شناسهٔ خبر: 40039 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

بهنود بهادری: نیما یوشیج را دقیق نخوانده‌ایم

نگاهی به تاریخ تحلیلی لنگرودی، ˝طلا در مس˝ براهنی و ˝گزاره‌های منفرد˝ بابا چاهی که بیندازیم متوجه حذف یا نادیده گرفتن بخش قابل توجهی از جریان‌ها و اشخاص جدی ادبیات می‌شویم...

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از هنرآنلاین؛ بهنود بهادری، شاعر، متولد سال ۱۳۶۲ در مسجد سلیمان است. از او دو کتاب شعر با عنوان "سرطان چشم" و "مد مژه" منتشر شده است. گفت و گویی که در اینجا می‌خوانید درباب آخرین مجموعه شعر او، "مد مژه" است. او همچنین سردبیر نشریه "پران" نیز بوده است. بهادری در این گفت و گو به ما گفت:" مشکل دیگر در دهه‌های نزدیک به ما ، کتاب‌های نقد از منتقدان مطرح است. مثلا نگاهی به تاریخ تحلیلی لنگرودی، "طلا در مس" براهنی و "گزاره‌های منفرد" بابا چاهی که بیندازیم متوجه حذف و یا نادیده گرفتن بخش قابل توجهی از جریان‌ها و اشخاص جدی ادبیات می‌شویم."

مشروح گفت و گوی ما چنین است:

شعر اول‌تان "مزار آه" را که خواندم به خودم گفتم از "دیگری" هاست... جناب بهادری می‌توانیم به شما بگوییم شاعر "دیگری"؟

اول از همه باید گفت (دیگری) چیست؟ یا کدام یک از کسانی که زیر چتر شعر (دیگر) هستند، مراد است. در ادبیات و خصوصا شعر معاصر کسانی هستند که هم دوره این جریان ادبی نیستند، اما قرابت‌هایی هستی‌شناسانه با این جریان ادبی دارند. مثلا:هوشنگ ایرانی و در جاهایی تندرکیا.

شعر دیگر را، من به لحاظ بنیادین، سرچشمه‌اش را در نثر کلاسیک و در شطحیات عرفا می‌بینم. پس برای من مثلا کتاب شرح شطحیات شیخ روزبهان بقلی کتاب "دیگری" یا مصنفات شیخ اشراق "دیگری" است. لازم به گفتن نیست که این ذات تضادی با رفتار و اجرای مدرن شعر این شاعران ندارد. شباهت‌های فراوانی میان تخیل و مستحیل شدن در یک هستی ملکوتی با خودنویسی‌ها و اتوماسیون مد نظر سورئال‌ها قابل درک است. هنوز هم آثار درجه یک هنرهای مختلف مدرن جهان از بخش‌هایی از رفتار سورئال‌ها تغذیه می‌کنند.

شعر دیگر منشوری است گوناگون از رفتارهای زبانی و فرمی نزد کسان مختلفش. در کتاب "شعر دیگر۲" نیما، الهی، اردبیلی، اسلامپور، چالنگی، رهنما، ناجی و شجاعی هستند که هر کدام‌شان فیگور خود را ارائه می‌دهند. و رویایی که بعدتر ، راهش را با مانیفست شعر حجم از این کسان جدا کرد. به نام‌های بالا باید نام رضا زاهد و آزادی ور و حمید عرفان را اضافه کرد. با رد هر گونه قیاس، من "از آبی نفس‌های کوتاه" محمود شجاعی را در کنار دیوان حافظ می‌گذارم. دفتر شعری که بی شک تمام اشعارش درخشان و در اوج است. الهی اما به قول اردبیلی در گفت و جوی با کیارس:"یک اژدهاست". لب و قلم من می‌سوزد از تعریف و تفسیرش. الهی را از دفترهای روزن یک و دو شناختم. با آن چند منظومه بلند. بی نظیر و بی مثال در شعر معاصر ایرانی. بعدتر کتب بالینی من شدند. عاشقانه‌های اردبیلی و آزادی ور با تمام تفاوت‌ها، عاشقانه‌های تنانه معمول ادبیات فارسی را، پس می‌زنند. یا هشت شعر معروف رضا زاهد در تماشا "من نیز ماه جلگه ای بودم...". با این توضیحات باید بگویم که تنفس ذهنی من و خوانش مورد پسند من از ادبیات هم افق با جریان "شعر دیگر" است. اما قرار گرفتنم را شما باید بگویید.

