شناسهٔ خبر: 40289 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

فلسفه چیست، فیلسوف کیست؟

سازمان علمی و فرهنگی ملل متحد (یونسکو) سومین پنج شنبه از ماه نوامبر (آبان/آذر) را هر ساله، برای تجلیل از اندیشه و اهمیت آن در زندگی بشری روز جهانی فلسفه نام گذاشته است.

 به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ کلمه فلسفه از دو جزء فیلیا/ philia به معنای دوستدار و سوفیا/sophia به معنای آگاهی از زبان یونانی باستان گرفته شده و با این تعبیر به معنای دوستداری دانش و فیلسوف دوستدار علم و آگاهی است.
پیشینیه فلسفه در یونان از عصر هومر (ادیب یونانی قرن نهم قبل از میلاد)، دوران خدایان، اسطوره، قهرمانان و ضدقهرمانان آغاز می شود. در آثار هومر قهرمانان با بحران روبرو بوده اند اما در چنین بحران هایی بعد از اینکه طوفانی عظیم صحنه را می گیرد، صحنه به خدایانی منتقل می شود که در کوه المپ مشغول جدل هستند و شخصیت هایی مانند آشیل در صفحه شطرنجی به نام سرنوشت بازی می کنند. 
در این زمانه که حتی متفکران پیشاسقراطی از جمله تالس و فیثاغورث نیز میان جهان و انسان تفاوتی قائل نیستند و انسان و جهان را با اسطوره از هم جدا می کنند، اولین جرقه های فلسفه در ذهن سقراط، فیلسوف یونانی قرن پنجم پیش از میلاد زده می شود. 
سقراط با شعار خودت را بشناس توجه را از جهان و حوادث آن به انسان بازگرداند. او که خدایان آتن را به باد انتقاد گرفت سرنوشتی غیر از نوشیدن جام زهر به دستور نظام حاکم یونان آن دوران نیافت، اما شاگردانش چون افلاطون و ارسطو این مسیر را با مکتوب کردن آرای او و افزودن بر این آرا ادامه دادند. در حقیقت سقراط راهی را گشود که همه فلاسفه از جمله فلاسفه ایرانی و اسلامی وامدار آن اند.
داستان فلسفه در ایران پیش از اسلام آغاز می شود؛ از آرای فلسفی زرتشت پیامبر ایران باستان در قرن ششم پیش از میلاد همین نکته بس که وی کثرتی از ارواح نیک را که نیاکان وی می پرستیدند به یک خدا به نام اهوارمزدا و تمام نیروهای قملروی بدی را به همان نحو در قالب اهریمن خواند. هر چند تقلای وی برای سازش میان یگانه پرستی دینی با دوگانه انگاری فلسفی ایرادی ذاتی دارد، تلاش او در این زمینه از توجه به این موضوع مهم حکایت می کند.
با ظهور اسلام حکمت یونانی از طریق حران در سوریه امروزی به مسلمانان شرق رسید. سوری ها آخرین شیوه تفکر یونانی را اخذ و به مسلمانان منتقل کردند. متفکران مسلمان از ابن سینا (۳۵۹ تا ۴۱۶) تا فارابی (۲۶۰تا ۳۳۹) و ابن مسکویه (۳۲۶ تا ۴۲۱) با آشنایی با افکار متفکران یونانی نظام فکری جدید ایرانی اسلامی را پی ریختند. ابن مسکویه به پیروی از ارسطو برهان خود را مبتنی بر حرکت مادی می سازد. 
از دیگر متفکران مشهور اسلامی در این عصر ابن سیناست و نظام فلسفی وی آمیزه ای از مهم ترین عناصر بنیادی فلسفه مشایی - ارسطویی و برخی عناصر مشخص جهان بینی نوافلاطونی ، در پیوند با جهان بینی دینی اسلامی است؛ اما این پیروی از جهان بینی حکمای یونان، کورکورانه نیست و گاه به گاه در ساختار تفکر مشایی نوآوری می کند.
شاید دیگر چهره مطرح فلسفه اسلامی شیخ شهاب الدین سهرودی واضع فلسفه اشراق باشد که نه تنها از افکار حکمای یونان به خوبی بهره برده بود؛ بر منابع اصلی اسلامی یعنی قرآن و سنت نیز کاملا تسلط داشت و با این دانش عظیم فلسفه اشراق (نور) را به جامعه آن روز ایران عرضه کرد. کتاب حکمه الاشراق مهم ترین اثر فلسفی سهروردی در واقع به نظریهٔ ابن سینا برای تاسیس حکمت مشرقی جامه عمل پوشاند. او را زنده کننده عرفان آریایی و پدیدآورنده حکمت خسروانی می دانند.
مسیر پربار فلسفه درایران اسلامی که با تلاش های مترجمان از آثار حکمت یونان آغاز و در ادامه رنگ ایرانی و اسلامی گرفته بود در زمان معاصر نیز از حرکت بازنایستاده است. 
