین طبیعی بودن معادل‌های انتخاب‌شده جزو مهم‌ترین معیارهای نقد هر ترجمه‌ای است.

در نظریه‌ متقدم‌ترِ نایدا، بیشتر بر واکنش خواننده‌ متن مقصد به منزله‌ ملاکی مهم در نقد ترجمه تأکید می‌شود، به این صورت که به اعتقاد نایدا اگر خوانندگان متن مقصد همان واکنشی را به متن نشان دهند که خوانندگان متن مبدأ به متن اصلی نشان می‌دادند، آن‌گاه می‌توان نتیجه گرفت که مترجم از معادل‌های به قول او «پویا» استفاده کرده و ترجمه‌ او پذیرفتنی است. پیش‌شرط چنین توفیقی در امر ترجمه، به زعم نایدا، درک درست مترجم از مقصود نویسنده‌ متن اصلی است.

این دیدگاه در آن دسته از نظریه‌های جدید ترجمه که به تأسی از نظریه‌ «مرگ مؤلف» در نقد ادبی شکل گرفته‌اند، البته محل تردید و چالش بوده است. در نظریه‌های متأخرتر، «فرهنگ» به کلیدواژه‌ای تبدیل شده است که نقش به سزایی در فهم چیستی ترجمه و نحوه‌ نقد آن ایفا می‌کند. از منظر این نظریه‌ها می‌توان برای مثال این معیار را در نظر گرفت که تأثیر متن ترجمه‌شده در فرهنگ مقصد چه خواهد بود. مواجهه‌ خواننده با متن ترجمه‌شده صرفاً مواجهه با نوشته‌ای بر روی کاغذ یا نمایشگر کامپیوتر نیست، بلکه مواجهه‌ای گفتمانی با فرهنگ «دیگری» (the “other”) است. این مواجهه ابعادی فرهنگی هم دارد زیرا هر متنی حامل ایدئولوژی و گفتمان است.

* سابقه‌ ترجمه به ویژه نقد ترجمه در دنیا و در ایران چگونه است؟ آیا ایران، پیشینه قابل ذکری در این باره دارد؟

اجازه بدهید سابقه‌ ترجمه و نقد ترجمه در جهان را عجالتاً در این مصاحبه از دایره‌ صحبت‌مان خارج کنیم، زیرا این موضوع بسیار گسترده است و خودش می‌تواند عنوانی برای یک گفت‌وگوی جداگانه باشد. اما در خصوص سابقه‌ نقد ترجمه در ایران باید گفت این سابقه به طور طبیعی با پیشینه‌ تاریخی ترجمه در کشور ما گره خورده است. هر جا که ترجمه نضج بگیرد، پس از مدتی باید انتظار داشت که نقد ترجمه هم، خواه به صورت فعالیتی متمرکز و سازمان‌یافته و خواه به صورت فعالیتی خودجوش و پراکنده، شکل بگیرد.

وقتی مترجمان متعدد موج یا جریانی از ترجمه راه بیندازند، به مرور زمان این پرسش هم مطرح می‌شود که کدام یک از این ترجمه‌ها دقیق‌تر یا «درست‌تر» است و اصلاً آیا «ترجمه‌ درست» وجود دارد، یا ملاک‌های تعیین ترجمه‌ برتر چیست. به این دلیل، هرگونه بحث در خصوص سابقه‌ نقد ترجمه لزوماً با دیرینه‌شناسی ترجمه ارتباط پیدا می‌کند. در خصوص دیرینه‌شناسی ترجمه در ایران باید به اختصار اشاره کنم که ترجمه در کشور ما دوره‌های تاریخی متمایزی داشته است. به عبارتی، با چند نقطه‌ شروع و چند نقطه‌ عطف در ترجمه مواجه‌ایم. می‌توان گفت شروع ترجمه در ایران به دوره‌ پیش از اسلام برمی‌گردد.

