شناسهٔ خبر: 40549 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

نویسنده «ویتگنشتاین جوان»: فلاسفه با خود حسی آتشین حمل می‌کنند

«لارس ای‌یر» داستان‌نویس و فیلسوف انگلیسی داستانی به نام «ویتگنشتاین جوان» نوشته که با وجود اشتراکاتش با «ویتگنشتاین»، فیلسوف اتریشی وجه افتراق بسیاری نیز دارد. در این رمان با استاد دانشگاهی آشنا می‌شویم که با چالش‌های طاقت‌فرسای دانشگاه‌های مدرن روبه‌روست.

 

نویسنده «ویتگنشتاین جوان»: فلاسفه با خود حسی آتشین حمل می‌کنند

 

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ این نویسنده در نوشته‌ای درباره کتابش می‌گوید: «دلم می‌خواهد در داستان‌هایم از فلاسفه بنویسم اما چقدر صحبت کردن از فلسفه سخت است. «امیل چوران» پرسشی دارد مبنی بر این که «چطور می‌توان فیلسوف شد؟ از کجا چنین جسارتی یافته‌اند که با زمان، زیبایی، خدا و دیگران ستیزه کنند؟»

سؤال خوبی است. فلاسفه واقعی با خود حسی آتشین حمل می‌کنند اما خود نمی‌دانند که حقیقتاً دنبال چه هستند. آن‌ها علایم را تشخیص می‌دهند و درمانگر هستند. هدفشان یافتن درمان است. برای جهان فلسفه‌بافی می‌کنند بدون اینکه کسی به آن‌ها توجهی داشته باشد. کارشان اگرچه آرمان‌گرایانه اما قابل‌تقدیر است. اصلاً عجیب نیست که همیشه فکر می‌کنند در زمان خودشان درست درک نمی‌شوند.

چندین فیلسوف در دنیا وجود دارد که بیشتر از «لودویگ ویتگنشتاین» به دنیا احساس دین کرده‌اند. کتاب من با نام «ویتگنشتاین جوان» بنا بر داستان زندگی فیلسوف اهل وین نوشته شده که از نظر من زندگی بسیار جذابی دارد اما داستان در زمان حال واقع شده- در دانشگاه «کمبریج» و در سال جاری- و «ویتگنشتاین» لقبی است که دانشجویان به یکی از استادان جوان خود داده‌اند که البته نام مستعار بسیار خوبی است چون این استاد جوان همان‌قدر واهمه سرگشتگی دارد که خود «ویتگنشتاین» نگران بود عقلش را از دست بدهد. وی معتقد است مطالعاتش در زمینه علم منطق او را نجات خواهد داد. شخصیت او تأثیر زیادی بر پیروانش دارد و مانند ویتگنشتاین اصلی با اعتقادات مؤسسات مربوط به دانشگاه مخالف است. البته دلایل او برای این مخالفت با استدلال پیشینیانش متفاوت است.

شخصیت داستان من، «ویتگنشتاین» کوچک به فکر اعتلای خود به عنوان یک معلم و شاگردان خود به عنوان آموزنده علم بوده اما رئیس دانشگاه به فکر مطالعات تحقیقی در حوزه فرهنگ کارآفرینی است. وی بسیار نگران ورود اعضای آکادمیک اجتماع-که به هیچ چیز جز تغییر مقیاس‌های ارزشیابی و بازاریابی در بخش کارآفرینی و مراکز تحقیقی سودده فکر نمی‌کنند- به بحث صنف و اشتغال است.

وی روش قدیمی روسای دانشگاه را نیز نمی‌پسندد و استدلالات او برای اثبات این حس مشابه انسان امروزی است. همه ما نیز ممکن است با وطن‌پرستی زیاد، اهداف اخلاقی، فرهنگ عام و تلاش جمعی و تقسیم آن در گروه‌های جامعه بر اساس طبقه، جنسیت، مذهب، قومیت موافق نباشیم. آستانه تحمل «ویتگنشتاین» داستان من برای چنین رفتارهایی بسیار پایین است اما با وجود این به الگوهای گذشته زندگی نیز اعتقادی ندارد.

از گذشته تا کنون یک استاد دانشگاه نقش چالش و انگیزه را دارا بوده و و در تلاش بوده دانشجو را به جایی بهتر از آنچه که هست برساند. حتی دانشجو در صورت سرپیچی ممکن است توبیخ هم شود. ریشه لاتین کلمه «تحصیلات» به معنی «رشد» و «اعتلا» است. روسای دانشگاهی که به روش قدیمی مدیریت می‌کنند در تلاش‌اند دانشجویان رشد کنند و در جاده تکامل بشر قدم بردارند. «ویتگنشتاین» جوان هم همین قصد را دارد اما خود را از میل به دانستن نامحدود رها می‌داند و دانشجویان نیز به دانستن اطلاعات جدید بیشتر از بحث‌های فلسفی و جدی علاقه نشان می‌دهند.

اما اتفاقات «ویتگنشتاین» داستان مرا به سمتی سوق می‌دهد که در نهایت، لذت بردن دانشجویان از زندگی خود را ارج می‌نهد و حسرت عمر از دست ‌رفته خویش را می‌خورد. در پایان دانشجویان به او یاد می‌دهند که چطور پس از اتمام پایان‌نامه خود از زندگی لذت ببرد. آیا پس از زیر و رو کردن عقاید افلاطون به خود اجازه عاشق‌شدن می‌دهد؟! دانشجویان به استاد جوان داشگاه علاقه‌مند می‌شوند و در راهروهای «کمبریج» دور او حلقه می‌زنند، او را با خود به مسافرت می‌برند و از صحبت‌های او درباره بلایای زندگی معاصر استقبال می‌کنند.

درست مانند بقیه داستان‌هایم «ویتگنشتاین جوان» نیز غم‌انگیز است اما عشق هم در آن فراوان و پر از ترانه است. نقل‌قول‌هایی از «والاس استیونز»، «گوته»، و جملاتی از کتاب «زن زیبا» در کتاب هست. و مفهوم اتوپیا و آرمان‌گرایی در کتاب موج می‌زند؛ آرمان‌شهری که با فلسفه و از فلسفه و دنیای پسا فلسفه که در آن معصومیت از دست رفته انسان‌ها بار دیگر به دست می‌آید خلاص می‌شود، و زندگی ساده‌تر از حد تصور و بدون جدیتی نمایشنامه‌وار پیش می‌رود.»

نظر شما