شناسهٔ خبر: 40260 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

یک استدلال کهنه / محمدامین قانعی‌راد

مساله دیگر ما این است که در سال‌های اخیر رشد اقتصادی نداشتیم و در برخی زمان‌ها رشد اقتصادی ما صفر یا منفی بوده‌است، این نشان می‌دهد که ما در وضع ویژه به‌سر می‌بریم. البته که برای رسیدن به برابری به رشد اقتصادی بالاتری نیاز داریم ولی با توجه به مشکلات زیست‌محیطی و ناتوانی‌هایی که اقتصادی ملی پیدا کرده است، دسترسی به رشد اقتصادی بالا میسر نیست.

 

 

 

 

 

فرهنگ امروز/ محمدامین قانعی راد؛

 

واژه رشد اقتصادی در ادبیات جهانی امروز از دور خارج شده است زیرا رشد اقتصادی فقط به میزان تولید ملی و درآمد ملی توجه‌داشت و به جای آن بحث توسعه اقتصادی مطرح شد که به توزیع درآمد و تولید ملی در بین گروه‌های مختلف مردم و عدالت اجتماعی توجه می‌کند. سپس توسعه اقتصادی هم تبدیل به توسعه‌پایدار شد به این معنا که نه‌تنها عدالت باید درباره نسل‌های کنونی رعایت شود بلکه باید به نسل‌های آینده هم توجه شود. یعنی دولت باید شرایطی فراهم کند که نسل‌های آینده هم از رفاه برخوردار باشند و ما حق نداریم به هر قیمتی به رشد اقتصادی دست پیدا کنیم. این‌جا مسأله محیط‌زیست هم مطرح شد زیرا نباید رشد اقتصادی را مبنا بگیریم و باید مفهوم جامع‌تری از توسعه مطرح شود که بر این اساس توسعه همه‌جانبه مطرح شد. پس از رشد اقتصادی به توسعه اقتصادی و بعد به توسعه پایدار و سپس توسعه همه‌جانبه رسیدیم. امروز باید به این مفاهیم توجه کرد اما هنوز ادبیاتی که در این زمینه در کشور حاکم است، قدیمی است. گفته می‌شود ما نیاز به رشد اقتصادی داریم و رشد اقتصادی هم هزینه‌ای دارد و نابرابری اقتصادی هزینه رشد است که جامعه باید آن را بپردازد. مسأله این است که تا کی جامعه باید هزینه این رشد را بپردازد زیرا چندین دهه است که شاهد این استدلال هستیم. هم بعد از انقلاب و هم قبل از انقلاب بعضی اقتصاددان‌ها این مسأله را مطرح می‌کردند که هزینه رشد اقتصادی این است که برای برخی از گروه‌های اجتماعی نابرابری ایجاد شود و جامعه باید این مسأله را تحمل کند. اما این استدلال درست نیست.

در رابطه فقر و نابرابری عموما گفته می‌شود که فقر به نابرابری می‌انجامد. اما ممکن است جوامعی باشند که فقر برابر داشته‌باشند یعنی جامعه فاقد هر نوع ظرفیت اقتصادی باشد و کل جامعه در فقر به سر ببرند. ولی در مورد جوامعی مثل ما که در آنها امکان تولید ثروت وجود دارد انتظار می‌رود که در مورد توزیع‌اش هم درست توجه شود که معمولا نمی‌شود. یک دلیل این مسأله این است که کسانی که به قدرت دسترسی پیدا می‌کنند و توانایی تعیین سمت و سوی سیاست‌های اقتصادی را دارند، نگاه عام‌گرایانه به نفع کل جامعه را ندارند و منافع خاص را دنبال می‌کنند، بنابراین رشد همراه با نابرابری است.