یکی از، اما نه لزوماً اولین یا حتی مهم‌ترین، برهه‌های تاریخیِ آغاز ترجمه در ایران به عصر هخامنشی در حدود سده‌ ششم قبل از میلاد مسیح (ع) بازمی‌گردد. نیم‌قرن پس از تشکیل شاهنشاهی هخامنشی و به علت گسترش قلمرو این امپراتوری در سرزمین‌های جدیدی که اقوام متفاوتی داشت، دست‌اندرکاران حکومت متوجه شدند که ترجمه لازمه‌ بسط‌ و گسترش قدرت مرکزی است. به این ترتیب، علاوه بر زبان فارسی باستان، دو زبان ایلامی و آرامی هم به زبان‌های رسمی یا دیوانی دوره‌ هخامنشی افزوده شدند. هرچند زبان دربار همچنان فارسی باستان بود، اما دستگاه دیوانی هخامنشی احکام حکومتی و سایر مکاتبات مهم را دست‌کم به زبان‌های ایلامی و آرامی ترجمه می‌کرد.

باید توجه داشت که زبان‌های دیگری نیز در قلمرو امپراتوری هخامنشی تکلم می‌شدند، مثلاً زبان بابِلی، یونانی، آشوری و لیدیایی. کتیبه‌ بیستون در حوالی کرمانشاه نمونه‌ شاخصی از این ترجمه‌ها در عصر هخامنشی است که در آن، فرمان داریوش اول علاوه بر فارسی باستان به دو زبان ایلامی و بابِلی بر تخته‌سنگی بر روی یک صخره حک شده است. اما شکوفایی ترجمه در ایران را باید به ویژه در دوره‌ اسلامی جست‌وجو کرد. با ورود اسلام به ایران در عصر ساسانیان، به تدریج عربی به زبان رسمی دستگاه حکومت تبدیل شد.

مانند هر فتح نظامی در طول تاریخ، تلاش برای جایگزین کردن زبان فاتحان یکی از نخستین اقدامات حاکمان جدید بود و از این رو مراکز ترجمه به صورتی سازمان‌یافته در ایران ایجاد شد. این جایگزینی بسیار آهسته صورت گرفت و در واقع تا چندین دهه بعد از ورود اعراب به ایران، دبیران دستگاه حاکم مکاتبات را همچنان به زبان فارسی انجام می‌دادند. یکی از اولین حاکمان عرب که دستور داد زبان عربی رسماً جایگزین فارسی شود، حجاج بن یوسف بود. ترجمه‌ کمابیش جریان‌وارِ آثار فلسفی، ادبی و بخصوص علمی (در زمینه‌ طب و داروشناسی) به زبان عربی حدوداً یک قرن پس از ورود اسلام به ایران آغاز شد. این البته یک نقطه‌ شروع بود که بعدها به نقطه‌ عطفی هم منجر شد که عبارت بود از ترجمه‌ قرآن به زبان فارسی.

در این زمینه باید به «تفسیر طبری» اشاره کرد که به قولی اولین ترجمه‌ قرآن به فارسی (یا شاید صحیح این باشد که بگویم یکی از اولین ترجمه‌های باقی‌مانده از قرآن به فارسی) است و به دست تیمی از مترجمان در قرن چهارم هجری انجام شد. از قرآن ترجمه‌های متعدد دیگری هم در حدود همان زمان و دهه‌های بعد انجام شد، از جمله ترجمه‌ موسوم به «قرآن قدس»، ترجمه و تفسیر موسوم به «قرآن پاک»، «تفسیر اسفراینی»، «تفسیر سورآبادی» و غیره. باید توجه داشت که علاوه بر ترجمه‌ قرآن به فارسی، آرام‌آرام جریانی هم در ترجمه‌ آثار باستانی فرهنگ ایرانی به زبان عربی شروع شد. برای مثال، در دوره‌ سامانیان و بعد از آنان چندین اثر ادبی و فکریِ مهم فارسی به عربی ترجمه شدند، از جمله «خداینامه»، «شاهنامه‌ ابومنصوری»، «تاریخ بلعمی» و «سندبادنامه».