چه مشخصات و ویژگی‌های زبانی و شکلی شاعران این نحله در شما تاثیر گذاشته است؟

در ابتدا تصاویر بعید و دست نیافتنی و بکری که در اشعار مذکور وجود داشت، شیفته‌ام کرد. بعدتر جریان سیال تصاویر و ایجاز شاعرانه‌ای که شاعران "شعر دیگر" از آن بهره می‌بردند پسندم شد. رفتار و زیست این کسان بر شیفتگی‌ام افزود.

گویا در خطه جنوب کشور هنوز هم به این جریان شعری تعلق خاطر وجود دارد؟ این طوری است؟ یعنی چند تا شاعر در آنجا می‌شناسید که با این اندیشه‌های شاعرانه درگیر باشند؟

علتش حضور چالنگی و علی مراد فدایی نیا که از اهالی مسجد سلیمان هستند و در آن سال‌ها ساکن تهران بودند، است. بعدتر حضور حمید عرفان به واسطه شغلش در جنوب. چالنگی و فدایی نیا از ارکان های اصلی دو جریان "دیگر" و "حجم"، شکل دهنده ذهنیت و رفتار مدرن ادبی در جنوب هستند. جدیت با این دو نویسنده در ادبیات جنوب رقم خورد. بعد تر به واسطه روابط شاعران جوان‌تر با چالنگی در دهه ۵۰ توسط هرمز علیپور و حمید کریم پور(آریا آریاپور)، ذهنیت و جریان "شعر دیگر" در جنوب شناساتر و جدی‌تر دنبال می شود. تاثیر شعر چالنگی و آشنا شدن با شعر اهالی دیگر، بن مایه "موج ناب" در جنوب است. "موج ناب" شعر پسادیگر است. مولفه‌های شعر دیگر را در خود دارد با اندکی تفاوت در ساختمان شعر. "نرگس فردا" از هرمز علی‌پور را که می‌خوانیم متوجه کشیدگی و بالندگی شعر دیگر در جنوب خواهیم شد. قبل و بعد از علی‌پور سیروس رادمنش در دهه شصت بیشترین تلاش را برای شناساندن ترجمه‌های الهی و معرفی این جریان کرد.

رادمنش آن "درّ یتیم " تا روزهای آخرعمر پرچم دار شعر ناب و شعر دیگر در جنوب باقی ماند. نباید از تلاش قاسم آهنین جان نیز چشم پوشید. او به‌واسطه ارتباطش با الهی و شجاعی و با چاپ کتاب "ذکر خواب بلوط" نقش غیر قابل انکاری در گسترش و معرفی شعر دیگر در جنوب دارد.

ناگفته نماند که من جنوب را مساوی با خوزستان گرفته‌ام، چون در این لحظه حضور ذهن ندارم که به غیر از خوزستانی‌ها در جنوب ایران کسان دیگری به صورت جدی به این جریان شعری پرداخته باشند. در اوایل دهه هشتاد چاپ "هنگام" هادی محیط با زحمت‌ها و مطالب داریوش کیارس دم تازه‌ای به نسل ما بخشید. ویژه نامه‌های چالنگی، شجاعی، اسلام‌پور، اصلانی و ... من و نسل من را شیفته و شناخت‌مان را دقیق تر کرد نسبت به این جریان.

کتاب‌هایی که کیارس به چاپ رساند (گفت وجوهای با اردبیلی، زاهد، چاپ مجدد "چهارشنبه خاکستر") به شدت به نسل ما برای شناخت کمک کرد. بعد از چاپ نشدن "هنگام" در نیمه دوم دهه هشتاد من، داریوش کیارس، خشایار فهیمی و علی القاسی دست به چاپ ویژه نامه‌ای به نام "پران" زدیم.