مساله دیگر در جامعه ما این است که رشد اقتصادی نه به نفع فقرا بوده و نه به نفع سرمایه‌داران. درواقع ما یک طبقه سرمایه‌دار که جاافتاده باشد و سنتی داشته باشد که رشد اقتصادی به نفع او باشد، نداریم. معمولا دلال‌های مالی هستند که از راه می‌رسند، به‌رانت متصل‌اند و به ثروت‌های بادآورده و یک شبه دسترسی پیدا می‌کنند. اگر رشد اقتصادی به تقویت سرمایه‌داری  و تراکم آن در کشور می‌انجامید خوب بود. زیرا فرض این است که اگر سرمایه‌داری رشد کرده و تقویت شود، ممکن است که منافع آن کم‌وبیش به کل جامعه و طبقه دستمزد بگیر هم برسد یعنی سرمایه متراکم شود و بتواند نیازهای اقتصادی را پاسخ دهد. ولی می‌بینیم کسانی به ثروت دسترسی پیدا می‌کنند که این ثروت را از چرخه تولید یا حتی از کشور خارج می‌کنند. بنابراین با پدیده فرار سرمایه مواجهیم. پس پیش از هر چیز، رشد تحقق پیدا نمی‌کند زیرا رشد ناشی از این است که ثروتی به دست بیاوری و آن را مجددا متناسب با نیازهای جامعه سرمایه‌گذاری کنی تا چرخه‌های تولید به گردش دربیاید و کیفیت محصولات ارتقا پیدا کند و یک نظام اقتصادی پویا داشته باشید، این اتفاق در ایران نمی‌افتد. در برخی کشورها می‌گفتند هزینه رشد، نابرابری است و سرمایه‌دارها تراکم سرمایه ایجاد می‌کنند و این به نفع آینده کشور است. حال اگر ١٠سال هم نابرابری طبقاتی ایجاد شود بعد آن را جبران خواهیم کرد زیرا این ثروت در کشور می‌ماند و در زمینه درست سرمایه‌گذاری می‌شود و بنیه اقتصادی را قوی‌تر می‌کند. اما در ایران به این معنا رشد اتفاق نمی‌افتد تا نظام اقتصادی بتواند ظرفیت‌های خود را تقویت کند و کنشگران اقتصادی که به اقتصاد ملی توجه دارند، بتوانند در فرآیند این رشد گسترش پیدا کنند.

مساله دیگر ما این است که در سال‌های اخیر رشد اقتصادی نداشتیم و در برخی زمان‌ها رشد اقتصادی ما صفر یا منفی بوده‌است، این نشان می‌دهد که ما در وضع ویژه به‌سر می‌بریم. البته که برای رسیدن به برابری به رشد اقتصادی بالاتری نیاز داریم ولی با توجه به مشکلات زیست‌محیطی و ناتوانی‌هایی که اقتصادی ملی پیدا کرده است، دسترسی به رشد اقتصادی بالا میسر نیست. اگر بخواهید رشد اقتصاد را بالای ٥‌درصد ببرید، باید کل اقتصاد فعال شود، کارخانه‌های خوابیده به کار بیفتد، نیروی انسانی بیشتری استخدام شوند و میزان اشتغال بالا رود. حالا این کارخانجات نیاز به برق و آب و گاز و برخی زیرساخت‌های دیگر دارند. درحال‌حاضر کشور براساس اطلاعات عمومی در وضعیتی نیست که بتواند برق کافی را تأمین کند تا کارخانه‌های ما با ظرفیت کامل خود کار کنند. طبق آماری که شنیده‌ام برخی کارخانجات با ظرفیت ٣٠ تا٤٠‌درصد کار می‌کنند و اگر بخواهند ظرفیت خود را به ١٠٠برسانند ما با محدودیت‌ها و مشکلاتی مواجهیم زیرا نمی‌توانیم زیرساخت لازم انرژی و موارد اینچنینی را تأمین کنیم. دیگر این‌که ما بازاری نداریم. ما حداقل در حد منطقه‌ای باید می‌توانستیم در شمال یعنی کشورهای پیشین وابسته به اتحاد جماهیر شوروی که امروز مستقل شدند، در شرق افغانستان، پاکستان، هند و تاجیکستان، در غرب ترکیه و عراق و کشورهای عربی و همچنین کشورهای حاشیه جنوب خلیج‌فارس را بازار خود کنیم. بازار خارجی ما فوق‌العاده ضعیف است و بازار داخلی ما به دلیل عوامل اقتصادی و سیاسی دچار رکود است، قدرت خرید مردم پایین آمده و در زمینه‌هایی مثل مصرف خودرو و برخی محصولات خانگی به اشباع رسیده‌ایم، بازار گسترده نداریم و رشد اقتصادی هم نمی‌تواند آن‌طور که باید، تأمین شود.