یک نقطه‌ عطف دیگر در تاریخ ترجمه در ایران تأسیس «بیت‌الحکمه» در قرن سوم هجری (دوره‌ خلافت مأمون عباسی) است که یکی از نخستین مراکز ترجمه‌ نظام‌مند و سازماندهی‌شده در ایران محسوب می‌شود. این مرکز نقش به سزایی در تربیت مترجم و گفت‌وگوی میان‌فرهنگیِ فارسی-عربی ایفا کرد و مترجمان «بیت‌الحکمه» آثار فراوان علمی و فرهنگی را از زبان فارسی به عربی منتقل کردند. همچنان که پیشتر اشاره کردم، ورود اسلام به ایران باعث رشد و شکوفایی ترجمه شد و اگر بخواهم نمونه‌های ترجمه یا حتی فقط دوره‌های ترجمه در ایران اسلامی را نام ببرم، سخن به درازا می‌کشد. با این حال لازم می‌بینیم در این مرور گذرا بر دیرینه‌شناسی ترجمه در ایران حتماً به ترجمه در دوره‌ قاجاریه اشاره‌ای بکنم چون این نیز یکی از نقاط عطف ترجمه در ایران است.

دریافت نامه‌ای از ناپلئون به فتحلی‌شاه، که چون هیچ مترجمی در ایران آن زمان زبان فرانسوی نمی‌دانست ناگزیر برای ترجمه به بغداد فرستاد شد، دربار قاجار را متوجه‌ ضرورت تربیت مترجم برای برگرداندن متون نوشته‌شده به زبان‌های اروپایی کرد. نخستین موج ترجمه در این دوره را عباس میرزا سازماندهی کرد. از جمله اقدامات او که به تقویت ترجمه از زبان‌های اروپایی منتهی شد، اعزام دانشجو به انگلستان بود، زیرا این دانشجویان پس از فراغت از تحصیل و بازگشت به کشور اقدام به ترجمه در تخصص‌های‌شان کردند و البته باید توجه داشت که تخصص‌های ایشان به علوم فنی و مهندسی و پزشکی محدود نبود و شامل زبان‌های خارجی هم می‌شد.

حمایت از ترجمه متعاقباً در دوره‌ محمدشاه قاجار ادامه پیدا کرد و آثار بسیار زیادی در زمان حکومت او به فارسی ترجمه شدند که از جمله‌ آن‌ها می‌توان به «هزار و یک شب» اشاره کرد. این جریان در دوره‌ ناصرالدین‌شاه به شدت تقویت شد، زیرا در این برهه است که آشنایی ما با مدرنیته و شناخت‌مان از نهادهای مدنی مدرن صورتی به مراتب جدی‌تر و مبرم‌تر به خود می‌گیرد. ناگفته نماند که ناصرالدین‌شاه اهل ادبیات و هنر بود و خودش زبان فرانسوی می‌دانست، به طوری که گفته می‌شود در ملاقات با زنی فرانسوی به نام دیولافوا که همسر یک جهانگرد فرانسوی بوده است، به مترجم نیاز نداشت. در مجموع، ناصرالدین‌شاه نگاه همدلانه‌ای به ترجمه داشت و در دوره‌ او چندین دارالترجمه‌ رسمی آغاز به کار کردند که اولینِ آن‌ها (موسوم به «دارالترجمه‌ مبارکه‌ دولتی») در وزارت انطباعات آن زمان تشکیل شد. در این دارالترجمه گروه نسبتاً بزرگی از مترجمان برای ترجمه‌ سازمان‌یافته‌ منابع علمی و تاریخی به زبان فارسی به کار گمارده شدند و مدیریت آن‌ها را تا مدتی اعتمادالسلطنه و بعد از او میرزا محمدحسین ادیب (پدر محمدعلی فروغی) به عهده داشت.

به طریق اولی، صدراعظم فرهیخته‌ ناصرالدین‌شاه، میرزا تقی‌خان امیرکبیر، نقش مهمی در ترویج ترجمه در ایران ایفا کرد. به ویژه اقدام او در تأسیس مدرسه‌ دارالفنون (یا اگر بخواهیم تعبیر قجریِ «مدرسه» را به فارسی معاصر ترجمه کنیم، دانشسرا) در سال ۱۲۳۰ خورشیدی و تدریس علوم در آن‌جا به زبان خارجی، خودبه‌خود ترجمه را به موضوعی درخور اهمیت تبدیل کرد.