نا گفته نماند که کسان دیگری در چاپ این نشریه به ما کمک می‌کردند. در چاپ این ویژه نامه پرداخت ما هم به کسانی بود که هم نفس بودند در افق هاشان با شعر دیگر.

فکر می‌کنید بزرگ‌ترین ضربه ای که شعر امروز ما می‌خورد از چیست؟ اصلا معتقد هستید که شعر امروز ما در وضعیت غم انگیزی به سر می‌برد؟

من از وضعیت کلی حرف نمی‌زنم از مشاهدات خودم می‌گویم. شاعران نسل خودم حداقل. دیده‌ام بیش از آنکه نیما یا هوشنگ ایرانی را بشناسند "رولان بارت" و "دریدا" را می‌شناسند. شناخت از مکاتب و فلاسفه غرب از الزامات اندیشه‌ای است اما نه همه آن.

بیش از آنکه تعریف و تبصره نیما را خوانده باشیم، "متافیزیک حضور" دریدا را خوانده‌ایم. نیما را دقیق نخوانده‌ایم. نیما فرهنگ و ادبیات ما قبل خودش را در خود مستحیل دارد. شناخت او از ادبیات غرب خصوصا شعر فرانسه بال دیگر پرواز اوست. مشکل دیگر در دهه‌های نزدیک به ما ، کتاب‌های نقد از منتقدان مطرح است.مثلا نگاهی به تاریخ تحلیلی لنگرودی، "طلا در مس" براهنی و "گزاره‌های منفرد" بابا چاهی که بیندازیم متوجه حذف و یا نادیده گرفتن بخش قابل توجهی از جریان‌ها و اشخاص جدی ادبیات می‌شویم، کسانی که دریچه‌های متنوع و متفاوتی در شعر معاصر فارسی هستند. حتی پذیرش یدالله رویایی برای این منتقدین دشوار است، چه برسد به الهی، شجاعی و اردبیلی. دلایل بسیار است. پاسخ را بگذارید در فرصتی بهتر.

شما و دوستان‌تان در انتشار مجموعه های شعرتان به مشکل برنخوردید؟ ناشر سرمایه گذار در موطن‌تان وجود دارد؟

ناشر سرمایه گذار؟ فکر می‌کنم ناشران بیش از آنکه به کیفیت اثر نگاه کنند به بازار و روابط چشم دارند . تنها چشم به بازار. با احترام به چند نشر حرفه ای و جدی باید بگوییم به سراغ ناشرین که می‌رویم گویا به بنگاه فروش ماشین رفته‌ایم. شما فکر می‌کنید مثلا اگر نشر نوید شیراز به علت شناخت دقیق مسئولینش به ادبیات نباشد چه عوامل دیگری باعث چاپ آثار درخشان شاعران حرفه ای بدون سرمایه شاعر در آن نشر شده است؟ بیش از آنکه ناشرین به دنبال حرفه‌ای‌ها باشند به دنبال مریم حیدرزاده و فهیمه رحیمی هستند. البته این هم عیبی ندارد . اما همه داستان نباید این باشد . خوشبختانه من در کتاب اول "سرطان چشم" به تاریخ ۱۳۸۵ در نشر آرویج با حمایت داریوش کیارس از طریق آشنایی با جناب ذکایی، صفحه بندی دقیق و شکیل خشایار فهیمی، مشکلی نداشتم. در کتاب اخیر "مد مژه" در همین سال در نشر گوشه خود را جدا از ناشر نمی‌دانستم . تمامی زحمات از تایپ ، صفحه بندی ... تا ارسال کتاب برای من را خشایار فهیمی، دوست نازنینم کشید.

کار تازه چیزی دارید؟

قصد داریم با علی القاسی یا به صورت اینترنتی یا نشریه، "پران" را ادامه دهیم. چاپ کتاب هم بماند در آینده اگر عمری باقی ماند.

نظر شما