این مسائل به این معنا نیست که کاری نمی‌شود کرد اما پیچیدگی وضع را نشان می‌دهد. مهم‌ترین تهدید این وضع فقدان رشد اقتصادی و افزایش فقر است. یعنی ما با افزایش فقری مواجه نیستیم که ناشی از افزایش رشد اقتصادی باشد، بلکه افزایش فقر ناشی از عدم امکان رشد اقتصادی است. یعنی برعکس آن چیزی که در تئوری‌های اقتصاددان‌ها گفته می‌شود. این مسأله می‌تواند پیامدهای سیاسی منفی داشته باشد و حرکت‌های پوپولیستی را در جامعه تقویت کند. پوپولیسم روی فقر مردم و انتظاری که برای رفع‌ورجوع‌‌شدن یک‌شبه مسائلشان دارند، سوار می‌شود. وقتی  جامعه دچار فقیر و ناامیدی است، به راحتی ممکن است یک سیاستمدار فرصت‌طلب از فضای موجود استفاده کند و قول‌ها و وعده‌هایی بدهد و بر مبنای آنها رأی مردمی را که دچار فقر شدند به‌ویژه در مناطق دورافتاده، روستاها و جنوب شهرها و حتی طبقه متوسط که توان اقتصادی را از دست داده‌اند، به دست بیاورد. در نتیجه جامعه را دچار بی‌ثباتی سیاسی کند درحالی‌که ما برای رفع مشکلاتمان نیاز به ثبات، هم در سیاست و هم در سیاستگذاری‌ها و همچنین نیاز به تداوم برنامه‌ها داریم. اگر برنامه‌چهارم‌توسعه به خوبی اجرا می‌شد و برنامه پنجم بعد از آن به خوبی تدوین و اجرا می‌شد و الان هم برنامه ششم مناسبی با برخورداری از دستاوردهای برنامه‌های چهارم و پنجم نوشته‌ و در آینده اجرا می‌شد، حتما در وضع مناسبت‌تری بودیم. ولی شکافی که پوپولیست‌ سال ٨٤ ایجاد کرد، برنامه چهارم را از دور خارج و تبدیل به ورق پاره کرد. اغواکردن مردم با یارانه که فقط به‌طور ظاهری و در کوتاه‌مدت اثراتی داشت در همان دوران ایجاد شد. فقر و نابرابری و عدم رشد اقتصادی می‌تواند پیامدهای منفی سیاسی هم داشته باشد. بنابراین ما نیاز به برنامه‌ریزی‌هایی داریم که علاوه‌بر اقتصاددان‌ها گروه‌های دانشی دیگر به‌ویژه در حوزه علوم اجتماعی و علوم سیاسی بتوانند در تدوین آنها مشارکت داشته‌باشند. به این ترتیب برای معضل رشد اقتصادی کنونی راه‌حلی پیدا می‌شود و از رشد جنبش‌های توده‌ای و پوپولیستی در کشور و ورود سیاستمدارهای غیرحرفه‌ای جلوگیری خواهد شد. در نتیجه رشد اقتصادی دارای ویژگی عادلانه‌بودن، پایداربودن و همه‌جانبه بودن خواهد بود.

منبع: روزنامه شهروند

نظر شما