در مجموع، دوره‌ ناصری یکی از پُربارترین برهه‌های ترجمه در عصر قاجاریه است و در همین دوره شاهد ترجمه‌های مترجمان صاحب‌نامی همچون میرزا ملکم‌خان ناظم‌الدوله، محمدطاهر میرزا، میرزا جعفر قراچه‌داغی و دیگران هستیم که هریک آثار متعددی را به فارسی ترجمه کردند. البته همزمان با فروپاشی سلسله‌ قاجاریه، به علت منازعات داخلی و وقوع جنگ جهانی اول و نابسامانی‌ای که آن جنگ در کشور ما ایجاد کرد، وقفه یا افولی در زمینه‌ همه‌ فعالیت‌های علمی و بخصوص فرهنگی در کشور ما رخ داد که تبعات منفی آن متأسفانه شامل حال ترجمه هم شد. اما روند ترجمه هرگز متوقف نشد و در دوره‌های بعد (پهلوی اول و دوم و سپس جمهوری اسلامی) با افت‌وخیزهای فراوان تا به امروز ادامه پیدا کرده است. بررسی یا حتی مرور این تحولات از زمان مشروطه تا به امروز در حوصله‌ این مصاحبه نیست و مجال دیگری می‌طلبد، همین‌قدر درباره‌ اهمیت ترجمه در دوره‌های اخیر اشاره کنم که ترجمه نقش انکارناپذیری در شکل‌گیری جریان‌های فکری و سبک‌های هنری و ادبی ما داشته است، چندان که مبالغه نیست بگویم برخی از درخورتوجه‌ترین آثار ادبی ما مستقیماً با تأثیرپذیری از ترجمه‌های زمانه‌ خود نوشته شده‌اند.

* با توجه به پیشینه‌ غنی ترجمه در ایران که توضیح دادید، از وضعیت نقد ترجمه راضی هستید؟ اگر بخواهید از نقد ترجمه در ایران آسیب‌شناسی داشته باشید، چه مواردی به نظرتان مهم می‌رسد و لازم می‌بینید به آن‌ها پرداخته شده و برای‌شان چاره‌اندیشی شود؟

دیرینگی ترجمه در ایران که من سعی کردم فقط نمایی کلی از آن به دست دهم، اقتضا می‌کند که وضعیت نقد ترجمه در کشور ما به مراتب بهتر از آنچه اکنون شاهد هستیم باشد. در نشریات ما، متأسفانه نقد ترجمه با رویکردی کاملاً فروکاهنده معرفی شده است. مقصودم از رویکرد فروکاهنده این است که اغلب تصور می‌کنند که نقد ترجمه همانا انتقاد از ترجمه است. پیشتر اشاره کردم که این یک اشتباه زبانی است که «نقد» را مترادف «انتقاد» بدانیم.

در بسیاری از مقالات صرفاً به اشتباه مترجم در معادل‌یابی صحیح واژه‌ها و تعبیرات اشاره می‌شود. این کار نسبتی با نقد ترجمه به معنای خاص کلمه و به منزله‌ کنشی علمی ندارد. اصلاً درست یا اشتباه بودن معادل‌ها در کار این یا آن مترجم همیشه می‌تواند محل بحث و اختلاف نظر باشد. موضوع مهم‌تر تأثیر ترجمه در شکل‌گیری ذهنیت‌های جدید در حوزه‌ فرهنگ است که در نقد ترجمه در کشور ما به آن پرداخته نمی‌شود. اما از این هم تأسف‌آورتر این است که نقد ترجمه به صورتی بسیار من‌عندی در کشور ما انجام می‌شود. منتقد مطابق با سلیقه‌ خودش از بخش‌هایی از یک ترجمه خشنود نیست و به سادگی گمان می‌کند که اگر به آن بخش‌ها اشاره کند، ترجمه را نقد کرده است. در اکثر این مقالات فقط با ارزش‌داوری‌های دلبخواهانه روبه‌رو می‌شویم، نه بحثی متقن درباره‌ این‌که چرا ترجمه نادرست است.

