شناسهٔ خبر: 40317 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

چند سطری درباره نمایش «در پروازهای خروجی بود که گم شد ریحانه»

نمایش «در پروازهای خروجی بود که گم شد ریحانه»، درباره دلتنگی‌های رایج انسان، غریبگی و در وطن خویش بیگانه‌شدن، دوهوایی‌شدن، گریز از خود و مهاجرت است.

فرهنگ امروز/ رضا آشفته؛

 

نمایش «در پروازهای خروجی بود که گم شد ریحانه»، درباره دلتنگی‌های رایج انسان، غریبگی و در وطن خویش بیگانه‌شدن، دوهوایی‌شدن، گریز از خود و مهاجرت است؛ یعنی تلفیقی از مضامین و ایده‌ها، بن‌مایه اصلی این نمایش را می‌سازد. براساس این ایده است که دو بازیگر زن در سالن ارغنون تئاتر بازی می‌کنند كه نوعی فاصله‌گذاری در آن تکرار می‌شود که بیانگر اجرای بدون چون‌وچرای آن خواهد بود؛ اینکه بازیگران در زمان اجرا رو به اتاق نور و صدا نام آقای مشهور را صدا می‌کنند که کجا بایستم و چه می‌خواهم و چه بکنم! این قطع‌شدن اجرای تئاتر و اشاره به فضای تصنعی حاکم بر صحنه ما را متوجه اجرائی می‌کند که در آن ریخت و بن‌مایه‌ای در حال چفت‌وبست یافتن است. درواقع تئاتر هم در برخورد این دو است که ما را بیشتر درگیر تئاتر خواهد کرد.
نمایش «در پروازهای خروجی بود که گم شد ریحانه»، دو شخصیت اصلی دارد. یکی ریحانه جاهد (حدیث میرامینی) و دومی ریحانه شریف (شیوا مسعودی) است. این دو در وطن و خانه خویش احساس دلتنگی و گریز دارند؛ بنابراین به دنبال کوچ و مهاجرت هستند اما در کشور بیگانه نیز همچنان احساس دلتنگی دارند و دوست دارند که به موطن خویش برگردند. جاهد دلش می‌خواهد یک آموزشگاه زبان باز کند که در آن به همه زبان انگلیسی یاد بدهد؛ با این هدف که وقتی به خارج از ایران می‌روند با دهان باز و لال نایستند. او لندن و تهران را زیبا می‌بیند؛ هر دو را دوست دارد اما آرام و قرار ندارد. اما ریحانه شریف دلش می‌خواهد به جایی دیگری برود ببرد که دخترش در آنجا متولد شود. او می‌خواهد دخترش بحرانی در زندگی‌اش نداشته باشد. او یک‌بار با شوهرش آزاد رفته و برگشته اما این بار می‌خواهد به تنهایی برود.
فضا خالی است و باید بازیگر روایت کند خودش را، تنهایی‌اش را، دلتنگی‌اش را، آمدوشدش را، اهدافش را و آرمان‌هایش را. او یا بر صندلی می‌نشیند یا سرپا می‌ایستد یا حرکت می‌کند. آنها کفش‌های سرخ و سیاه به پا کرده‌اند. لباس سفید بر تن دارند. یکی شال قرمز و دیگری شال نارنجی بر سر کرده‌ است. اینان با این نشانه‌های رنگی، بخشی از هویت و اهدافشان را نمایان می‌کنند. سفیدجامه‌اند به این دلیل ساده که چون عیب و ایرادی ندارند و در باریکه خواست‌های درونی‌شان گرفتارند. نه مال مردم‌خوارند و نه مردم‌آزار، بلکه هر دو به دنبال یک هوای تازه می‌گردند. هواکش (فن) بارها برای جاهد و شریف روشن می‌شود. صدای آن برایشان حکم موسیقی را دارد و آنان حتی تماشاگران را به شنیدن این موسیقی دعوت می‌کنند. کارشان هم بازآفرینی یک هوای تازه و سالم است از آن حال‌وهوای دل‌گرفتگی. بنابراین این نقش‌آفرینی هم برایشان بسیار زیباست که در این فضا بتوانند حضور پررنگی براساس حضور تاثیرگذارشان داشته باشند.
این دو ریحانه به موازات هم راوی داستان‌های خویش هستند. آقای گلبهاری، ‌وکیلی است که به دنبال راست و ریس‌کردن کارهایشان هست و برای همین هم در جاهایی از نمایش، صدایش (فرهاد آییش) را می‌شنویم که آنان را امیدوار می‌کند که با زندگی کنار بیایند. این مرد دلالتی بر یک پدر مهربان می‌کند که به دخترهایش امیدواری می‌دهد که برای زندگی حضورشان پررنگ باشد.  در این صحنه خالی اشیایی مانند چمدان و شال‌های رنگی، کیف دستی و کیفی پر از چرتکه‌های رنگی و چرتکه‌های ریخته از سقف نشانه‌های درخور تأملی می‌شوند که هر کدام تصویر و نشانه‌ای در این وضعیت خواهد شد که بتوان درکی درست‌تر از حال و هوای کار داشت. به هر روی فضاسازی در آن یک رکن است و برای این منظور رنگ‌ها و چیدمان و نوع حضور اشیا بسیار م‍ؤثر است. شال‌های رنگی، حال‌وهوای رنگارنگ این دو را نمایان می‌کند که دوست دارند در تنوعی از رفتارها و فعل و انفعالات خود را بیازمایند. چرتکه‌های رنگی حال‌وهوای دیگری از رنگ‌آمیزی و نقاشی را نمایان می‌کند. ریحانه شریف یک نقاش است و باید در جایی دلخواه بتواند در سکوت و تمرکز بیافریند. مادرانگی هم چنین وضعی را یادآوری می‌کند. به هر تقدیر او به آرامش و رفاه اجتماعی، روحی و روانی نیاز دارد.  مهدی مشهور، کارگردان حرکت‌نگاری است و دوست دارند در لفافه حرف بزند و در روی صحنه مقاصدش را آشکار کند. در این فضا اما کلمات هم نقش م‍ؤثری دارند، برخلاف کارهای پیشین این کارگردان نوجو که دیده‌ایم، کلمات تبدیل به دو متن همسو می‌شود و ما دو روایت یا تک‌گویی را می‌شنویم و البته هنوز هم اصالت رفتاری و حرکت‌نگاری در آن جزئی پایدار از نمایش شده است و همچنان می‌بینیم که این حرکات در پوشیدن کت و درآوردنش، قدم‌زدن‌های متنوع با کفش‌های سرخ و سیاه، نشست و برخاست‌های بی‌گدار، پخش‌وپلاکردن شال‌ها، حمل چمدان سرخ، حمل چرتکه‌ها به جای نوزاد در کیف بسته‌شده بر شکم و نمونه‌هایی از این دست به اجرا سمت‌وسوی بهتری می‌بخشد. اگر بپذیریم که کلمات ادبیات را در اجرا نمایندگی می‌کنند باید اذعان داشت که با این حرکت‌ها این ادبیات شکل عوض می‌کند و زبان اجرا عناصر دیداری را بر کلیت آن چیره می‌كند. رمز موفقیت مهدی مشهور هم در نوع مواجهه با متن است که در تقابل با کلمات راه بهتری را خواهد جُست.

 

روزنامه شرق

نظر شما