شاید مهم ترین فیلسوف متاخر ملاصدرا (متوفی به سال ۱۰۴۵) باشد. او که شیعه دوازه ده امامی بود بر فلسفه و عرفان اسلامی به خوبی تسلط داشت و نظرهای جدید فراوانی را به آثار فیلسوفان متقدم افزود. نظریه ملاصدرا درباره حرکت مشهور به حرکت جوهری قابل توجه است. تا قبل از او تمام فلاسفه مسلمان، معتقد به وجود حرکت در مقولات نه گانه عرض بودند و حرکت را در جوهر محال می دانستند. اما وی معتقد به حرکت در جوهر نیز بود و موفق شد چهار جریان فکری یعنی کلام، عرفان، فلسفه افلاطون و فلسفه ارسطو را در یک نقطه گرد آورد و نظام فلسفی جدید و مستقلی به وجود آورد.
فلسفه جدید در غرب از ابتدای قرن نوزدهم بر مبنای معرفت‏ شناسی و شکاکیت معرفتی با تولد فکری دکارت (۱۵۹۶ تا ۱۶۵۰) نمایان شد. بعد از وی فلاسفه تجربه ‏گرایی چون جان لاک (۱۶۳۲ تا ۱۷۰۴) و دیوید هیوم (۱۷۱۱ تا ۱۷۷۶) قدم در عرصه فلسفه گذاشتند و ملاک و حجیت شناخت را به تجربه حسی دانستند. 
پس از هیوم، امانوئل کانت (۱۷۲۴ تا ۱۸۰۴) شهیرترین فیلسوف معرفت‏ شناسی با نقد خرد ناب و عقل نظری، عقل نظری را از گردونه فلسفه خارج کرد و تنها به اخلاق و عقل علمی اهمیت داد. شاید مهم ترین چهره معاصر در فلسفه غرب مارتین هایدگر (۱۸۸۹ تا ۱۹۷۶) باشد که فلسفه وجودی را پایه‏ ریزی کرد و از فلاسفه خواست به دنیای بیرون توجه کنند. اگزیستانسیالیسم یا اصل بر وجود که وی برای اولین بار معرفی کرد در دوران معاصر طرفداران زیادی یافت و بر بسیاری از اهل فلسفه تاثیر گذاشت.
در این شرایط و از ابتدای قرن بیستم صدای فلسفه جدید غرب توسط دو گروه یکی معلمان و دانشمندان و علاقمندان به تمدن جدید و سیاست های جهان به ایران رسید. اما اینها از فلسفه ضرورت آن را برای بنیاد کردن نظم جهان جدید و تغییر نظام های حکومتی می دانستند و بیشتر مبنای ایدئولوژیک آن را مطرح کردند. 
رضا داوری اردکانی استاد فلسفه دانشکده ادبیات دانشگاه تهران می نویسد: همزمان با تاسیس دانشگاه تهران، فقط یکی دو نفر اندک اطلاعی از فلسفه جدید داشتند و هیچ کتابی برای تدریس وجود نداشت....مساله این است که استادان فلسفه اسلامی کم تر به فلسفه جدید اقبال کردند (فلسفه معاصر ایران، ص۸۷). 
کتاب هایی چون سیر حکمت در اروپا که اول بار در سال ۱۳۱۰ منتشر شد، بیشتر به روند کلی فلسفه از یونان باستان تا اروپای آن روز می پرداخت، ترجمه از آثار متاخران مانند ترجمه دیسکور از دکارت به فارسی نیز در ظاهر بر آثار فلاسفه اسلامی آن روز مانند ملاعلی زنوزی تاثیر چندانی نداشته اند. 
با وجود این کم و کاستی ها روند فلسفه در تاریخ یکصدساله اخیر ایران فراز و فرودهای فراوانی داشته است. شاید حضور هانری کوربن (۱۹۰۳ تا ۱۹۷۸) در ایران و جلسات درس و بحث وی با علامه شهیر محمدحسین طباطبایی از جمله این نقاط باشد.
کوربن که استاد شیعه شناسی دانشگاه سوربن پاریس بود از سال ۱۹۵۰ در این جلسات در تهران شرکت می کرد. تا آن زمان استادان فلسفه اسلامی به فلسفه جدید توجه نمی کردند و آنچه از فلسفه و علوم انسانی اروپایی به فارسی در آمده بود بیشتر ایدئولوژی یا آمیخته به آن بود. به همین دلیل علامه طباطبایی در نوشتاری کوتاه به نام اصول فلسفه و روش رئالیسم به این موضوع پرداخت که آنچه به نام فلسفه جدید گفته و نوشته می شود؛ ایدئولوژی است و نه فلسفه.
به نوشته داوری «آقای طباطبایی لفظ ایدئولوژی را به کار نبرد اما در مدخل رساله فلسفه را در برابر سفسطه قرار داد و اگر ایدئولوژی را فلسفه تلقی کنند، اطلاق نام سفسطفه به آن بی وجه نمی نماید». 
در دهه ۵۰ خورشیدی نشانه های تغییر به تدریج ظاهر شد، بعضی استادان فلسفه اسلامی به فلسفه جدید اروپایی توجه کردند و در برنامه دانشگاه ها میان واحدهای این دو رشته فلسفه توازنی پدید آمد. با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران توجه به فلسفه جدی تر شد و طی ۲۰ سال اخیر متون زیادی از فیلسوفان غربی به فارسی ترجمه شده است. در شرایط کنونی نیز رو کردن جوان های مستعد به مطالعه فلسفه و انجام پژوهش های خوب در آثار فیلسوفان و موضوعات فلسفی مایه امیدواری است. 

نظر شما