خرده گرفتن بر یک مترجم با این بهانه که جمله‌ای مانند «او اجناسش را برای فروش در بازار ارائه کرد» غلط است و به جای آن باید نوشت «او اجناسش را برای فروش در بازار عرضه کرد»، نقد ترجمه نیست. اصلاً صَرف نظر از سلیقه، در کار هر مترجمی ممکن است خطاهایی در درک مطلب به زبان اصلی رخ دهد و منجر به ترجمه‌ نادقیق یا حتی نادرست شود. فهرست کردن این قبیل خطاها کار سختی نیست ولی کار مفید یا ارزشمندی هم نیست. به نظر من ریشه‌ این مشکل را (فهم نادرست از چیستی نقد در حوزه‌ ترجمه) هم باید در فرهنگ عمومی‌مان جست‌وجو کنیم و هم در نقصان‌های آکادمی. وقتی گفتار غرض‌ورزانه یا توهین‌آمیز به پدیده‌ای عمومی یا عادی‌شده تبدیل شود و از فرط تکرار در زندگی روزمره اصلاً به چشم نیاید، باید انتظار داشت که در فرهنگ مکتوب هم وضع بهتر از این نباشد.

گاه می‌بینیم ژورنالیست جوانی که با مبانی ترجمه آشنا نیست به صرف این‌که گمان می‌کند کمی زبان خارجی بلد است به خود حق می‌دهد همچون یک مرجع اقتدار در خصوص کار مترجمان طراز اول ما احکامی قاطعانه (غالباً نظرهایی در رد ارزش یک ترجمه) صادر کند. رفع این عیب منوط به حساسیت بیشتر ما به فرهنگ عمومی است، اما رفع عیب دوم (نقصان‌های آکادمی) در گرو بازبینی و تجدیدنظر درباره‌ محتوای دروس ترجمه در دانشگاه و همچنین تجدیدنظر درباره‌ ملاک‌های انتخاب مدرس ترجمه در دانشگاه است. وقتی مدرس ترجمه یا مدرس نقد ترجمه خود هرگز ترجمه نکرده باشد و هیچ‌گاه مقاله‌ای حقیقتاً علمی در نقد یک ترجمه ننوشته باشد، چگونه می‌توان انتظار داشت که دانشگاه بتواند مترجمانی توانا یا منتقدان ترجمه تحویل جامعه بدهد؟

* چه راهکارهایی برای رفع معضلات موجود در حوزه نقد ترجمه در کشور پیشنهاد می‌کنید؟

در گام اول باید رشته‌ ترجمه را در دانشگاه تقویت کنیم. به رغم این‌که بیش از چند دهه از تشکیل این رشته در دانشگاه‌های ما می‌گذرد، اهمیت آن هنوز آن‌چنان که باید درک نشده است. عوام گمان می‌کنند که هر کس در این رشته تحصیل کند عاقبت در یک دفتر ترجمه در کار ترجمه‌ی اسناد و مدارک اشتغال پیدا خواهد کرد. عجبا که تحصیل‌کردگان دانشگاه هم تصور نادرست مشابهی در این زمینه دارند و ترجمه را توانایی عامِ هر کسی که زبان خارجی می‌داند محسوب می‌کنند.

به این ترتیب، تلقی عوام و خواص درباره‌ ترجمه، در کشور ما به نحو عجیبی در یک نقطه به اشتراک می‌رسد و آن کم‌اهمیت دانستن این رشته و کلاً این کار (ترجمه) است. باید این تلقی نادرست را اصلاح کرد و این البته مستلزم بازنگری‌های ریشه‌ای درباره‌ وضعیت کنونی این رشته در آکادمی است.

در حال حاضر، کسانی که رشته‌ تحصیل‌شان آموزش زبان خارجی است به تدریس ترجمه اشتغال دارند. اینان عمدتاً کسانی هستند که در کار اصلی خودشان (تدریس زبان خارجی) موفقیت خاصی نداشته‌اند و تدریس ترجمه برای آنان حکم تلاشی برای کتمان مافات را دارد. این بهانه که این اشخاص لیسانس یا فوق‌لیسانس‌شان در ترجمه بوده، عذری ناموجّه است چون اگر آن‌ها واقعاً به رشته‌ خودشان علاقه داشتند و یا اگر واقعاً از توانایی علمی برای ادامه‌ تحصیل در این رشته (که اکنون در داخل کشور ما تا مقطع دکتری میسّر است) برخوردار بودند، هرگز به رشته‌ آموزش زبان کوچ نمی‌کردند. این پرسش دانشجویان رشته‌ مترجمی که «چرا کسانی که خود در ترجمه تحصیل نکرده‌اند و علاوه بر آن هیچ‌وقت ترجمه‌ای انجام نداده‌اند ترجمه تدریس می‌کنند؟» به جا و درست است.

* چگونه می‌توان در موضوع نقد ترجمه در کشور فرهنگ‌سازی کرد تا شاهد بهبود وضعیت این حوزه باشیم؟

یک مشکل نقد ترجمه این است که افراد فاقد صلاحیت در این حوزه در مطبوعات ما درباره‌ کتاب‌های تازه‌ترجمه‌شده نظر می‌دهند. این کار از تلقی ناخودآگاهانه‌ای ناشی می‌شود که توضیح دادم. مطابق این تلقی، ترجمه مستلزم تخصص نیست.

وقتی اظهارنظرهای غیرتخصصی این افراد با غرض‌ورزی و اهانت در نوشته‌هایی که عنوان نقد ترجمه دارند همراه شود، کار از این هم بدتر می‌شود. من اعتقاد دارم به منظور تغییر این وضعیت نامطلوب در فرهنگ، باید نسل جدیدی از دانش‌آموختگان رشته‌ ترجمه را تربیت کرد تا آنان با نوشتن مقالات جدی و علم‌مبنا فضای نقد ترجمه را عوض کنند.

* به نظر شما لزوم ورود به آموزش نقد ترجمه و آشنایی بیشتر با اندیشه انتقادی در موضوع ترجمه در کشور احساس شده است؟

بله، لزوم آن احساس شده است، اما این احساس باید به برنامه‌ریزی و تغییرات بنیادی تبدیل شود. در حال حاضر، دانشجویان رشته‌ مترجمی انگلیسی درسی با همین عنوان (نقد ترجمه) دارند، اما آموزش این درس با همان مشکلاتی مواجه است که توضیح دادم.

* شما چه توصیه‌ای برای آموزش کاربردی با هدف بهره‌وری بالا در تربیت منتقد خبره ترجمه دارید؟

عبارت «آموزش کاربردی» را بسیار به جا به کار بردید. در حال حاضر، آموزش ترجمه و به خصوص آموزش نقد ترجمه در کشور ما جنبه‌ صرفاً نظری دارد، در حالی که هدف از سرمایه‌گذاری مادی و علمی در رشته‌های آکادمیک تربیت کسانی است که بتوانند ضمن برخورداری از دانش نظری، نیازهای عملی و واقعی را هم اجابت کنند.

برنامه‌ فعلی رشته‌ مترجمی به گونه‌ای است که امکان این رفع نیاز را چندان فراهم نمی‌کند. برای نیل به هدفی که شما گفتید لازم است که این برنامه از بنیان تجدیدنظر شود و واحدهای درسی جدید مطابق با نیازهای واقعی در زمینه‌ نقد ترجمه در برنامه‌ جدید رشته‌ مترجمی گنجانده شوند.

* با توجه به گسترش صنعت ترجمه در ایران، آیا منتقد ترجمه می‌تواند یک شغل باشد؟ چه پیشنهادی برای تحقق این امر دارید؟

هنگامی که اهمیت ترجمه را به منزله‌ واسطه‌ای برای نیل به گفت‌وگوی میان‌فرهنگی بین ملت‌ها و کلاً مفاهمه‌ بین‌المللی به درستی دریابیم، آن‌گاه متوجه می‌شویم که دانش‌آموختگان این رشته باید در زمینه‌ای اشتغال پیدا کنند که در آن تحصیل کرده‌اند. در حال حاضر، بسیاری از کسانی که در دانشگاه ترجمه می‌خوانند، بعد از دریافت مدرک تحصیل‌شان به تدریس زبان خارجی مشغول می‌شوند چون جایگاه یا تعریف این رشته هنوز مشخص نشده و زمینه‌های لازم برای اشتغال تخصصی فارغ‌التحصیلان آن فراهم نیامده است.

اگر شاخه‌ مهمی از رشته‌ ترجمه را ذیل عنوان «نقد ترجمه» تعریف کنیم، آن‌گاه کسانی که در این زمینه تخصص می‌گیرند باید عهده‌دار کارهایی شوند که در حال حاضر اشخاص فاقد صلاحیت (با همان مسائل فرهنگی‌ای که وصفش رفت) انجام‌شان می‌دهند.

* شما برای انجمن صنفی مترجمان تهران که وظیفه سازماندهی مترجمان را بر عهده دارد، چه کارکرد دیگری را متصور هستید؟

تشکیل انجمن‌های صنفی و تخصصی فی‌نفسه رویداد خجسته‌ای است و باید آن را به فال نیک گرفت، زیرا به قوام گرفتن این ایده کمک می‌کند که هر کسی صلاحیت انجام هر کاری را ندارد. عضویت در انجمن‌های صنفی تابع احراز شرایط لازم است و قاعدتاً وقتی این شرایط به درستی (بدون فساد اداری) رعایت شود، کسانی هم که نیاز به خدمات تخصصی در این زمینه دارند می‌توانند با خیال راحت‌تری از اعضای این انجمن‌ها استفاده کنند.

از سوی دیگر، حمایت انجمن از اعضایش، خواه حمایت مادی و خواه حمایت معنوی و صنفی، پشت‌گرمی خوبی برای کسانی است که در یک حوزه‌ معیّن مشغول به کار می‌شوند. به گمانم دو کار جزو مبرم‌ترین وظایفی است که انجمن‌هایی از قبیل انجمن صنفی مترجمان تهران حتماً انجام داده‌اند یا مشغول انجام دادنش هستند.

یکی تدوین آئین‌نامه‌ای برای عضویت افراد در آن است تا حد و حدود تخصص و تعلق به صنف مشخص شود؛ دیگری تنظیم برنامه‌ای خاص برای فعالیت‌های نظام‌مند و دوره‌ای است تا حوزه‌ کار این انجمن به تدریج برای همه‌ کسانی که به خدمات آن نیاز دارند شناخته شود.

* به نظرتان ناگفته ای در بحث مورد نظرمان باقی مانده است؟

از این‌که به ترجمه و بخصوص نقد ترجمه توجه کردید، به سهم خودم سپاسگزارم. قدر و منزلت رشته‌ ترجمه و اهمیت نقد ترجمه باید با مصاحبه‌ها، مقالات و همایش‌ها بیش‌ازپیش برجسته شود. مایلم تأکید کنم که ترجمه فقط برگرداندن متنی مکتوب از یک زبان به زبانی دیگر نیست.

ترجمه حکم مراوده‌ای بین‌الاذهانی را دارد. در دنیای پُرآشوب امروز که جنگ و خشونت اکناف جهان را در بر گرفته است، بیش از هر زمانی به ترجمه نیاز داریم. اگر ملت‌ها به درستی از اعتقادات و مبانی فرهنگ‌های یکدیگر آگاه شوند، صف‌آرایی برای جنگ جای خود را به مفاهمه و درک متقابل میان‌فرهنگی خواهد داد. بی‌تردید ترجمه می‌تواند نقش بسزایی برای تحقق این آرمان انسانی ایفا کند.

نظر شما